اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

مجله فارس پلاس

توصیه اخلاقی حضرت حجت(عج) به آیت‌الله حق‌شناس

خبرگزاری فارس: شب هنگام در عالم رؤیا حضرت ولی عصر عجل‎ا... تعالی فرجه را زیارت کردم، و به ایشان التجا بردم، دست مبارک را بر سینه‎ام کشید، و فرمود: این مریضی چیزی نیست، مهم مرض‎های اخلاقی آدم است.

توصیه اخلاقی حضرت حجت(عج) به آیت‌الله حق‌شناس

به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از مشرق، آیت الله حاج میرزا عبدالکریم حق‎شناس تهرانی در سال 1298  شمسی در خانواده ای متدین در تهران متولد شدند. نام پدرشان علی و نام خانوادگی‎شان صفاکیش بود. پدر در فرمانداری آن روز تهران صاحب منصب بود و به همین جهت به علی‎خان شهرت داشت. او سه فرزند داشت: ولی، کریم و رحیم. منزل مسکونی پدریشان در خیابان عین الدوله یا ایران کنونی قرار داشت که جزو محلات نجیب تهران حساب می شد. پدر در  ایام صباوت فرزندان خویش وفات یافت؛ ولی مادرشان تا آن زمان که ایشان به سن پانزده شانزده سالگی برسند در قید حیات بود.

عنایت امیرالمونین علی (ع) به مادر آیت الله حق شناس

از مادر بزرگوارشان به نیکی یاد می کردند، و برای او طلب مغفرت داشتند، و خود را وامدار ایشان می‌دانستند. می‌فرمودند: «مادرم سواد نوشتن و خواندن نداشت؛ اما به خوبی قرآن و مفاتیح را می‌خواند، و حتی آیات مبارکۀ قرآن را در میان کلمات دیگر تشخیص می‌داد. او این فهم وشناخت را به خوابی که از امام امیرالمؤمنین علیه‎السلام دیده بود، مربوط می‌دانست. در آن رؤیا ایشان حضرت وصی (علیه‎الصلوه والسلام) را دیده بود که به او دو قرص نان می‌دهند. یکی از آن‎ها را شیطان می‌رباید؛ اما او موفق می‌شود که دیگری را حفظ کرده و بخورد. بعد از این که صبح از خواب برخاسته بود، دیگر می‌توانست قرآن را بشناسد، و بخواند.»

«این‎قدر باید از این چوب ها بخوری، تا آدم شوی»

در مورد دقت و مواظبت او در امر تربیت فرزندان می‌فرمودند: «روزی ناظم مدرسه مشق نوشته های مرا دید، عادت من این بود که  خطوط مشق‌های مدرسه را، سربالا می‌نوشتم. یعنی اول نوشته روی خط بود؛ اما رفته رفته از خط خارج شده و رو به بالا می رفت. او با تشر به من گفت چرا نردبان درست کرده‎ای؟ دستت را بیاور. آن‎وقت با چوب آلبالویی که به دست داشت، ده بار بر کف دست من زد. دستم ورم کرده بود. ظهر در خانه دست ها را به مادر مرحومه‎ام نشان داده و شکایت کردم، گفتم: مادر ببین دستم مثل نان تافتون شده است. فرمود: اگر ناظم با من محرم بود، دست او را می بوسیدم، و تشکر می کردم. این‎قدر باید از این چوب ها بخوری، تا آدم شوی». در مورد پدر نیز یک نمونه می فرمودند که: «روزی با برادر بزرگترم در کوچه بازی می کردم که پدر رسید. برادر بزرگ‎تر به یک سو فرارکرده و من به یک سو رفتم، پدر آمده بود که ما را تنبیه کند. آن روزها خانواده های نجیب، بازی کردن در کوچه ها را برای بچه ها بد می دانستند. خاله‎ام مرا نجات داده به آغوش گرفت، و به دفاع از من برخاست، و گفت: نمی گذارم بچه‎ام را تنبیه کنید.» این نوع برخورد از نوع تربیت های قدیمی بوده و امروزه منسوخ شده است؛ اما ایشان از پدر و مادرشان که این‎قدر به سرنوشت فرزند خود می اندیشیدند، تقدیرکرده و می فرمودند: «زحمات ایشان مایه تربیت ما بود «بعد از فوت پدرشان، مادر همچنان فرزندان خویش را در کفالت داشت؛ اما با وفات مادر-رضوان‎الله علیها- با این که عموهای‎شان در قید حیات بودند، و ممکن بود همه بچه ها به خانه عموها بروند؛ ولی دایی بزرگ حاج‎میرزاعلی سود بخش مقدم، پیش‎قدم شده و گفته بود: «از میان بچه ها کریم به منزل ما بیاید. او فرزند ما باشد.» بدین‎ترتیب دو سه سالی در منزل دایی به سر بردند. در این دوره به دبیرستان دارالفنون می رفتند. حاج دایی می خواست ایشان بعد از دورۀ  درس به بازار برود، به کسب و کار بپردازد، و شاید بعدها با خانواده ایشان پیوندی پیدا کند. رسم روزگار هم همین بود. از آن طرف، دارالفنون هم دانشگاه و هم ادارات دولتی را نوید می داد؛ راهی که برادران ایشان بر آن رفتند، و در وزارت امور خارجه به مقامات رسیدند؛ اما تقدیر خدای رحیم چیز دیگری می خواست، و ایشان در اواخر دوره دبیرستان به چیز دیگری دل بسته شده بود.

سخن شیخ محمدحسین زاهد(ره)  و تغییر سرنوشت شاگرد

اما این انقلاب روحی که ایشان را از جمع فارغ‎التحصیلان دارالفنون جدا و شیفته مسائل معنوی و علوم دینی کرد، چه بود؟ هیچ‎کس از آن اطلاعی ندارد ! اما من به یاد دارم که خود ایشان فرموده بودند: «من در همان سنین از مادر مرحومه‎ام خوابی دیدم. ایشان در عالم رؤیا دست دراز کرد، و لامپ برق سقف اطاق را با سیم آن کند، و به دست من داد.» لامپ همچنان روشن مانده بود، یک چراغ پرفروغ که در زندگی ایشان روشنایی یافت؛ و دل اگر روشن شد انسان راه درست وبهتررا می بیند، و فکر می کنیم ایشان به دنبال این خواب، به درک محضر عالم عامل ثقه الاسلام شیخ محمدحسین زاهد موفق می شوند. مرحوم شیخ محمدحسین زاهد(ره) تحصیلات زیادی نکرده بود؛ اما آن‎چه را که خوانده بود به‎خوبی می دانست، و بسیار وارسته و از دنیا گذشته و زاهد بود، و به‎عنوان یک مربی، بسیار کارآمد و موفق به‎حساب می آمد. شاگردان تربیت شده بسیاری داشت که بعضی از آن‎ها بعدها به مقامات عالی رسیدند. استاد وقتی از اوضاع زندگی ایشان آگاه می شوند، می فرمایند: «برای یک مؤمن شایسته نیست که دست بر سفره دیگران داشته باشد.» این مقدمه یک تغییر منزل بلکه تغییر سرنوشت بود.

درخواست حقوق کمتر برای انجام ادای واجبات دین!

بدین ترتیب از خانه دایی خارج شده و در یکی از حجرات مسجد جامع تهران - در کنار شبستان چهل‎ستون - سکونت می گزینند. این‎جا خانه ای مستقل یافته بودند. البته کاری برای گذران حداقل زندگی لازم بود. لذا به دنبال کار برآمدند. در بازار راهی باز می شود، و ایشان که ریاضیات جدید و زبان فرانسه را به خوبی می دانست، قبول می کند کار حساب و کتاب یکی از تجار را به عهده بگیرد. این شغل در آن روزگار، میرزائی خوانده می شد، و اصطلاح حسابداری هنوز در عرف مردم رایج نشده بود. ایشان می فرمودند: «دفتر حساب دو نوع بود: حساب عادی و حساب دوبل.» ایشان با این که حساب دوبل هم بلد بود، و این حساب پیشرفته‎تر و حقوق آن بیشتر بود، آن را رد کرده و همان حساب ساده را به عهده گرفت. بر سر حقوق ماهانه هم صحبت شد. ایشان از مقدار حقوق می پرسد. آن‎ها بین20 تا 25 تومان می گویند، و ایشان پیشنهاد 3 تومان می دهد، تعجب می کنند، و می پرسند چرا؟ می فرمایند: «من حقوق کمتری می گیرم تا بتوانم نمازم را سر وقت به‎جا آورم، و بعدازظهر هم بتوانم به درسم برسم.»

با این کلام من معالجه شدم !

ایشان به‎عنوان تأثیر تربیت استاد می فرمودند: «در آن اوایل که برای تحصیل علوم دینی به محضر استاد رسیده بودم، روزی به ایشان عرض کردم: این دایی بنده هیچ توجهی به بنده ندارد -مرحوم دایی بنده خیلی متمکن بود - استاد فرمود: چه گفتی بابا جان؟ گفتم: ایشان پولدار است؛ اما توجهی به من ندارد. فرمود: این توقع، شعبه ای است از محبت دنیا که در قلب تو رسوخ کرده است، زودزود باید این را از قلبت خارج کنی، دایی کدام است!؟ باید بگویی خدا، و از امام زمان صلوات‎الله و سلامه علیه بخواهی. ایشان بعد از نقل این واقعه اضافه می فرمودند: آقا همان‎طور که طبیب جسمانی معالجه می کند، طبیب روحانی هم معالجه می کند. با این کلام من معالجه شده بودم ؛ حالا ببینید تربیت چه اثری می بخشد. یک آقا شیخ رضا علمایی بود، و قریب نود سال سن داشت.مرد خوبی بود. مدتی بعد به من رسیده گفت: من رفتم پیش دایی شما و شهریه کلانی برای شما قرار گذاشتم. گفتم: به اجازه چه کسی رفتی؟ - من همان آدم قبلی بودم. این تأثیر درس های اخلاقی‎ست که این‎جور آدم را عوض می کند - روز قیامت در حضور پیغمبر صلی‎الله علیه و آله و سلم گریبان تو را خواهم گرفت. گفت: بابا من رفتم احسان کردم. گفتم: نخیر احسان نبود. باید بروی به دایی من بگویی اگر تو پول می خواهی، حواله بده به من برای شما بفرستم. اما اگر دایی حواله می داد، من از کجامی توانستم این حواله را پرداخت کنم؟ البته روی قوۀ قلب و توجه به مقام مقدس امام زمان این حرف را زده بودم. گفتم: توبه‎ات این است که باید بروی به دایی بگویی که ایشان گفت: من پول ضرور ندارم، و اگر تو پول می خواهی، می توانی به من مراجعه کنی. اگر نروی و این ها را به دایی‎ام نگویی، من از سر تقصیر تو نمی گذرم.

استاد به من گفت تو به جایی می رسی!

ایشان در همان یکی دوران اولیه به نزد استاد – شیخ‎ محمد   حسین زاهد - می روند، و عرضه می دارند که من اعمال و رفتار روزانه‎ام را محاسبه و مکتوب کرده و به نزد شما می آورم که ملاحظه کنید، و درست و نادرست آن را معین بفرمایید. مرحوم زاهد می پذیرد. فردا که محاسبه اعمال خودشان را به نزد استاد می برند، هشت صفحۀ یک دفترچه  را پر کرده بود. استاد می فرماید: چقدر حرف زدی؟ من وقت ندارم این مقدار چیز مطالعه کنم. ایشان می گویند: چشم. روز بعد نوشته های محاسبه های اعمال ایشان فقط دو صفحه بود. وقتی آن را به استاد نشان می دهند، می فرماید: تو به جایی می رسی! کسی که با اراده در یک روز توانسته است این مقدار از حرف زدن غیرلازم خودش را کم کند، به جایی خواهد رسید.

انتخاب استاد در عالم رؤیا / کسی که تا پایان عمر تربیت آقای حق‎شناس را به‎عهد داشت

البته بعد از مدتی ایشان از تعلیمات اخلاقی آقا شیخ‎محمدحسین زاهد(ره) مستغنی می شوند، و از او درخواست استاد بالاتر می‎کنند. بعد هم به همراهی این عالم وارسته یا به تنهایی، به محضر بزرگان علمای تهران می روند، تا از آن میان استادی انتخاب کنند.سرانجام مرحوم آیت الله میر سید علی حائری (ره) معروف به مفسر را می یابند.

می‎فرمودند: شب قبل از این که ما به محضر ایشان برسیم، در عالم رؤیا سید بزرگواری را به من نشان دادند، که بر منبری نشسته بود، و او بایستی سمت تربیت مرا به‎عهده بگیرد. فردا وقتی به محضر آیت الله حائری رسیدیم، همان بود که دیشب دیده بودم، و آن بزرگوار تا پایان عمر خویش( 1313 ش) سمت تربیت آقای حق‎شناس را به‎عهده داشته اند .

در این‎جا بازگفتن یک مطلب مهم لازم به نظر می آید. ایشان یک روز مطلبی فرمودندکه خیلی مبهم و مجمل بود، و ما جز مفهوم اندکی که از یک جمله مبهم می توان فهمید از آن نفهمیدیم. فرمودند:« در همان دوران جوانی، روزی در مسجد جمعه رو به قبله ایستاده و با امام عصر عرضه داشتم که اگر این‎طور شدکه شد، وگر‎نه من در قیامت به حضور جد شما شکایت خواهم برد.» جواب داده شد. اما صحبت چه بود، و جواب چه؟ ما ندانستیم. سال ها بعد روزی با مرحوم حاج سیدابوالقاسم نجار سخن بود. او جریانی را نقل کرد؛ می‎گفت: «روزی به محضر آیت‎الله حاج میرزا عبدالعلی تهرانی رفته بودم. ورود من مصادف شد با خروج جوانی. من که خدمت جناب میرزا رسیدم، ایشان آن جوان را نشان داد، و فرمود: این را می بینی. او همه آن چه را فردا برای او اتفاق می افتد،وباید انجام بدهد در خواب می بیند. آن جوان آن روز آیت‎الله حق‎شناس بعد بود، و من فکر می کنم: این بینایی همان چیزی بود که ایشان از امام زمان خواسته  بود.

می گفتند: اوائل گاه مسائلی پیش می آمد که از هیبت آیت الله حائری استادمان نمی توانستم به نزدیک رفته و از او سئوال کنم؛ اما خود ایشان، بدون این که من چیزی پرسیده باشم، در ضمن صحبت، جواب سئوال مرا می فرمود، و مرا از حیرت بیرون می آورد. به‎یاد دارم چندین بار از ایشان شنیده بودم که می فرمودند: شبی که فردای آن امام رضوان‎الله علیه دستگیر شده و آن حوادث خونبار پیش آمد (پانزده خرداد سال42) من در عالم رؤیا مرحوم استاد را دیدم که به اتاق منزل ما در کوچه غریبان آمدند، و در کنار در ورودی نشستند، و این حدیث قدسی را برای من خواندند که خدای متعال می فرماید: ها اناذا یابن آدم مطلعٌ علی احبائی، بعد فرمود: هرچه هست در لغت مُطّلِع است آن را ببین. من از خواب بیدار شده و کتاب لغت نگاه کردم. در لغت معنای اطلاع آمده بود که یعنی می داند، و قادر بر رفع مشکلات است.

توصیه اخلاقی حضرت ولی عصر به حاج آقا

ظاهراً حاج آقای حق‎شناس بعد از دبیرستان همان‎طور که کار می کردند، به جدیت تمام به تحصیل علوم دینی نیز مشغول بودند، و این علوم را با علاقه و شدت دنبال می کردند.

چندین بار از ایشان شنیده شد: «در اوایل دوران درس وتحصیل، به ناراحتی سینه دچار شده بودم، حتی گاه از سینه‎ام خون می آمد. سل، مرض خطرناک آن دوران بود، و بیماری من احتمال سل داشت، و دکتر و دارو تأثیر نمی‎کرد. یک روز تمام ذخیره های خود را که از کار برایم باقی مانده بود، (حقوق، روزی یک ریال می شد؛ نیمی از آن را خرج و نیم دیگر را ذخیره می کردم) صدقه دادم. شب هنگام در عالم رؤیا حضرت ولی عصر عجل‎الله تعالی فرجه را زیارت کردم، و به ایشان التجا بردم. دست مبارک را بر سینه‎ام کشید، و فرمود: این مریضی چیزی نیست ، مهم مرض‎های اخلاقی آدم است، و اشاره به قلب می فرمود. بیماری سینه بهبود یافت. بعد که به خدمت آیت الله میر سید علی حائری رسیده و جریان را بازگو کردم، اولین بار بود که لبخندی بر لبان ایشان دیده شد.خیلی تشویق فرمود، و اضافه کرد؛ اما مواظب باش که ناپرهیزی نکنی.خربزه وانگور نخوری! این عین همان چیزی بود که حضرت ولی عصر در خواب به من فرموده بودند.

آیت الله حق‎شناس رضوان‎الله تعالی علیه همه وقت در مراقبۀ نفس خویش بودند؛وروز های بزرگ امثال غدیر خم ویا مبعث تنها وصیتی که به دوستان ونزدیکان می کردند این بود که: «حداقل این یک روز مراقب باشید.» اما این نکته جالب است که هیچ‎گاه کارهای غریب از ایشان دیده نمی شد. مانند همه آقایان علماء درس می خواندند، مباحثه می کردند، درس می فرمودند، نماز جماعت می خواندند، برای مردم موعظه می کردند، تفسیر می گفتند، و مسئله و احکام شرعی تعلیم می دادند، مشکلات مردم را حل می کردند، به کار آن‎ها رسیدگی می کردند، وجوه شرعی مردم را به جایی که باید می رسانیدند، و برای جوانان عقد ازدواج می خواندند و... هیچ‎چیز ظاهرا غریبی در رفتار و اعمال ایشان دیده نمی شد، و در واقع همه سیر و سلوک‎شان از یک طرف صبر ، رضا و تسلیم در بلایا، امراض و مشکلات و از طرف دیگر خدمت به خلق خدا بود. و با همین راه و رسم به همه‎جا رسیده و کامیاب شدند. در این سال های آخر فرموده بودند: «من به همه آرزوهایم رسیده‎ام.» رحمة ‎الله علیه رحمة واسعة

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول