به گزارش خبرگزاری فارس، گروهک تروریستی پژاک اخیراً طی نامهای سرگشاده به انتقاد از وضعیت سیاسی کشور در برخورد با اقوام پرداخته که در زیر پاسخ به این نامه آمده است.
بسمه تعالی
پاسخی به یک نامه سرگشاده
در روزهای اخیر شاهد انتشار نامهای به اصطلاح سرگشاده از سوی گروهک تروریستی پژاک در فضای رسانهای و مجازی بودیم. با اینکه مطالب غیر واقعی و عامدانه نامه خود به خود آن را از قابلیت پاسخ و نقد خارج میساخت و پرداختن به اینگونه مطالب را نوعی اتلاف وقت میدانیم، ولی بخاطر احترام به خوانندگانی که در خصوص مطالب مطروحه در این نامه به اطلاعات لازم دسترسی ندارند برخود فرض دانستیم که قلمی روی کاغذ آوریم و پاسخ تغافلها و تجاهلهای موجود در نامه را بدهیم و قضاوت را به خوانندگان منصف بسپاریم.
نویسنده در بخش اول نامه خود اشاره کرده به مقاطعی از تاریخ ایران که در آن اقوام ایرانی (به زعم وی خلقهای ایران) با همزیستی موجب اقتدار و توانمندی شدهاند.... بایستی گفت که در هیچ دوره تاریخی در کشورمان نزاع قومی برپا نبوده و همواره همزیستی اصل بوده فلذا نمیتوان آن را مقاطع نامید. بلکه اساس بر تعاون و وحدت اقوام ایرانی بوده و تخطی از آن استثنائاتی غیر قابل ذکر بوده است. شکستها و پیروزیها در مقابل تهدیدات خارجی ملت ایران با عوامل متعدد مربوط میشد که ممکن است در هر برهه بعضی از آنها کرد بیشتری داشته باشد.
در بخش دیگر نامه آمده که درگیری و تنشهای به عمل آمده، همواره از ناحیه حکومتها بوده... نویسنده در اینجا اصلاً اشارهای به تنشهایی که از سوی گروههای سیاسی وابسته و آلت دست بیگانه (همچون پژاک) برپا شده و میشود نکرده و یکسویه تنها حکومتها را عامل جنگ افروزی دانسته است.
این گونه اظهارات قلب واقعیات تاریخی است، در تنشهای قومی صده اخیر حداقل میتوان دست قدرتهای خارجی و گروهها و احزاب دست ساخته آنها را به وضوح مشاهده کرد.
در جریان حوادث سالهای بعد از جنگ جهانی دوم در آذربایجان و بخشهایی از مناطق کردنشین (مهاباد و حومه آن) دست شوروی در ایجاد فرقه دمکرات آذربایجان و حزب دموکرات کردستان برای تجزیه این مناطق کاملاً آشکار بود بطوریکه نه شورویها و نه سران این احزاب از اظهار آن نیز ابایی نداشتند.
در مورد وقایع پس از انقلاب اسلامی نیز خوب است نویسنده نگاهی مجدد به اسناد و مدارک تاریخی بیافکند. اگر هم به اطلاعات موجود وقایع نگاران اعتمادی ندارد حداقل به آثار هم حزبیهای سابق خودشان (نظیر غنی بلوریان، کریم حسامی و...) نگاه کند آنجا که غنی در کتاب خاطرات خود میگوید: قاسملو قبل از آمدن به ایران در اواخر سال 1357 (پس از پیروزی انقلاب اسلامی) چگونه قرار و مدارهای خود را برای حمایت رژیم صدام از اهداف و حزب وی در مقابله با انقلاب اسلامی در بغداد گذاشته بود و برای اجرای این کار در تابستان 1358 (تنها چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی) لیست نیازهای سلاح و مهمات و پول خود را به رژیم بعث میفرستد. تا با آنها به جنگ با نظام نوپای منبعث از انقلابی با مشارکت آحاد مردم ایران(از همه اقوام) برود.
در همان منبع آمده حزب دموکرات به این هم بسنده نکرده و تعدادی از نیروهای خود را برای آموزش سلاحهای سنگین به قلعه دیزه عراق توسط ارتشیان بعث اعزام کرد.
همچنین از چگونگی رفتن عبدالله حسنزاده (حیاکی- عضو دفتر سیاسی حزب منحله دمکرات) به عراق و گرفتن طرح 7 مادهای صدام برای ادامه همکاری پرده برمیدارد. موادی که به قدری کثیف و خودفروشانه بوده که شخصی مانند غنی بلوریان حاضر میشود به خاطر همراهی نکردن با آنها از حزبی که خود به خاطر آنان 25 سال از عمر و جوانی خود را در زندانهای رژیم شاه گذرانده بود از آن دست شسته و جدا شود. همین طور کریم حسامی در جای جای خاطرات خود ارتباط و دریافت کمک مالی از رژیم بعث عراق را متذکر میشود که خوانندگان میتوانند به آن منبع مراجعه کنند.
سرکرده گروهک پژاک (رحمان حاجی احمدی) در همان ایام عضو کمیته مرکزی حزب دمکرات کردستان و مسئول کمیته شهرستان نقده این حزب بود و در این تصمیمات نقش مستقیم داشت. وی که اکنون از خط مشی مسالمت آمیز دم میزند بهتر است، بیاد بیاورد که در زمانی که مسئول کمیته نقده بوده چگونه جنگ برادر کشی و درگیری بین دو قومیت آذری و کرد نقده به راه انداخت.
در سال 1357 در جریان برپایی میتینگ مسلحانه در تاریخ 11/12/1357 چگونه زمینه این درگیری خونین را فراهم ساخت.
هنگامی که نیروهای مسلح حزب دموکرات را از اقصی نقاط مناطق کردنشین با سلاحهای غارت شده از پادگانها در استادیوم ورزشی این شهر که در محله آذری نشین واقع شده بود گرد آوردند تا جنگ قومی بین آذری-کرد را سامان دهند. آذریهای نقده با ملاحظه التهاب و اختلاف بین قومی ابتدا با نوشتن نامه از کمیته حزب خواستند که این میتینگ مسلحانه را لغو کنند، ولی قومگرایی و ناسیونالیسم آقای رحمن حاجی احمدی گل کرده و به همراه قاسملو دستور داده بودند از جای جای مناطق کردنشین نیروهای مسلح حزب دموکرات سوار کامیونها شده و به نقده بروند و در آنجا قدرتنمایی کرده تا قوم دیگر ساکن این منطقه را از صحنه بدر کنند.
این افراد حتی در مقابل مخالفتهای دیگر اعضای حزب حاضر نشدند این کار تحریک آمیز را کنار گذارند و آن واقعه اسفبار و خونین بین دو قوم آذری و کرد این شهر پیش آمد. کسانی را که سالیان سال برادرانه در کنار هم زیسته بودند به درگیری خونین کشانید.
نویسنده نامه بهتر است به عملکرد حزب خود نگاهی بیاندازد. آنگاه از نقش دولتها در اختلافات قومی سخن به میان آورد. نقش احزاب سیاسی(حزب دمکرات، پژاک و...) نه تنها در برافروختن آتش اختلافات بین قومی(نظیر نقده) مشهود میباشد بلکه در اختلافات درون قومی نیز بارز است. برای نمونه به درگیری مسلحانه و کشتار عشیرت منگور مهاباد توسط حزب دمکرات میتوان اشاره کرد.
رئیس پژاک (رحمان حاجی احمدی) در سالهای اولیه انقلاب در پی اختلافات شخصی با دیگر عناصر حزب دمکرات از این حزب جدا شده و راه آلمان را در پیش میگیرد. پس از مدتی وارد فعالیتهای حزب کارگران کردستان(پ.ک.ک) میشود. وی پس از مدتی فعالیت در سازمانهای پ.ک.ک در اروپا از جمله (KNK- کنگره ملی کردستان در بلژیک که نقش پولشویی و تامین منابع مالی را برای پ.ک.ک ایفا میکرد)، در سال 1382 بدنبال حادثه 11 سپتامبر و حضور آمریکا در عراق و در راستای خوشرقصی پ.ک.ک در مقابل آمریکا برای به اصطلاح مبارزه در ایران دست به تاسیس پژاک (حزب حیات آزاد کردستان) میزند که ریاست آن را بر عهده میگیرد، ولی با همان فضای فکری ناسیونالیستی و تنگ نظرانه که نمونههای آن را ذکر کردیم در حزب جدید نیز خشونت و ترور را سرلوحه فعالیت حزبش قرار میدهد و در صدد است تا همزیستی مسالمتآمیز بین خلقهای ایران را با عملیاتهای مسلحانه و ترور به مردم یاد دهد.
نیروهایش از سال 1384 تا 1391 فقط 53 نفر از شهروندان کرد را ترور کرده است. (این رقم علاوه بر مینگذاری و حملات مسلحانه عناصر پژاک به ماموران انتظامی و...میباشد.)
برای اینکه گفتارمان مستند باشد بهتر است مشخصات قربانیان ترور را در اختیار افکار عمومی قرار دهیم تا امکان تحقیق صحت و سقم آن مهیا باشد. مشخصات برخی از ترور شدگان توسط نیروهای پژاک عبارتند از:
1) محمد مصطفی زاده اهل قطور خوی در مورخ 24/1/1384 توسط پژاک ترور شده است.
2) بکیر رسولی اهل روستای پنچرلو شهرستان ماکو در مورخه 19/3/1384 توسط پژاک ترور شده است.
3) مظفر نقشینی اهل روستای موانه ارومیه در مورخه 2/6/84 توسط پژاک ترور شده است.
4) محمد خالد ارجمند زاده اهل روستای علیمه مرگور ارومیه مورخه 6/6/1384 توسط پژاک ترور شده است.
5) حسن قاسم زاده اهل روستای شوطلو ماکو در مورخه 13/6/1384 توسط پژاک ترور شده است.
6) داریوش چاپاری اهل شهرستان سنندج در مورخه 26/9/1384 توسط پژاک ترور شده است.
7) ملا سعید خوش منظراهل روستای ذلکه علیا ماکو مورخه 24/10/ 1384 توسط پژاک ترور شده است.
8) یوسف اهرون اهل روستای یولاگلدی در مورخه 25/3/85 توسط پژاک ترور شده است.
9) علی رسولی قزلباش اهل ماکو مورخه 30/3/1385 توسط پژاک ترور شده است.
10) صلاح الدین چوپانی اهل روستای آشناک سلماس در مورخ 6/5/85 توسط پژاک ترور شده است.
11) لقمان مکرمی اهل روستای محمودان ارومیه مورخ 30/6/85 توسط پژاک ترور شده است.
12) سرباز حموزاده اهل روستای هورسین ارومیه مورخ 15/8/85 توسط پژاک ترور شده است.
13) ناصربیگلری(هشمیزی) اهل سنندج مورخه 24/10/ 1385 توسط پژاک ترور شده است.
14) حکیم یاسینی اهل روستای اربیلان ارومیه مورخه 26/3/86 توسط پژاک ترور شده است.
15) عمردادگر و فرزندش احسن دادگراهل کامیاران 21/4/86 توسط پژاک ترور شده است.
16) بهزاد ستایش اهل شهرستان بوکان در مورخه 2/5/1386 توسط پژاک ترور شده است.
17) وریا ملکی اهل سنندج در مورخه 20/7/1386 توسط پژاک ترور شده است.
18) علی صادق زاده اهل روستای یزدکان خوی در مورخه 4/8/1386 توسط پژاک ترور شده است.
19) مولود مطلبی اهل روستای یزدکان خوی در مورخه 4/8/1386 توسط پژاک ترور شده است.
20) شمس الدین بوران اهل ماکو در مورخه 1/11/86 توسط پژاک ترور شده است.
21) علی شریفی اهل خوی در مورخ 20/5/87 توسط پژاک ترور شده است.
22) ملاعظیم مشهورزاده اهل ارومیه مورخ 23/6/87 توسط پژاک ترور شده است.
23) اسعد سلیمانی مسئول خانه بهداشت روستای دری مریوان درمورخ 8/3/87 توسط پژاک ترور شده است.
24) شورش پرورش اهل مهاباد در مورخ 30/6/87 توسط پژاک ترور شده است.
25) محمد مراد فتحاللهی اهل مریوان مورخ /7/87 توسط پژاک ترور شده است.
26) علی کریمی اهل پاوه مورخ 17/9/87 توسط پژاک ترور شده است.
27) نورالدین میروزاده اهل روستای گنگچین ارومیه مورخ 25/2/88 توسط پژاک ترور شده است.
28) حسن اسماعیلی شیدان (معروف به ظلمات مامدی) اهل روستای دریک سلماس مورخ 5/5/88 توسط پژاک ترور شده است.
29) جهان پائیده (معروف به جهان مامدی) اهل روستای دریک سلماس مورخ 11/5/88 توسط پژاک ترور شده است.
30) موسی بحری اهل روستای حاجی جفان سلماس مورخ 11/7/88 توسط پژاک ترور شده است.
31) خسرو پرورده اهل سلماس مورخ 16/7/88 توسط پژاک ترور شده است.
32) ولی الله حاجی قلیزاده اهل خوی مورخ 28/10/88 توسط پژاک ترور شده است.
33) کوروش دولتخواه اهل روستای مخور چالدران مورخ 20/1/89 توسط پژاک ترور شده است.
34) جمال الدین حاج میری اهل زنجان مقیم بوکان مورخ 3/3/89 توسط پژاک ترور شده است.
35) محمد طالبی اهل روستای ملهم سلماس مورخ 18/7/89 توسط پژاک ترور شده است.
36) حمید آبکار اهل روستای حاجو ماکو مورخ 23/6/90 توسط پژاک ترور شده است.
37) مولود سجادی اهل روستای اورامان مریوان مورخ 3/8/90 توسط پژاک ترور شده است.
38) فولاد ازغ اهل روستای اورامان مریوان مورخ 3/8/90 توسط پژاک ترور شده است.
39) خضر شیخه اهل روستای گوله سردشت مورخ 2/5/91 توسط پژاک ترور شده است.
مسئولیت غالب این ترورهای وقیحانه توسط پژاک در سایتهای اینترنتی و رسانههای وابسته به آن به عهده گرفته شده است. ضمن اینکه این موارد تنها گوشهای از اقدامات تروریستی این گروه میباشد و بخاطر اطاله کلام از ذکر مابقی آن خودداری میکنیم.
در بخش دیگری از نامه سرگشاده میگویند: پس از انقلاب یک فرهنگ خاص رسمی شده و یک ملت(قومیت) خاص حاکمیت یافته و سایرین به حاشیه رانده شدهاند" هر چند این گفته نیز به قدری غیر واقعی است که نیاز به توضیح ندارد ولی توضیحات زیر در این خصوص خالی از لطف نیست.
اولاً نویسندگان نامه اگر به خود زحمت میدادند که در مورد فرهنگ مطالعه میکردند، شاید در اظهارات خود تجدید نظر میکردند، چرا که اساساً فرهنگ بازتولید جامعه است و قابل رسمیت داده شدن از سوی حکومتها و قدرتها نمیباشد. نهاد سیاست تنها یکی از نهادهای اجتماعی در کنار سایر نهادها مانند نهاد دین، خانواده، اقتصاد و آموزش و پرورش است که در این بازتولید سهیم میباشد.
در عمل نیز هیچگاه چنین کاری نه امکان داشت نه تجربه شده است. شما در هر جای میهنمان پای بگذارید در کنار فرهنگ ملی (اسلامی - ایرانی) ردپای عناصر محلی فرهنگ را نیز خواهی دید. این مسئله حتی در مورد گروههای کوچک اجتماعی نیز صادق است.
ثانیاً اگر سیاستهای پان ایرانیستی رژیم پهلوی را نویسنده یادآور میشد تا جایی صحت داشت، چرا که رژیم گذشته بدنبال یکسان سازی فرهنگی و غربی سازی براساس نسخههای دیکته شده غرب بود. این کار با هدف تهی سازی جامعه از فرهنگ غنی خود و وابستگی فرهنگی- اقتصادی به غرب انجام میگرفت تا کاملاً در اختیار نظام سلطه و بازارهای آن قرار گیرد.
ولی در مورد جمهوری اسلامی که با نگرش اسلامی به تمام پدیدههای اجتماعی و فرهنگی مینگرد اصلاً این ادعا محلی از اعراب ندارد. این نظام که تنوع قومی را از آیات الهی و یک امتیاز اساسی برای جامعه میداند چگونه میتواند در جهت یکسانسازی گام بردارد. به طوری که رهبر معظم انقلاب نیز به آن تصریح فرمودند «...عزیزان من این را همه بدانند نظام اسلامی تنوع اقوام را در کشور بزرگ و سرافرازمان یک فرصت میداند». در قانون اساسی نیز به این تنوع تصریح شده و در طول دوران حاکمیت نظام جمهوری اسلامی نیز هیچگاه چنین سیاستی اتخاذ نشده بلکه بالعکس در راستای ترویج و رشد فرهنگهای قومی همت گماشته شده و اساساً خود مردم بهترین حافظ فرهنگ خود بودهاند.
ایجاد شبکههای استانی رسانهای، چاپ و انتشار صدها نشریه به زبانهای قومی و محلی، انتشار هزاران جلد کتاب و برگزاری کنگرههای مشاهیر و مفاخر قومی (نظیر کنگره مولوی کرد در سقز و...) را میتوان گامهایی در این مسیر دانست.
بهتر است پژاک، نگران از بین رفتن فرهنگ و زبان متعالی قوم کرد توسط خودش باشد. آنجا که در رسانههای این گروه(تلویزیون پژاک - نوروز تی وی) و سایتها و مطبوعات آن هر روز واژهای بیگانه عمدتاً ترکی استانبولی بجای واژگان کردی بکار گرفته میشود.
کلماتی مانند کوردیناسیون، دکلراسیون، آژان، آسیمیلاسیون، اپراسیون، اتنیک، انفرماسیون، بلوک، تاکیم، پروپاگاندا، پروکاسیون، گریلا، کنترا گریلا، کومپلو، کامپانیا و..... که واژگانی کاملاً بیگانه با فرهنگ و زبان کردی میباشند.
حاکمیت ملت(قوم) خاص نیز که در نامه سرگشاده به آن پرداختهاند کاملاً غیر واقعی و ناصحیح میباشد. همگان شاهدند که در ساختار قدرت نظام جمهوری اسلامی ایران از پایینترین سطح آن تا بالاترین، عامل قومی تعیین کننده نبوده و همه شهروندان بالسویه از حقوق سیاسی برخوردار میباشند. از اعضای شوراهای شهر و روستا تا نمایندگان مجلس و ریاست جمهوری و حتی رهبری نه در انتخاب شدن و نه در انتخاب کردن هیچ محدودیت قومی وجود ندارد.
آنجایی که در نامه سرگشاده آمده ما بعنوان پژاک گامهایی مسئولانه برداشتیم، شبیه فکاهی است. همانگونه که اشاره کردیم عملکرد پژاک در طول 8 سال گذشته سراسر ترور، ایجاد رعب و وحشت، فشار به مردم، اخاذی مسلحانه و گروگانگیری از مردم بوده است بطوریکه این اقدامات در برخی از نقاط پروژههای عمرانی را دچار مشکل کرده و امنیت کارآفرینان را در نقاط مرزی تضعیف کرده است. هر چند خود مردم منطقه با جانفشانی جلوی این زیادهخواهیها و زورگوییها را گرفتهاند و غالب افرادی که در بالا نام بردیم به علت عدم تمکین از باجگیری تروریستهای پژاک و مقابله با آنها توسط گروه به شهادت رسیدهاند.
در بخش پایانی نامه سرگشاده آمده: در حال حاضر تنها ایران بر عدم چارهیابی مسئله کرد اصرار میورزد.....
بنظر میرسد آنچه باعث این چنین ادعاهایی میشود نگرشهای قالبی و حزبی میباشد. نویسنده، ساختار سیاسی کشورهای منطقه را تعمداً یکسان فرض کرده، یعنی نقش و جایگاه کردها در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی را همانند ترکیه، عراق و سوریه فرض کرده در حالیکه بین اینها تفاوت ره از زمین تا آسمان است. کشورهایی که ایدئولوژی و چارچوب حکومتی آنها را ناسیونالیسم تنگنظرانه پان عربیسم یا پان ترکیسم تشکیل میدهد کجا میتوانند با ایران که زیربنای قانون اساسی آن تعالیم حیاتبخش اسلام است، مورد مقایسه قرار گیرد و بقول معروف قیاس معالفارق است.
حزب مادر پژاک یعنی پ.ک.ک پس از 34 سال مبارزات خونین و تروریستی در ترکیه سالها بود که آینده خود را در بنبست میدید، فلذا پس از دستگیری اوجالان سعی کرد راه خروجی را برای خود دست و پا کند. فضای سیاسی و دیدگاههای ناسیونالیستی تنگنظرانه حاکم بر این کشور نیز راهکاری غیر از برخوردهای نظامی نداشت.
پ.ک.ک سالیان مدیدی در بنبست موجود دست و پا میزد، تا اینکه در سالهای اخیر حزب عدالت و توسعه (AKP) تحت تاثیر سیاستهای بینالمللی غرب و آمریکا گامهایی در راستای حل مشکل امنیتی این کشور از طریق مذاکره و گفتوگو برداشت. پ.ک.ک و رهبری آن اوجالان با دیدن این روزنه امید دست از پا نشناخته و با ذوق و شوقی وصف ناپذیر خود را به داخل آن انداخته و پشت پا به همه آنچه بعنوان آرمانهای حزبی و ناسیونالیسم کردی مطرح میکردند زده و به پذیرفته شدن بعنوان شهروند ترکیهای بسنده کرده است.
برای پیشرفت مذاکرات نیز پیش قدم شده، آتش بس اعلام کرده و نیروهای خود را از ترکیه بیرون میکشد. البته تمامی این تغییرات خیمه شب بازی گونه با هدایت غرب انجام میگیرد تا از پتانسیل این گروه در راستای اهداف غرب استفاده شود.
ولی آنچه پ.ک.ک در بالاترین سطح احتمالی بدست خواهد آورد، نه دولت مستقل کردی که با این شعار تاسیس شد، نه خود مختاری دمکراتیک که تا این اواخر شعار آن را میداد. بلکه تغییر در قانون اساسی ترکیه در مورد اینکه بجای شهروندان ترک از واژه شهروندان ترکیهای استفاده کنند و قانون 10 درصد در انتخابات را ملغی کنند، خواهد بود.
حال از نویسندگان این نامه سرگشاده میپرسیم کدامیک از این خواستهها در قانون اساسی جمهوری اسلامی وجود دارد، که بخاطر آن این نامه را نوشتهاید؟ آیا در قانون اساسی شهروندان ایرانی فارسها یا یک قوم و مذهب خاص عنوان شده؟ آیا در مورد انتخابات مجلس و ... قانونی مانند آنچه در ترکیه هست(قانون 10 درصد حد نصاب) وجود دارد؟ و.... پیشنهاد میکنیم بجای اینکه وقتتان را به نگارش اینگونه نامهها صرف کنید در تاریخ سیاسی منطقه و فعالیتهای خود و قانون اساسی مطالعه کنید تا حساب کار دستتان بیاید.
انتهای پیام/خ