به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، مردم تبریز و استان، چهره او را بیشتر در لباس نیروی انتظامی به خاطر داشتند. اما با طرح نام او به عنوان یکی از گزینههای مطرح برای سکانداری استان آذربایجانشرقی از این پس باید او را در قامت یک «سیاستمدار» و دولتمرد میدیدند.
بالاخره با هماهنگیهای صورت گرفته بین نمایندگان استان، وزارت کشور و جلب نظر امام جمعه تبریز نام او از کشکول وزارت کشور بیرون آمد و مرحوم علی کردان او را به عنوان یازدهمین استاندار آذربایجانشرقی (بعد از پیروزی انقلاب اسلامی) معرفی کرد تا در نهایت، هیئت دولت و پرویز داودی (معاون اول رئیس جمهور احمدینژاد) در 24 شهریور ماه سال 87 بر حکم او مُهر تایید بزند.
بدین ترتیب «احمد علیرضا بیگی» بعد از یک غیبت چند ساله از جمع مدیران آذربایجانشرقی، به جای «محمد معمارزاده» تکیه زند. کسی که بعد از دو سال حضور در کاخ استانداری، از این سمت کنار کشید و جای خود را به رئیس پلیس خوش پوش و همیشه خندانی داد که از سال 1375 تا 1379 به مدت چهار سال بر صندلی سبز ساختمان «پلیس» در میدان دانشسرای تبریز تکیه زده بود.
احمد علیرضا بیگی درست 15 سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی (1342) و در تقارن با «22 بهمن» در شهر ارومیه به دنیا آمد.
اینها اطلاعاتی است که در سایت استانداری آذربایجانشرقی درج شده است. اما برخی دیگر، او را متولد سال 1336 و در دیزج شیخ مرجان تسوج از توابع شهرستان شبستر ذکر میکنند. به هر حال، «احمد» دوران رشد و تحصیل خود را از ارومیه آغاز کرد. گویی بر طالع آذربایجانشرقی، قید شده که اکثر والیان آن، متولد استان آذربایجانغربی و شهر ارومیه باشند. عبدالعلیزاده، محمدزاده، علیرضا بیگی و ...!
به هر حال از سال 1359 و با تشکیل کمیتههای انقلاب اسلامی، احمد وارد فعالیتهای سیاسی شد و در سال 60 و در حالی که تنها 18 سال بیشتر نداشت فرماندهی کمیته «شاهیندژ» را عهدهدار شد.
در سال 1370 پس از تشکیل نیروی انتظامی، وی به عنوان نخستین فرمانده نیروی انتظامی استان تازه تاسیس «اردبیل» منصوب شد. فرماندهی انتظامی آذربایجانشرقی و ریاست پلیس راهنمایی و رانندگی کشور از دیگر مسئولیتهایی بود که احمد علیرضا بیگی بر صندلی مدیریت آنها تکیه زد و در قریب به اتفاق آنها نیز از خود جدیت و پشتکار نشان داد.
بعدها او به اصفهان و شیراز رفت و فرماندهی نیروی انتظامی این دو استان مهم کشور از نیز عهدهدار شد. از همین مرحله بود که او دوستان وفادار بسیاری در این دو استان پیدا کرد که بعدها همان دوستان به سمتهای مهمی چون عضویت در شورای شهر اصفهان رسیدند. تا آنجا که در ماجرای انتخاب «شهردار اصفهان»، همان دوستان شورایی اصفهان، به کاخ استانداری آذربایجانشرقی آمدند تا او را با خود همراه ساخته و به عنوان شهردار اصفهان منصوب کنند. هر چند که آنها در نهایت در این کار ناکام ماندند و با وجود تمایل بیگی برای حضور در شهرداری اصفهان به نتیجهای نرسیدند.
او از سال 79 تا 86 در استانهای اصفهان و فارس در نقش رئیس پلیس امنیت این دو استان ظاهر شد و در نهایت در سال آخر دوره اول ریاست جمهوری احمدینژاد، به تبریز آمد. او خود نیز باور نداشت که بعد از اصفهان و فارس بار دیگر به تبریز بازگردد. او در حالی که بلیط یک سره سفر به سیستان و بلوچستان را در جیب چپ خود داشت، به حکم مقامات بالاتر، عقب گردی بزرگ را تجربه کرد. هیئت دولت در سال 87، پست استانداری سیستان و بلوچستان را با توجه به شایستگیهای بیگی در زمینه برقراری امنیت در استانهای اصفهان و شیراز مدنظر داشت و او نیز چندان بیمیل نبود که بعد از ارومیه، اردبیل، تبریز، اصفهان و شیراز نوار حرکت مدیریتی خود را از شمالغرب کشور تا جنوب شرق کشور و شهر زاهدان امتداد دهد. اما در نهایت احمدینژاد و مرحوم کردان حکم او را تغییر داده و سردار سالهای دور مجبور شد یونیفرم نظامی و درجههای آن را بیاویزد و با کت و شلوار بر کاخ استانداری آذربایجانشرقی تکیه بزند.
از «بیگلربیگی» دیروز تا «بیگی» امروز
بر اساس اسناد تاریخی، خطه آذربایجان و شهر تبریز، در طول حیات پرفروغ خویش تاکنون 9 بار به عنوان «پایتخت» مطرح بوده و حضور شخصیتهای مطرحی همچون قائم مقام فراهانی، امیر کبیر، عباس میرزا، امیر نظام گروسی و اکثر شاهان قاجار در این شهر ولیعهدنشین بر اعتبار آن افزوده است. روزگاری والی این دیار با نام «بیگلر بیگی» نامیده میشد حالا بعد از یک سده «بیگی» دیگری والی آذربایجان شده بود تا سکان هدایت این استان را در دست گیرد.
بیگی؛ مرد روزهای بحران:
مرداد ماه سال 91 قطعاً یکی از نقاط عطف تاریخ آذربایجان و نیز زندگی علیرضا بیگی است. او اگر بخواهد خاطرات خود را بنویسد قطعاً صفحات خاص و بسیاری را در دفتر خاطرات خویش به رویدادهای مرداد سال 91 اختصاص خواهد داد.
از زمانی که دو زلزله سهمگین در عصر روز 21 مرداد ماه 91، اوضاع آذربایجان را ملتهب کرد، «علیرضا بیگی» با تشکیل جلسات متعدد و حضور پر رنگ در مناطق زلزلهزده از تمام توان خویش برای همدردی با مردم اهر و هریس ورزقان به کار گرفت. تعریف و تمجید یک روزنامه نگار از مدیر دولتی شاید هرگز برازنده و خوشایند نباشد و در هیچ رسانهای نیز قابل توجیه و دفاع نباشد، اما به موضوع زلزله آذربایجان و نقش انکارناپذیر بیگی در این قضیه هرگز نمیتوان از زاویه نگاه ژورنالیستی نگریست. بیگی در همان ساعات اولیه، خود را به هریس رساند. حتی نقل است که در جلسه ستاد بحران وقتی او از مدیران ارشد استان میخواهد که همان شب به مناطق زلزلهزده عازم شوند، یکی از مدیران استانی، اعلام کرد که فردا صبح اول وقت خود را به هریس و ورزقان میرساند! اما بیگی از این بیخیالی و عافیت طلبی همان مدیر عصبانی شده و اعلام میکند: «اگر میخواهید فردا صبح بیاید همان بهتر که صبح در منزل به استراحت بپردازید و دیگر به محل کار خود هم نروید!»
اقدامات و عملکرد ستاد بحران استان در این شرایط ویژه، هرگز او را راضی نکرد بنابراین، او خود مشخصاً بحث مدیریت حادثه و ستاد بحران را عهدهدار شد و فراتر از وظایف و تکالیف اداری و سازمانی، دوشادوش امدادگران وجب به وجب مناطق زلزلهزده را پیادهروی کرد. شاید موضوع بازسازی مناطق زلزلهزده، رضایت برخی از مردم و ساکنان را راضی نکرده باشد اما بی گمان اگر درایت و سخت کوشی بیگی در این قضایا نبود، این اندازه بازسازی و جذب کمکهای دولتی و مردمی هم قابل تحقق نبود. حضور پررنگ بیگی در رسانههای گروهی در این شرایط و در حالی که او کمتر شبی را در هفتههای اول حادثه در خانهاش چشم بر هم گذاشت، مورد توجه و تعجب رسانههای گروهی و مدیران مرکز نشین بود. او در روزهای بعد از حادثه، با تنگناها و چالشهای ثانوی بزرگی روبهرو بود. تحرکات قومیتی برخی گروههای سیاسی در منطقه، در پیش بودن فصل سرما و یخبندان آذربایجان، مهاجرت معکوس برخی شهرنشینان به روستاهای زلزلهزده برای بهرهمندی از امکانات دولتی و کمکهای مردمی و ...همه و همه میتوانست بنیان مدیریت و ریشه ریاست هر مدیری را متزلزل و ناپایدار سازد اما بیگی بیتعارف در برابر همه این ناملایمتیها ایستاد و به خاطر مردم داغ دیده آذربایجان در برابر همه اتهامات و جفاکاریها و کم کاری برخی مدیرانش ایستاد و سکوت پیشه کرد تا مبادا بهانه به دست بهانهگیران بیفتد. همه نقصانها، دشواریها و کاستیها را خود بر عهده گرفت و از انداختن توپ مسئولیت به زمین دیگران چشم پوشید. آیا این کار کمی بود؟!
مرحله «بعد از بحران» او را در تنگنا قرار داده بود. اما بیگی با بهرهگیری از سابقه مدیریت نظامی و آمادگی جسمانی خود، توانست به اصطلاح موضوع را جمع و جور کرده و کارنامه درخشانی از خود بر جای بگذارد.
در حادثه زلزله از مجموع 304 روستای مناطق، 46 روستا به طور کامل ویران شد و بقیه روستاها نیز بیش از 30 درصد آسیب دیدند. بیش از 250 کشته و 800 میلیارد تومان خسارت دستاورد تلخ زلزلهای بود که مدیریت استان را برای ماههای متوالی درگیر و مشغول خود کرد. مدیریتی که در رأس آن علیرضا بیگی قرار داشت. مدیری که خستگیناپذیر ظاهر شد و در نهایت هم یک سال بعد (مرداد ماه 92)، نشان درجه سه سازندگی را از رئیس جمور وقت به دلیل تلاش و همت خویش در رابطه با توسعه و ارتقای عمران و آبادانی کشور و به ویژه مدیریت بحران زلزله دریافت کرد.
بیگی حضور در روستاهای زلزلهزده «باجه باج» و مشاهده جنازه دخترکان جان باخته این روستا را جزو تلخترین خاطرات زندگی خود دانسته و در مقابل، تحویل نخستین سری خانههای ساخته شده در مناطق زلزلهزده و مشاهده خوشحالی مردم این منطقه را جزو شیرینترین خاطرات خدمتی خود میداند. او خاطره شیرین دیگری هم از این حادثه دارد. و آن مربوط به دیدار مقام معظم رهبری از مناطق زلزلهزده و حضور ایشان در جلسه استانداری است. آنجا که مقام معظم رهبری ضمن تقدیر از امدادگران و مدیریت بحران استان، امام جمعه تبریز (آیت الله مجتهد شبستری) و استاندار آذربایجانشرقی (علیرضا بیگی) را با عنوان «شما شبستریها»! خطاب کرده بود. بیگی از اینکه رهبر انقلاب بیوگرافی احمد علیرضا بیگی اطلاع داشتند بسیار خرسند و مفتخر است.
استاندار ورزشکار:
اگر در موتور جستجوگر گوگل، تصاویری از احمد علیرضا بیگی را جستجو کنید با بسیاری از عکسهای او آن هم در لباس ورزشی مواجه خواهید شد. علیرضا بیگی نشان داد که هر چند به اصطلاح کفشهای نظامیگری خود را آویخته، از میادین نرمش و ورزش و فعالیتهای بدنی هرگز دوری نکرده است. یکی از برنامههای سه گانه او در ابتدای استاندار بودنش، احیای تیمی ورزشی برای ایجاد شور و هیجان در میان جوانان آذربایجانی و به عنوان معرف استان بود (آن دو دیگ: تسریع در اجرای مسکن مهر و راهاندازی خط تولید خودرو تبریز بود). حمایتهای پنهان و آشکار او از تیم تراکتورسازی سبب شد تا به سرعت تراکتورسازی ایران صعود کند و سبب شد تا ایرانیان در کنار تیمهای پرسپولیس، استقلال و سپاهان، نام تراکتورسازی را هم به ذهنها بسپارند.
به ذهنها بسپارند. تا آنجا که در مراسم تودیع خود، راهیابی تیم تراکتورسازی به لیگ برتر و جام باشگاههای آسیا را جزو خاطرات شیرین و عملکرد راضی کنندهاش ارزیابی کرد.
حضور او در پیادهروی همگانی، دو همگانی، دیدارهای حساس تراکتورسازی با سایر تیمهای حاضر در لیگ برتر و... همه و همه حکایت از روح ورزشکاری بیگی داشت.
مزه «گس» شهرداری اصفهان:
با آغاز به کار چهارمین دوره شوراهای اسلامی شهر و روستا، اولین و مهمترین موضوعی که به بحث محافل مدیریتی تبدیل شد، بحث انتخاب «شهردار» بود. در همان نخستین روزها، جسته و گریخته از «بیگی» به عنوان گزینه شهرداری تبریز در میان چند گزینه دیگر نام برده میشد. اما به مرور این موضوع کم رنگ شد تا اینکه خبر دیگری در رسانهای گروهی منتشر شد که شورای شهر اصفهان، خواهان بیگی است و حتی چند تن از اعضای شورای این شهر در کاخ استانداری حضور دارند و مشغول رایزنی و مذاکره با والی آذربایجان برای ریاست بلدیه اصفهان!
اما این خبر تائید نشده هرگز راه به جایی نبرد و با وجودی که نام بیگی در بین لیست 60 نفره شورای شهر اصفهان برای تصدی پست شهرداری این شهر قرار داشت در نهایت نام او از فهرست خط خورد. با این حال بیگی در مصاحبه با یکی از سایتهای خبری استان و پیش از آنکه نام او از لیست شهرداری اصفهان حذف شود اعلام کرد:
«دلیلی ندارد پیشنهاد شهرداری اصفهان را رد کنم!» اما خط خوردن نام او از لیست شورای شهر اصفهان بر تمامی این بحث ها پایان داد. «شهرداری اصفهان» طعم «گس» میوهای بود نارس!
«بیگی» هرگز از مردم کوچه و بازار و شهر و روستا، گریزان نبود. به فواصل مختلف زمانی، او سوار بر اتوبوسهای خطوط بی.آر.تی پای درد دل مردم تبریز مینشست و با مشکلات آنان از نزدیک آشنا میشد.
در سفرهای استانی، عکسها و فیلمها از حضور صمیمیاش در بین مردم روستاها حکایت دارد. این کار او هر چند مشکلات و سختیهای بسیاری را برای اطرافیان و محافظان امنیتی ایجاد میکرد اما از بیگی در ذهن مردم، مدیری مردمی را به تصویر میکشید. حتی اگر مطالبات و انتظارات مردم به طور کامل و صد در صد جامه عمل نپوشید (که ارتباط مستقیمی با سیاست های کلان دولت احمدینژاد داشت) اما با این حال بیگی هرگز سعی نکرد به بهانه همان محدودیتهای کلان دولتی و فقر بودجههای استانی، ارتباط با مردم را نیز محدود سازد.
او تصمیمگیریهای قاطعش را مدیون ارتباط صمیمی با مردم میداند و میگوید: «به مردم تکیه کردم، جواب گرفتم از مردم فرار نکردم، سعی کردهام راحت در دسترس باشم و برای دردهای مردم چاره کنم.»
بر اساس آخرین اطلاعات، در پنج سال گذشته، بیگی 70 سفر شهرستانی داشته و در ملاقاتهای مردمی خود، پای درد دل 17 هزار نفر از مردم نشسته است. آماری که تاکنون سابقه نداشته و نشان از ارتباط تنگاتنگ او با مردم دارد.
تعامل با اصحاب رسانه:
«بیگی» یک شخصیت نظامی است و ماهیت این شغل، چهره ای عبوس و گریز از مردم است. اما بیگی به ماهیت ذاتی شغل نظامیگری در حداقل در دوران استانداریاش توجهی نکرد. او همواره با چهرهای خندان و بشاش با مردم روبهرو میشد. با رسانهها تعاملی ارزشمند و قابل احترام داشت و هرگز در برابر انتقادات رسانهای، از خود واکنش منفی و آمیخته با شکایت و ارجاع به محاکم قضایی نشان نداد. هر چند که باید این نکته را هم یادآور شد که در این دوره، رسانههای گروهی اعم از مکتوب یا فضای مجازی انتقادات کمتری را به نسبت استانداران قبلی از استاندار بیگی مطرح کردند و به اصطلاح با او کنار آمدند! دلیل این امر را هم بیگمان میتوان به نوع برخورد بیگی و روابط عمومیاش با خبرنگاران و تعامل سازنده و قابل احترامش با رسانههای گروهی مرتبط دانست.
بیگمان روابط حسنه فی ما بین رسانههای گروهی و استاندار بیگی، در طول چهار سال گذشته یکی از نقاط عطف روابط رسانهای با مدیران استانی ثبت خواهد شد.
با این همه، او خود بر چشم پوشی از حق قانونیاش تاکید کرده و میگوید: «با این که در برخی موارد، حق شکایت از رسانههای را هم داشتیم اما تا به حال از هیچ رسانهای شکایت نکردهایم! چرا که معتقدیم رسانه باید احساس اعتماد به نفس کند و ما باید به وسعت نظر به موضوعات نگاه کنیم!»
استانداری که قبول دارد «رفتنی» است!
کمتر مدیری است که با تغییر وضعیت حاکم بر جامعه، مایل به ترک پست قبلی خود باشد. بسیاری از مدیران، توان سازگاری با هر شرایط سیاسی را دارند! برای بسیاری از آنها هم عطسه تکی شانس میآورد و هم عطسه جفتی! هم با چپ میسازند و هم با راست.
با تغییر جریان حاکم بر دولت نیز، تغییر مدیران کلان کشور در سطح استانها، امری اجتنابناپذیر و قابل انتظار است. با روی کار آمدن دولت روحانی زمزمه تغییر استاندار آذربایجانشرقی نیز نخستین آهنگی بود که از سوی رسانهها، مدیران و مردم کوک شد. «بیگی» استاندار آذربایجانشرقی اما هرگز این موضوع را رد نمیکند که «رفتنی است»! و با لحنی واقعبینانه میگوید: «تغییر و تحولات در مدیریت استانها و شهرستانها اجتنابناپذیر است. دولت جدید، شرایط جدیدی را اقتضا میکند تا مسئولان با فرصت بیشتری به خدمتگزاری بپردازند!»
هر چند بسیاری از مدیران محافل سیاسی و اجتماعی و رسانهای و نیز مردم عامه بر توانمندیهای او اقرار میکنند اما تغییر جهت سیاسی اداره کشور، ایجاب میکند که «بیگی» برود. شاید اگر بیگی در سال 1387 به زاهدان میرفت و به تبریز نمیآمد، اگر او در چهار سال گذشته این چنین از برنامههای پرحاشیه و عملکرد احمدینژاد دفاع تمام عیار نمیکرد، اکنون یکی از گزینههای مطرح برای استانداری آذربایجانشرقی بود و در فضای ایجاد شده در شرایط کنونی، با فراغ بال و اختیارات بیشتری سکان هدایت استان را بر عهده میگرفت.
ابهام در کارآمدی و انتخاب مدیران:
رفتن بیگی از کاخ استانداری رفت هر چند که او نقاط قوت و ضعف بسیاری داشت. بسیاری از مردم و مدیران، انتخاب او در مورد معاونان و برخی مدیرانش را هرگز نپسندیدند. این موضوع مهمترین نقدی است که بر او وارد شد. استفاده از برخی افراد نظامی در بدنه استانداری، این نکته را ثابت کرد که او همچنان روحیه نظامیگری دارد و به تشکیلات منسوب به آن بیشتر اهمیت میدهد تا بدنه مدیریتی استان! با این حال برخی مدیران و معاونان غیرنظامی او نیز در این دوره کارنامه درخشانی از خود به جای نگذاشتند و بیگی مجبور شد تا تاوان کم کاری آنان را خود به دوش بکشد. اکنون و در پایان دوران مدیریتی، بیگی بهتر میتواند قضاوت کند که حق با خود او بود یا رسانه ها و مردم؟! هیچ کس در توان مدیریتی بیگی شک ندارد اما در مورد مدیران منصوب شده توسط بیگی ابهامات زیادی مطرح است.
فصل جدایی:
هر چند بیگی کلید عمارت را تحویل جبارزاده داده و کاخ استانداری را ترک کرده است اما هنوز خیلیها دوست دارند مقصد بعدی او را بدانند.
بیگی هر چند از مدیران دولت احمدی نژاد محسوب می شود اما خیلی از مدیران دولت اعتدال و تدبیر روحانی بر توانمندیهای او باور دارند. شاید او باز هم در گردونه مدیریت کلان باقی بماند اما مصمم است به تهران رفته و تحصیلات نیمه تمام خویش را به فرجام برساند. بدین ترتیب باید به قطعیت گفت که او در تبریز نخواهد ماند. رفتن او قطعی است. پس:
خدا نگهدار، سردار استاندار!
.................
نگارنده: محمدامین خوشنیت
..................
انتهای پیام/60002/ش40/د1000