اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  کردستان

بانوی کارآفرینی که معیشت 120 خانوار آسیب‌دیده از اعتیاد را تامین می‌کند+فیلم و عکس

یکی از بانوان کارآفرین نام‌دار کشور است زنی که به معنای تمام معرفت را در حق خانواده‌های آسیب‌دیده از درد اعتیاد، تمام کرده و با فعالیت در زمینه «مصنوعات بتنی طرح چوب» روزی‌رسان سفره 120 خانواده آسیب‌دیده از اعتیاد شده است.

بانوی کارآفرینی که معیشت 120 خانوار آسیب‌دیده از اعتیاد را تامین می‌کند+فیلم و عکس

خبرگزاری فارس استان کردستان/شیرین مرادی؛ ظهر از نیمه گذشته است طبق قرار قبلی به سراغش می‌روم قرارمان ساعت 5 عصر است همین که می‌رسم با رویی باز به استقبالم می‌آید، تیم کاری‌اش حدودا 6، 7 نفری هستند.

مادران و خواهرانی آسیب‌دیده و رنج‌کشیده از درد اعتیاد، آنهایی که بیشتر سال‌های زندگی‌شان را با کابوس مواد و اعتیاد عزیزانشان طی کرده و در اوج ناامیدی به قول خودشان به خورشید امیدی به نام خاله ناهید رسیده‌اند.

خانم ناهید علیزاده یکی از کارآفرین نامدار کشور است، زنی که به معنای تمام مردانگی را در حق خانواده‌های آسیب‌دیده از درد اعتیاد، تمام کرده و با فعالیت در زمینه «مصنوعات بتنی طرح چوب» روزی‌رسان سفره 120 خانواده آسیب‌دیده از اعتیاد شده است.

 دستانشان بهترین راوی برای مشکلات و سختی‌هایی است که پشت سر گذاشته‌اند تا به هر قیمتی که شده هم نان‌آور باشد و هم هنرمند. 

تلخی‌های پرتکرار زندگی

خانم علیزاده ما را مهمان شنیدن سرگذشت روزهای تلخ و شیرینش می‌کند، روزهایی که شاید هر کدامشان برای او سنگینی گذر از سال‌ها سختی را داشته است.

می‌گوید: در بیستمین روز از مرداد ماه سال 50 در خانواده‌ای از قشر متوسط جامعه دیده به جهان گشودم.

دفتر خاطرات ذهنش را به 40 سال قبل ورق می‌زند روزهایی که پای درس معلم می‌نشست و خیالش را به آرزوهای کوچک و بزرگ پرواز می‌داد و بر صفحه سفید دفتر نقاشی نقش می‌داد.

دفتر خاطرات ذهنش را به 40 سال قبل ورق می‌زند روزهای که پای درس معلم می‌نشست و خیالش را به آرزوهای کوچک و بزرگ پرواز می‌داد 

 

ذهن خلاقش قلم را چنان بر صفحه کاغذ به رقص می‌کشاند و نقش جان و جهان می‌کشید که هر بار در میان هم کلاسی‌هایش مورد تشویق معلم قرار می‌گرفت.

از کمترین ابزار زیباترین آثار هنری را خلق می‌کرد، گلدوزی، نقاشی و هر فعالیت هنری که نوآوری در آن می‌توانست وجود داشته باشد از چشم ناهید خانم پنهان نمی‌شد، علاقه شدید به انجام کارهای سختی که از عهده کسی برنمی‌آمد، خوراک کارش بود همین روحیه موجب شد که از همان کودکی به دختری توانمند و جسور در بین همسالانش تبدیل شود.

پدر بزرگترین مشوق ناهید

سال‌های کودکی به پایان رسید روزهایی که اگرچه به لحاظ مادی وضعیت مناسبی نداشتند اما مهربانی‌های بی‌دریغ پدر و تشویق‌های گاه و بی‌گاهش او را در مسیری فعالیت‌های هنری به نقطه‌ای رسانده بود که می‌دانست مسیر موفقیت را باید از وادی هنر سفالگری طی کند.

بیماری و مرگ نابهنگام پدر داغ سنگینی بود که ناهید در بحبه جوانی تجربه کرد و از آن پس نان‌آور خانواده شد، مجبور بود در کنار درس و تحصیل کار کند و سفالگری نقطه آغازی برای شروع فعالیت‌ش بود.

با خاک رس و خاک چینی، سفالینه‌های رنگارنگی می‌ساخت بی‌انکه آموزشی دیده باشد بلکه کارش را با بهره‌گیری از فکر خلاقش پیش می‌برد.

این کارآفرین موفق کشوری می‌گوید: حدود سال 65 ـ 66 بود بصورت اتفاقی متوجه فعالیت چند نفر خانم زیر نظر یک استاد سمنانی در یک کارگاه سفالگری در سنندج شدم، آن زمان‌ها مثل امروز نبود که گل آماده وجود داشته باشد، چند نفری باید در حوضچه‌های سیمانی با پا گل را لگد مال می‌کردیم.

ریزترین مسائل مورد توجه استاد قرار می‌گرفت و می‌گفت گل سفالگری که در دست دارید حرمت دارد مقدس است، نباید اجازه دهید حتی کوچکترین ذره آن به زمین بیفتد، با وجود اینکه تازه وارد جمع شده بودم مو به مو دستورات استاد را انجام می‌دادم.

تمرین استاد

در همان آغازین روزهای ورودم به کارگاه بود که استاد به هر کدام از شاگردها مقداری گل داد و از همه خواست در خانه طرحی نو روی آن پیاده کنند تا براساس آن سطح هر کدام را مورد سنجش قرار دهد.

ساعت‌ها برای این موضوع فکر کردم، چراغ مطالعه طرحی بود که با دقت تمام از گل ساختم، آفتاب نزده از خانه بیرون زدم هیچ یک از شاگردان کار خود را نشان دیگری نمی‌داد و تک‌تک خدمت استاد رسیدیم.

اثرم که حاصل ساعت‌ها تلاش بود به دست استاد دادم، او نگاهی موشکافانه به طرح انداخت و بی‌آنکه سخنی بگوید آن را نقش بر زمین کرد، بدترین احساس ممکن را در آن دقایق در جسم و جانم حس می‌کردم، اما بی‌هیچ اعتراضی از محضر استاد خارج شدم.

بدون اینکه به هدف استاد از این کار فکر کنم، از چنین برخوردی ناامید شدم و از برخورد سنگدلانه استاد به خود می‌پیچیدم و زمزمه می‌کردم ای کاش به جای آنکه خرابش می‌کرد پول گل را می‌گرفت و طرحم را به خودم باز می‌گرداند.

بی‌خبر از هدف سازنده استاد در چنین برخوردی، ناامید از کورسوی روشنایی در راهی که هنوز در آغازین مراحلش بودم از برخورد سنگ‌دلانه استاد به خود می‌پیچیدم

 

اینکه دیگران چه طرحی را نزد استاد بردند و چه برخوردی دیدن را اصلا نپرسیدم، اما اجازه ندادم آن برخورد از ادامه راه دلسردم کند.

استاد ماهی یکبار برای ارزیابی طرح‌های شاگردان حضور می‌یافت و با توجه به خلاقیت، نوآوری و بازارپسند بودن و بدون آنکه بداند فلان طرح متعلق به کدام یک از شاگردان است هدیه‌ای در داخل آثار می‌گذاشت.

مبلغ هدیه من همیشه بیش از سایرین بود این رفتار استاد به شدت ذهنم را درگیر کرد با خود می‌اندیشیدم مگر می‌شود «نه به برخورد اولیه استاد که طرحم را آنگونه نقش بر  زمین کرد و نه به سخاوت‌های امروزش...».

طاقت نیاوردم نزد استاد رفتم همه چیز را روی دایره ریختم و خواستم اگر امکان دارد دلیل به مهری آن روز و محبت امروزش را برایم بگوید، استاد گفت؛ آن کار را پایین‌تر از سطح توانایی تو می‌دیدم مطمن بودم می‌توانی اثری خلق کنی که چشم هر کسی را به تحسین وادار کند، اثرت را شکستم توقع من از تو بیش از آن اثر بود، جواب آن روز استاد آنقدر برایم شیرین بود که عزمم برای تلاش بیشتر و طی کردن پله‌های موفقیت  چند برابر کرد.

راهم را پیدا کرده بودم

راهم را پیدا کرده بودم می‌دانستم مسیر سختی را در پیش دارم، اما چون عاشق کارم بودم همه سختی‌ها را به جان خریدم، هرچه که در ذهنم عبور می‌کرد اثری زیبا می‌شد که با حرکت سر انگشتانم به زیبای روی گل بی‌جان، جان می‌گرفت، طرح‌هایی که همیشه طرفداران زیادی داشت و استاد بلافاصله با نشان دادن طرح، مشتری جذب می‌کرد اگرچه طرح‌ها مال من بود ولی هرگز به خود اجازه ندادم در محضر استاد جسارت کنم و همواره خود را شاگرد ایشان می‌دیدم و به آنچه به عنوان حقوق و حق بیمه برایم پرداخت می‌کرد راضی بودم.

تقریبا 23 ساله بودم که زندگی مشترکم را آغاز کردم و کمتر از یک سال از زندگی مشترکمان نگذشته بود که وجود فرشته کوچکی را در خودم احساس کردم خدا زیباترین لطف خود را شامل حالم کرده بود من مادر شدم، دختر زیبایم که به دنیا آمد پنجره های خوشبختی بیش از هر زمانی به رویم باز شد، مشکلات مالی زیادی داشتیم به پیشنهاد کانون پرورشی فکری کودکان استان مربی کودکان شده بودم هرچه در ذهن داشتم با زبان مادرانه بر سرانگشتان کودکان عضو کانون جاری می‌کردم.

از کارم خیلی راضی بودند البته در کنار کار در کانون با توجه به مشکلات اقتصادی که داشتیم در خانه هم کار می‌کردم وقت اداری را در کانون پرورشی فکری بودم و ظهر هنگام بعد از انجام کارها در حیاط خانه سفارشاتی را که می‌گرفتم با حساسیت و دقت تمام درست می‌کردم و شب هنگام خسته از کار روزانه و نظافت خانه و رسیدگی به کارهای همسر و دخترم میپرداختم و برای اینکه سرماه در دادن اجاره مسکن لنگ نمانیم ساعت‌ها پشت چرخ خیاطی می نشستم و برای مشتریانی که از همکاران، فامیل و یا در و همسایه بودند کار دوخت و دوز انجام می‌دادم..

کارزار 10 ساله در برابر افیون سیاه

اعتیاد در زندگیمان ریشه دواند، همسرم گرفتار مواد مخدر شده بود و روز به روز به باتلاق پوچی و نابودی کشیده می‌شد، به انداز تک‌تک تارهای موی سرم برای نجاتش تلاش کردم بارها و بارها ترک می‌کرد اما چون اراده قوی نداشت دوباره به دامن اعتیاد باز می‌گشت، پدر دخترم بود برای نجاتش از هر راهی که فکر می‌کردم وارد شدم تا بلاخره خدا خواست و موفق شدم.

سخت بود ولی وقتی نجات پیدا کرد و شیرینی به روزهای تلخ زندگیمان سر کشید تمام خستگی روزهای تلخی را که تجربه کرده بودم فراموش کردم زندگی بار دیگر روی خوشش را به ما نشان داده بود، حاضر بودم برای استمرار این خوشبختی که برای بدست آوردنش به راستی کفش آهنین پاره کرده بودم هر کاری بکنم.

شیرینی به روزهای تلخ زندگیمان سر کشید تمام خستگی روزهای تلخی را که تجربه کرده بودم فراموش کردم 

 

با وجود تمام سختی‌هایی که به آن اشاره کردم از ادامه تحصیل هم غافل نبودم و در رشته گرافیک درسم را ادامه دادم چون خودم را بسیار توانمند می‌دیدم.

خیلی‌ها ناامیدم کردند

با وجود شرایط سختی که به خاطر اعتیاد همسرم و نبود حامی مالی و ... داشتم هرگز دست از تلاش برای گسترش و شاخ و برگ دادن به هنرم از پا نمی نشستم، شاید باور نکنید هزاران درب را می‌کوبیدم خیلی‌ها ناامیدم می‌کردند ولی هر بار با انگیزه بیشتری کار را دنبال می‌کردم فعالیت در زمینه مصنوعات بتنی طرح چوب  را در سن 32 سالگی آغاز کردم.

اگرچه همسرم بلاخره بعد از 20 سال خون دل خوردن من و دخترم از دام اعتیاد نجات پیدا کرد، اما سرنوشت برای من و تک فرزندم که به حق تنها امید زندگی‌ام بود به گونه دیگر رقم خورد همسرم ساز جدایی کوک کرد و بی‌توجه به سرنوشت من و دخترم از ما جدا شد سراغ زندگی‌ دیگری رفت.

جدا شدن از همسرم سخت بود، اما سال‌ها تلاش برای ترک اعتیادش و ادامه این زندگی با تمام سختی‌ها و ناملایمات زندگی تقریبا مرا آبدیده کرده بود نمی‌توانستم اجازه دهم که این جدایی زندگی من و دخترم را با چالش جدی مواجه کند برای همین جای خالی پدر را برای دخترم پر کردم و یک تنه ولی هدفمندتر از گذشته برای رسیدن به موفقیت جنگیدم.

این واقعیت است که کار برای بانوان در اجتماع سخت‌تر از مردان است ما برای اثبات توانایی خود نیاز به تلاش بیشتر برای جذب اعتماد داریم، همسرم اعتیاد داشت به همین دلیل نمی‌توانستم با هرکس نشست و برخاست کنم، می‌ترسیدم خدایی ناکرده حرف و حدیثی برایم درست شود.

آغاز یک مسیر موفق

برای فراگیری هنر مصنوعات بتنی طرح چوب نزد هیچ استادی آموزش ندیده بودم، شبی در خواب دیدم، نوری از آسمان به حیاط منزلمان وارد شده، به سمت نور حرکت کردم، درختی روی زمین افتاده وقتی جلو رفتم دیدم که روی این درخت نام پیامبر مکرم اسلام نوشته شده است با خود فکر کردم دیدن این خواب بی‌دلیل نیست.

نوآوری نیاز آن روز زندگی کاری من بود،کاری که استارت آن در همان اتاق چند متری خانه استیجاریمان در سه راه نمکی شهر سنندج زده شد، به خدا توکل کردم و گوشه فرش را جمع کردم بساط کارم را روی نایلون محکم پهن نمودم و برای نوآوری در کارم شروع به سرچ کردن در اینترنت کردم هرچه را می‌دیدیم به صورت آزمون و خطا می‌ساختم در بعضی موارد آنچه در ذهن مجسم کرده بودم با آنچه از آب در می‌آمد آسمان و زمین فاصله داشت، اما چون خدا می‌خواست همه طرح‌هایم مشتری پیدا می‌کرد طرحی که ایده ذهن و ساخت دستانم بود انگار از سوی مشتری سفارش گرفته باشم فورا مشتری را جذب می‌کرد.

هرکس کارم را می‌دید برای همکاری در بهترین شرایط پیشنهاد می‌داد، چه بسا اگر قبول می‌کردم الان به لحاظ مالی و موقعیت در بهترین وضعیت ممکن بودم، اما چون خودم سختی کشیده و جز خانواده‌های آسیب دیده از اعتیاد بودم درد کسانی را که شبیه خانواده خودم بودند را بیشتر درک می‌کردم، برای زنی که مجبور است برای تامین اجاره خانه و پرکردن شکم بچه‌هایش سخت‌ترین شرایط کاری را تحمل می‌کردم و حتی گاهی تهدید می‌شدم.

با تمام وجود ناراحت می‌شدم رضای خدا و کمک به همنوع اولویت اول و آخرم بود، نمی‌گویم اصلا نیاز مالی نداشتم اما مهم‌ترین هدفم کمک به کسانی بود که می‌دانستم روزهایشان را با سخت‌ترین شرایط به شب گره می‌زنند، دوست داشتم در حد توان حداقل گره کوچکی از مسیر زندگی پر از مشتقتشان باز کنم.

کمک به این خانواده‌ها بود که وجود ناآرامم را آرامش می‌بخشید حتی اگر درآمدی که کسب می‌کردم به اندازه تلاشم و حق واقعیم نباشد، اما معتقد بودم باید هنرم نان‌آور خانواده‌هایی باشد که دردی مانند خودم را تجربه کرده بودند.

کمک به این خانواده‌ها بود که وجود ناآرامم را آرامش می‌بخشید حتی اگر درآمدی که کسب می‌کردم به اندازه تلاشم و حق واقعیم نباشد

 

سفارش کار می‌گرفتم اما مکانی برای کار کردن نداشتم به همین دلیل همچنان در گوشه حیاط خانه کار می‌کردم مستاجر بودیم  و به همراه دخترم هر چند سال یک دفعه باید جابجا می‌شدیم.

بعد از 14 سال کار در کانون پرورش فکری کودکان با توجه به اینکه از سن 16 سالگی بیمه تامین اجتماعی پرداخت شده بود بازنشسته شدم و بازنشستگی وقت آزاد بیشتر برای کار در عرصه فعالیت جدیدی را که آغاز کرده بودم برایم ایجاد کرد.

هیچ مسئولی حمایتم نکرد

می‌توانستم کارم را توسعه بدهم، اما توسعه کار نیاز به حمایت داشت حمایتی که از سوی هیچ یک از دستگاه‌های متولی حوزه صنایع دستی و غیره از من صورت نگرفت و تقریبا هیچ مسئولی از فعالیتی که تقریبا در غرب کشور نمونه ندارد کوچکترین حمایتی نکرد تا اینکه آوازه فعالیت‌هایمان به گوش مسئولین دبیرخانه شورای مبارزه با اعتیاد استان رسید و آقای کریمی نخستین حامیمان در این عرصه شد.

بعد از سال‌ها مکانی در اختیارمان قرار دادند تا بتوانیم با گستردگی بیشتری به کارهایمان ادامه دهیم و تعداد بیشتری از خانواده‌های آسیب دیده از اعتیاد را زیر بال و پرمان بگیریم.

برای رسمیت بخشیدن هرچه بیشتر به فعالیت‌هایم در حوزه حمایت از خانواده‌های آسیب دیده انجمنی در زمینه اشتغال و توانمندسازی زنان و دختران خانواده‌های آسیب‌دیده و نیازمند جامعه ثبت کردم.

امروز سال‌ها از فعالیت انجمن «نسیم مهربانی کردستان» می‌گذرد انجمنی که 100 نفر عضو از جامعه زنان آسیب‌دیده اجتماعی دارد و عمده فعالیت‌های آن حول شناسایی افراد نیازمند و کم‌توان جامعه و کمک و یاری کردن به این افراد در قالب کارهای خیرخواهانه و نوع‌دوستانه می‌چرخد و به گفته همین عزیزان به حق نسیم مهربان بر زندگی پرتلاطم آنها شده است، به صورت کاملا رایگان کار را یادشان می‌دهم و بعد از اینکه آموزش لازم را فراگرفتند وارد چرخه فعالیت می‌شوند.

آلاچیق، نمای ساختمان، آب‌نما، کباب‌پز، نرده، باغچه، آبخوری مدارس و غیره از طرح‌های بزرگ و کوچکی است که امروز با دست بانوان و دختران خانواده‌های آسیب دیده از اعتیاد عضو انجمن نسیم مهربانی کردستان خلق و در فضاهای شهری سنندج نصب می‌شود، آثار خلاقانه این که نمونه‌های از آن را می‌توانید در  پارک آی‌تی، آبشارهای عمارت وکیل و کوه آبیدر سنندج و پارک لاله در شهر دهگلان، کامیاران، نمای ساختمانی در شهرستان پاوه و غیره مشاهده کنید.

استقبال از این هنر در اقلیم زیاد است

کار ما به داخل استان خلاصه نشده و به واسطه استقبالی که در اقلیم کردستان عراق از نمونه کارهای ما وجود داشته چندین مرحله تولیدات سفارشی را صادر کرده‌ایم و حتی تیم ۱۲ نفره‌ای از بچه‌ها ماه‌ها در اقلیم کردستان کار کرده‌ایم.

قبل از شیوع کرونا به همراه گروهم در کردستان بودیم، کار در آنجا به لحاظ درآمدی خیلی به صرفه‌تر از کار در استان خودمان است، هزینه کار، مصالح، دستمزد و همه را قبل از شروع کار پرداخت می‌کنند به تعبیری هنوز عرق از تنمان خشک نشده دستمزدمان را می‌گیرم، اما متاسفانه در خود استان با وجود اینکه افراد به شدت از کارمان راضی هستند و همیشه سر وقت کار را تحویل می‌دهیم در پرداخت هزینه خیلی اذیت می‌کنند.

قبل از شیوع کرونا به همراه گروهم در اقلیم بودیم، کار در انجا به لحاظ درآمدی خیلی به صرفه تر از کار در استان خودمان است

 

نوآوری در طرح‌ها اولویتی بود که همواره در روند کار مد نظر قرار داده‌ام و همین ارائه ایده‌های جدید موجب شده  هر دفعه طرح‌های جدید را وارد بازار کنم و با استقبال مستمر از سوی مشتریان مختلف مواجه باشم.

«طرح مصنوعات بتنی چوبی» نمونه مشابهی ندارد

«طرح مصنوعات بتنی چوبی» نمونه مشابهی ندارد، برای تبلیغ کارهایم از ظرفیت فضای مجازی استفاده کرده‌ام کارهای تبلیغاتی‌ام را بیشتر دخترم که الان تحصیلاتش را تمام کرده و به عنوان معلم در عرصه تعلیم و تربیت فرزندان همین آب و خاک خدمت می‌کند انجام می‌دهد در زمینه تزئینات چوب از کشورهای ترکیه، آلمان، سوئد و امارات متحده عربی سفارش‌های زیادی داشته‌ام ولی تا این مقطع زمانی با توجه به اینکه سرمایه‌ای ندارم به این حیطه ورود پیدا نکرده‌ام.

همیشه سعی کرده‌ام نیروهایی که برایم کار می‌کنند از دستمزدی که می‌گیرند راضی باشند در بعضی از سفارشات اتفاق افتاده که حق خودم آنقدر کم بوده که اگر هر کس دیگر بود ادامه نمی‌داد ولی وقتی لبخند رضایت دختری را که پدرش شیشه می‌زند و مجبور است مخارج زندگی خود و خواهرش را که بیماری دیابت دارد تامین کند می‌دیدم با شوق و ذوق بیشتری سفارش جدید قبول کردم.

خانم علیزاده از سیری ناپذیر بودنش در عرصه تلاش برای خدمت به خانواده‌های آسیب‌دیده می‌گوید: اینکه برای 30 بانوی آسیب‌دیده از اعتیاد و نیازمند جامعه به صورت مستقیم بدون کوچکترین حمایتی اشتغال مستقیم ایجاد کرده و تقریبا 80 تا 90 نفر دیگر هم به صورت غیرمستقیم از این حرکت کارآفرینانه او بهره می‌برند.

حمل و نقل وسایل از یک نقطه به نقطه دیگر برایشان خیلی هزینه‌بردار است، اما خانم علیزاده از همین محل برای چند زن سرپرست خانوار دیگر هم اشتغال ایجاد کرده است.

او می‌گوید: حمل و نقل وسایل و گروه توسط راننده‌های خانم که خودشان هم سرپرست خانوار هستند انجام می‌شود این کار در کنار کسب درآمد برای آنها جنبه‌های مثبت زیادی برای اعضای گروه دارد چرا که اگر ساعت‌ها از شب هم گذشته باشد بدون ترس از حرف و حدیث دیگران  با آسودگی و فراغت خیال در مسیر خانه‌هایشان پیاده می‌شوند.

دغدغه‌هایی از جنس نان

ناهید خانم درد مستاجری چشیده است، اگرچه امروز با تلاش چند ساله صاحب سرپناهی شده، اما هنوز دغدغه مستاجر بودن نیروهایش را دارد و می‌گوید: دردی که امروز هر کدام از نیروهایم می‌کشند را با تمام وجود درک می‌کنم مادر می‌تواند چند روز با شکم خالی خودش کلنجار برود، ولی شکم گرسنه فرزند را نمی‌توان با امید به فردای بهتر پر کرد.

اگر به موقع پول اجاره بها را پرداخت نکنی یک ماه تا دوماه هم اگر صاحبخانه کوتاه بیاید بالاخره اگر نتوانی وسایلت را بیرون می‌ریزد کار ما مانند سایر مشاغل ساختمانی و آزاد، فصلی است و چون حامی و اسپانسری نداریم، فقط 4 تا 5 ماه در طول سال کار داریم بچه‌ها در فصول سرد سال به لحاظ مالی واقعا تحت فشار هستند، این موضوع به شدت رنجم می‌دهد.

برای اشتغال کل سال گروه و حتی تعداد بیشتر از اینها برنامه دارم، برنامه‌ای که تحقق آن نیاز به حمایت از سوی مسئولان دارد، این توانایی را در خودم و گروهی که اطرافم هستند می‌بینم ما می‌توانیم کارمان را گسترش دهیم و در فصول سرد سال که امکان کار در فضای باز وجود ندارد، فعالیت‌هایمان را به درون ساختمان ببریم و در زمینه کاغذ دیواری سه بعدی، کف پوش سرویس بهداشتی و غیره فعالیت داشته باشیم که البته این کار نیاز به فراگیری آموزش دارد، آموزشی که باید در پایتخت ببینیم، اما تامین اعتبار مورد نیاز برای کسب این آموزش‌ها که تقریبا حدود 100 میلیون تومان برای کل مجموعه است در توان اعضای انجمن که از خانواده‌های آسیب دیده و جزء سرپرستان خانوار هستند نیست، تلاش زیادی کردم که با گرفتن تسهیلات کار را جلو ببرم به نهادهای حمایتی مراجعه کردم ولی متاسفانه به نتیجه نرسیدم به هر دری که می‌زنیم به دیوار بر می‌خورد.

هدف من از این کار ایجاد اشتغال پایدار و همیشگی برای خانواده‌های آسیب دیده از اعتیاد و یا نیازمند جامعه است، اگر این افراد توانمند شوند دیگر نیازی به قرار گرفتن زیرپوشش نهادهای حمایتی ندارند و به مستمری بگیران این نهادها و سازمان‌ها تبدیل نخواهند شد این را می‌توانم تضمین کنم، اینها باید ماهی‌گیری یاد بگیرند، این افراد توان لازم را برای توانمندشدن دارند.

هدف من از این کار ایجاد اشتغال پایدار و همیشگی برای خانواده‌های آسیب دیده از اعتیاد و یا نیازمند جامعه است

 

حتی حاضر هستیم در قالب تفاهم‌نامه و قراردادی با هر دستگاهی کار را جلو ببریم و بعد از آموزش کار بگیریم و هزینه‌های آموزش را به آنها بازگردانیم و در کنار آن تعداد بیشتری را آموزش و حتی بخشی از درآمدها را در قالب قرارداد به اسپانسری که از ما حمایت کند پرداخت کنیم.

به عنوان کسی که 3 سال کارآفرین برتر کشوری بوده‌ام و در همایش‌هایی همچون «زنان نان‌آور و نام‌آور» تقدیر شده‌ام، بارها و بارها به مسئولان مختلف مراجعه و دست یاری به سویشان دراز کرده‌ام، اما متاسفانه هیچ حمایتی از سوی آنها انجام نمی‌شود واقعا امثال ما نیاز به لوح تقدیر نداریم، تنها خواسته ما ایجاد بستر برای کسب این آموزش‌هاست.

وقتی به سراغ آقایانی که در زمینه سیم‌کشی، لوله‌کشی و غیره فعالیت دارند می‌رویم که کار را به ما آموزش دهند حاضر نمی‌شوند و می‌گویند می‌خواهید نان ما را ببرید زن باید زنیتش را بکند برید سر خانه و زندگیتان بنشیند شما را چه به کار مردانه!

مادران قهرمان

هر کدام از این بانوان قهرمان زندگی فرزندانشان هستند در کنار مسئولیت مادری باید نان‌آور خانه هم باشند ولی نمی‌توانیم سفره دلمان را پیش هرکس باز کنیم دنیای پیرامون ما پر از آسیب است برای حفظ بودن از خیلی از همین آسیب‌ها باید صورتمان را با سیلی سرخ نگه داریم.

تنها دغدغه من زندگی شخصی خودم و دخترم نیست، دغدغه من دغدغه‌های همه دختران جوان و بانوانی است که امروز به نوعی در کنار هم قرار گرفته‌ایم و نان‌آور خانواده‌هایشان هستند، دنبال این هستم که چند نفر از اعضای تیم در  تهران دوره آموزشی کاغذدیواری سه بعدی ببینند تا با آموزش این رشته به جای 4 ماه 8 ماه از سال کار داشته باشیم و دیگر غم هزینه‌ها زندگی را نداشته باشند.

الان روزانه به هر کدام از خانم‌هایی که نزدم کار می‌کنند با ایاب و ذهاب 150 هزار تومان پرداخت می‌کنم ولی متاسفانه به محض شروع شدن فصل سرما کار تعطیل می‌شود مشکلات اقتصادی ریز و درشتشان همچون زخمی کهنه سرباز می‌زند و من هم نمی‌توانم برایشان کاری انجام دهم.

ناهید خانم از آرزوهایش برایمان می‌گوید آرزوهایی که رنگ بوی مادری دارد، مادری برای همه فرزندان و زنان آسیب دیده از اعتیاد، می‌گوید:« دوست دارم روزی برسد که هیچ زنی وجود نداشته باشد که رنج مشکلات اقتصادی اشتغال داشته باشد، شکوفایی توانایی بانوان سرزمینم تنها آرزوی من است».

حمایت ناچیز مسئولان از کارآفرینان 

حمایت از افراد کارآفرین از سوی مسئولان به ویژه در استان کردستان ناچیز و به نظر من در برخی حرفه‌ها تقریبا در حد صفر است، اگر ما در جاهای دیگر به‌جز استان کردستان کار می‌کردیم بیشتر مورد توجه قرار می‌گرفتیم، تسهیلاتی که به افراد کارآفرین در سایر استان‌ها پرداخت می‌شود با سهولت بیشتری صورت می‌گیرد، چرا باید در استان کردستان این همه مانع‌تراشی از سوی بانک‌ها و ارگان‌های ذیربط وجود داشته باشد.

هیچ مدیر و دستگاهی حاضر نیست که از ما حمایت کند، این همه تسهیلات خرد و کلان به افرادی داده می‌شود که هیچ اشتغالی هم ایجاد نمی‌کنند در حالی که ما برای تسهیلات روزها، ماه‌ها و سال‌ها دوندگی می‌کنیم برای یک عکاس و آرایشگر وام 50 و  100 میلیون تومانی در فلان دستگاه و نهاد نوشته می‌شود.

هیچ مدیر و دستگاهی حاضر نیست که از ما حمایت کند، این همه تسهیلات خرد و کلان به افرادی داده می‌شود که هیچ اشتغالی هم ایجاد نمی‌کنم 

 

خودم حقوق بگیر تامین اجتماعی هستم، اگر ماه‌ها هم سفارش کار نداشته باشم هیچ مشکل مالی نخواهم داشت، اما افرادی که در اطرافم کار می‌کنند، غم نان دارند، چرا مسئولان باید در این شرایط سخت اقتصادی این بانوان را که رنج کشیده از درد اعتیاد همسران و حتی گاها فرزندانشان هستند و مجبورند برای کسب روزی حلال در کنار مسئولیت مادر بودن و غیره در اجتماع هم کار کنند بی‌توجهی می‌کنند؟

لوح تقدیر نمی‌خواهیم

همین چند وقت پیش یکی از کارمندان استانداری طی تماسی به من اطلاع داد که خانم دکتر ابتکار به عنوان بانوی موفق کارآفرین در کانال خودشون مرا معرفی کرده‌اند این کارها سودی برای ما ندارد مسئولین به جای تبلیغ نام و نشان ما دستمان را در این شرایط اقتصادی بگیرند تا بتوانیم برای دو نفر مثمرثمر باشیم.

الان هم دارند کارگاهی که چهار سال پیش از طرف شورای مبارزه با اعتیاد به صورت رایگان در اختیارمان گذاشته‌اند را پس می‌گیرند در شرایط سخت اقتصادی و کرونایی امروز اگر این اتفاق هم بیفتد عملا اعضای گروه دیگر توان ادامه کار را در فصل گرم سال هم نخواهند داشت.

   
درخواست از استاندار کردستان     
                             

در زمان گرفتن این مکان سفته داده‌ایم بعد از سر کار آمدن دبیر سابق شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر استان کردستان، مکانی که بیشتر شبیه طویله بود و خودمان درست کردیم به اداره کل زندان‌ها واگذار شده و آنها هم الان می‌خواهند سفته‌هایمان را به اجرا بگذارند و مجبوریم محل کارمان را ترک کنیم الان تنها استاندار می‌‌تواند در این شرایط به ما کمک کند امیدواریم از طریق خبرگزاری فارس صدایمان به گوش آقای استاندار برسد.

الان در شهر اربیل کردستان عراق مشتریان زیادی داریم اگر این امکان فراهم شود که در آنجا فروشگاهی با مشارکت هر کدام از دستگاه‌ها و یا افراد سرمایه‌گذار برای ما ایجاد شود بهترین درآمد را برای آن دستگاه ایجاد خواهیم کرد.

طعم شیرین بخشش هنر

حاضر هستم به مددجویان کمیته امداد به صورت رایگان آموزش دهم و برایشان اشتغالزایی کنم، الان کباب‌پزی که من درست می‌کنم در شهر اراک بسیار خواهان دارد اگر فقط در همین زمینه مددجویان کمیته امداد را آموزش بدهم می‌توانند بهترین درآمد را برای خودشان ایجاد کنند.

نوعی حفاظ درختی طراحی کرده‌ام که اگر سرمایه لازم برای فرآوری آن را داشته باشیم قطعا برای 100ها نفر در همین استان اشتغالزایی کند، فقط نیاز به حمایت سرمایه‌ای داریم طی ماه‌های اخیر نواسانات آهن سیمان و غیره هزینه‌ تمام شده کار را افزایش داده است.

می‌گویند حرفه ما خاص است و زیر مجموعه هیچ صنفی قرار نمی‌گیرد، به سراغ صنعت معدن تجارت رفتم، گفتند کار شما صنایع دستی است، سراغ متولیان حوزه صنایع دستی هم رفتیم گفتند این کار جزء هیچ کدام از رشته‌های صنایع دستی نیست تا بتوانیم از شما حمایت کنیم، نهادهای حمایتی هم می‌گویند مددجو نیستید تا بتوانیم تسهیلات به تو پرداخت کنیم!

می‌گویند حرفه ما خاص است و زیر مجموعه هیچ صنفی قرار نمی‌گیرد

 

امیدوارم رسیدن این درددل‌ها به گوش مسئولان بتواند گره‌ای از کارمان بگشاید یا حداقل پای فرد خیری را به زندگی سراسر رنج این مادران آسیب دیده باز کند، این خواسته زیادی نیست که بخواهیم برایمان شرایط کسب و کار را تسهیل کنند.

این افراد رنج کشیده از دست سرنوشت و روزگار هستند، دنبال نشستن پشت میز نیستند، تسهیلات برای خرید ماشین نمی‌خواهند، در میان این عزیزان بانوانی حضور دارند که مجبور هستند به صورت دو شیفت برای چرخاندن چرخ‌های زندگیشان با کمترین دستمزد در مهد کودک‌ها کار و بعد از ظهر هم خودشان را به ما برسانند تا شرمنده فرزندانشان نشوند.

تاریکی که بر آسمان شهر سایه می‌گستراند مینا خانم سرویس تیم از راه می‌رسد، اعضای گروه خسته از تلاش روزانه همراه ناهید خانم مسیر خانه را در پیش می‌گیرند با اصرار خانم علیزاده من هم همراهشان می‌روم تا به قول خودشان از فرصت نیم ساعته تا مرکز شهر کمال استفاده را ببرند و بخشی از زندگی پردرد و غصه ثنا 20 ساله را که تمام روزهای کودکی را با رنج اعتیاد پدر طی کرده و امروز نیز در زندگی مشترک با چالش جدی مواجه است ولی با وجود تمام این سختی ها و مشکلات امید به آینده روشن عزمش را به تلاشی بی‌وقفه برای روزهای بهتر جزم کرده است.

و اما...

هنوز زنانی در بین زنان کشورمان حضور پررنگ و تأثیرگذاری دارند که با یک دست چرخ دخل زندگی را می‌چرخانند و با دست دیگر بزرگ‌ترین حامیان کسانی هستند که آسیب دیده از روی تلخ سرنوشت هستند. کم نیستند زنانی که هرجور که می‌تواند دست به زانو می گذارد، یا علی میگوید و در مقابل نبودن شوهر و سرپرست نان‌آور خانواده می‌شود. 

زنان سرپرست خانوار تمام تلاششان را می‌کنند تا در کنار حفظ حس لطافت زنانه، غرور مردانه و حضور پررنگ یک سرپرست را در خانواده حفظ کنند.

انتهای پیام/2330/71 /ی

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول