محمدرضا کائینی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری فارس، به مناسبت سالروز کودتای 28 مرداد1332 اظهار داشت: ابعاد و جوانب گوناگون این رویداد به عمد و با انگیزههای سیاسی در طول 60 سال اخیر مغفول گذاشته شده است.
وی ادامه داد: «اگر در گزارش این واقعه تنها به پرداخت یک میلیون دلار از سوی سازمان سیا و نقش اوباش جنوب تهران و چهرههایی چون ملکه اعتضادی، پروین آجودان قزی و شعبان جعفری - که تاساعت دو بعد از ظهر 28 مرداد در زندان مصدق به سر میبرده – تکیه کنیم، بهنوعی خودفریبی و دگرفریبی مزمن دچارشده فرآیندی که در60 سال اخیر وجود داشته و از سوی حامیان دکتر مصدق بدان دامن زده شده است.
کائینی افزود: «بسیاری از نظامها یا نهضتهای استعماری معاصر بوده و هستند که سازمان سیا چند برابر این مبلغ را برای براندازی آنها هزینه کرده و تعداد فراوانتری از ابواب جمعی لمپنیسم را نیز به جان آنها انداخته است، اما این جنبشها نه تنها به سرنوشت نهضت ملی دچار نشدهاند، بلکه با استمرار قدرتمندانه خود، مخالفان را وادار به احترام به خویش کردهاند. در واقع نگاهداشتن عوامل زوال مصدق در محدوده بودجه توزیعی سازمان سیا و اوباش جنوب تهران و تلاش مداوم و مستمر برای جلوگیری از رفتن اذهان به سوی اقدامات ویرانگر غیرقابل دفاع مصدق به ویژه در واپسین سال زمامداری وی ازشاهکارهای تاریخنگاری ملیگرا در60 سال اخیر به شمار میرود.
این تاریخپژوه درتبیین دیدگاه خود در باب رویدادهای روز 28مرداد گفت: «اگر ما قائل به این باشیم که عوامل فوق موجب سقوط دکتر مصدق شدهاند، بلا فاصله باید به دنبال پاسخ این پرسش باشیم که چه چیز یک نهضت پیروز را چنین نحیف و بیرمق کرد که عربدهجویی عدهای از اوباش جنوب تهران آن را به زیرکشید؟
کائینی درتبیین عوامل تضعیف نهضت ملی، کارکرد شخص دکتر مصدق را اصلیترین عامل فروکاسته شدن نهضت دانست و گفت: «در واقع پراکنده کردن نیروهای کیفی و موثر نهضت ملی که زمینهساز بیرون آمدن مصدق از «بازنشستگی سیاسی» در دوره پانزدهم مجلس بودند، زیادهخواهیهای قانونی و تعطیل مشروطیت از طریق اخذ اختیار قانونگذاری از مجلس، انحلال مجلس هفدهم که خود انتخابات آن را انجام داده بود و میدان دادن به تودهایها که از جنبههای گوناگون توان نهضت ملی را گرفتند، ازخبطهای سیاسی فاحش و غیر قابل جبران مصدق به شمار میرود.
وی در توضیح بیشتر عوامل فوق اظهار داشت: «هنگامی که به سیر دفع نیروهای موثر و کارآمد نهضت نگاهی میاندازیم، حتی با فرض خوشبینی مفرط به دکتر مصدق نیز نمیتوانیم آن را خردمندانه و محاسبه شده تلقی کنیم. دکتر مصدق در آغازین روزهای زمامداری خود قلع و قمع نیروهای مذهبی نهضت را با دستگیری شهید نواب صفوی، آن هم به بهانهای واهی آغاز کرد. فدائیان اسلام- که به تعبیر مهندس عزتالله سحابی گارد ضربه نهضت ملی بودند - پس از پیگیریهای فراوان و عدم حصول نتیجه، در زندان قصر متحصن شدند و در پی آن و به دستور شخص دکتر فاطمی بهشدت مورد ضرب و شتم قرارگرفتند. آنان درآن برهه دریافتند که تنها نردبام قدرت گرفتن دکترمصدق و اعضای جبهه ملی بودند و به همین دلیل سرخورده شدند وکنارهگیری کردند وتبلیغ دینی را برگزیدند.
کائینی ادامه داد: «ضلع بعدی نیروهای مذهبی موثردر نهضت ملی شخص آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی و اطرافیان وی بودند که در دوره «بازنشستگی سیاسی» دکتر مصدق با ترغیب اقشارگوناگون مردم ازجمله روحانیان، بازاریان و متدینین بیتفاوت، زمینه بازگشت وی را به عرصه سیاسی فراهم کردند. در باب مبارزات آیتالله کاشانی این نکته ستودنی است که وی نقش مهمی در دینی کردن پدیدههای عرفی در نزد متدینین داشت. در شرایطی که پس ازسرخورگیهای مشروطه بسیاری از علما و متدینین به پارلمانتاریسم نگاه مثبتی نداشتند و از آن کناره گرفته بودند، این مرد منادی اصلاح وضعیت جامعه و مبارزه با استعمار از طریق مبارزات پارلمانی بود و با وجود محدودیتها و مزاحمتهای دولتها و نیز کبر سن، شهر به شهر مسافرت و مردم را به شرکت در انتخابات ترغیب و کاندیداهای صالح را به آنان معرفی میکرد.
این تاریخنگار در ادامه گفت: «آیتالله کاشانی که در پارلمانتاریسم و محورقرار دادن مجلس از استاد خود آخوند خراسانی و علمای مشروطهخواه نجف تاثیر گرفته بود، بهطور طبیعی نمیتوانست در برابر تعطیل مشروطیت و مسلوب الاختیارکردن مجلس بیتفاوت باشد، بنابراین گرفتن اختیار یک ساله قانونگذاری و نیز انحلال مجلس هفدهم را برنتابید و بهطور جدی به مخالفت با آن پرداخت.
البته کاشانی پیش از آن نیز با دادن اختیارات شش ماهه به مصدق مخالف بود، اما در مقطع طرح آن با فرض این که این مورد استناد و غیر قابل تکرار است، از مخالفت جدی با آن چشم پوشید.
سخن اینجاست که پس از بروز علائم مخالفتهای قانونی آیتالله با لایحه اختیارات و نیز انحلال مجلس، کانونهای رسانهای هوادار مصدق به شکلی یکجانبه و زهرآگین به ترورشخصیت وی پرداختند. آنها حتی پای را از تبلیغات رسانهای و تریبونی فراتر نهادند و جماعتی به سرکردگی داریوش فروهر با سنگباران کردن منزل آیتالله و حمله گسترده بدان، یکی از مریدان او به نام محمد حدادزاده را کشتند.
وی در ادامه سخنان خود و در اشاره به طیف دیگری از مطرودین مصدق با اشاره به این که اعضای اولیه جبهه ملی نیز سرنوشت بهتری از دیگر همپیمانان مصدق پیدا نکردند،گفت: «چهرههایی چون سید ابوالحسن حائریزاده، حسین مکی و مظفر بقایی بهرغم تمام ضعفهای خود با اقداماتشان در مجلس پانزدهم از جمله استیضاح دولت محمد ساعد مراغهای، زمینهساز بازگشت مصدق از احمد آباد به تهران شدند و مورد تحسین او نیز قرار گرفتند. برخی ازآنان در راهیابی او به مجلس شانزدهم و بهویژه ابطال دور اول انتخابات که درآن تقلبهای گسترده صورت گرفته بود، نقش اساسی داشتند.
کائینی در بخش دیگری از این گفت وگو در پاسخ به سئوال که چه نسبتی میان این گونه رفتارها و تبلیغ گسترده مصدقگرایان مبنی بر آزادیخواهی و استبداد ستیزی وی وجود دارد،گفت: «این حقیقتا از شوخیهای تاریخی است که دولتی که در موارد متعدد، مخالفان خود را به زندان انداخته، آنان را ضرب و شتم و خانه آنان را سنگباران کرده و حتی آنان را کشته و یا به عنوان نمونه در حضور وزیر کشور وقت ـ دکترصدیقی - متهمان قتل افشار طوس را شکنجه کرده است، به عنوان نماد تسامح و تحمل مطرح و مخاطبان خود را اغواکنند.
در این میان «ماجرای تشکیل سازمان امنیت اجتماعی» پدیدهای جالب است. مصدق در مجلس لایحهای به تصویب رساند که بعدها شاه ساواک را بر بنیان آن تاسیس کرد! به موجب این لایحه کمیسیونی که اعضای آن را مقامات اداری و نه قضایی تشکیل میدادند، میتوانستند هر فردی را که به هر دلیل مخل امنیت تشخیص میدادند، برای مدتی طولانی از محل سکونت خود به نقاط بد آب و هوا تبعید کنند! در این کمیسیونها متهمین هیچ گونه حقوقی از جمله حق استفاده از وکیل را نداشتند و اصول آیین دادرسی کیفری نیز درباره آنان رعایت نمیشد.
این تاریخپژوه در اشاره به خطاهای راهبردی مصدق در مدیریت نهضت ملی گفت: دکتر مصدق غیر از پشت کردن به همراهان اولیه و پرانگیزه نهضت، در انحلال مجلس هفدهم تصمیمی پر ریسک و پر خطر گرفت که از عوامل اصلی سقوط نهضت و سقوط خود وی به شمار میرود. این سئوال هنوز بیپاسخ مانده است که در شرایطی که مردم کوچه و بازار هم میدانستند که در غیاب مجلس عزل و نصب نخستوزیر بر عهده شاه است، وی چگونه دست به چنین کاری زده است؟برخی از اطرافیان از وی نقل میکنند که او با اعتقاد به این که شاه جرئت عزل وی را ندارد، به چنین ریسکی دست زده است، در حالی که شرایط شکننده و خطیر جامعه و واگرایی شدید میان حامیان سابق وی این تصور را غیرواقع بینانه مینماید.
وی افزود: احتمال دیگر این بود که دکتر مصدق تصور میکرد اکثریتی که در مجلس با وجود مخالفت او، حسین مکی را به عضویت در هیئت نظارت بر چاپ اسکناس دعوت کرده، دیگر به دولت وی رای اعتماد نخواهد داد. این درحالی است که چندی بعد، اکثریت مجلس به درخواست مصدق مبنی براستعفا و از اکثریت انداختن مجلس پاسخ مثبت نشان دادند که نگرانی مصدق از این بابت هم بیدلیل بوده است.
وی در ادامه گفت: البته در این باب نگاه بدبینانهتری هم وجوددارد که متاسفانه قرائن به صحت آن بیشتر گواهی میدهند. واقعیت این است که محاسبات دکتر مصدق در به سامان رساندن ملی شدن نفت و ناتوانی در انعقاد قرادادهایی ـ که ولو به طورنسبی بتواند چرخه فروش نفت ایران را ازحرکت نیندازد - موجب شده بود که وی از اتمام این فرآیند ناامید شود. این حالت بهطور ویژه پس از بازگشت از سفر آمریکا در او تشدید شده بود.
کائینی با بیان اینکه مصدق اساسا به حفظ وجهه خود علاقه شدیدی داشت، حاضر نبود به صراحت ملت را در جریان امور بگذارد و با گفتن علت واقعی شکست خود، کنار برود افزود: بنابراین برای کنار رفتن بهانهجویی میکرد. از جمله مصادیق این امر بهانه کردن تصدی وزارت جنگ و کنار رفتن در 25 تیرماه 1331 بود. این درحالی است که اگر مصدق در پی وزارت جنگ بود راههای بهتری از استعفای ناگهانی و غافلگیر کننده هم وجود داشت.
وی ادامه داد: برخی مدعی هستند که او دیگر به همراهان سابق خود به ویژه اعضای سابق جبهه ملی اعتماد سابق را نداشت و به همین دلیل تصمیم خود به استعفا را با آنان در میان نگذاشت که دراین فرض باید گفت رفتار چهرههایی چون آیتالله کاشانی، بقایی وحائریزاده در برگرداندن او به قدرت درسیام تیرماه نشان داد که او باز هم در محاسبات خود به بیراهه رفته است.
این تاریخپژوه افزود: درمجموع باید گفت که دکتر مصدق پس از سفر به آمریکا و اثبات خطاهای راهبردی اش تصمیم داشت محترمانه و با سلام و صلوات کناربرود، لذا قلبا از رویداد 28 مرداد ناخرسند نبود زیرا اعتقاد داشت دو دولت استعمارگر او را سرنگون کردهاند و نام و وجهه او درتاریخ مثبت خواهد ماند.
محمدرضا کائینی در پاسخ به این پرسش که موضع مجامع مذهبی و روحانیت را در برابر روبداد 28 مرداد چه بود،گفت: مرجعیت و روحانیت عموما به سقوط مصدق خوشبین بودند و تاریخ مواضع روشنی را از آنها ثبت کرده است، منتهی جریان ملیگرا سعی دارد این موضوع را تنها به دو سه چهره مانند مرحومان آیتالله سید محمد بهبهانی و حجت الاسلام و المسلمین محمدتقی فلسفی منحصر کند. این جماعت بهطور مشخص موضع مرجع اعلای وقت مرحوم آیتالله العظمی بروجردی را نادیده میگیرد. این درحالی است که پاسخ آیتالله بروجردی به تلگراف شاه از رم که بعد از رویداد 28 مرداد ارسال شده بسیار گویاست که متن آن به این شرح است:
حضور مبارک اعلیحضرت همایون خلدالله تعالی ملکه ـ تهران
تلگراف مبارک که از رم مخابره فرموده بودید و مبشر سلامت اعلیحضرت همایونی بود موجب مسرّت گردید. نظر به آن که تصمیم مراجعت (شاه از رم به ایران) فوری بود, جواب تأخیر شد. امید است ورود مسعود اعلیحضرت به ایران مبارک و موجب اصلاح مقاصد دینیه و عظمت اسلام و آسایش مسلمین باشد.
حسین طباطبایی البروجردی
واقعا جالب است که آیتالله بروجردی در شرایطی که رویداد 28 مرداد نزد حامیان مصدق «کودتا» ، «آمریکایی» و...لقب گرفته، ضمن ابراز مسرت از سلامت شاه، ابراز امیدواری میکند که بازگشت او موجب عظمت اسلام وآسایش مسلمین باشد. قلمرو نگاه منفی علما به کارکرد مصدق در بازگذاشتن دست حزب توده و به واقع شراکت وی در توهینهای این حزب به اصول و فروع معارف دینی، حتی به ایران هم منحصر نماند و در شرایط فرار شاه از ایران و برگزاری اجتماعات اعتراضی علیه وی و سخنرانیهای غلاظ و شداد اعضای جبهه ملی درآنها، علامه سید هبهالدین شهرستانی در بغداد از وی استقبال کرد.
وی در ادامه گفت: چندی بعد تفاوت رویکرد آیتالله بروجردی نسبت به جریان مذهبی و سکولار نهضت ملی در تفاوت رفتار ایشان در دستگیری دکترمصدق و آیتالله کاشانی، خود را نشان داد. درحالی که دکتر غلامحسین مصدق در خاطرات خود اشاره میکند که آیتالله بروجردی در برابر اصرارهای آیتالله سید رضا زنجانی حاضر به دخالت درفرآیند محاکمه مصدق نشد، ایشان در برابر محاکمه آیتالله کاشانی موضعی محکم گرفت و حتی شاه را تهدید کرد.
انتهای پیام/