اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

تعلیم و تربیت  /  آموزش و پرورش

گفت‌وگوی فارس با تنها فرزند مجاهد شهید «عبدالعلی مزاری افغانی» ـ‌1

مدرسه که رفتم معنی نداشتن پدر را حس کردم

خبرگزاری فارس: فرزند شهید مزاری گفت: تا چند سال می‌دیدم کسانی که به خانه ما می‌آیند و مادرم، خیلی گریه می‌کنند. آن موقع خیلی حس نمی‌کردم اما وقتی به مدرسه رفتم تازه نداشتن پدر را حس ‌کردم. حالا تنهایی‌هایم با عکس پدرم پر می‌‌شود.

مدرسه که رفتم معنی نداشتن پدر را حس کردم

به گزارش خبرنگار ایثار و شهادت باشگاه خبری فارس «توانا»، شهید «عبدالعلی مزاری» رهبر بزرگ مجاهدین افغانستان و پایه‌گذار حزب وحدت در دهه هفتاد توانست نقش مهمی را در احیای وحدت در افغانستان ایفا کند.

وی مدت کوتاهی در حوزه علمیه قم درس خواند. در این مدت کوتاه – حدود 5 سال – دروس مقدمات حوزه را که به طور معمول در 10 سال خوانده می‌شود با پشتکار فراوان در مدت 5 سال به پایان رساند. وی را می‌توان از جمله مبارزان بدون مرز شمرد که حتی در انقلاب اسلامی به خاطر مبارزه با رژیم شاهنشاهی ایران توسط ساواک دستگیر و زندانی و شکنجه شد.

این استاد شهید را می‌توان شهید «راه وحدت و اندیشه امام خمینی (ره)» بزرگ منادی وحدت دانست. شهید مزاری در اواخر دهه شصت با همسر برادرش که او هم در مبارزات شهید شده بود، ازدواج می‌کند.

با «زینب مزاری» دختر شهید و برادرزاده‌ا‌ش «حسن مزاری» در منزل شهید مزاری در قم در حالی به گفت‌وگو نشستیم که همسر شهید به دلیل بیماری چند سال پیش به رحمت الهی رفته و زینب تنها یادگار شهید مزاری است.

آن چه در زیر می‌خوانید گفت‌و‌گوی خبرنگار فارس با خانواده این مجاهد بزرگ و فرزند برومند اما گمنام اسلام است.

فارس: شما چند سال‌ داشتید که پدرتان شهید شدند؟

زینب مزاری: حدودا سه سالم بود. اسفند 73 بود که پدرم توسط طالبان شهید شد.

فارس: استاد شهید در چه سالی ازدواج کردند؟

زینب مزاری: سال 68 درست یک سال قبل از تولدم. 

فارس: در ایران ازدواج می‌کنند؟

حسن مزاری: بعد از کشته شدن پدرم و پدر بزرگم استاد شهید با مادر ما که در واقع زن برادرشان بود در همان افغانستان در سال 67 – 68 ازدواج می‌کنند و بعد ما را به طور پنهانی از افغانستان از طریق پاکستان راهی ایران کردند. چون آن سال‌ها دنبال خانواده رهبران می‌گشتند که ایشان در همان پاکستان ماندند و به ایران نیامدند.

فارس: خبری از استاد نداشتید؟

حسن مزاری: نه فقط تلفنی بود. چون درگیری و جنگ غرب کابل با افشارها بود و نمی‌توانستند به ایران بیایند.

فارس: ایشان در چه سالی برای تحصیل به ایران می‌آیند؟

حسن مزاری: حدود سال 50 – 51 به ایران می‌آیند.

فارس: چند سال دروس حوزوی را خواندند و تا چه سطحی دروس حوزه را دنبال کردند؟

حسن مزاری: تا سال 55 مشغول گذراندن دروس حوزوی بوده‌اند و سطوح مقدمات را تمام کردند و تا حد درس خارج خوانده بودند که در سال‌های 55 – 56 اوج انقلاب در ایران بود و درگیر کارهای سیاسی شدند و بعد از انقلاب هم که درگیری‌های افغانستان شروع می‌شود به افغانستان می‌روند و با گروه‌های مجاهد افغانستان گروهی تشکیل دادند و برای مسلح کردن به پاکستان و ایران رفت و آمد داشتند.

فارس: دروس مقدمات را 4 ـ 5 ساله تمام کردند؟

حسن مزاری: بله - یکی از دوستان‌شان نقل می‌کند که ایشان پشتکار عجیبی داشتند. یک نمونه‌اش در درس بود و همین دروس مقدمات حوزه را که یک طلبه به طور معمولی در ده سال می‌خواند تا به ابتدای درس خارج می‌رسد، ایشان در 5 سال دروس سطح را تمام می‌کنند.

فارس: ماجرای دستگیری ایشان در ایران توسط ساواک چه بود؟

حسن مزاری: بعد از اینکه دروس سطح در حوزه تمام می‌شود، شهید مزاری برای دیدار امام (ره) و شخصیت‌های مبارز علمی و سیاسی به نجف می‌رود. بعد از برگشت از نجف اشرف در مرز توسط ساواک به خاطر نامه امام و کتاب‌هایی که به همراه داشتند، دستگیر می‌شوند که مدتی هم در زندان تحت شکنجه قرار می‌گیرند و در اوین زندانی می‌شوند.

زینب مزاری: عمه‌ام می‌گفت پدرم در زندان هم‌بند شهید رجایی بودند و از شهید رجایی خیلی صحبت می‌کردند. از خاطرات زندان، از نماز شب خواندن و تهجد شهید رجایی که خاطره زیاد داشتند و می‌گفتند شهید رجایی کسی را اجبار به کاری نمی‌کردند.

فارس: شهید مزاری در این دوران در حد یک رهبر برای مبارزان افغان مطرح بودند.

حسن مزاری: بله؛ ابتدا سازمان نصر را تشکیل دادند و بعد از سازمان نصر حزب وحدت را پایه گذاشتند.

فارس: از سازمان نصر جدا می‌شوند؟

حسن مزاری: خیر، بلکه گروه‌های مختلف افغان را جمع کردند و ایده‌شان این بود که چون ما اهداف‌مان یکی است؛ چرا این همه حزب و گروه گرایی. ایشان رهبران گروه‌های مختلف را جمع کردند و آنها را متقاعد کردند که باید یک حزب تشکیل بدهیم که در پی آن حزب وحدت شکل گرفت. سازمان نصر و حزب حرکت و احزاب دیگر ادغام شدند و حزب وحدت را تشکیل دادند.

فارس: دبیر حزب هم خودشان شدند؟

حسن مزاری: در دور اول با اینکه خودشان از پایه‌گذاران اصلی حزب وحدت بودند، کاندیدا نمی‌شوند و دور دوم بود که اعضا، خود استاد را به دبیری حزب برگزیدند.

فارس: رابطه شهید مزاری با «شهید بلخی» چگونه بوده است؟

حسن مزاری: شهید مزاری با علامه شهید بلخی در زندان‌های افغانستان آشنا شد و از آن به بعد تحت تاثیر ایشان قرار می‌گیرد. خود شهید در صحبت‌های مختلف‌شان به این مسئله اذعان دارند که آرمان‌ها و اهداف‌شان را از شهید بلخی گرفتند و سرمنشأ رفتار و اندیشه‌های ایشان علامه شهید بلخی بودند. در واقع ایشان بودند که شهید را تشویق به درس می‌کردند.

فارس: پدر شما چه سالی شهید شدند؟

حسن مزاری: پدر بنده و پدر بزرگم در سال 64 شهید شدند. دولت کمونیستی افغانستان به دنبال خانواده‌های مجاهدین بود. کلاً خانواده ما از عمه و مادر بزرگ و دامادهایمان به کمک دوست‌های عمویم به ایران آمدند.

فارس: پدر بزرگ تحصیلات حوزوی داشتند ؟

حسن مزاری: خیر - کشاورز بود ولی بزرگ قوم و از مبارزین بود.

فارس: وقتی در قم ساکن شدید، رفت و آمد شهید مزاری به ایران و سرزدن‌شان به خانواده چگونه بود؟

حسن مزاری: خیلی کم – اگر می‌آمدند هم به نیت خانواده نبود برای دیدار با مقامات ایران و رایزنی که می‌آمدند سری هم به ما می‌زدند و خودشان هم می‌گفتند درست است که شما خانواده من هستید و شما فرزندان برادر من و ... ولی من متعلق به مردم افغانستان هستم و نمی‌توانم پیگیر کارهای شما باشم. خودتان پیگیر کارهای خودتان و معاش باشید.

فارس: وقتی به ایران آمدید چند ساله بودید؟

حسن مزاری: حدودا 7 – 8 سالم بود. مستقیما به قم آمدیم و منزل یکی از فامیل‌ها را اجاره کردیم. ایشان ـ شهید مزاری - توسط دوستانی که داشتند پیگیر اقامت ما بودند که ما برای تحصیل و مدرسه مشکلی نداشته باشیم.

فارس: زمانی که به ایران آمدید خانواده متشکل از چه کسانی بودند؟

حسن مزاری: همسر شهید مزاری -  مادر بنده – 4 تا از برادرهایم و خواهرم و مادر بزرگ و عمه و دوتا بچه‌هاشان.

فارس: از خبر شهادت شهید مزاری چطور مطلع شدید؟

حسن مزاری: استاد شهید سه سال در غرب کابل مقاومت شدید داشتند. بعد از این مدت خود طالبان در خواست مذاکره داده بودند. شهید مزاری و دوستان‌شان به این نتیجه رسیده بودند که اگر با طالبان وارد مذاکره نشوند اصلیت شیعه از بین خواهد رفت. توافق کردند که به پای میز مذاکره بروند. زمانی که به همراه چندتا از همرزمان‌شان برای مذاکره می‌روند طالبان خیانت می‌کنند و استاد شهید و تیم همراه را قبل از شروع مذاکره دستگیر می‌کنند و بعد هم شکنجه و سر انجام به شهادت می‌رسانند.

 

خبر دستگیری استاد شهید از طریق سی ان ان و حتی رسانه‌های داخلی ایران منعکس شد و ما از آن طریق مطلع شدیم. خانواده هنوز خبر نداشتند و در شوک بودیم و آرزو می‌کردیم که این خبر اشتباه باشد که بعدش خبر شهادت ایشان رسماً اعلام شد.

فارس: پیکر شهید مزاری چگونه از طالبان گرفته و تشییع شد؟

حسن مزاری: این واقعه شوک بزرگی برای مردم افغانستان و به خصوص مردم شیعه بود. مردم به صورت خودجوش به طرف مقر طالبان حرکت کردند که حتی طی آن خیلی از مناطق هم از دست طالبان آزاد شد و جنازه ایشان و همراهان را گرفتند و تشییع جنازه با شکوهی برگزار شد. به طوری که پیکر مطهر استاد مزارى و سید على علوى را پس از انجام مراسم تشییع و راهپیمائى در طول مسیر هزاره‌جات و روی دستان مردم، از غزنى تا بهسود و بامیان و یکه و لنگ، پس از 14 روز به مزار شریف رساندند.

فارس: طالبان ظاهرا اعلام کرده بودند که شهید مزاری و یارانش به دلیل درگیری در درون هلیکوپتر، کشته شدند؟

حسن مزاری: بله – طالبان به خاطر هراس از عواقب کاری که کرده بودند برای توجیه روسیاهی این عمل ننگین و شرم آورخودشان پیکرهای پاک شهید و دوستانش را در نزدیکی غزنی با صحنه‌سازی و فریبکاری بر زمین خوابانده بودند و شهید مزاری و یارانش را به درگیری در درون هلی‌کوپتر متهم کردند. در حالی که وقتی جنازه‌ها را به مزار شریف آوردند در آن جا پزشکان رسمى با معاینه دقیق، نظر دادند بر خلاف اعلام قبلى طالبان، شهید مزارى بر اثر درگیرى کشته نشده بلکه با شکنجه و اسلحه سرد به شهادت رسیده و بعد از دو ساعت از شهادت، دو گلوله هم بر بدن ایشان شلیک شده است.

فارس: در ایران چطور؟

حسن مزاری: در ایران هم مراسمات مختلفی گرفته شد و حتی از سوی دولت ایران دو هواپیما شخصی برای رفتن نزدیکان و دوستان برای تشییع جنازه اختصاص دادند که از خانواده ما برادر بزرگتر و داماد و پسر عموها رفتند. بین مردم افغانستان چه در ایران و چه در سایر جاها کسی نمی‌خواست این ماجرا را باور کند تا اینکه مراسم رسمی گرفته شد. در همین قم مردم دسته دسته به صورت دسته‌های عزاداری به خانه ما می‌آمدند.

فارس: مادرتان – همسر شهید – چطور ؟ ایشان هم رفتند؟

حسن مزاری: خیر – چون سرپرست خانواده بودند نرفتند.

فارس: خانم مزاری شما چیزی از پدر به یاد دارید؟

زینب مزاری: خیر؛ من از پدرم هیچ خاطره‌ای ندارم. تنها چیزی که یادم می‌آید این است که یک ماه آخر تماس گرفته بودند و صحبت کردیم و من حس می‌کنم - حس من این جوریه - که انگار از شهادت‌شان خبر داشتند. مادرمان هم بعدها این جوری نقل می‌کردند که در همان جریان مذاکره هم خیلی از یاران‌شان را پس فرستادند و تنها 7 نفر را انتخاب کردند که به پای میز مذاکره بروند. در واقع شهادت را ترجیح دادند به اینکه ما مقاومت را بشکنیم و زیر بار ذلت برویم.

یک خاطره خیلی کوچولو دیگرم یادم هست؛ مثل یک خواب و یک رویا بود؛ سفارش می‌کردند مراقب مادرشان باشیم. موقعی هم که خبر دستگیری ایشان را خانواده شنیدند، نذر کرده بودند که همه پیاده برویم جمکران و من یادم هست که با پای برهنه مرا بردند جمکران که شاید گشایشی حاصل شود.

بعد از شهادت پدرم هم مردم خیلی می‌آمدند به منزل ما؛ مخصوصا در ایام عزاداری‌های اهل بیت به صورت دسته‌جات عزاداری می‌آمدند و من خیلی ترسیده بودم. معمولاً کسی که می‌میرد تا چهلم دور و بر خانواده ممکن است شلوغ باشد اما خانه و منزل ما تا دو سه سال مردم می‌آمدند و می‌رفتند و منزل ما هر روز شلوغ بود. برای مردم افغانستان واقعاً یک شوک بود.

فارس: شما آن موقع فهمیده بودید چه اتفاقی افتاده است؟

زینب مزاری: بله. همان موقع می‌دانستم پدرم شهید شده است. چون روزی که تلویزیون پیکرش را نشان داد  فهمیدم. چون پدرم را ندیده بودم هیچ حسی هم نداشتم ولی مردم داغدار بودند. همین الان هم همین طور.  ماه اسفند که می‌شود خیلی‌ها حال و هوای‌شان به خاطر همین جریان عوض می‌شود. 22 حوت (گریه همه و چند لحظه سکوت و بغض و اشک)

فارس: اگر دوست ندارید و برای‌تان سخت است وارد این فضاها نشویم.

زینب مزاری: (با بغض و چشم‌های اشک‌آلود ) نه – مشکلی نیست بفرمایید.

فارس: در همان سن و سال کودکی نمی‌گفتید بابا کجاست؟

زینب مزاری: تا چند سال همیشه می‌دیدم مردم و همه کسانی که به خانه ما می‌آ‌یند و به خصوص مادرم، خیلی گریه می‌کنند. آن موقع خیلی حس نمی‌کردم؛ چون هم پدرم را ندیده بودم و هم سن و سالی نداشتم و اطرافم شلوغ بود تا اینکه به مدرسه رفتم. آن زمان تازه نداشتن پدر را حس می‌کردم؛ چون می‌دیدم همه پدر دارند و من نداشتم و این برایم خیلی سخت بود. به خاطر همین یک فرق بود و آن موقع خیلی مادرم را اذیت می‌کردم و بهانه می‌گرفتم و سوالات زیادی می‌پرسیدم. مادرم‌ طبیعتاً جوابی برای سوالاتم نداشت جز گریه و اشک. همه جواب مادرم به من همین بود.

فارس: بعد از اینکه به مدرسه رفتید با آن سوالات کودکانه و نبود پدر؛ چگونه کنار آمدید؟

زینب مزاری: فقط با عکس پدرم صحبت می‌کردم (فضای سکوت سنگین و گریه)؛ در سالگرد شهادت پدرم مردم از خانواده‌ام می‌خواستند به عنوان تنها فرزند شهید بروم و صحبت کنم. چون از بچگی‌ام تو همین حال و هوای نوشتن بودم و معمولاً احساسات کودکانه‌ام را می‌گفتم و برایم می‌نوشتند و در سالگرد پدرم برای مردم می‌خواندم. ولی خوشحالم از اینکه خیلی از آرمان‌های پدرم احیا شده است؛ قشر هزاره و شیعه افغانستان از نظر تحصیل غنی‌ترین و با سوادترین قشر هستند؛ بقیه اقوام در افغانستان در این سال‌ها به خاطر جنگ و درگیری و سهم‌خواهی‌های نژادی و بده و بستان‌های سیاسی حداقل از نظر تحصیل پیشرفت نکردند. هر چند قشر هزاره آواره شد و سختی‌هایی را تحمل کردند ولی شکر خدا از نظر تحصیلات و سواد، وضعیت خوبی دارد.

گفت‌وگو از ایمان نوروزی

ادامه دارد...

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول