اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

جامعه

محمد‌مهدي عبدخدايي در گفتگو با فارس:

آتش‌هاي زير خاكستر خود را به رخ رژيم ستمشاهي كشيدند

خبرگزاري فارس: محمدمهدي عبدخدايي با تشريح عملكرد گروه فداييان اسلام اظهار كرد:تلاش امام‌خميني در جريان مبارزه براي همنوايي مراجع با يكديگر تحسن برانگيز است. مي‌گويد من دست مراجع و طلبه‌ها را مي‌بوسم؛ ازهمين‌رو بعد از دستگيري امام، جريان تعطيلي دروس حوزه و مهاجرت علما به تهران را شاهد هستيم. در رده‌هاي اول اين ارتباط نيروهايي قرار داشتند كه با نواب صفوي كار مي‌كردند و بستر اصلي اين ارتباط هم عاشوراست.

آتش‌هاي زير خاكستر خود را به رخ رژيم ستمشاهي كشيدند
به گزارش خبرگزاري فارس، محمد‌مهدي عبدخدايي در گفتگويي اختصاصي عملكرد گروه فداييان اسلام را تشريح كرد. وي همچنين با اشاره به ويژگي‌هاي تشيع ،نقش آن را در تدارك جنبش‌هاي ضد استبدادي و ضد استكباري در ايران برشمرد. عبدخدايي از جوانترين نيروهاي گروه فداييان اسلام به شمار مي‌آمد كه به عنوان ضارب حسن فاطمي ،وزير امور خارجه دولت محمد مصدق شناخته و بعد از دستگيري نواب و يارانش ،به هشت سال زندان محكوم شد. عبدخدايي در نهايت در سال 1342 از زندان آزاد شد. آنچه از نظر كاربران خواهد گذشت، مشروح مصاحبه با اين عضو گروه فداييان اسلام است. * خبرگزاري فارس: از شما به خاطر شركت در اين مصاحبه تشكر مي‌كنم .به عنوان سؤال اول مي‌خواهم در مورد تأثير فرهنگ عاشورايي در گروه فدائيان اسلام توضيحاتي ارائه دهيد. - عبدخدايي: بسم الله الرحمن الرحيم .شايد وجه تسميه فدائيان اسلام مسائل عاشورايي باشد. علت ابتدايي تشكيل فدائيان اسلام مسائل مذهبي و عزاداري بوده است. جالب است كه برايتان بگوييم بعد از شهريور 20 تلاش مخالفان براين بود كه مسئله دين و اعتقاد به خدا و عاشورا را ريشه‌كن كنند. ما در دنيايي زندگي مي‌كنيم كه بعداز انقلاب كبير فرانسه كليه جنبش‌هاي اجتماعي، سياسي و ملي، ضد مذهب بودند، يا خدا را قبول نداشتند يا سكولار بودند يا مذهب را نفي مي‌كردند. مثلاً اگر نگاهي به اوضاع ايران بعد از شهريور 20 بيندازيم ،مي‌بينيم كه بعد از اين سال‌ها ديكتاتور رفته و فضاي باز سياسي به‌وجود آمده است. در اين شرايط گروه‌هاي مختلفي به صحنه فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي آمدند. در كشور به خاطر اشغال ،قحطي پيش آمده، كه آن هم علتش بي‌آبي يا عدم كشت نبوده بلكه حضور نيروهاي خارجي و غارت انبارهاي آذوقه مردم بوده است. اين مسئله به‌خاطر ماده واحده تقديمي آقاي فروغي به مجلس صورت گرفت. اين يك بحث مفصل اقتصادي است و بايد دوران رضا شاه و اعلام بي‌طرفي و آمدن نيروهاي خارجي مورد بررسي قرار داد. به هر جهت با رفتن رضا شاه فضاي باز سياسي رخ داد؛ در اين فضا در يك طرف نيروهاي مذهبي قرار دارند. نيروهايي كه ظرف 20 سال گذشته قدرت فعاليت نداشتند. حوزه‌ها در اين سال‌ها شروع به تشكيل شد ،اما به هر حال قضايا بسيار كم رنگ است و از هيچ امكاناتي نظير روزنامه ،نشريه و تريبون برخوردار نيستند. طرف ديگر احزاب متفاوتي هستند كه سر و شكل پيدا كردند. اينها سازماندهي قوي داشتند. از مجموعه 53 نفري كه در سال 1316 تشكيل شد مثل خليل ملكي، ضياء الموتي، نورالدين الموتي، احسان طبري، مرتضي يزدي و دكتر رادمنش، اينهاحزبي به‌نام حزب توده تشكيل دادند و روزنامه‌ايي نيز منتشر كردند كه به صورت گسترده در كشور توزيع مي‌شد. بعدها معلوم شد كه هزينه اين نوع تبليغات را سفارت شوروي مي‌دهد. مجموعه اين تبليغات به اين منتهي شد كه خدا و دين را از ايده و پندار آدمي مي‌دانستند و به طور كلي اصل خداشناسي را زير سؤال مي‌بردند. اينها در دانشگاه‌ها و مجامع روشنفكري نفوذ داشتند و شخصيتي مثل جلال آل‌احمد ، عضو حزب آنها است. در كنار آن، حزب ايران، حزب دموكرات قوام السلطنه، حزب اراده ملي سيد ضياء الدين طباطبايي است. اينها هم به‌گونه‌اي سكولاريزم را تبليغ مي‌كنند، مثلاً مذهب امري شخصي است. حزب ايران كه طرفدار سوسياليزم از طريق دموكراسي است. پان ايرانيست‌ها كه طرفدار بازگشت به فرهنگ هخامنشيان و ساسانيان هستند و به‌نام عرب‌زدايي طرفدار اسلام زدايي شده‌اند. اين جريان هم درست در رويارويي با مذهب تشيع است .در كنار اين قضايا احمد كسروي است. نشريه پرچم را دارد و كتاب شيعه‌گري، شيخي‌گري و بهايي‌گري را منتشر مي‌كند. عزاداري را به سخريه مي‌گيرد و به امام صادق (ع) توهين مي‌كند. همه اين جريانات نوعي دين‌زدايي، خدازدايي و تشييع‌زدايي را در جامعه رشد دادند. شما روزنامه‌هاي بعد از شهريور 20 را نگاه كنيد؛ مثل جبهه آزادي، بسوي آينده، صداي مردم (حزب توده) و روزنامه وابسته به قوام السلطنه. به عبارت ديگر مي‌توان گفت سه كشوري كه ايران را به اشغال در آورده بودند، در قالب يك حزب رفتار كردند و فرجام عملكرد آنها نهايتاً به «حسين زدايي»ختم مي‌شد. كشور در اين غوغالاسالاري از يك طرف به تركيه لائيك ختم مي‌شود، يك طرف آن نيز منتهي به عراق نوري سعيد پاشايي سكولار است. در طرف ديگر باقيماندگان سلطان امان الله خان افغانستان هستند. پاكستان هم درگير جنگ‌هاي قومي با هند است. مرزهاي كشور ما هم صادر كننده مسائل ضد مذهبي است. در اين زمان قصد جداسازي آذربايجان را داشتند. جعفرجوادزاده پيشه‌وري كه تحصيل كرده باكو است و وزير داخله دولت احسان الله خان در سال 1297 و عضو حزب عدالت باكو بود، متصدي انتشار روزنامه كامونيست مي‌شود. حالا سؤال اينجاست كه چرا اين همه تحريكات براي شيعه‌زدايي است و كاري به برادران اهل سنت ندارند. حتي ناسيوناليسم هم همين هدف را دنبال مي‌كند و جمال عبدالناصر نمازخوان بعد از انجام كودتا به جاي طرفداري از پان اسلاميزم از پان عربيسم حمايت مي‌كند. در چنين شرايطي گروهي به نام «فدائيان اسلام» كه متاسفأنه مخالفان، آنان را تندرو مي‌خوانند و در اين خصوص هم از هيچ استدلالي بهره نمي‌گيرند، تشكيل مي‌شود. اين گروه چون خالصانه دنبال دين است، برچسب بنيادگرايي به آن مي‌زنند. در حالي كه اين عده در صدد دعوت مردم براي بازگشت به هويت اصلي‌شان بودند، به مردم مي‌گويند كه استقلال شما نشأت گرفته از هويت شيعي است. حكومتهاي شما مزدور بودند اما قالب استقلال در كشور وجود داشته است. ما مثل عراق، پاكستان، تركيه مستعمره كشورهاي غربي نبوديم. درست است كه حكومت‌هاي ما از زمان قاجار به بعد مزدور بودند، اما حتي استقلال اسمي كشور براي ما يك هويت مستقل بوجود آورده است. اين هويت نيز به واسطه شيعي‌گري و از زمان عضدالدوله ديلمي تا دوره صفوي و از دوره صفوي تا زمان حاضر بوده است. روحانيت شيعه بدليل داشتن تفكر مبني بر ظلمه دانستن سلاطين در حاكميت هضم نشدند و حتي زماني كه حكومت رسماً خودرا به عنوان حكومت شيعي معرفي كرد، قدرت موازي در برابر حاكميت را براي خود حفظ كردند. علت همكاري آنها با قاجاريه هم به خاطر حفظ تشيع است. در جنگ ايران و روس شاهد حمايت از فتحلي شاه هستيم و اين به خاطر هويت شيعي ما است. اگر ما يك هويت ملي داريم و هويت شيعي هم داريم، به همين خاطر است. به عبارت ديگر هويت شيعي و عاشورايي باعث حفظ استقلال ايران بوده است. توجه به نهضت تنباكو، انتشار كتاب تنبيه المله و تنزيه المله، فتاواي سيد محمد كاظم يزدي، فتاواي آخوند ملا محمد كاظم خراساني، خروش شيخ فضل الله نوري و چگونگي بردار شدن شيخ همه بيانگر تلاش هويت شيعي براي استقلال كشور بوده است. فدائيان اسلام با توجه به اين هويت ملي و مذهبي تشكيل مي‌شود و طرفدار بازگشت فرهنگ شيعي و استقلال مملكت است و به ناسيونالسيم و ملي گرايي معتقد نيست و در صورت تعارض بين تشيع و ملي‌گرايي، تشيع را انتخاب مي‌كند و در ميان غوغاسالاري كه اساس هجمه به استقلال كشور است، پايداري مي‌كند. اولين برخورد اين گروه با كسروي به خاطر مبارزه اين نويسنده با مفاهيم شيعي و نسبت دادن خرافه به اين مذهب پرمحتوي است. كسروي در برخورد با نواب از وي مي‌پرسد كه چرا با انجام عزاداري، خرافات را ترويج مي‌كنيد. نواب هم در جواب او مي‌گويد: ‌اگر هديه‌اي از دست عزيزي به دست او برسد آيا بيش از ساير هدايا از ارج و قريب برخوردار نيست؟ احترام ما به مظاهر و شعائر مذهبي ناشي از عشق و علاقه ما به خاندان اهل بيت عصمت و طهارت است و هدف ديگري غير از اين نداريم. شخصيت‌هاي غربي كه معتقدند در عصر اتم قرار داديم، پس چگونه بر سر مزار سرباز گمنام گل مي‌گذارند و نسبت به آن اداي احترام مي‌كنند. اداي احترام در طول تاريخ به امام حسين(ع) بوده است كه هميشه بازار مبارزه با استبداد را زنده نگه‌داشته است. دانشمندان در مورد شيعيان معتقدند كه آنان اقليتي پرخاش‌جو عليه ظلم هستند. نواب در گفت‌و‌گو با كسروي بار ديگر براين نكته تاكيد كرد كه امام حسين(ع) براي انسانيت جان خود را بركف اخلاص گذاشت وبه همين خاطر احترام زيادي براي اين امام معصوم قائل هستيم و چطور يك انساني كه امانيست است و از انسان دفاع مي‌كند، نسبت به حركت امام حسين(ع) بدون توجه است. در اعتقاد ما حتي ريا در مبارزه نيز ثواب دارد، چه برسد به اينكه انسان براي هدف خود- كه تعالي انسان و انسانيت است- مبارزه كند. حالا نگاهي به تاريخي معاصر مي‌كنيم. چرا عزاداري حضرت سيد الشهدا (ع) در زمان رضا شاه ممنوع مي‌شود، چون مي‌فهمند كه هيأت‌هاي مذهبي تشكيلات عظيم بوده است كه هميشه توانسته عليه ستمگران ايستادگي كند. كدام گروه و دسته تحريم تنباكو را به اقصي نقاط كشور بردند. بسياري از انقلابيون دنيا در دوره مبارزه، كاري با مفاهيم مذهبي ندارد، اما اين قضيه در ايران متفاوت است و اين مذهب است كه نقش تعيين كننده در پيشبرد نهضت‌هاي از قاجار به اين طرف دارد. در اين ميان، تلاش‌هاي فراواني براي انتساب تهمت‌هايي چون قشري‌گري و متحجر به فدائيان اسلام وارد مي‌آورند. گروهي كه تنها هدفش دفاع از اسلام و تشيع بوده و براي اعمال و رفتار خود مجهز به تفكر و استدلال هستند. زماني كه همه روشنفكران و صاحبنظران سياسي در نظريه‌هاي خود معتقدند كه جنبش‌ها‌ي سياسي و اجتماعي براي پيشبرد اهدافشان چاره‌اي جز پيوستن به دو قطب غرب و شرق ندارند، اما تنها فدائيان اسلام بودند كه مطرح كردند ما براي رهايي از سلطه غرب و شرق، نيازي به پناه بردن به كاخ‌نشينان كرملين و كاخ سفيد نداريم. گروه‌هاي راست و چپي كه جمعيت فداييان اسلام را به وابستگي به يكي قطب‌هاي غرب و شرق متهم مي‌كردند، زماني كه اعضاي اين جمعيت محاكمه شدند و زندگي آنها مورد بررسي قرار گرفت، ديدند كه اينان جز زمين، فرشي و جز آسمان، رو اندازي نداشتند. كمونيست‌ها مي‌گفتند كه اينها مذهبي هستند و مذهب نيز قانون ارتجاع است، ارتجاع نيز از امپرياليسم حمايت مي‌كند. اين تهمت‌هايي بود كه حزب توده به فداييان اسلام وارد مي‌كرد. ملي‌گراها در جريان ملي‌شدن صنعت نفت ‌مي‌گفتند كه چون اينها قصد دارند احكام اسلام را پياده كنند و در دنياي مترقي امروز، سخن از پيامبر 1400 سال گذشته مي‌زنند، به خاطر تبليغ مذهب‌هاي بومي توسط انگلستان، وابستگي آنان به اين كشور استعماري مشخص مي‌شود. مناسب مي‌بينم كه خاطره‌اي را نقل كنم. مجله‌اي به نام «تهران مصور» منتشر مي‌شد. احمد دهقان، مدير مسئول اين مجله، مدير باشگاه دهقان، وكيل مجلس و دوست اشرف توسط حسن جعفري به قتل رسيد. البته برخي‌ها معتقدند كه وي توسط سروان قبادي، افسر توده‌اي كشته‌ شده است. بعد از احمد دهقان امتياز نشريه به مهندس عبدالله والا رسيد. در همين نشريه عكسي از من و ساير اعضاي فداييان اسلام منتشر و در زير آن نوشته شد، « آتش‌هاي زير خاكستر». در گزارشي كه در همين مورد به چاپ رسيد، نويسنده پيش‌بيني كرد كه محرم خونيني امسال پيش رو داريم. طبق تحليل نويسنده در اين ماه روحانيون بر سر منابر سخنان آتشيني خواهند گفت و مردم را عليه دربار و شاه تحريك خواهند كرد. اين مسئله نشان مي‌دهد كه دشمنان درك مي‌كنند كه اين مذهب از يك جايي حركت اعتراضي خود را آغاز خواهد كرد؛ البته گمان نمي‌كردند كه مرجعيت در اين خصوص وارد عمل شود و شخصي به نام امام خميني از جايگاه تشيع و عاشورا پرچم مبارزه عليه رژيم شاهنشاهي را بر دوش بكشد. تا آن موقع، شاه از اين جايگاه تنها احساس خطر فرهنگي مي‌كرد، نه خطر انقلابي. از سال 1336 تقريباً مجلات به نوعي قصد به چالش كشاندن حوزه را داشتند و عليه مذهب مطالبي را مي‌نگاشتند. دختر شايسته انتخاب مي‌كنند، فيلم سكسي نمايش مي‌دادند و جشن‌ هنر شيراز را به راه مي‌انداختند. روشنفكران وابسته و جامعه‌شناسان سوسيال و ملي‌گراها نيز گمان نمي‌كردند كه روحانيت شيعه معترض نظام موجود شود. بعد از قضاياي 15 خرداد، با اينكه دكتر مصدق در قيد حيات است، اما از انتشار حتي يك نوشته عليه كشتار اين واقعه خودداري مي‌كند. چون فكر نمي‌كند كه مذهب از چنان قدرتي برخوردار باشد كه بتواند تمام تفكرات غربي و شرقي را در ايران از بين ببرد. جالب است كه جامعه شناسان سوسياليست كه اطراف شاه را گرفته‌اند و طرفدار اصلاحات ارضي و شركت‌هاي روستايي بودند، گمان برقراري آرامش در ايران را داشتند و شاه ايران نيز با توجه به كودتاهايي كه در اطراف و اكناف ايران از جمله اعدام عدنان مندرس در تركيه، عبدالكريم قاسم در عراق، داودخان در افغانستان و درگيري‌هاي داخلي عمان صورت مي‌گرفت، كشورمان را جزيره ثبات مي‌دانست و قصد داشت گروهي‌ جوانان تحصيلكرده آمريكا را كه تفكرات كنفدراسيوني دارند، جايگزين پيران سياسي كند تا بدين طريق بتواند حركت‌هاي اجتماعي و سياسي داخل كشور را كنترل كند؛ غافل از اين كه در نهايت آتش‌هاي زير خاكستر خود را نشان خواهد داد. * خبرگزاري فارس: در مورد فعاليت جمعيت فداييان اسلام تا زمان شهادت مرحوم نواب صفوي و يارانش مطالب زيادي منتشر شده‌است. اگر ممكن است در خصوص عملكرد اين جمعيت بعد از شهادت نواب و چگونگي پيوستن اين جريان به نهضت اسلامي مردم ايران به رهبري امام خميني توضيح دهيد. -عبدخدايي: يك مسئله جامعه‌شناسي اين است كه رژيم شاهنشاهي گمان‌ مي‌كرد كه جمعيت فداييان اسلام نظير حزب توده است. بعد از اعدام 48 افسر حزب توده توسط شاه، بقيه اعضاي اين حزب كه از سوي شوروي هم حمايت مي‌شد، احساس ضعف نشان دادند و برخي از آنان حتي درخواست عفو نيز كردند. رژيم از پايگاه مذهبي ما خبر نداشت. در سال 34 در جريان انعقاد پيمان سعدآباد، مرحوم نواب صفوي معتقد به عدم تعهد بود و اين مسئله با بي‌طرفي تفاوت داشت. ما ضربه بي‌طرفي را در سال 1320 بعد از اشغال ايران توسط كشورهاي متفق خورده بوديم. اگر رضاخان اعلام مي‌كرد كه به آلمان‌ها تعهدي نداريد و اجازه فعاليت به آمريكا‌يي‌ها در داخل ايران عليه منافع آلمان‌ها را مي‌داد، شايد ما آن‌ چنان دچار صدمه نمي‌شديم. ما از بي‌طرفي صدمه ديده بوديم و لذا به بي‌طرفي آقاي دكتر مصدق اعتقادي نداشتيم. عده‌اي هم مثل حزب توده مي‌گفتند كه به يكي از قطب‌ها وابسته باشيم و سياست «موازنه مثبت» را در پيش بگيريم . اما نواب صفوي مي‌گفت كه ما غير متعهد هستيم و به هيچ كشوري تعهدي نداريم. در جريان پيمان نظامي بغداد يا سنتو كه ايران به ارودگاه غرب پيوست، فداييان اسلام عليه علا اقدام كردند كه موفق نبودند، اينجا شايد اشتباهي صورت گرفت. شايد مردم سال 32 را با سال 29 اشتباه گرفته بودند و شايد هم كشته نشدن علا باعث شده بودكه وحدت كافي عليه اين پيمان صورت نگيرد. شهادت نواب صفوي، مرگ يك قديس بود و اشتباه رژيم هم اين بود كه نمي‌دانست شهادت نواب، جامعه را در فضاي ديگري فرو مي‌برد. مي‌بينيد كه مقام معظم رهبري مي‌گويند كه آن روز آقاي هاشم قزويني درجمعي مي‌گويد كه امروز حال درس دادن ندارم، چون پسر پيغمبر را كشته‌اند. سيد نورالدين حسيني مي‌گويد اي آزموده ناآزموده! پسر پيغمبر را مي‌كشي؟ آيت‌الله خويي در حوزه نجف اظهار تأسف مي‌كند و در ميان طلبه‌هاي قم بيداري به وجود مي‌آيد. براي اعضاي اعدامي حزب توده سالگرد نگرفتند، اما طلبه‌ها براي نواب صفوي و يارانش مراسم يادبود برپا كردند. وقتي مأموران رژيم خانه مبارزي را مورد هجوم قرار مي‌دادند در لابه لاي جانماز مادربزرگ خانه، فهرستي از نام‌هاي 70 مومن بود كه جهت استغفار نماز شبش از آنان ياد مي‌كرد و به نام يكي از آنان نواب صفوي و يارانش بود. اين انتقال يك فرهنگ و ذهنيت است.بررسي دقيق موضوع نشان مي‌دهد كه عليرغم شهادت اعضاي فداييان اسلام، حركت هنوز زنده است. به محض اينكه شخصيت برجسته‌اي نظير امام پيدا مي‌شود، آنهايي كه اطراف نواب بودند به سمت رهبر انقلاب كشش پيدا مي‌كنند. اين نشان مي‌دهد كه طي شش يا هفت سال بعد از رحلت نواب صفوي در عزم ياران وي جهت مبارزه با ظلم خللي ايجاد نمي‌شود. *خبرگزاري فارس: يعني در بين اعضاي فداييان اسلام هيچ اختلاف نظري در اين خصوص وجود نداشت؟ - عبدخدايي: هيج اختلافي به وجود نيامد. مقام معظم رهبري و آقايان هاشمي رفسنجاني، مشكيني، آذري قمي، زين‌العابدين قرباني و ... همه اينها در زمان نواب صفوي جوان بودند و از شهادت وي متأثر شده‌اند. در بعد فرهنگي، اگر به ادبيات نوشته‌هاي ديني مثل مكتب تشيع، مكتب اسلام، بعثت و مكتب جعفري نگاه كنيد، با ادبيات نواب صفوي و هواداران او همخواني دارد. امام يك مدرس برجسته است، اما وقتي فرياد مي‌زدند حمايت‌كنندگان ايشان اعم از طلبه، بازاري و دانشگاهي متأثر از نواب صفوي هستند . تأثير‌پذيري آنان از نواب و حركت آنان از 15 خرداد سال 42 در حمايت از دين و تشيع است. چه كساني رهبري تظاهرات را دارند؟ اگر دقت كنيد، مي‌بينيد كه به خط فكري نواب وابستگي دارند. آيت‌الله مشكيني مي‌گويد من هر وقت مي‌خواستم داغ شوم، پيش نواب مي‌رفتم. سال 43 بعد از وقوع جريان كاپيتولاسيون و توهين به امام و قتل حسنعلي منصور مي‌بنيند كه روزنامه‌ها با صراحت مي‌نويسند كه منصور با اسلحه نواب صفوي كشته شد. تيتر رونامه را خودم خواندم. نوشته بود نواب صفوي از گورستان مسگرآباد دستور قتل نخست وزير را صادر كرد. اين نشان‌دهنده توانمندي جريان تشيع است. مهم‌ترين از اين واقعه 15 خرداد 42 است. چرا اين اتفاق در 12 محرم اتفاق مي‌افتد؟ حتي بابا شمل‌ها نيز در اين عرصه وارد مي‌شوند. اكبر گيرگيري‌ها، هفت كچلون، حسين آمهدي و ... همه اينها به نام امام حسين(ع) وارد صحنه مي‌شود. *خبرگزاري فارس: شما از چه سالي زنداني بوديد؟ -عبدخدايي: تا سال 43 من در زندان بودم. *خبرگزاري فارس: انعكاس قيام 15 خرداد در زندان چگونه بود؟ -عبدخدايي: در زندان تنها من مذهبي بودم و غريبانه زندان را تحمل كردم. بين سال‌هاي 35 تا 37 ما پنج نفر از اعضاي زنداني فداييان اسلام بوديم كه در كنار توده‌اي‌ها دوران حبس را تحمل مي‌كرديم و مسئولان زندان براي رعايت امنيت، ما را در بند 7 و 8 كارمندان دولت در زندان قصر محبوس كردند. از سال 37 تا سال 43 تبعيدي زندان برازجان بودم. در زندان قصر چون بعد از مدتي تنها شدم مرا به بند توده‌اي‌ها آوردند و من سعي مي‌كردم براي نماز و روزه در شرايطي مخفي واجبات شرعي را انجام دهم. نمي‌خواستم انجام فرايض باعث آزار آنها شود. اتفاقا همين موضوع نشان مي‌دهد كه به رغم تهمتي كه به عنوان تندرو به من مي‌زنند، آدم آرام و منعطفي هستم. توده‌اي‌ها از يك طرف به من احترام مي‌گذاشتند چون از نظر آنان من قهرمان بودم و تقاضاي عفو نكردم. آن موقع 22 يا 23 سال داشتم و 8 سال زندان را تحمل كردم. در دادگاه اول ما 10 نفر از گروه فداييان اسلام بوديم كه به عنوان گروه دوم مورد محاكمه قرار گرفتيم. در مرحله دادگاه بدوي، من به چهارسال زندان محكوم شدم. از در دادگاه تجديد نظر كه سرهنگ والي، مسئوليت آن را به عهده داشت، به علت سفارش مرحوم بروجردي در مورد انعظاف نشان دادن به گروه فداييان اسلام، نه نفر تبرئه شدند و چهارسال زندان من به هشت سال تبديل شد! چهار سال از اين هشت سال را به خاطر مقاومت شخصي در زندان برازجان بودم. *خبرگزاري فارس: آيا شكنجه هم شديد؟ -عبدخدايي: در دوران بازجويي، شكنجه داشتيم، اما در دوران محكوميت بنايي بر شكنجه نبود؛ البته تحمل زندان برازجان با دماي 52 درجه، شكنجه محسوب مي‌شد. بعد از كناره‌گيري آزموده و جايگزيني سرهنگ صدوقي، با هزينه شخصي به تهران آمدم و در زندان با توده‌ايي‌ها هم‌بند شدم. روز 15 خرداد هنوز دوران محكوميت خود را سپري ‌مي‌كردم. در آن زمان موضوع اصلاحات ارضي براي توده‌اي‌ها كعبه آمال بود و از درون آنها را تهي كرده بود؛ به همين خاطر مي‌گفتند كه چرا بايد مبارزه را ادامه دهيم و چرا تقاضاي عفو نكنيم. براي اينكه ما مي‌خواهيم خوانين ديگر قدرت نداشته باشند و شاه نيز با اصلاحات ارضي قصد چنين كاري را دارد. در روز 15 خرداد راديو مسكو اعلام كرد كه عده‌اي از مردم به تحريك روحانيون و روحانيون هم به تحريك فئودال‌ها عليه اصلاحات ارضي شاه جوان ايران قيام كردند. جالب بود كه اين تحليل نيز مثل نقل و نبات در ميان توده‌ايي هاي زندان پيچيد و من از اين تحليل تعجب مي‌كردم. مهندس نادر شرميني در زندان بود و مي‌گفتند در صورت پيروزي حزب توده، وي رييس جمهور ايران خواهد شد. من در زندان با او بحث مي‌كردم و او در مورد آيت‌الله خميني از من سئوال كرد و براي او اوصاف امام را شرح دادم. به من گفت نكند گوشه عباي آيت الله خميني به امپرياليسم وابسته باشد؟ با ناراحتي از او پرسيدم چرا؟ ما كه قرار توهين نداشتيم. گفت آخر مذهب، ارتجاع است و ارتجاع نيز از امپرياليسم حمايت مي‌كند و خميني مظهر ارتجاع است. گفتم عجب استدلالي! ديوار موش دارد و موش هم گوش دارد؛ پس ديوار هم گوش دارد! عجب سفسطه قشنگي داريد! اشكال شما اين است كه هنوز مردم را نشناختيد. پيك ايران همين امروز گفت تهران مثل يك شهر جنگ‌زده است. مي‌داني شهر جنگ‌زده يعني چه؟ شما و ناسيوناليست‌ها در طول تاريخ ايران، هيچ‌وقت نتوانستيد اين اتحاد را به وجود آوريد. جنبش تنباكو با مساعدت‌ روحانيت به ثمر نشست، اما در جريان ملي شدن صنعت نفت به پادرمياني شما و برخي از نيروهاي ملي به كنسرسيوم رسيديم. وقتي راديو مسكو مي‌گويد كه يك ارمني هم پلاكارد بر بلاي دست مي‌برد و مي‌گويد كه درود بر خميني، شعار آنقدر پويا است كه نه تنها شيعه را به چالش با امپرياليسم كشاند،حتي ارمني ايراني را هم وارد معركه كرد. *خبرگزاري فارس: آيا گروه فداييان اسلام بعد از تبرئه‌شدن، توانستند دوباره با تشكيلات جديدي را راه بيندازند؟ -عبدخدايي: به سيل جمعيت انقلابي مردم پيوستند. مهدي عراقي، صفار هرندي و... جزو فداييان اسلام بودند، اما با شروع نهضت امام خميني وارد گروه‌هاي مبارز هوادار رهبر انقلاب شدند. *خبرگزاري فارس: چرا به اين نتيجه نرسيديد كه دوباره آن اعضاي تشكل سابق دوباره در كنار هم جمع شويد؟ -عبدخدايي: ديگر فايده‌اي نداشت. چون يك شخصيت برجسته‌اي آمده بود كه همه گروه‌ها را جذب كرده بود. *خبرگزاري فارس: چرا بعد از قتل منصور كه به موجب اقدامات عناصر فداييان اسلام صورت گرفته بود، به فكر اقدام مسلحانه ديگر نيفتاديد؟ -عبدخدايي: چون ما مي‌ديديم كه يك جريان كلي‌تري روي كار آمده و نيازي به اقدام فردي نبود. جريان قتل حسنعلي منصور اگر چه يك اقدام فردي موثر بود اما اگر حضور امام نبود، اين حركت همانجا خفه مي‌شد. حضور امام باعث به چالش كشيدن همه نيروها شده بود. در ايران، تشيع هرگاه مي‌خواست به پيروزي برسد، به هماهنگي روحانيون و تنظيم روابط آنان با مردم نياز داشت. تلاش امام براي همنوايي مراجع با يكديگر تحسن برانگيز است. مي‌گويد من دست مراجع و طلبه‌ها را مي‌بوسم. به همين جهت است كه بعد از دستگيري امام، جريان تعطيلي دروس حوزه و مهاجرت علما به تهران را شاهد هستيم. در رده‌هاي اول اين ارتباط نيروهايي قرار داشتند كه با نواب كار مي‌كردند. عامل اصلي اين ارتباط در واقع عاشورا است. *خبرگزاري فارس: از افرادي كه به عنوان همكاران سابق نواب صفوي فعال بودند، حضوري پررنگ در عرصه سياسي پيش از انقلاب داشتند اما خبري از حضور شما در اين عرصه نبود. علت اين امر چيست؟ -عبدخدايي: چون ديگر خسته شده بودم. صادقانه به شما بگويم. در سال 43 بعد از آزادي از زندان، شهيد مهدي عراقي، پيش من آمد و به من گفت آقا مهدي، شرايط عوض شده، در زندان، غريبانه دوران محكوميت خود را سپري كردي و عملكرد فداييان اسلامي نيز از سوي توده‌ايي‌ها و ملي‌گراها و برخي مذهبي‌ها مورد بي اعتنايي قرارگرفته بود؛ اما در شرايط فعلي يك مرجعيت تقليد پاي بر عرصه مبارزه گذاشته است و همه آمده‌اند و تو هم بيا. من به او گفتم ديگر خسته شده‌ام، در صورت سخت‌گيري بيشتر از سوي مأموران بازجويي؛ همه شما را معرفي ‌مي‌كنم. بهترين سال‌هاي عمرم را در زندان سپري كرده و در دوران محكوميت خود نيز بي‌مهري ديده بودم؛ هيچكس به ملاقات من نيامده بود. *خبرگزاري فارس: گروه‌هايي كه به شما نزديك بودند هم به ديدنتان در زندان نيامدند؟ - عبدخدايي: آنها تا سال 41 دنبال كار خود رفته بودند. فقط در سال 41 بود كه مرحوم آيت‌الله شيخ صدرالدين حائري در شيراز كسي را به ديدن من فرستاد. اين مسئله را با شهيد عراقي نيز در ميان نهادم و گفتم در صورت گرفتاري احتمالي ناشي از مبارزه ممكن است كه تحت فشار قرار گيرم و اقدام به افشاي اسامي شما كنم، بنابراين بهتر است كه مرا معاف كنيد. من از آن به بعد، وارد جريان فيزيكي مبارزه نشدم، اما در جلسات مسجد جليلي، حسينه ارشاد، مسجد جاويد و هيأت انصارالحسين شركت مي‌كردم، حتي در تظاهرات و راهپيمايي‌ها نيزحضور داشتم، اما به صورت فردي. حتي در درس آيت‌الله مهدوي‌كني در مورد مباحث ماركسيسم، جزو مستشكلين جلسه بودم. به عنوان مستمع در جلسات حسينيه ارشاد نيز حضور داشتم و حتي يك‌ بار سعي كردم، واسطه آشتي ميان دكتر شريعتي و شيخ قاسم اسلامي شوم كه به نتيجه‌اي نرسيد. در واقع گرچه ارتباطم را با نيروهاي مجاهد قطع نكردم اما اين ارتباط تشكيلاتي نبود. البته بعدها بر اساس گزارش‌هايي كه از اسناد ساواك مطالعه كردم، مي‌ديدم كه زير ذره‌بين هستم و رژيم هنوز در مورد من حساسيت به خرج مي‌دهد. البته برادرم آقاي طه عبدخدايي را چند بار دستگير كرده و تحت فشار قرار داده بودند. *خبرگزاري فارس: به ميانجي‌گري خود براي حل اختلاف ميان دكتر شريعتي و شيخ قاسم اسلامي اشاره كرديد. در اين خصوص بيشتر توضيح دهيد. - عبدخدايي: من ملاقات جداگانه‌اي با مرحوم دكتر علي شريعتي و مرحوم شيخ قاسم اسلامي داشتم. گويا آقاي مهدوي‌كني را نيز در جريان اين ملاقات گذاشتم. به همراه برادرم، دكتر گل‌افشاني و مهندس چگيني در حسينه ارشاد با دكتر شريعتي ملاقات كرديم. اولين سخن به شريعتي اين بود كه قصد نقد عقايد شما را ندارم چون الان زمان بحث نيست. مي‌خواهم بگويم از اين اختلافات شما تنها حاكميت پهلوي بهره‌ مي‌گيرد. شريعتي گفت سخنان شما را مي‌پذيرم اما به من بگوييد كه چه كنم. من فارغ‌التحصيل سوربون هستم. در دانشگاه مشهد بعد از عزل من ، زني بهايي را جايگرين كردند. در اينجا هم سيد محمدعلي ميلاني پسر آيت‌الله ميلاني به من مي‌گويد كه اگر قصد فعاليت داري و مي‌خواهي كه با تو مخالفت نكنيم، بايد متن سخنراني خود را از نظر آيات سعيدتهراني، سيد مرتضي جزايري، سيد مرتضي عسكري و علوي بروجردي بگذراني. آيا انصاف است كه سخنراني‌هاي من كنترل شود؟ گفتم من واسطه آشتي شما مي‌شوم. بعد از اين جريان به ملاقات شيخ قاسم اسلامي رفتم و در اين ديدار ايشان يك صفحه از كتاب كوير دكتر شريعتي را براي من خواند و من از محتواي آن دفاع كردم. به من گفت اگر دكتر شريعتي اينجا بود نمي‌توانست بهتر از شما از كتاب خود دفاع كند. چاره‌اي ديگر انديشيدم. با برادرم تماس گرفتم و گفتم در صورت امكان ملاقاتي بين دكتر شريعتي و مرحوم پدرم آيت‌الله شيخ غلامحسين ترك ترتيب دهيد. شرايط فراهم شد و در ملاقاتي كه صورت گرفت مقام معظم رهبري نيز حضور داشتند؛ البته ما آن موقع تهران بوديم. در آن ملاقات دكتر شريعتي اعتقادات خود را براي پدرم تشريح مي‌كند و پدرم مي‌گويد اعتقادات شما عين شيعه است. بعد از تأييد پدرم، در مشهد جو عليه دكتر شريعتي فروكش پيدا كرد؛ البته به تهران نيز كشيده شد. بعد از آن دكتر شريعتي دستگير شد و نرسيد به اينكه اين جريان ادامه پيدا كند. با اين حال شيخ قاسم اسلامي اين واسطه‌گري را نپذيرفت و حتي من يادم مي‌آيد كه آقاي جعفر شبيري زنجاني به من گفت آيا ملاقاتي با شيخ قاسم اسلامي داشتيد، من گفتم بله و قرار شد كه ايشان بعد از اين ملاقات چيزي عليه شريعتي ننويسد، اما در كتابي كه منتشر كرده بود تاكيد كرد كه يكي از دوستان از من خواست كه عليه شريعتي مطلبي را ننويسم، ولي من براساس وظيفه شرعي خود عمل مي‌كنم. انتهاي پيام/
این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول