اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

یادداشت  /  دین پژوهی

سلفی‌گری و انحرافات اعتقادی

نگاه سلفیان به مسئله وحدانیت بدان گونه است که آن را نخستین پایه اسلام می‌دانند. ولى آنان معتقدند توسل به خدا از طریق یکى از بندگانى که [مرده و] به سوى پروردگارش شتافته است، با عقیده وحدانیت منافات دارد.

سلفی‌گری و انحرافات اعتقادی

بخش دوم و پایانی

خلق و آفرینش قرآن کریم

در مبحث صفات الهى، سخن به آفرینش قرآن کریم کشیده شده است، و همان سلفى‌ها ــ چنان که خود را در گذشته و اکنون نیز بدین نام نامیده‌اند ــ در این مسئله عمیق شده و چنین تقریر کرده‌اند که قرآن کریم، همان کلام خداى متعال است که بدان سخن گفته و آن را به پیامبر گرامى اش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وحى کرده است.

معناى قرائت قرآن همان صداى قارى است که شنیده می‌شود؛ بنابراین قرائت قرآن غیر از خود قرآن است؛ بلکه آن، تلاوت قرآن است، اما خود قرآن، کلام خداى متعال است؛ بدین جهت فرموده است: «و هرگاه یکى از مشرکان از تو پناه خواست تا کلام خدا را بشنود، او را پناه ده؛ سپس او را به جایگاه امنش برگردان»(26) و پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده است:

«قرآن را با صداهاى خویش زینت بخشید»،(27) و ابوموسى هنگامى که قرآن را تلاوت می‌کرد، به حضرت عرض کرد: «اگر می‌دانستم می‌شنوى، تلاوتم را برایت زینت می‌کردم». ابن‌تیمیه در این باره همان سخن امام احمد [بن حنبل] را می‌گوید که پیش‌تر به آن اشاره کردیم:

پیشینیان [=سلف] گفته‌اند که خداوند همواره متکلم است و هرگاه بخواهد، به زبان عربى سخن می‌گوید؛ چنان که با قرآن به زبان عربى تکلم فرموده است، و آنچه بدان سخن گفته، خود اوست، نه مخلوقى جداى از او؛ پس این حروفى که اسماء حسناى الهى است و این کتاب‌های نازل شده از جانب او، آفریده نیستند؛ چه اینکه خداوند بدانها سخن گفته است.

ابن‌تیمیه در اینجا ملازمه‌ای میان مخلوق نبودن و قدیم بودن قرآن (کلام خدا) قائل نشده، بلکه معتقد است قرآن، کلام خداى متعال و غیرمخلوق است؛ ولى حکم نکرده که قرآن قدیم است؛ از این رو می‌گوید:گذشتگان [=سلف]اتفاق نظر دارند بر اینکه کلام خدا نازل شده و غیرِمخلوق است؛ بدین جهت برخى از مردم چنین پنداشته‌اند که مقصودِ آنان این است که قرآن به طور ذاتى قدیم است؛

آنگاه بیان می‌کند که قرآن ویژگى گفتار قدیم را، که به ذات خداى متعال قائم است، ندارد و می‌افزاید:در این هنگام، پس کلام خدا قدیم است، با اینکه خداوند با اراده و قدرت خویش سخن می‌گوید. واگر گفته شود خداوند به وسیله صوت ندا می‌کند وسخن می‌گوید، ازاین گفته، قدیم بدون صوت لازم نمی‌آید. وهرگاه به وسیله قرآن کریم و تورات و انجیل سخن گفته است، منعى نمی‌بینند که خداوند به حرف (ى) قبل از (س) تکلم کرده باشد.(28) از این سخن دانسته می‌شود که صفت کلام الهى قدیم است و سخن خدا که بدان آفریدگان خود را مخاطب قرار داده، همانند قرآن کریم و تورات و انجیل، مخلوق و آفریده شمرده نمی‌شود و قدیم هم به شمار نمی‌آید.

نتیجه گیرى از‌اندیشه‌های سلفیان

این دیدگاه‌های کسانى بود که سلفى نامیده شده و ادعا کرده‌اند که طبق‌اندیشه‌های سلف صالح حکم می‌کنند و عقاید آنان در یگانگى ذات خدا و نتایجى که برگفته‌های آنان متفرّع است.در خلال گفته‌های ما میزان درستى انتساب این‌اندیشه‌ها به سلف صالح(رضی الله عنه) آشکار شد. اکنون باید به دیگر افکار و عقایدشان در مسئله وحدانیت الهى بپردازیم؛ پس سخن را درباره توحید درآفرینش آغاز می‌کنیم.

توحید در آفرینش

پایه و اساس این شاخه از توحید آن است که خداى سبحان، آسمان‌ها و زمین و آنچه را در آنهاست و آنچه را در میان آنهاست، آفریده و هیچ شریکى براى او در آفرینش آنها نبوده و هیچ کس در سلطه و حاکمیت وى با او به نزاع برنخاسته، و هیچ مخلوقى را اراده‌ای در برابر اراده آفریدگار خالق نبوده و با اراده الهى در آفرینش هیچ چیز از اشیاى عالم نداشته است، بلکه تمام اشیاء و کارها از اوست که منزّه و متعالى است و همه چیز به سوى او باز می‌گردد.

جبر و اختیار

در اینجاست که به مسائل مربوط به جبر و اختیار دامن زده شده و در گفتارهاى پیشین، عقیده جهمیه و دیدگاه معتزله و‌اندیشه ماتریدیه در این باره روشن شد. اکنون ببینیم رأى سلفى‌ها که ابن‌تیمیه‌ اندیشه آنان را به تصویر می‌کشد و کسانى که اکنون خود را بدین عنوان وصف، و در این عقیده از وى پیروى می‌کنند، چیست؟

مى‌بینیم که ابن تیمیه آشکارا با اشاعره مخالفت کرده، آنان را جبرى به شمار می‌آورد، و بر اشاعره که میان فعل و کسب در ذات الهى فرق قائل می‌شوند، خرده می‌گیرد؛ چه آنان فعل را آفریده خداى متعال می‌دانند و کسب را از آنِ بنده به شمار می‌آورند. او چنین تقریر می‌کند که این کسب، اگر صِرف همراهى [با فعل الهى]است، شایسته نیست ملاک براى تحمل مسئولیتِ انسان و استحقاق کیفر و پاداش باشد، و اگر فعلى داراى تأثیر و توجیه است و احداث می‌شود و عمل به شمار می‌رود، امرى در توان بنده است و در واقع کار او به شمار می‌آید.

پس اگر بگویى که این کسب هم از آنِ خداى متعال است، همان کلام جبرى‌ها را گفته اى، و اگر بگویى از آنِ بنده است، از مکتب اعتزال پیروى کرده‌اى.ابن تیمیه از مذهب معتزله هم انتقاد می‌کند; هر چند مذهب آنان را در مقایسه با مذهب اشاعره، در این مسئله به عقل نزدیک تر می‌داند.

سلفیه و توحید در آفرینش

ابن تیمیه مذهب سلف را چنین تقریر می‌کند: روش آنان ایمان به «قَدَر» الهى است؛ چه خیر باشد چه شرّ، و قدرت خداى سبحان و اراده او عام است و شاملِ همه چیز می‌شود. خداى تعالى بنده و تمام نیروهاى موجود در او را آفریده است، و بنده هر کارى را که بخواهد، با توان و اراده خویش انجام می‌دهد.

او در این باره می‌افزاید: آنچه سزاوار است دانسته شود، این است که مذهبِ سلف و گذشته این امت، همان گفته خود آنان است که خداوند آفریننده هر چیز است و بنده را بسیار آزمند و بى‌تاب آفریده؛ به گونه‌ای که چون صدمه‌ای به او رسد، عجز و لابه می‌کند، و هر گاه خیرى به او رسد، بخل می ورزد،(29) و بنده، حقیقتاً فاعل و انجام دهنده کار است و خواست و توان و اراده دارد. خداى متعال می‌فرماید:این قرآن، یادآور همگان است، براى هر یک از شما که بخواهد به راه راست برود. و تا خدا، پروردگار جهانیان نخواهد، شما نیز نخواهید خواست.(30)

او قدرت خداى متعال و عمومیت و شمولیت آن را تقریر، و قدرت بنده و احساس او به نتایج [کردار خویش] را تبیین می‌کند و اینکه اثبات عمومیتِ قدرت الهى با نصّ شرعى است؛ چنان که قدرت و اراده بنده، هم به وسیله نصّ شرعى و هم با احساس و اختیار حقیقى وى ثابت شده است.

ابن تیمیه با این سخن، بر سه مسئله تأکید می‌کند: 1. خداى سبحان آفریننده همه چیز است و چیزى در جمال آفرینش بدون اراده او وجود ندارد و هیچ کس در اراده وى با او منازعه نمی‌کند. او با این بیان با جبریه هم عقیده است.

2. بنده حقیقتاً فاعل و انجام دهنده است و اراده کامل اوست که وى را در برابر آنچه انجام می‌دهد، مسئول قرار می‌دهد. او با این سخن با معتزله همرأى است. 3. خداى متعال انجام کار نیک را می‌پسندد و دوست دارد؛ [چنان که] کار بد را دوست نمی‌دارد. ابن تیمیه در این نقطه از معتزله جدا می‌شود.

حل تناقض در عقیده سلف

ابن تیمیه چگونه این حقایق ناهمگون و متعارض را با هم جمع می‌کند و چگونه بین عدل خداى سبحان در کیفردادن بدکار و پاداش دادن به نیکوکار و اینکه تمام افعال، کار خداى سبحان است، توافق ایجاد می‌کند؟ پاسخ مسئله این است که گویا ابن تیمیه اعتقاد دارد که افعال بنده به وى نسبت داده می‌شود، به این لحاظ که در انجام کارها قدرت دارد، و به خدا نسبت داده می‌شود، به لحاظ اینکه خداوند این قدرت و توان را در وى آفریده؛ پس او مسبّبُ الاسباب [=فراهم آورنده ابزار کار] است.

ابن تیمیه در این باره می‌گوید:به درستى که خداى تعالى آفریننده تمام اشیاء به وسیله اسبابى است که آن را آفریده، و براى بنده قدرتى را آفریده که کارها با آن انجام می‌شود؛ بنابراین، بنده خود حقیقتاً انجام دهنده کار خویش است؛ از این رو گفته اهل سنت در آفرینش فعل بنده به خواست و توان الهى، همانند گفته آنان در آفرینش دیگر حوادث به وسیله اسباب آنهاست.

بر این اساس، کارهاى بنده از این جهت به خداى متعال اسناد داده می‌شود که آفریننده اسباب و وسایل آنهاست و آن قدرت بنده است که خداى سبحان در بنده قرارش داده. او با این عقیده تا حدّ بسیارى با معتزله همرأى است؛ از این رو تصریح می‌کند که آنان از اشاعره به حقیقت نزدیک ترند؛ ولى ابن تیمیه در دو مسئله با معتزله مخالفت می‌ورزد:

مسئله اول، عدم ملازمت میان امر و اراده الهى است؛ چه اینکه معتزله معتقدند که در اینجا میان فرمان خداى سبحان و اراده او ملازمه است؛ زیرا خداوند به چیزى فرمان نمی‌دهد، مگر وقتى که آن کار را می‌خواهد، و از چیزى باز نداشته و نهى نمی‌کند، مگر هنگامى که آن عمل را نمی‌خواهد؛ پس خداى سبحان، گناهان و نافرمانى را نمی‌خواهد؛ از این رو بدان فرمان نمی‌دهد.

اما ابن تیمیه معتقد است که هیچ تلازمى میان امر الهى و اراده او نیست؛ چرا که خداى سبحان طاعت و بندگى را اراده کرده و بدان فرمان داده است، و نافرمانى‌هایی را که از فرزندان آدم واقع می‌شود، اراده نکرده و از آن بازداشته است، و اراده او براى گناهان از جهت اراده اسباب و عوامل آنهاست.

مسئله دومى که ابن تیمیه را از معتزله جدا می‌کند، این است که او خشنودى و محبت الهى را از اراده او تفکیک می‌کند. اراده گاهى بر خلاف دستورها و بازداشتن‌های او واقع می‌شود، در حالى که رضایت و محبت الهى همان چیزى است که با اوامر و نواهى خداى سبحان انطباق دارد؛ چه خداى تعالى گناهان را دوست ندارد و آن را نمی‌پسندد، ولى اراده می‌کند.

وى با این سخن با اشاعره، همنوا شده، می‌گوید:توده اهل سنت با تمام طوایف آن و بسیارى از اصحاب اشعرى، اراده را از محبت ورضایت تفکیک می‌کنند و می‌گویند: خداى سبحان، گناهان را اراده کرده، ولى آن را دوست ندارد و از آن خشنود نمی‌شود. او نافرمانى‌ها را دشمن داشته و از آن نهى فرموده است. آنان میان مشیّتِ خدا و محبت او فرق می‌گذارند؛ و این گفته تمام اهل سلف است.(31)

ما مشاهده می‌کنیم که مذهب ابن تیمیه در این مسئله، حدّ وسطى میان معتزله و اشاعره است و او در این سخن به طور اجمال، به مذهب ماتریدى نزدیک است که می‌گوید: خداى سبحان قدرتى را در بنده آفریده است که به وسیله آن در اشیاى عالم تأثیر می‌گذارد، جز اینکه ابن تیمیه معتقد است تأثیرگذارى در اشیاء با انجام کارها صورت می‌گیرد، ولى ماتریدى عقیده دارد تأثیر در افعالى که به وسیله این نیروى به ودیعه نهاده شده تحقق می‌یابد، از تأثیر در کسب فعل تجاوز نمی‌کند.

علت جویى در افعال الهى

عالمان در این مسئله به علت یابى افعال خداى متعال پرداخته‌اند که آیا آنچه را انجام داده و آنچه را آفریده، بدون هیچ گونه انگیزه‌ای بوده است؟ رأىِ نخست از اشاعره است که دراین باره گفته‌اند: خداى سبحان اشیاء را بدون هیچ گونه انگیزه و علتى آفریده است؛ چه اینکه [نیاز به علت] اراده الهى را مقیّد می‌سازد؛ در حالى که خداى سبحان آفریننده همه چیز و برتر از هر چیز است. «از او براى آنچه انجام می‌دهد، پرسیده نمی‌شود و انسان‌ها خود مورد سؤال قرار خواهند گرفت... .»(32)

رأى دوم این است که خداى سبحان به سبب حکمتى پسندیده، انسان‌ها را آفرید و اوامر خود را صادر فرمود و از امورى نهى کرد. این همان گفته ماتریدیه است، چنان که بیان کردیم، و ابن تیمیه آن را عقیده سلف دانسته و چنین اظهار می‌دارد:این گفته مسلمانان و غیر مسلمانان و عقیده طوایفى از اصحابِ ابوحنیفه و مالک و شافعى و احمد و دیگران و رأى گروه‌هایی از دانشمندان علم کلام است.

صاحبان این عقیده چنین تقریر نمی‌کنند که خداى سبحان با این حکمت، اراده اش تغییر می‌یابد؛ ولى حکمت امرى نیست که خداى سبحان را مجبور کند، بلکه [افعال الهى] با صفت حکمت که خود را بدان وصف فرموده، متّفق می‌شود. این بیانى براى کامل بودن آفرینش الهى و اوامر و نواهى اوست، نه براى الزام و واداشتن خداى سبحان؛ و ابن تیمیه همین قول را برگزیده و بیان می‌کند که همین، مذهب سلف است.

قول سوم همان گفته معتزله است که خداى سبحان در افعال خود و در اوامر و نواهى خویش، جز نیکو انجام نمی‌دهد و جز به نیکو فرمان نمی‌دهد و از زشتى دورى گزیده، بدان امر نمی‌کند. پایه این عقیده آن است که آنان براى اشیاى عالم، حسن ذاتى و قبح ذاتى قائل بوده، معتقدند خداى سبحانِ متعال جز به حَسَن امر نکرده و جز از قبیح بازنمى دارد؛ اما ابن تیمیه این قول را نفى کرده و نپسندیده است و چنین یادآورى کرده که گفتار سلف به طور آشکار با این عقیده مخالفت دارد.

او درباره معتزله می‌گوید:معتزله به قیاس کردن این مسئله با آنچه از بنده نیکو یا ناپسند است، پرداختند؛ از این رو براى خداى متعال آنچه را براى بنده لازم می‌دانند، لازم دانستند، و بر خداى سبحان آنچه را بر بنده حرام می‌دانند، ممنوع دانستند و آن را عدالت و حکمت نام نهادند؛ در حالى که عقل‌های آنان از شناخت حکمت الهى قاصر است؛ بدین جهت براى او مشیّت عام و فراگیر، و قدرت تامّ و کامل را اثبات نمی‌کنند؛ پس خداى سبحان را بر انجام هر چیز توانا قرار نمی‌دهند و معتقد نیستند که هر چه خدا خواست، همان می‌شود، و هر چه را اراده نکرد، تحقق نمی‌یابد.(33) این دیدگاه‌های ابن تیمیه در مسائل جبر و اختیار و انگیزه یابى افعالِ خداى سبحان بود در حالى که او عقیده خود را همیشه به سلف صالح از صحابه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و تابعان آنان نسبت می‌دهد.

توحید در عبادت

معناى یگانگى در عبادت این است که بنده در عبادت جز خدا به دیگرى توجه نکند، و این مسئله به دو امر نیاز دارد: امر نخست اینکه بنده جز او را نپرستد و به الوهیت غیر او اعتراف نکند، و هر کس شخص دیگر یا چیزى را شریک خداى متعال در عبادت قرار دهد، هر آینه شرک ورزیده است. و هر کس میان آفریده و آفریدگار در عبادتى تساوى قائل شود، در حقیقت همراه با خدا آلهه دیگرى را قرار داده است؛ هر چند به یگانگى آفریدگار هستى معتقد باشد.

چه اینکه مشرکان عرب هم به این سخن که خداى یگانه آفریدگارِ آسمان‌ها و زمین است، اعتراف داشتند؛ چنان که خداى تعالى می‌فرماید: «و هر آینه اگر از آنان بپرسى که چه کسى آسمان‌ها و زمین را آفریده است، البته به طور حتم می‌گویند خدا»؛(34) با وجود این، مشرک نامیده شده‌اند؛ زیرا آنها همراه با خدا، جز او را می‌پرستیدند.

امر دوم اینکه خداى سبحان را به گونه‌ای بپرستیم که خداوند آن را به زبان پیامبرانش براى ما تشریع فرموده است، وخدارا جز به گونه واجب یا مستحب یا مباح و با قصد طاعت و سپاس عبادت نکنیم. ابن تیمیه چنین می‌گوید:

از جمله عبادت‌ها دعاست؛ پس هر کس آفریدگان خدا (مردگان یا زنده ها) را بخواند و از آنان فریادرسى خواهد، در دین بدعت گذاشته و به پروردگار جهانیان شرک ورزیده و جز راه مؤمنان را پیروى کرده است، و هر کس خدا را به [واسطه‌] آفریدگانش بخواند یا او را به آفریدگانش سوگند دهد، در دین بدعتى گذاشته که خداوند، هیچ گونه اجازه و فرمانى براى او نداده است.(35)

اساس سخنان ابن تیمیه

ابن تیمیه که خود پرچمدار مذهب سلفى هاست، سه پایه واساس را پى ریخته است: 1. ممنوعیت تقرب یافتن به خداى متعال به وسیله شایستگان و اولیاء. 2. ممنوعیت کمک خواهى و توسل به مردگان و غیرمردگان. 3.ممنوعیت زیارت قبور شایستگان و پیامبران به قصد تیمّن و برکت جویى و تقدیس.

تقرب به وسیله صالحان

ابن تیمیه تأکید کرده که برخى از مردم کرامت‌هایی دارند و خداوند به دست برخى از آنان امورى خارق العاده را جارى می‌سازد؛ ولى این امور موجبْ نمی‌شود که آنان از اشتباه در امان باشند، بلکه آنان نیز بندگان خدا و مخاطبِ تکلیف الهى‌اند که احکام تکلیف بر آنان جارى می‌شود؛ وانگهى کرامت از استقامت بالاتر و برتر نیست؛ بدین جهت خداوند به برخى شایستگان استقامت عطا می‌کند، ولى کرامت نمی‌دهد.

ابن تیمیه دراین باره گفتارِ حکیمانه ابوعلى جرجانى را نقل می‌کند که گفته است:در جستوجوى استقامت باش، نه در طلب کرامت؛ چه، کرامت در نفس تو، جبلّى و فطرى است، و همین امر از تو می‌طلبد که اهل استقامت باشى.(36)

همین کرامت، به انسان شایسته اجازه نمی‌دهد که براى خداى تعالى وسیله‌ای قرار دهد؛ چرا که وسیله قرار دادن بندگان خدا براى [تقرب به] خدا نارواست؛ به همین جهت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از استغفار کردن براى مشرکان نهى شده است؛ چنان که خداى متعال می‌فرماید:بر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و کسانى که ایمان آوردند، روا نیست براى مشرکان استغفار کنند، هر چند از بستگان نزدیک باشند، پس از آنکه برایشان روشن شد آنان جهنمى‌اند.(37)

پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز فرموده است: هان‌ای قریشیان، خویشتن را به هیچ وجه از خدا بى نیاز نمی‌گردانم.‌ای عباس فرزند عبدالمطلب، تو را از خدا بى نیاز نمی‌کنم.‌ای صفیّه (عمه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم))، از خداوند بى نیازت نمی‌کنم.‌

ای فاطمه (دختر رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)) آنچه از مال من می‌خواهى درخواست کن، ولى تو را از خدا بى نیاز نمی‌گردانم.(38)اصحاب پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در زمان حیات حضرت از او باران می‌طلبیدند، و این سخن دلالت دارد که تقرب جستن به خداى متعال از راه توسل به دیگران جایز نیست، ولى درخواست از شخص زنده با طلب رحمت رواست.

استغاثه به غیر خدا

از دیدگاه سلفیان هرگونه کمک خواهى و طلب فریادرسى از غیر خدا، به طور کلى ممنوع است. آنان نقل کرده‌اند که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دیگران را از استغاثه به خود باز داشت و روایت می‌کنند که طیرانى در معجم کبیر خود نقل کرده که منافقى پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را آزار می‌داد. ابوبکر گفت: برخیزید تا از رسولِ خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کمک بگیریم.

حضرت فرمود: «از من درخواست کمک نمی‌شود، باید از خدا کمک گرفت»،(39) و این سخن روشنى است؛ زیرا از کسى باید کمک گرفت که توان تغییر و تبدیل را داشته باشد و این از امورى است که فقط خداى تعالى بدان اختصاص یافته است.

چنان که استغاثه و کمک خواهى جز از خدا روا نیست، آمرزش نیز فقط از خداى سبحان است؛ بنابراین جایز نیست از غیر خدا خواسته شود که مرا بیامرزد یا کمکم کند. ابن تیمیه از ابویزید بسطامى نقل می‌کند که بارها گفته است: «کمک خواهى آفریده از آفریده دیگر، همانند یارى جستن انسان غریق از غریقى دیگر است.»

از ابوعبدالله قرشى نیز این سخن را نقل می‌کند که «یارى جویى مخلوقى از مخلوق دیگر، مانند کمک طلبى زندانى از زندانى دیگر است». چنان که نمی‌توان با پرستش زنده‌ها به خدا نزدیک شد و نمی‌شود از آنان کمک خواست، با مردگان نیز نمی‌توان به خدا تقرب جست یا از آنان کمک گرفت.

ابن تیمیه دراین باره می‌گوید:براى ما روا نیست که از پیامبران و شایستگان، پس از مرگشان چیزى بخواهیم، هر چند در قبرهایشان زنده باشند. و اگر مقدر شده باشد که آنان براى زنده‌ها دعا کنند، بازهم براى کسى جایز نیست از آنان این دعا را بخواهد؛ زیرا هیچ کس از سلف چنین کارى را نکرده‌اند و این کار، کم کم بهانه و دستاویزى براى شرک و پرستش آنان به جاى خدا می‌شود؛ اما درخواست چیزى از آنان در زمان حیاتشان جایز است؛ چون به شرک نمی‌انجامد.

اگر تقرب جستن به صالحان و کمک خواستن از شایستگان (چه در زمان حیات یا مرگ آنان) جایز نباشد و دعا فقط در زمان زنده بودن آنان روا باشد نه پس از مرگ، نذرکردن براى قبرها یا مردگان مدفون در قبرها یا آنان که کنار قبرها می‌مانند نیز جایز نیست، بلکه این عمل حرام است؛ چون به نذرکردن براى بت‌ها شباهت دارد و تفاوتى نمی‌کند که نذر، روغن [چراغ] باشد یا غیرِ آن.

و در این‌باره می‌گوید: «هرکس معتقد باشد که براى قبرها منفعت یا ضررى هست، گمراه نادان است»، و تأکید می‌کند که این نذرِ در گناه است و می‌گوید: هرکس معتقد باشد که این نذرها، راه بردن حاجت‌ها به سوى خداى متعال است و این کارها موجب برطرف شدن تنگدستى و سختى و باعث بازگشایى درِ روزى و محفوظ ماندن شهر و دیار می‌شود، مشرکى است که کشتن او واجب است.(40)

زیارت قبر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و صالحان

نتیجه منطقى تمام مباحث پیشین این است که زیارت قبر صالحان به نیت تیمّن و تبرک یا تقرب جویى به خداى تعالى روا نیست، اما اگر به منظور پندگیرى و عبرت آموزى باشد، جایز، بلکه مستحب است؛ بدین جهت تأکید می‌کند که زیارت قبر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به قصد برکت جستن جایز نیست؛ چون خود حضرت مردم را از اینکه قبرش مسجد شود، نهى فرموده تا زیارت نشود. در صحیحین [=صحیح بخارى و صحیح مسلم] از عایشه نقل شده است که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در بیمارى منجر به وفاتش فرمود: «خداوند یهود و نصارا را لعنت کرده [یا لعنت کند]چون قبور پیامبرانشان را مسجد قرار دادند.(41)»

وانگهى پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در خانه عایشه و برخلاف عادت مردم دفن شد تا قبرش زیارتگاه قرار نگیرد و خود دراین باره فرمود: «پروردگارا قبر مرا چون بتى قرار مده که پرستیده شود. خشم خداوند بر گروهى که قبور پیامبرانشان را مسجد قرار دادند، شدت یافت.»(42) اصحاب پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز هرگاه پس از مرگ حضرت بر او سلام می‌کردند و می‌خواستند دعا کنند، رو به قبله دعا می‌کردند و هنگام سفر یا بازگشت از مسافرت رو به سوى روضه شریفه اش می‌کردند.

مخالفت ابن تیمیه با مسلمانان

ابن تیمیه با این سخن خود با توده مسلمانان مخالفت کرد، بلکه درباره زیارتِ قبر مصطفى(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با خشونت و تندى از آنان مبارز طلبید. ما درخصوص زیارت قبور صالحان و نذر براى آنان تا حدى با سخن وى موافقیم، ولى در مورد زیارت روضه شریف [پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)] به طور کلى با او مخالفیم؛ زیرا ممنوعیت زیارت روضه شریف را به قصد تیمّن و تبرک، بر ترس از بت پرستى مبتنى ساخته است، در حالى که این ترس، نابجا و بى مورد است؛ چرا که اگر در این کار تقدیس و احترام به محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد.

در واقع تقدیس از پیامبرِ توحید و احترام به پیامبر توحید، زنده کردن توحید است؛ زیرا این عمل، تقدیس از مفاهیمى است که بدان برانگیخته شده؛ وانگهى در زیارت روضه شریف حضرت، یادآورى موضع‌گیرى‌های او در صبر و جهاد و مبارزه و تلاش در راه رفعت شأن و علوّ مقام توحید است تا آنکه خداوند در نتیجه جهاد و مبارزه او و به تأیید و نصرت خویش، دولت و اقتدار بت‌ها را به نفع او تغییر داد [و دنیا به کام او]و عبادت خداى یگانه متداول شد.

ابن تیمیه، خود از سلف صالح روایت می‌کند که هرگاه بر روضه شریف می‌گذشتند، بر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سلام می‌کردند. نافع، غلام عبدالله بن عمر و راوى علوم وى روایت کرده است که ابن عمر به قبر [پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)] سلام می‌کرد. صدبار یا بیشتر دیدم که به سوى قبرِ حضرت می‌آمد و مشاهده می‌شد که دستش را بر محل نشستن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روى منبر گذاشته و به صورتش می‌مالید.

حدیثى که ابن تیمیه و دیگران [از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)] روایت کرده‌اند که «عزمِ سفر نباید کرد، مگر براى زیارت سه مسجد: مسجد الحرام و مسجد من و مسجد الاقصى»، شرافت مسجدى را بیان می‌کند که حضرت در جوار آن مدفون شده است. او در خانه عایشه دفن شد که نزدیک ترین خانه همسرانش به مسجد، و چسبیده به آن بود، ولى داخل مسجد نبود.

اگر این حدیث بیانگر ممنوعیت زیارت قبر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد، حضرت می‌بایست در محلى دور از مسجد، مثل [قبرستانِ] بقیع دفن می‌شد. ما در شگفتیم که ابن تیمیه زیارت روضه [پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)]را براى تیمّن و انس گرفتن ناپسند می‌شمرد با اینکه خود او از پیشوایان مشهور روایت کرده است که آنان هرگاه بر قبر شریف پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌گذشتند، بر حضرت سلام می‌کردند و هرگاه قصد سفر داشتند یا از مسافرت باز می‌گشتند، به سوى قبر شریف او می‌رفتند؛ چنان که ابن تیمیه روایت کرده است.

پس از این توضیح، تأکید می‌کنیم که تبرک جستن به زیارت قبر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) امرى نیکوست و قصد ما از تبرک جویى، عبادت یا چیزى نزدیک به پرستش نیست، بلکه تبرک طلبى، همان تذکر [یادآورى] و عبرت گیرى و بصیرت خواهى است.

او چگونه مسلمانى است که زندگانى رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و سیره و سنت او و جنگ و جهاد حضرت را بداند و به مدینه منوره برود و احساس نکند که در این مکانْ پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سیر می‌کرده و مردم را [به دین] فرا می‌خوانده، و عمل، تدبیر و جهاد می‌کرده است، و عبرت نگیرد و بصیرت نیابد، یا مقام و جایگاه حضرت را نزد خداى متعال احساس نکند، یا محبتِ خدا و رسولش و عمل به آنچه او فرمان داده و دست برداشتن از آنچه نهى فرموده شانه‌های او را نلرزاند [یا عشق او را بر نیانگیزد]، مگر کسى که از یاد خدا روى گرداند؟

زیارت قبر رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خود، همان یادآورى و عبرت آموزى و هدایت یابى و بصیرت خواهى است، و دعا کردن کنار قبر حضرت، دعایى به شمار می‌رود که [از] قلب خاشع و عقل خاضع و نفس مخلص و وجدان بیدار [برخاسته] است، و این گونه دعا، مبارک‌ترینِ دعاهاست.

پی نوشت:

[26]. و ان أحدٌ من المشرکین استجارک فأجره حتى یسمع کلام اللّه ثم ابلغه مأمنه (توبه، 6).

[27]. زیّنوا القرآن باصواتکم.

[28]. این‌اندیشه‌های ابن تیمیه به طور پراکنده در جزء سوم کتاب رسائل و مسائل، چاپ المنار، ص 21، 22، 25 و 106 یافت می‌شود.

[29]. اقتباس از آیات 19 تا 21 سوره معارج. «انّ الانسان خلق هلوعاً اذا مسّه الشّر جزوعاً و اذا مسّه الخیر منوعاً».

[30]. ان هو الاّ ذکر للعالمین لمن شاءمنکم ان یستقیم و ما تشاؤون الاّ ان یشاء الله ربّ العالمین (تکویر، 27ــ29).

[31]. منهاج السّنة، ج1، ص 226؛ مجموعة الرسائل و المسائل، ج5، ص102.

[32]. لایُسأل عمّا یفعل و هم یُسألون (انبیاء، 23).

[33]. مجموعة الرسائل و المسائل، ج5، ص121.

[34]. ولئن سألتهم من خلق السموات و الارض لیقولنّ الله (لقمان، 25؛ زمر، 38).

[35]. دراین باره رجوع شودبه کتاب قاعدة جلیلة فى التوسل و الوسیله، ابن تیمیه.

[36]. مجموعة الرسائل و المسائل، ج1، ص7.

[37]. ما کان للنبىّ و الذّین آمنوا أن یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اولى قربى من بعد ما تبیّن لهم أنّهم أصحاب الجحیم (توبه، 113).

[38]. یا معشر قریش اشتروا انفسکم من الله فانّى لاأغنى عنکم من الله شیئاً یا عباس بن عبدالمطلب لاأغنى عنک من الله شیئا، یا صفیه (عمة رسول الله) لااغنى عنک من الله شیئاً یا فاطمه (بنت رسول الله) سلینى من مالى ما شئت، لااغنى عنک من الله شیئاً.

[39]. انّه لایستغاث بى، و انّما یستغاث بالله.

[40]. مجموعة الرسائل و المسائل، ج1، ص55.

[41]. لعن الله الیهود و النصارى، اتخذوا قبور انبیائهم مساجد.

[42]. اللهم لاتجعل قبرى وثناً یعبد، اشتدّ غضب الله على قوم اتخذوا قبور انبیائهم مساجد.

علیرضا ایمانى - محمد ابوزهره

منبع: پایگاه پژوهشی تخصصی وهابیت شناسی

پایان متن /

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول