به گزارش خبرنگار ادبیات انقلاب اسلامی؛ «یاد تو در دل من طوفان به پا میکند» معروف ترین ترانهای است که از «رضا عبداللهی» پیش از ده سال پیش بر سر زبانها افتاد. عبداللهی بیشتر ترانه سراست و با وجود این که به مقوله ترانهسرایی علاقهمند است، اما از شعر کلاسیک غافل نمانده است.
یکی دیگر از مقوله هایی که از فعالیتهای درخشان «رضا عبداللهی» است، تأسیس و راهاندازی پانصد کانون ادبی در نهاد کتابخانه های عمومی است.
عبداللهی در حوزه عروض و قافیه نیز صاحب نظر است. وی که مسئولیت امور ادبی نهاد کتابخانههای عمومی کشور را برعهده دارد، جشنواره «سرزمین محبوب من» را دوباره با موفقیت برگزار کرده است. تلاش عبداللهی در برپایی بزرگداشت هایی برای شاعران ارجمند انقلاب اسلامی مثل سپیده کاشانی و محمدرضا آغاسی قابل تحسین است.
او در گفتوگوی رو در رو با فارس از شاعر شدنش و قدم برداشتن در حوزه ترانه و علاقهاش به عروض و قافیه و همچنین محمدرضا آغاسی برایمان سخن گفته است. مصاحبه مفصل ما با وی را بخوانید.
* هجده سالم بود که اولین کارم را با بابک بیات آغاز کردم
فارس: آقای عبداللهی! اگر مایلید خودتان را مفصل معرفی بفرمایید.
بنده رضا عبداللهی هستم متولد پنج بهمن 1330 . در یک خانواده مذهبی متولد شدم، از بچههای پایین شهر و محله شهدا هستم. در آن محله بیشتر با شعرا و هنرمندان، کسانی مثل بابک بیات، بیژن خاوری، محمد گلریز در خدمت این بزرگواران بودیم. کار شعر و شاعری را هم تا آن جایی که خاطرم هست شاید دوازده سالم بود که به شعر و شاعری و کتاب علاقهمند شدم. خواهر بزرگ تر من در کلاسهای سوادآموزی تدریس میکرد و بحث ترانهسرایی را که دنبال میکردم، خواهرم مثل من علاقه زیادی به ترانه داشت و دنبال کسانی بودیم که ما را راهنمایی کنند. مادر مرحوم بابک بیات در کلاسهای خواهر من شرکت میکرد و صحبت شده بود و گفته بود که پسر من آهنگ ساز است و خواهرم هم گفته بود که برادرم به ترانه و ترانه سرایی علاقه دارد. و آشنایی من با بابک بیات توسط مادرش بود. فکر کنم آن موقع هجده سالم بود و اولین کارم را با بابک بیات آغاز کردم؛ ترانهای با عنوان «دیگه عاشق نمیشم». یک ترانه سرایی در محله ما بود که خیلی از آهنگ سازان سراغ او میآمدند به نام «کریم محمودی» و این سبب شد که علاقمند شوم.
فارس: یعنی از همان ابتدای شاعری شما به سراغ ترانه و ترانه سرایی رفتید؟
نه، یعنی هم ترانه بود و هم شعرهایی که نزدیک به ترانه بود.
فارس: میتوانیم بگوییم به سمت شعر محاوره رفتید؟
بله، زبان شعر محاوره.
فارس: آن فضای جنوب شهری بیشتر به فضای فولکور و محاوره نزدیک است. پس با توجه به محلهای که در آن زندگی میکردید و با توجه به سیر فرهنگی خانواده خودتان به طرف ترانه سرایی آمدید؟
من در کنار ترانه با مجله جوانان سابق هم همکاری داشتم.
فارس: مسئول صفحه ادبش آقای علیرضا طبائی بود؟
بله، مرحوم سپیده کاشانی هم همان موقع شاید بیست و دو -سه سالش بود و از کاشان با همان حجابی هم که داشت می آمد در جلسات شعرخوانی روزهای چهارشنبه آقای طبایی شرکت میکرد. مصاحبه هایی که من از دوستان راجع به خانم کاشانی می خواندم بیشتر از بعد از انقلاب ایشان اطلاع داشتند. قبل از انقلاب ایشان در مطبوعات و جلسات همیشه حضور پیدا می کردند.
* به ما اجازه شعرخوانی نمی دادند
فارس: یک بخش درخشنده زندگی ادبی جنابعالی ایجاد کانون های شعر است؟ چگونه به ایجاد این کانون ها روی آوردید و این بستر را چگونه فراهم آوردید که خیمه کانونها علم شده است و هزارمین جلسهاش را چند وقت پیش جشن گرفتید؟
یکی از بهترین سؤال هایی که شنیدم همین سؤال بوده است! آن موقع انجمن های ادبی تک و توکی وجود داشت، انجمن ایران و ترکیه بود، انجمن ایران و آمریکا بود و ... بر و بچه هایی که جوان بودند این ها را نمی پذیرفتند و مختص خودشان بود. ما هم هر بار که میخواستیم به این انجمنها برویم اجازه نمی دادند! یا اگر هم می خواستیم برویم اجازه شعرخوانی نمی دادند! این برای من یک مقداری مشکل بود، دوست داشتم آثارم یک جایی مورد نقد و بررسی قرار گیرد و صحت و سقم کارهایم مشخص شود و حتی به مطبوعات آن زمان هم که شعرهایمان را میدادیم تا جایی چاپ شود، گاهی اوقات میگفتند مثلاً از نظر اوزان عروضی مشکل دارد، گفتم چطور من این را یاد بگیرم؟ که جوابی نمی دادند! این به صورت یک غده سرطانی برای من بود. بچه پایین شهر بودم و سرمایه آن چنانی هم نداشتیم و خلاصه نمیتوانستیم در آن کانون های پرطمطراق شرکت کنیم. سال های 57 و 58 آمد و علم عروض را تا حدودی مهارت داشتم؛ انجمن نغمه سرایانی که در خانه محمدعلی مردانی آن جا بود و حدودا دو سالی من حضور داشتم و کسانی که طبع شعر داشتند آن جا حضور داشتند. مثل مادحین اهل بیت(ع)، از آن جا آغاز کردم که مشکلات عروضی را یک جوری مرتفع کنم. جلسات عروض داشتیم که هفتگی برگزار میشد تا این که از طریق آقای «ناصر پلنگی»...
فارس: منظورتان آقای پلنگی نقاش است؟
بله، نقاش معروف؛ گفت ما از طریق دانشگاه شریف خانه فرهنگ امام زاده یحیی را برای کار فرهنگی داریم و بیا کار کن. و من آمدم آن جا شروع کردم و به فرهنگ سرای خاوران رفتم. آن جا تقریباً شبیه یک قبرستان بود! و کانونهای ادبی هم همان جا برگزار میشد تا این که اهل اندیشه و صاحب فضیلت و معرفت آقای خسروآبادی آن جا بودند، با شهردار منطقه 15 و ما را به شهرداری مرکز دعوت کردند و از شهرداری مرکز سبب شد که کل کانونهای تهران، هر چه فرهنگ سرا و خانه فرهنگ بود را راهاندازی کنم.
فارس: علاقه شما به علم عروض ریشه در کجا دارد؟ مثل این که در این حوزه کتاب هم منتشر کردید.
این مشکلاتی که وجود آمده بود هر جایی که مراجعه کردم آن را حل نمیکردند! یکی از بستگان ما که اهل فضیلت و اهل معرفت است، آقای حسین آهی که در زمینه های عروض هم کار کرده بودند و مطالعاتی داشتند.
فارس: پدر ایشان هم در این فضا خوب کار کردند.
پدرشان هم هستند ولی پسر اطلاعاتش جهانی است که همین آقای حسین آهی خیلی از جوانان را تربیت کردهاند. این سبب شد که کتاب عروض را هم بنویسم. مرحوم اخوان ثالث که با او حشر و نشر هم داشتم کتاب را دیدند.
نوشته های منتشر نشده اخوان ثالث
فارس: آقای اخوان ثالث تمام کتاب را دید؟
بله، من هنوز جایی نوشتههای مرحوم اخوان را که دور تا دور صفحات عروض این جانب نوشته است را نشر ندادم. ایشان دور کتاب نوشته است مثلا: «به به» و یک جایی با این شیوه نوشته است که «عبداللهی من دارم رم میکنم از این عروضی که تو نوشتی!» من دیدم بعضی از دوستان ما شیطنت میکنند و میگویند که این عروض برای خودش نیست. حتی دکتر شفیعی کدکنی گفته بودند که من این کتاب های عروضی تو را برای آلمان هم فرستادم. البته ما هر چه در عروض بلدیم از دوستان است، ولی خیلیها مشکلات شان را با همین زحاف رایج در شعر فارسی حل کردند و الان هم که در فرهنگ سرا و جاهای فرهنگی که هست و عروض تدریس میشود.
من الان عروض وزن شعر معاصر را کار میکنم. وزنهایی که در کتاب «المحجم فی معاییر اشعار الحجم» شمس قیس رازی نوشته نشده است و در «اساس الاقتباس» خواجه نصیر نوشته شده است. وزنهایی که از سال 57 رایج شده است.
فارس: مثل وزن هایی که سیمین بهبهانی به کار میگیرد؟
نه، آن وزنها وزنهای کوتاه است که مسبوق به سابقه است و وزنهای متقن نیست. به دلیل این که مثلا ایشان آمده است در بحر مضارع متمن احزب «مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن» را که یک مصراع است و جزء اوزان دوری است، همان را نصف کرده است. بعضی هایش چرا، این گونه که شما میگویید است و تمام وزنهایی که ایشان به کار گرفته است کوتاه است. وزنهایی که مثلا ما الان 16 سیلابی داریم مثلاً «بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم» مفاعیلن، مفاعیلن، مفاعیلن، مفاعیلن. وزنهایی که 32 تا و 40 تا و ... در وزن های مختلف است و من تخمین زدهام حدود 200 وزن است که باب شده و یکی از شیوه های شعریای که جوانها دارند کار میکنند و خوب هم کار میکنند این است که علاوه بر نظر محتوایی در مسئله وزن هم کارهای نویی را ارائه دادهاند.
* الان اکثر شعرای جوان همه از وزن های جدید استفاده می کنند
فارس: مثلاً کدام جوانها؟
اکثر شعرایی که من مجموعه های ایشان را دیدم، همه از وزن های جدید استفاده می کنند. وزنهایی که مسبوق به سابقه نیست. هم در متفق الارکان خوب کار کردند و هم در مختلف الارکان. یکی از صحبت هایی که الان با آهنگ سازها هست، این است که سعی بکنید حتی در ترانه هم این اتفاق بیفتد که خوشبختانه این اتفاق هم دارد میافتد. این بحثها سبب شد که ما کانون ها را اشاعه بدهیم، ترویج کنیم و دوستانی که در نقاط دور دست هستند و امکان حضور در محافل ادبی را نداشته باشند، حداقل در استان خودشان استفاده کنند. چنان چه در نهاد کتاب خانه های عمومی کشور که با حمایت بیدریغ جناب مهندس واعظی این اتفاق افتاده است. کتابخانهای که فقط محل مطالعه کتاب بوده است الان به تشکیل جلسات هفتگی کانون شعر مبادرت میورزند. نه در تهران بلکه در شهرستان ها هم این کانون ها فعال هستند.
فارس: بیشتر کدام یک از کانون های استان ها فعالترند؟ سهم کدام استان ها بیشتر است؟
از این سی و یک استانی که داریم، کرمان حدود پنجاه کانون و اصفهان، شیراز، خوزستان و بوشهر این ها بالای سی کانون دارند و خیلی خوب هم دارند کار میکنند. حتی جشنواره "سرزمین محبوب من" که پارسال اجرا شد -امسال هم همین طور- آثاری هم که فرستادند به صورت کتابی در اختیار اهل فضیلت قرار گرفت. آثار بسیار مطلوبی بود. یکی از اهداف ما هم برای برگزاری جشنواره کسانی هستند که امکان حضور در جشنواره های دیگر را ندارند. شاید هم داشته باشند ولی بیشترین رویهای که ما دنبال میکنیم جوانگرایی است.
* یاد تو در دل من طوفان به پا میکند...
فارس: آقای عبداللهی! کتابی شما دارید با عنوان «یاد تو در دل من طوفان به پا میکند» که این ترانهاش بسیار معروف است و سالهای پیش خوانده شده است. از شکل گیری این ترانه برایمان بگویید.
در یکی از سفرهایی که من به دریاکنار رفته بودم، یک روز غروب کنار دریا نشستم و سحرانگیزی دریا مرا جذب کرد و تحت تأثیر قرار گرفتم. و آن رعد و برقها و طوفان ها و امواجی که از بالای تخته سنگها عبور میکرد تا به مرز ساحل برسد ... حدود پنج دقیقه طول کشید تا من این ترانه را بسازم. بعد هم با بیژن خاوری تماس گرفتم و او به من گفت که این ترانه را به من برسان و با فرید شب خیز تماس گرفت و فردا به من زنگ زد و گفت که آهنگ ترانه را ساختم. بعد از این که ترانه خوانده شد و آهنگ همراه ترانه آمد، من متأثر شدم و دیدم زیباتر از آن صحنه هایی که من دیدم ایشان اجرا کردند.
فارس: یک ترانه هم آقای عصار خواندند به نام «بوی بارون» که این هم معروف شد.
بله، «ابری ترین هوا رو تو چشم تو می بینم/ شبا به زیر بارون با یاد تو می شینم»
فارس: این هم معروف شد و در ذهن ها جا خوش کرده است.
بله، بعد از ساختن ترانه دریا، این ترانه به ذهنم آمد. دلتنگیها و ... با عصار صحبت می کردیم و سه تا کار به ایشان داده بودم؛ یکی "دل عاشق"، دومی "بچگیها" و سومی هم "بوی بارون" بود.
فارس: دیگر شعر معروفی از جنابعالی هست که این گونه زبانزد باشد؟
پنج کار به شادروان مازیار دادم و یکی از آن کارهایش این است «در دشت تشنگیها مردیم و آبی نبود/ حوضی بلور باران غیر سرابی نبود» این ها معروف شد و تا حدودی سر زبانها افتاده بود. کارهایی را هم که مهرداد کاظمی خواند. و بعد از آن من حدود ده ترانهام ضبط شده است و منتظر این هستم که پخش شود.
فارس: اگر مقدور است آثارتان را نام ببرید.
بله، جمعآوری "سرزمین محبوب من" که سازمان نهاد کتاب خانه های عمومی کشور منتشر کرده است، در حاشیه سکوت (مجموعه غزل)، گزیده ادبیات معاصر (مجموعه غزل)، با تمام خستگی لبخند داشت(مجموعه مثنوی)، گریه برای چشمان تو زود است (مجموعه دوبیتی، فاطمه پیغمبر اندیشهها (مجموعه مثنوی)، کدامین جمعه میآیی (مجموعه دوبیتی) و تصحیح متون و پژوهش و ...
* به امید تو یک نفس زندهام، و گرنه دلم سالها مرده است
فارس: یک شعر تازه ی خودتان را برایمان بخوانید.
دل آبی است از من آزرده است
چو دریا که در خود گره خورده است
به سردی از این جا مرو، آفتاب
به هنگام تاریکی افسرده است
به امید تو یک نفس زندهام
و گرنه دلم سالها مرده است
چگونه شکوفا شوم بی تو من
که بی باغبان، غنچه پژمرده است
مرا غربت خیس چشمان تو
به ابری ترین فصلها برده است
مگر حرف سنگین به تو گفتهام؛
که بر خاطر شیشه برخورده است!
فارس: از دوستان شاعر شنیدم که با مرحوم محمدرضا آغاسی هم دوستی و حشر و نشر داشتهاید. از دوستی هایتان با ایشان برایمان بگویید.
آغاسی شاعری واقعاً عاشورایی و بسیجی بود و این بسیجی بودن در خونش بود. از بچههای پایین شهر بود، دلتنگ بود و دغدغه داشت و عمرش کفاف نکرد. قدر ایشان را نشناختند، خوب به ایشان محمل ندادند. اگر که به این مرحله رسید همه از وجود خودش بود. خیلی مردمی و دل سوز بود. من با او حشر و نشر داشتم. با این که تنگ دست بود، ولی غنی بود. من خودم بارها شده بود کاری داشتم، مثلا پسر خودم که سربازی بود او را از جایی دیگر به نزدیک ترین مکان نزد من آورد و خدمت میکرد. شاعری بود که مذهب در او جریان داشت. مخالفت های زیادی با او شد، ولی به هر حال او راه خودش را ادامه داد.
* حتی کسانی که در بحث مذهبی رغبت نشان نمیدادند هم آغاسی را دوست داشتند
فارس: خاطرهای از ایشان دارید؟
دوستی با ایشان همهاش برای من خاطره بود. هر از گاهی به فرهنگ سرای اندیشه میآمد. خیلی خاکی بود و روی زمین مینشست. با توجه به این نکته که روزهای آغازین افتتاح فرهنگ سرای اندیشه آدمهای متفاوتی آنجا حضور داشتند و شاید خیلی کسانی که در بحث مذهبی هم رغبت نشان نمیدادند، ولی آن روز که آقاسی با آن جذابیت و صدق نیت و صفایی که داشت، خیلی از شاعران که دختران و پسران بودند مشتاق شعرها و شخصیت ایشان شدند و بارها و بارها میگفتند که آغاسی را در محافل دعوت کنید. حتی در شب های شعری که حضور پیدا میکردیم، مثلاً در شب شعر نیشابور چنان مردم از ایشان استقبال کردند که جمعیتی بالغ بر هزار نفر آن جا حضور داشتند و مثل پروانه دور شمع وجود آقاسی حلقه زده بودند و شعرهای ایشان را از برداشت.
آقاسی شعر خوانی خوبی هم داشت و بدون این که تپق بزند خوب دکلمه میکرد. او شاعری مردمی بود؛ خداوند ایشان را بیامرزد.
فارس: به عنوان آخرین سؤال بفرمایید با کدام یک از شاعران بیشتر قرابت و دوستی داشتید؟
تقریبا با اکثر شاعران دوست بودم مثل آقای غلامحسین عمرانی، آقای حمید کرمی، آقای کامران شرفشاهی و خیلی از شاعران دیگر که با ایشان حشر و نشر داشتم.
...........................................
مصاحبه و تدوین: حسین قرایی
...........................................
انتهای پیام/