اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

فرهنگ

نگاهي به مجموعه داستان «كتابت بهار»

مشق كتابت از متون كهن

خبرگزاري فارس: مهدي مرعشي در داستان‌هايش كه برگرفته از قابليت‌هاي زبان و ادبيات كهن فارسي است، نشان داده از توانايي لازم در پرداختن به موضوعات ريشه‌دار در فرهنگ اين سرزمين برخوردار است.

مشق كتابت از متون كهن
به گزارش خبرگزاري فارس، در ميان داستان‌نويسان معاصر به ويژه جوانترها، تا به حال كمتر نويسنده‌اي تلاش كرده كه از همه ظرفيت ادبيات داستاني فارسي به ويژه ادبيات كهن و خاصه حكايت هاي فارسي به شكل بهينه استفاده كند و آثاري متناسب با ظرفيت هاي پيدا و پنهان اين ادبيات غني و كهن براي نسل حاضر خلق كند. هر چند برخي از نويسندگان پيشكسوت در اين زمينه تجاربي داشته و آثاري را به طور پراكنده نوشته و تعدادي از آن ها را هم در شمارگان محدود چاپ و منتشر كرده اند. در اين خصوص، مجموعه داستاني كه اخيراً از سوي يكي از نويسندگان جوان كشورمان راهي بازار كتاب ايران شده است، از جهات مختلف قابل توجه و تامل است. اين مجموعه با عنوان «كتابت بهار» شامل دوازده داستان كوتاه به قلم مهدي مرعشي است كه به تازگي توسط انتشارات ققنوس در تهران چاپ و منتشر شده است. تنوع موضوعات و شيوه هاي نوشتاري داستان ها از ويژگي هاي اصلي اين كتاب است كه در آن، نويسنده به حوزه هاي مختلف موضوعي و فرمي سرك كشيده و در نهايت داستان هايي را خلق كرده كه هر يك آن ها شيوه جداگانه اي را از انواع رويكردهاي نويسندگي نويسندگان پيشين ايراني را در ذهن مخاطب تداعي مي كند. اولين داستان كتاب(سه شنبه آخر سال) تقريباً خوشخوان و راحت خوان ترين داستان مجموعه است. قصه سر راستي كه فرم انتخابي نويسنده هم در خدمت آن است و در هنگام خواندن آن ذهن مخاطب بيشتر به قصه معطوف مي شود تا فرم كه در داستان هاي بعدي تقريباً در اولويت قرار دارند. براي داستان دوم با عنوان«برف»، نويسنده شيوه روايي آشنايي را را انتخاب كرده كه كم و بيش در بقيه داستان(به غير از دو داستان پاياني كتاب) از آن بهره برده است. شيوه اي كه رويكرد اصلي آن قرار دادن يك ماجراي اصلي در مركزيت داستان است و خرده روايت هاي به هم پيوسته و همسو با روايت اصلي آن را پوشش مي دهند. به عبارت ديگر، طرح و قصه اصلي اين داستان ها را مي توان در چند سطر تعريف كرد و اگر نباشند آن خرده روايت هاي موازي كه نويسنده انتخاب كرده است، طرح اوليه ظرفيت تبديل شدن به يك داستان كامل را ندارند. در داستان برف، راوي موضوع قتل زني به دست شوهرش را براي فرد همراهش در يك فرصت پياده روي تعريف مي كند. زمان اكنون روايت يك روز سرد زمستاني است كه با توصيف هاي نويسنده، موقعيت راوي و كسي كه او را همراهي مي كند، تا حدودي مشخص مي شود، اما طبعاً نقطه عطف داستان در زمان اكنون قرار ندارد. بنابراين، مخاطب بايد اين موضوع را در گذشته و ماجراي قتل زني به دست شوهرش جستجو كند كه آن هم به ظاهر در حاشيه داستان قرار گرفته است. داستان بعدي با عنوان«چاي سرد سه شنبه» هم با دستمايه قرار دادن يك ماجراي ساده وملموس، به كنكاش در ذهن راوي پرداخته است. البته در اين داستان انتقاد صريح از طيف خاصي از افراد جامعه به شكل روشني بيان شده كه در بقيه آثار، نويسنده اين صراحت لهجه را ندارد. البته داستان بعدي كتاب(كسي نيست) هم تا حدودي در ادامه همين رويكرد نويسنده در پرداختن به مضامين اطراف نويسنده است؛ با اين تفاوت كه توجه به فرم در اين داستان پررنگتر است؛ از همان شيوه ورود نويسنده به جهان داستان و دخالت در كار شخصيت هاي داستاني در اين اثر استفاده شده است. طرح كمرنگي از قصه چاي سرد سه شنبه در داستان«فقط كمي سكوت» هم ديده مي شود؛ از منظر شخصيت محوري اين داستان هم، فردي كه به او اعتماد شده، از اين موضوع سوءاستفاده كرده و به قول يك تعريف عاميانه، در امانت خيانت كرده است. تفاوت اين قصه با طرح پيشين ياد شده در اين است كه اين بار زاويه ديد داستان تغيير مي كند و نويسنده از منظر بيروني حالات دروني شخصيت محوري را واكاوي مي كند. «باز هم بايد با كليد ديوار كاهگلي باغ را بخراشد و فكر كند. نه. سكو كند. بالاخره كه پيداش مي شود. شايد اصلاً از ماشين پياده شود. هر چه باشد سال ها با هم رفيق بوده اند. با هم هزار جا رفته اند. پاي هر بلا و درد و گرفتاري كه بوده ايستاده اند غير از اين آخري. شايد بخواهد بيايد جلو و توضيحي بدهد. اين كه چرا در نبود او آمده سراغ مليحه و از او خواستگاري كرده.» ( ص 47) داستان بعدي(ايستگاه) يك طرح ذهني است كه نمودهاي عيني و ملموس چنداني ندارد. بيشتر فضاهاي سورئال را در ذهن مخاطب تداعي مي كند. راوي در ايستگاه مه آلودي پياده مي شود كه تسلط چنداني به اطرافش ندارد. او براي پيدا كردن پسرش آمده، اما گمگشتگي خود را در فضاي جديد بيشتر احساس مي كند تا ماموريت پيش رويش را كه مدام به تعويق مي اندازد؛ فضاي گنگ پيرامون راوي را احاطه كرده و همين موضوع در طول داستان ذهن و خيالش را به خود مشغول كرده است. او به صورت تلويحي اشاره مي كند كه فرزند گمگشته اش را در جاي معييني نمي توان پيدا كرد و براي دستيابي به آن بايد مدام به مكان ها و فضاهاي مختلفي سرك بكشد. 4 داستان بعدي(سفيد در زمهرير، موتزارت در مرداد، به همين سادگي و آشنا) طرح هاي تقريباً مشابهي دارند كه در آن ها همان روايت ذهني به اضافه شگردهاي زباني متنوع برجسته است، اما دو داستان پاياني كتاب(ققنوس و كتابت بهار) از جنس ديگري هستند و هر دو با زبان و فضاي مشترك كه برگرفته از قابليت هاي زبان و ادبيات كهن فارسي هستند، نشان از توانايي نويسنده در پرداختن به موضوعات ريشه دار در فرهنگ و باورهاي كهن مردمان اين سرزمين دارند. به عبارت ديگر، در ارزيابي توانايي هاي نويسنده، دو داستان يادشده در مقابل 10 داستان ديگر كتاب قرار مي گيرند و اتفاقاً نمره بالاتري را هم كسب مي كنند. در بخشي از داستان ققنوس مي خوانيم:«گفتيم يا مجوس است يا زندقه و نماز نمي داند و ام الخبايث هم كه مي نوشد و سجده بر بت هم كه مي كند. پس بايد خانه از او بستاند و روانه اش كرد كه خونش والله مباح است تا برود جاي ديگر هر جا كه مي خواهد و گفتيم تا قاصدي هم روانه كنيم تا مردمان آن سوي كوه هم بدانند كيست و كدام مذهب دارد، اما كسي گفت:«قال رسول الله، الضيف حبيب الله و راندن مهمان در شان ما نيست و تا زماني كه خطري از او در كار نيايد بماند و مهمان است يار ما هم دل نگران سراي خود نباشد و خلاصه با او كاريمان نباشد.» (ص86) همين بهره‌گيري از ظرفيت هاي نثر و زبان فارسي كهن در داستان كتابت بهار كه عنوان كتاب هم از آن برگرفته شده نيز به شكل احساس برانگيزي صورت گرفته است. نويسنده: علي‌الله سليمي انتهاي پيام/م
این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول