به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، غربشناسی در ایران با جریانهای مختلف در نحوه مواجه با تفکر غرب و استفاده از آن نمود پیدا کرده است. برخی از این جریانات به مقابله با غرب پرداختند و برخی نیز تعادلی برخورد کردند و توانستند تفکیک خوبی بین این تفکر و تفکر شرقی ایجاد کنند.
فرهنگ و فکر غربی طی یک فرآیند به کشور ما آمد و در طول تاریخ نیز به مدلهای مختلف نمود یافته است، البته این ورود به کشور با دخالتهای سیاسی و نظامی هم همراه بوده و با ابزار تکنولوژی ورود کرده است اما درباره شرقشناسی و غربشناسی از دیرباز مباحثی در کشور مطرح بوده است، افراد بسیاری در حوزه شرق شناسی فعالیت کردهاند اما این امر را کمتر در حوزه غربشناسی میبینیم.
در این رابطه با «کریم مجتهدی» عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و چهره ماندگار فلسفه ایران به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانیم:
تبیینها و مطالعاتمان درباره غرب ناقص است
* استاد در ابتدا بفرمایید چه اندازه تاکنون در حوزه غربشناسی در کشور کار شده و آیا این میزان قابل توجه بوده است؟
-در حوزه غربشناسی تا حدودی سعی شده که یک کارهایی انجام شود، گروههایی به لحاظ تخصصی یا عمومی کار کردند ولی به نظر من مفهوم صحیح غربشناسی هنوز درست تبیین نشده است. ما درباره فرهنگ غربی، تاریخ غرب و فلسفه غرب به خوبی مطالعه و بررسی نکردیم و تبیینهایمان ناقص بوده است باید به این مسأله خوب دقت کنیم، بنابراین با نخواندن فلسفه غرب و تاریخ آن بدون دانستن اوصاف فرهنگ غرب ما شرقی هم نخواهیم شد چه رسد غربشناس!
در نتیجه ما نیاز به یک مطالعه خاص داریم بر این اساس که به اعتقاد بسیاری امروزیها خودمان را به غرب آلوده هم نکنیم و حداقل به جنبههای مختلف آن بپردازیم.
مبحث غربشناسی را به درستی طرح نمیکنیم
*پس این شناخت چطور حاصل میشود؟
- شناخت بدون اینکه بخواهیم این جنبهها را رواج دهیم ممکن نیست، متأسفانه خود مفهوم غربشناسی بد جوری طرح میشود، به نظر من طرح خود این مسأله مشکل دارد چرا که طرح مسأله به حل آن کمک نمیکند، تا زمانی که مسأله درست طرح نشود، پیدا کردن راه حل برای آن صرفاً توهمی بیش نیست.
فرض کنید یک مسألهای در زندگی خانوادگی وجود دارد نخستین کار این است که باید اول مسأله را درست طرح کنید این مثل یک کار فلسفی است اگر مسأله خوب طرح نشود احتمالا راه حلی هم برایش پیدا میشود درصورتیکه اگر این کار را نکنیم هیچ راه حلی برایش پیدا نمیشود، غرب شناسی هم چنین حالتی دارد هنوز به نظر من در کشور ما جا نیافته یک عده غرب را تبلیغ و یک عده هم تکذیب و با آن مبارزه میکنند که هیچ کدام هم نتیجه درست و اصولی نمیگیرند.
*پس اشتباهات اساسی ما در حوزه غربشناسی چیست؟ همین طرح نادرست مسأله؟
-بله مسائل را درست طرح نمیکنیم البته منظورم این نیست که مسائل الزاماً نادرست است همیشه هم اینطور نیست منتها طرح آنها مورد دارد.
اشپلینگر شرق را کمتر از فرهنگ غرب نمیداند
*استاد با توجه به به اینکه میدانم در حوزه غرب شناسی مطالعات بسیار داشتهاید این را میگویم که عدهای اعتقاد دارند تمدن ایران و هند کودکی تمدن اروپاست، با این موافق هستید؟ اگر خیر چرا؟
-این حرفها از نظر من خیلی بچگانه است یکی از متفکران بزرگ آلمانی که خیلی هم معروف است، اوایل قرن بیستم -که تعمداً اسمش را هم میگویم- «اسوالد اشپنگلر» کتاب بزرگ و مهمی به نام «انحطاط غرب» نوشته است در این کتاب او تذکر داده که فرهنگ غرب در حال انحطاط است. از نظر او ما باید فرهنگ را از تمدن متمایز بدانیم این موضوع را او عنوان کرده که به اسم فرهنگ میتواند غیر از تمدن باشد فرهنگ یک نوع پیشرفت معنوی، روحی و اخلاقی است و ریشههای سنتی دارد که بیشتر در شرق رایج است، ممالکی که او از آنها صحبت میکند در درجه اول هندوستان سپس ایران، چین و ... است.
اشپلینگر میگوید که ما نمیتوانیم بگوییم شرقیها از ما پایینتر هستند برعکس آنها به لحاظ فرهنگی از ما بالاتر هم هستند یعنی او تمدن را به پیشرفتهای مادی، صنعتی و کاربردی معنا نمیکند و میخواهد بگوید که غرب از لحاظ تمدنی یعنی صنایع، مدیریت و نگاه مادی که به جهان داریم تنها پیشرفت کرده است و این نگاه معنوی و روحانی را از دست داده است بنابراین بین این دو نگاه باید تمایز قائل شد البته او نمیگوید که کدام تمدن بهتر یا بدتر است ولی آنطور که بیان کرده میگوید نمیتوان غرب را از شرق بالاتر دانست ولی عکس آن صادق است.
*نظر خودتان در این رابطه چیست؟
-اقتباس خود من؟ به اعتقاد من پیشرفت واقعی زمانی معنا مییابد که این دو جنبه کم و بیش با هم باشند یعنی هم انسان پیشرفت مادی، صنعتی و سلامت جسمانی داشته باشد و هم ارزشهای معنوی شامل سنت، ارزشهای اخلاقی و هنری را بتواند در خود پرورش دهد در نهایت آرمان چیزی نزدیک این دو است.
البته در نهایت بحث به این سادگیها نیست و نمیتوان گفت که شرق به لحاظ فرهنگی و معنوی پایینتر از غرب است برعکسش حاکم میتواند، شود آنها به پیشرفت مادی، صنعتی و بهداشتی رسیدند حالا ما هم باید به نحوی با اینها آشنا شویم و ریشههای اصلی خودمان و مزایای فرهنگ خودمان را به فراموشی نسپاریم.
شرقشناسی وارونه همان اغراض شرقشناسان غربی است
*مبحثی که درباره شرق شناسی وارونه توسط ادوار سعید مطرح شده را چطور ارزیابی میکنید؟
-من البته این را شرقشناسی وارونه نمیگویم این همان مطالعه اغراض شرق شناسان غربی است اینها وقتی درباره شرق پرداختند و کتاب نوشتند طبیعی است که اینطور هم بشود اغراض و اهدافی داشته باشند اینها به یک معنایی میخواستند زمینه را برای نفوذ سیاسی در شرق آماده کنند بنابراین من هم با ادوارد سعید موافق هستم.
*پس یعنی درست است که ما هم چیزی به عنوان غربشناسی وارونه را دنبال کنیم؟
-سادهلوحانه خیر. اگر بیاییم و یک چیزهای ساده اندیشانه از خودمان بسازیم مطالعاتمان نتیجه نمیدهد.
*یعنی تا به حال اصلاً این کار صورت نگرفته است؟
-ببینید از نظر من غربشناسی اگر به عنوان یک رشته و درس مطالعه شود، یعنی به صورت علمی آن را در نظر بگیریم یا حتی اگر غیر علمی هم بگوییم، به ناچار یک رشته میان رشتهای میشود یعنی نمیتوان گفت رشته مستقل است چرا که به ناچار قسمتی از آن تاریخ، فلسفه، تاریخ هنر، صنایع و ... خواهد بود.
غربشناسی هم یک رشته میانرشتهای است
*در فضای آکادمیک ما الان چنین رشتهای فعال است؟
-رشته مستقل که خیر به عنوان یک درس ولی وجود دارد مثلاً یک معلم تاریخ میتواند راجع به این جنبههای غرب هم صحبت کند البته نه اینکه خودش یک رشته مستقل بشود چرا که حوزه میان رشتهای است الان خیلی از موضوعاتی که پیشتر بدانها پرداخته نمیشد یا فکر میکردند که مستقل است، میان رشتهای شده است.
به جای فلسفه مضاف بگوییم علوم میانرشتهای
*همان چیزی که به آن فلسفههای مضاف میگوییم؟
-خب الزاماً فلسفه مضاف نیست یا لااقل من بدان مضاف نمیگویم بلکه جزو رشتههای میانرشتهای است، مثلاً بیوشیمی را شما در نظر بگیرید؛ یک رشته به نام زیست شناسی ما داریم و یک رشته به نام شیمی که این دو را بخواهیم به هم نزدیک کنیم زیست شناسی مبتنی بر شناخت عناصر شیمیایی میشود.
یک مثال دیگر انسان شناسی فرهنگی و انسان شناسی جسمانی یا موضوعاتی از تاریخ و فلسفه را اگر میان رشتهای بگیریم برای به اصطلاح فلسفه مضاف میشود فلسفه تاریخ، هنر، سیاست و ... این یعنی فلسفه دارای موضوع سیاست، هنر و .. است بهتر این است که بگوییم میان رشتهای تا مضاف چون مضاف یعنی آلوده مثلاً میگویند آب مضاف.
بنابراین اگر بخواهیم غرب شناسی را هم بررسی کنیم باید میان رشتهای در نظر بگیریم که اگر باشد یک بحث و مطالعه میان رشتهای باید تنظیم شود که در آن هم تاریخ لحاظ میشود و هم فلسفه، منطق، فرهنگ شناسی و ... که این هم یکی از انواع فرهنگ است در ایران امروزی باید بیشتر جنبههای سیاسی قضیه مدنظر قرار گیرد چرا که بهرحال غرب یک موضع سیاسی دارد و حرف ادوارد سعید هم دراین رابطه صحیح است.
اگر طرح بحثمان درست نباشد هر مبحثی را به انحراف میکشانیم
*خب پس این سیاست باعث به انحراف کشیده شدن فلسفه میشود؟
-اگر مباحث درست بحث نشود همینطور است چرا که هر بحثی که درست طرح و بحث نشود باعث انحراف است و موجب تحریف فلسفه میشود حتی ممکن است کتاب مقدس را بد تدریس کنیم و موجب تحریف آن شود.
*به عنوان سؤال پایانی، طرح کاری خودتان به کجا رسید؟
-طرح من که هنوز خیلی پیشرفت نکرده اما این را به شما بگویم که من اردیبهشت امسال و در ششمین روز نمایشگاه کتاب هفتصد صفحهایام را با عنوان «دوره تجدید حیات فرهنگی غرب؛ از دانته تا کامپانلا» رونمایی کردم از اردیبهشت پیش تا به حال چند ماه گذشته است طرحها و کارهایی را جلو بردهام اما هیچ وقت در چند ماه نمیتوان جواب گرفت چرا که کاری که الان در حوزه فیلسوفان از ابتدا تاکنون دارم کار یک روز و دو روز نیست بنابراین فعلاً طرح من هم کار میبرد.
انتهای پیام/