به گزارش خبرگزاری فارس از مریوان، هرچند شنیدن این صدای دلنشین برای انسانها امروزه با داشتن دغدغههای فکری و مالی زیاد، کمتر اتفاق میافتد و کمتر کسی است که فرصت شنیدن و یا حتی درد دل کردن با دیگران را پیدا کند؛ اما امروزه برای ایجاد حس همدردی راههای زیادی وجود دارد که باید کمربند محبت را بست و راه عشق را در بر گرفت.
بله امروزه کمتر میتوان به درد دلهایی گوش کرد که میخواهند یک همدم و همراز بیابند و خود را از اسیری در کنج قفس تنهایی درآورند، اما در این بین کسانی هم هستند که با نشان دادن قدرت خلاقیت خود پا را از قفس نبود وقت فراتر گذاشته و ابتکاری به خرج میدهند تا همدلی خود را با کسانی که حتی شاید هم نشناسند، ابراز کنند.
در این بین یک معلم مریوانی از جمله این افرادی است که توانسته است با ایجاد ابتکار توسط قدرت ذهنش، خود را با یک کودک دانشآموزش همصدا نماید تا به وی بگوید که ریزش مو آخر دنیا نیست، میتوان بدون مو هم زندگی کرد و بلاخره دنیا را آن چنان باید دید که خداوند مصلحت میداند.
محمدعلی محمدیان معلم پایه دوم دبستان شیخ شلتوت شهر مریوان در گفتوگو با خبرنگار فارس میگوید: یکی از دانشآموزانم به دلیل داشتن بیماری سرطان و به هنگام مصرف داروی بیماریش تمامی موهای سرش ریخت و از بین رفت و وی هر بار در کلاس درس و یا محیط مدرسه قرار میگرفت مورد تمسخر دیگر دانشآموزان هم سن و سالش قرار میگرفت و اذیت میشد.
محمدیان افزود: کودکان در دوره ابتدایی شاید ناتوانتر از آن باشند که برخی از علایم چون غم و غصههای روزمره را درک نمایند به همین دلیل وقتی این کودک 8 ساله با سری بدون مو وارد محیط مدرسه میشد مورد تمسخر دیگر کودکان قرار میگرفت و به همین دلیل بود که با خود عهد بستم با ابراز همدردی با وی، این بار سنگین را که بر دوشش افتاده بود نصف نمایم.
وی میگوید: نشستن پای صحبت و درد دل کردن با این کودک آن هم با توجه به در نظر گرفتن اینکه اوقات فراغت زیادی نیست، کارساز نبود و به همین دلیل شبانگاه که در خانه خود به فکر این کودک در درون افکارم می نگریستم به یکباره فکری به سراغم آمد، اینکه چرا برای نشان دادن همراهی و همدردی با او سرم را مانند وی نتراشم.
وی عنوان کرد: تفکرم مرا بر این داشت تا با تراشیدن موی سرم به دیگر کودکان هم سن و سالش نشان دهم که هر کسی با هر نوع حالت چهرهای میتواند یک فرد قابل احترام باشد حتی اگر موی سر هم نداشته باشد.
محمدیان هدف اصلی این حرکت که نوعی همدلی با دانشآموزش محاسبه میشود را ایجاد بستری مناسب برای ترویج فکر درست نوع دوستی در بین کودکان عنوان کرد و میافزاید: معلمی شغل انبیاست و کار اصلی وی ترویج اخلاق حسنه، آموزش و تربیت است و در این راه باید از تمام وجود مایه گذاشت.
این معلم اخلاق با عنوان اینکه گچ و تختهسیاه مدرسه وسیلههایی در اختیار معلم برای یاد دادن اخلاق حسنه در کنار تعلیم کتابهای درسی است، میگوید: کودکان روحی لطیف و سرشار از محبتی دارند که باید به آنها نحوه ابراز آن را یاد داد تا بتوانند در آینده نه چندان دور با ابراز به موقع این محبت و عشق به یاری همنوعان خود بشتابند.
وی با اشاره به دغدغههای روزمره موجود در بین افراد درون جامعه میافزاید: شاید امروزه نتوان پای سخنانی نشست که باید شنیده شوند تا درد دل یکی از انسانهای این اجتماع کاسته شود اما میتوان با انجام چنین عملی هم اثبات کنیم که همدردیم و هم اثبات کنیم که میتوان بدون حرفزدن و سخنگفتن با انجام یک رفتار حسنه امر تعلیم و تربیت را به دیگران آموخت.
وی اظهار داشت: دیدن صحنه ترد شدن، راندن و یا تمسخر یک کودک تنها به دلیل نداشتن موی سر آنچنان بر من تاثیر گذاشت که برای یاد دادن دانشآموزانم به این نکته اخلاقی و دینی که نباید هیچگاه برای نبود یک یا حتی چند عضو از بدن، دیگران را مورد تمسخر قرار داد بلکه باید خداوند منان را شاکر باشیم چنین عملی انجام دادم.
وی میگوید: این دانشآموز در ابتدای ریزش موهایش به دلیل بازیگوشی دیگر همکلاسیهای خود گوشهگیر شده بود و نمیتوانست در امر گروهی کلاس حاضر شود و یا به فعالیت بپردازد و حتی گاها برای اینکه از شنیدن سخنان همکلاسیهایش که وی را خطاب قرار میدادند دور باشد از کلاس درس دوری میجست.
محمدیان عنوان کرد: خوشبختانه امروزه با دیدن رخسار من که همانند وی یک تار مو بر سر ندارم، روحیهای تازه یافته و بار دیگر به درون کارهای گروهی بازگشته و توانسته است عزت نفسش را بار دیگر بدست آورد و حتی به یکی از بهترین دانشآموزان کلاس تبدیل شود.
وی بار روحی و روانی این دانشآموز را قابل ستایش خواند و میافزاید: ای کاش تمامی مسئولان کشوری میدانستند که برای انجام برخی از فعالیتها میتوان خود را با مردم همانند ساخت تا در انجام فعالیتهای خود موفق عمل نمایند هرچند که شاید تا به حال در برخی از اعمالشان موفق بودهاند.
وی اظهار داشت: تمامی روی سخن من با معلمان این است که نوشتن متن درس بر روی تخته سیاه مدرسه و یا خواندن کتاب و گرفتن دیکته، انشاء و دیگر فعالیتهای مربوطه درسی نمیتواند تنها فعالیت یک معلم باشد، آن هم کسی که شغل انبیا را در پیش گرفته است و باید این نکته را هم در نظر داشته باشند که باید برای ایجاد جامعهای سالم کودکانی سالم تحویل این جامعه دهند.
وی در پایان خواستار ایجاد تفکری نوعدوستانه در بین معلمان شد و افزود: ایجاد حس همدردی نباید تنها با زبان صورت بگیرد بلکه میتوان با همرنگ شدن با جامعه بسترهای مناسب را برای ایجاد جامعهای متدین و اسلامی با داشتن وحدتی فراگیر پدید آورد.
ای کاش روزی برسد که تمامی این مردم درون اجتماع خود به معلمانی تبدیل شوند که درس ایثار و گذشت را بر روی دلهایشان این چنین حک نمایند.
بله این معلم تنها با تراشیدن موی سر خود و همرنگ شدنش با یک دانشآموز توانست روحیه بخشش را در درون دهها کودک این دبستان زنده کرده و به آنها یاد دهد بخشش تنها به مال نیست بلکه میتوان گاهی از وجود خود هم مایه گذاشت تا بتوانید به کودکی دلشکسته روحیه داد و او را دوباره به زندگانی امیدوار ساخت.
وی که هدف اصلیش بعد از اهدای روحیه به این کودک بوده است را شرکت دادن در فعالیتهای گروهی کلاس بوده است، نه تنها با این کار ایجاد رغبتی درون این دانشآموز برای انجام کارگروهی داشته است بلکه این روحیه گروهی بودن را به دیگر کودکان آن مدرسه هم نشان داد و به آنها اثبات کرد که بنی آدم اعضای یکدیگرند.
این معلم برای نجات روحیه ضعیف یک کودک سرش را میتراشد تا روحیهای دوباره به کودک هشت سالهای بدهد که از نبود موی سرش در درون کلاس و مدرسه و قرار گرفتن بین هم سن و سالانش رنج میبرد، شاید در اوایل کارش نمیدانست چه بسیار بزرگ است این اقدامش.
بسیار زیاد شنیدهایم در رسانههای تصویری و چه بسیار خواندهایم در رسانههای نوشتاری که باز میگویند اتفاقات نادری را که انسانها برای نشان دادن همنوع دوستی و همدردی نمودنشان با یکدیگر را اما قدرت اثرگذاری آن را هرگز نمیتوان یاد برد و از فکرش غافل ماند.
انتهای پیام/79017/س20