به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در آسیای مرکزی، حفظ و پاسداشت زبان فارسی گذشته در تاجیکستان یکی از موضوعات مهم بوده است که نخبگان جامعه، بویژه شاعران و نویسندگان در این عرصه پیشگام بودهاند و در این امر از هیچ تلاشی دریغ نکردهاند.
"روانشاد عبید رجب" که به شاعر کودکان معروف است، در سالهای گذشته با سرودن شعری تحت عنوان "تا هست عالمی، تا هست آدمی" جامعه را تکان داد که در این شعر شاعر تاجیک با تمام آواز به گوش آنهایی که میخواستند زبان فارسی را خار و ذلیل کنند رساند که دست از مقابله با رشد زبان شکّرین فارسی بکشند، زیرا این زبان بزرگترین گویندگان ادب جهان است و زبانی است که ابرمردانی چون رودکی و سعدی و حافظ ... با آن معنی یافتهاند و تا جهان باقیست، نور این زبان از سینه ها و قلب ها فوران خواهد زد.
خوشبختانه، این شعر در میان محافل فارسیزبان استقبال بیسابقه یافت و حتی مقامات بلندپایه ایران در سفرهایشان به تاجیکستان این شعر را از حفظ خواندند.
شعر مذکور در کتاب درسی "ادبیات فارسی"، سال اوّل دبیرستانهای ایران در سال 1389 راه یافت و خوانندگان مدارس ایران با این شعر و گویندة آن آشنا شدند.
اینک شعر عبید رجب:
"تا هست عالمی، تا هست آدمی"
هر دم به روی من
گوید عدوی من
کاین شیوه دری تو چون دود میرود
نابود می شود
باور نمیکنم
باور نمیکنم
باور نمیکنم
لفظی که از لطافت آن جان کند حضور
رقصد زبان به سازش و آید به دیده نور
لفظی به رنگ لاله ی دامان کوهسار
از تنگ شکّر است
قیمت تر و عزیز
از پند مادر است
زیب از بنفشه دارد و از نازبوی، بوی
صافی ز چشمه جوید و شوخی ز آب جوی
نونو طراوتی بدهد
چون سبزه ی بهار
نازم چو صورت بلبل و دلبر چو آبشار
با جوش و موج خود
موجی چو موج رود
با ساز و تاب خود
با شهد ناب خود
دل آب می کند
شاداب می کند
لفظی که اعتقاد من است و مرا وجود
لفظی که پیش هر سخنم آورد سجود
چون خاک کشورم
چون بیت رودکی
چون ذره های نور بصر میپرستمش
چون شعله های نرم سحر میپرستمش
من زنده و ز دیدهی من
چون دود میرود؟
نابود میشود؟
باور نمیکنم
نامش برم٫به اوج سما میرسد سرم
از شوق میپرم
صد مرد معتبر
آید بر نظر
کاین را چو لفظ بیت و غزل انشا نمودهام
با پند سعدیام با شعر حافظم
چون عشق عالمی به جهان اهدا نمودهام
سرسان مشو٫عدو
قبحی ز من مجو
کاین عشق پاک در دل دلپرور جهان
ماند همی جوان
تا هست آدمی،
تا هست عالمی
"محمّد محیط طباطبایی"، ادیب ایرانی نیز با مطالعه این شعر تحت تأثیر قرار میگیرد و در پاسخ به آن شعر مذکور را مینویسد که همانند سرودة عبید رجب از شیوایی، محبّت، اخلاص مملو است.
تقدیم به همه همزبانان عزیزم در ایران، افغانستان و تاجیکستان
"ای همزبان من"
ای همزبان من!
بشنو فغان من!
در این بیان من!
روزی که گردنت بفشاند روان من،
روزی که مرگ پنجه نهد بر دهان من،
آن روز در دهان تو گردد زبان من،
باشد فغان من،
ای همزبان من!
***
ای همنوا بیا!
مهر آشنا بیا!
ای همصدا بیا!
روزی که بگسلد گره از بند نای من
دیگر به گوش کس نرسد این نوای من
آن روز در صدای تو باشد توان من
وز یاد تو شاد است جان من.
ای همزبان من!
***
ای همکلام من!
بر تو سلام من!
بشنو پیام من!
روزی که مرغ جان بکشد پر ز بام من
تیغ سخن فرو شکند در نیام من
آن روز بر تو باد مبارک مکان من!
کاندر دهان داری زبان من،
ای همزبان من!
***
ای همسخن بیا!
جانم به تن بیا!
بشنو ز من بیا!
روزی که میروم به سفر از وطن بیا!
آن روز با زبان دری در سخن بیا!
با این زبان بپرس ز ایران نشان من!
تا گویدت پیک روان من:
ای همزبان من!
***
ای کبک خوشخرام!
بشنو یکی پیام!
زنهار از این مقام!
آمد بلای هستی تو این خجسته نام،
نامی که از زبان دری بردهای به وام.
دشمن به قصد جان تو برده امان من
کبک دری! زنهار! جان من!
ای همزبان من!
***
ای همنشین من! بیا!
مهر آفرین! بیا!
بشنو چنین! بیا!
روزی که خاک خورده تن نازنین من
پام بر سرم گذار و به آیین من
حمدی نثار کن به زبان بر روان من
دور از تو باد رنج زمان من.
ای همزبان من!
انتهای پیام/م