اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها

یادداشت/

خبرنگار شدم تا باور کنم شیدایی روزگار را

خبرگزاری فارس: بارها و بارها خواستم از احساس یک خبرنگار با کسی صحبت کنم، بارها دوست داشتم یکی از هزاران خط نوشته‌ام را برای قشر محروم و مظلوم خودم نگارش کنم...

خبرنگار شدم تا باور کنم شیدایی روزگار را

به گزارش خبرگزاری فارس از آبادان، خبرنگار؛ چندان دل‌چسب نیست روز تو در تقویم‌ها، روزی باشد که از مرگ یکی از همکارانت معنا گرفته باشد؛ مرگی که در خودش کلی حرف دارد؛ درست مثل کسانی که مادرشان هنگام به‌دنیا آوردن آنها درگذشته باشد.

تصور کنید وقتی بخواهند روز تولدشان را جشن بگیرند، وقتی کسی تولدشان را به‌ آنها تبریک بگوید، چه حالی پیدا می‌کنند، حالی بین شادی و اندوه.

آن روز که خبر حمله نیروهای طالبان به دفتر ایران در مزار شریف را می‌شنیدیم، هیچ فکر نمی‌کردیم چندی بعد، این روز، روز من و همکارانم باشد.

منِ خبرنگار، به همین یک روز از این سال‌های 365 روزه راضی‌ام؛ حتی اگر در همین یک روز نیز، برخی ناجوانمردانه در آن با عنوان «خبرنگار» ظهور کنند البته فقط و فقط برای تنها همان روز! و به شکل خبرنگارنما.

یادم نمی‌رود کلاس انشاء در دوران راهنمایی را، در سال‌های پرشوری که به دنبال حرفه آینده خود بودم هر گاه که با موضوع انشاء "در آینده می‌خواهید چه کاره شوید؟" روبه‌رو می‌شدم، شغل خود را دکتر یا خلبان نمی‌نوشتم.

یادم می‌آید آن دوران را، که همواره نمره انشاء، املایم و ریاضی از درس علوم بیشتر بود، ساده می‌گرفتم تا قلم رها نباشد!.

همواره دوست داشتم دقایقی از ذهنم (به خودکار چند ضلعی بیک آن زمان) که همیشه سرخورده بود، رویاهای رفت و آمدی سبز را تجربه کند و سیاهه‌ای شکل گیرد که نامش را دل نوشته می‌نامند.

روزگار گذشت و آرزوها سپری شدند، حقایق تلخ، کام شیرینم را سیاه کرده بود، یادم آمد که بسان دیگر کودکان برای خود نمی‌اندیشیدم، یادم آمد انشاء و املایم را، تاریخ و جغرافیایم را، و شد آنچه در پیش برایم نوشته بودند.

خبرنگار شدم تا باور کنم شیدایی روزگارم را، بودن اما نبودن را.

بارها و بارها خواستم از احساس یک خبرنگار با کسی صحبت کنم، بارها دوست داشتم یکی از هزاران خط نوشته‌ام را برای قشر محروم و مظلوم خودم نگارش کنم، اما با دیدن قصه غصه غیر، بسان دیگر عاشقان این قبیله بی‌سنگر، سکوت کردم و دم نزدم.

آرزو کردم یک بار کسی بپرسد و یا بخواهد که بداند چرا این قلم به سمت راوی سوقی ندارد و فرصتی را به خود نمی‌دهد؟ دوست داشتم کسی بپرسد، چرا؟.

بگوید چگونه و به کدام دلیل، می‌سازی و هم سطح می‌کنی برای غیر، اما خود در پشت این تپه می‌مانی؟

دوست داشتم یکبار و تنها یکبار کسی حس این جماعت بی‌ادعا را لمس می‌کرد، تا مفهوم کوری عشق را در می‌یافت.

افسوس، که هیچ‌گاه، کسی نپرسید و نیک می‌دانم که، تا هست و هستیم کسی نمی‌پرسد که چرا خود بی‌سنگریم؟! دیگر انتظاری نشاید که آرزویی محال نپاید، زیرا که عاشق را رسم عاشق‌کشی خوش آید!

روز خبرنگار روز جالبی‌ست، خودمان برای خودمان جشن می‌گیریم و به مصداق خود گویی و خود خندی؛ برای کاری که شده ابزار روابط عمومی‌ها!.

خبرنگار شدم تا باور کنم شیدایی روزگارم را، بودن اما نبودن را...

عارف دورقی

انتهای پیام/غ10/ژ1001

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید

اخبار مرتبط

نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول