اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

یادداشت  /  فرهنگ و اندیشه

روش‌شناسی الگو در انتقال ارزش‌ها

توجه به شایستگی‌های ذاتی الگو از یک سو، و شیوه و روش‌های بهره‌گیری از الگو از سوی دیگر، می‌تواند در امر الگوسازی و الگوپذیری مؤثر باشد و موجب سهولت و سرعت تعلیم و تربیت شود.

روش‌شناسی الگو در انتقال ارزش‌ها

بخش اول

چکیده

بحث و بررسی در زمینة چیستی الگو و نقش آن در تربیت، همواره دغدغة مهم فیلسوفان تعلیم و تربیت بوده است. بر این اساس، دربارة جایگاه الگو و اهمیت آن، سخنان نغز، بسیار گفته شده است؛ اما دربارة نقش الگو در انتقال ارزش‌ها و چگونگی اثرگذاری آن بر افرادِ تحت تربیت، به ویژه نسل جوان، کمتر سخن به میان آمده است.

پژوهش حاضر بررسی نقش الگو با رویکرد یاد شده را مطمح نظر خود قرار داده است. نویسنده در این نوشتار با تقسیم روش‌شناسی مرتبط با الگو و افراد هدف و بیان مؤلفه‌هایی در ذیل هر یک، کوشیده است تا به دیدگاهی نو در این زمینه تقرب جوید. اهمیت و حساسیت الگوپذیری، برخوردار از فرایندی است که سرعت و سلامت آن، به دقت و توجه به این مؤلفه‌ها و رعایت عملی آنها وابسته است. این پژوهش با رویکرد درون دینی و به شیوة تحلیلی ـ منطقی انجام شده است.

مقدمه

نقش بنیادین الگو در تربیت، بر کسی پوشیده نیست. صرف نظر از مباحث اساسی هستی‌شناسانه، ویژگی‌هایی همچون اختیار، تغییرپذیری، انعطاف‌پذیری، کمال‌جویی و پیشرفت، آشکارا از آدمی موجودی استثنایی در بین موجودات دیگر ساخته است. انسان، می‌تواند هم آموزش و هم تربیت را به دو شکل خودآگاهانه و ناخودآگاهانه فرا گیرد.

در این تغییر و کمال‌جویی، پیدا کردن راحت‌ترین، عینی‌ترین و سریع‌ترین مسیر، همواره مطلوب متولیان امر تعلیم و حتی متربیان و متعلمان بوده است. الگوپذیری را می‌توان در رسیدن به کمالات، عینی‌ترین و سریع‌ترین راه دانست. دوران جوانی نیز به دلیل برخورداری آدمی از فطرت پاک و گرایش به آرمان‌های انسانی، آماده‌ترین دوره برای معرفی و بهره‌گیری درست از الگو می‌باشد. متعلمان و افراد تحت تربیت، همواره خواهان آن‌اند که اهداف و غایات تعلیم و تربیت را در قالبی مجسم و عینی مشاهده کنند؛ چراکه این امر، ضمن دفع توهمی و ذهنی بودن آموزه‌های تربیتی و رفع شبهة خیالی بودن گزاره‌ها، حرکت در مسیر تعلیم و تربیت را سرعت می‌بخشد.

الگو، در روش و رفتار نیز انسان را قادر می‌سازد تا گام‌های رساتری به‌سوی اهداف بردارد. بنابراین، روش‌شناسی تأثیر الگو بر امر تربیت و مؤلفه‌های آن، ضمن کمک بیشتر به بهره‌گیری اصولی از این شیوة تربیتی، می‌تواند هم متولیان و مسئولان امر تربیتی و هم متربیان و افراد تحت تربیت را از غلتیدن در آسیب‌های احتمالی که ناشی از عدم شناخت ابعاد و ظرفیت‌های آن است، باز دارد.

این نوشتار با رویکرد مسئله‌محوری به موضوع الگوپذیری نسل جوان از عالمان دینی می‌پردازد و درصدد پاسخ به این پرسش مهم است که بهره‌گیری از الگوهای تعالی‌بخش به چه پیش‌درآمدها و مقدماتی نیاز دارد؟ پیش از اینکه به الگوپذیری توصیه شود و اقدام عملی صورت گیرد، چه تمهیداتی را باید در نظر گرفت؟ تأمل در این مقدمات و تمهیدات، در راستای تسریع و تعمیق الگوپذیری ضروری است. هرچند می‌توان در این زمینه یافته‌های بسیاری در کتاب‌های مربوط سراغ گرفت، نگارنده تحقیق و بررسی گسترده‌تر در آن را، به ویژه با رویکرد یاد شده، لازم می‌داند.

بر این اساس، نوشتار حاضر با استفاده از قرآن و روایات اسلامی، به طور مختصر به برخی از مهم‌ترین مؤلفه‌های مؤثر در امر الگوپذیری نسل جوان از عالمان دینی پرداخته است. نگارنده بر این نکته تأکید می‌ورزد که برای پیش‌گیری از انحراف در امر تربیت، و سرعت و سهولت بخشیدن به تأثیرگذاری الگو بر افراد هدف، توجه به مؤلفه‌های یاد شده و به‌کارگیری آنها در عمل، امری لازم و ضروری است.

تغییرمندی جهان و الگوپذیری انسان

موجودات عالم، آشکارا از عوامل اطراف خود تأثیر می‌پذیرند و همواره در معرض تغییر و تحول‌اند. حتی سخت‌ترین و نفوذناپذیرترین موجودات، همچون سنگ‌ها و صخره‌هایی که ضرب‌المثل سختی‌اند، در گذر زمان، از تابش نور آفتاب، گردبادها و رگبارها تأثیر می‌پذیرند. این تغییرپذیری و تأثر از محیط اطراف، در نباتات و حیوانات بیشتر و ظریف‌تر از موجودات بی‌جان و جامد صورت می‌گیرد. تأثیرپذیری در انسان، به علت برخورداری از قوة عقل و اختیار، عالمانه و عامدانه است. این تأثیرپذیریِ عالمانه و عامدانه، در اصطلاح تعلیم و تربیت، الگوپذیری نامیده می‌شود. انتخاب الگو در آدمی، بر اساس افکار، احساسات و عواطف و ارزش‌های حاکم بر او شکل می‌گیرد.

بر این مبنا، انسان در طول حیات خود می‌تواند الگوهای متعددی را متناسب با افکار و ارزش‌هایش برگزیند. البته شکل‌گیری افکار، ارزش‌ها، عواطف و احساسات، همواره آگاهانه نیست؛ از این‌رو، گزینش الگو نیز چه‌بسا ناخودآگاه صورت می‌پذیرد. بنابراین، آدمی متأثر از نوع تعلیم و تربیتش، چه به‌صورت رسمی و چه غیررسمی، به انتخاب الگو می‌پردازد و حتی کیفیت الگوپذیری و محدودة آن را نیز برای خود مشخص می‌کند؛ چراکه الگو نمونة عینی و قابل رؤیت آرمان‌ها و آرزوهای نهفته در نهان آدمی است.

جوان و نقش الگو

الگو نمونه و مصداق عینی آرمان‌ها و آرزوهای انسان است. هرچند انسان‌ها در همة مراحل زندگی، الگو را نصب‌العین خود قرار می‌دهند، اما در سنین نوجوانی و جوانی، نقش الگو بسیار برجسته‌تر و مؤثرتر است.

جوان به دلیل آمادگی ذهنی، سادگی و بی‌آلایشی روحی، پاکیِ سرشت و انگیزه، قدرت و نیروی بدنی، و آرمان‌گرایی و آرزومندی، گرایشی شدید به انتخاب الگو در زندگی خود دارد و حتی بسیار سریع، به انتخاب الگو دست می‌زند. او ضمن پیروی از الگو، در عمل به آن نیز پافشاری می‌کند و تعصب می‌ورزد.

جوان افزون بر انتخاب سریع الگو، در تطبیق خود بر آن نیز تعجیل می‌ورزد. او می‌خواهد هرچه زودتر خود را به رنگ الگو درآورد و خود را همچون او بسازد. جوان تمام حرکات و سکنات الگو را در رفتار و گفتار، زیر ذره‌بین قرار می‌دهد و به‌شدت اصرار می‌ورزد که همانند الگو رفتار کند؛ سخن بگوید؛ راه برود؛ نگاه کند و حتی همچون او بیاندیشد. جوان با یاد الگو از خواب بیدار می‌شود و تمام ظرف خیالات و آرزوهای روزانة خود را از یاد او سرشار می‌سازد؛ همچون او می‌نشیند؛ غذا می‌خورد؛ راه می‌رود؛ حرف می‌زند؛ می‌خندد؛ ‌نگاه می‌کند و سرانجام، چون او می‌خوابد و در عالم رؤیا نیز الگوی خود را می‌بیند.

بنابراین، الگو خواب و بیداری و حتی رؤیای شبانة جوان را به خود اختصاص می‌دهد. و همچون خون در رگ و پی او جاری می‌شود. جوان به الگوی خود عشق می‌ورزد. و از موی سر تا نوک پای الگو و از کلاه تا کفش او را با چشمی تقلیدگونه می‌نگرد و تمام تلاش خود را صرف می‌کند تا همة آنچه را که از الگو سر می‌زند، در عمل نمایش دهد.

جایگاه الگو در اسلام

الگوپذیری در قرآن کریم

ازآنجا که فطرت آدمی، به ویژه جوان، آمادة نقش‌پذیری از الگوست، قرآن کریم بر دقت در انتخاب الگو و عقلانیت آن بسیار تأکید می‌ورزد. اساساً بعثت پیامبران و ارسال رسولان از جانب خداوند متعال، به هدف ارائة الگویی فکری و عملی برای انسان‌هاست. هرچند قرآن کریم تنها دو نفر از پیامبران را به‌صراحت الگو معرفی می‌کند، اما به دلایل عقلی و نقلی قطعی می‌دانیم که همة پیامبران الگوی آدمیان‌اند. شاید علت اینکه قرآن تنها حضرت ابراهیم(ع) و پیامبر اسلام(ص) را الگو معرفی می‌کند، این است که این دو پیامبر بزرگوار، جامعیت و عظمت فوق‌العاده‌ای داشتند که بیش از دیگر پیامبران و در همة امور می‌توانند الگوی آدمیان باشند.

قرآن کریم دراین‌باره می‌فرماید: «به یقین در ابراهیم(ع) برای شما اسوه و الگوی خوبی هست.»(ممتحنه: 4) لکن بلافاصله می‌فرماید «هر آن کسی که با ابراهیم و همچون او، از ایمان و عمل صالح برخوردار باشد، برای شما الگوست. بنابراین، ابراهیم(ع) نخستین و برجسته‌ترین الگو برای کسانی بود که با او بودند و همة آنان الگویی پسندیده برای آیندگان خواهند بود.

خداوند در آیه 21 سورة مبارکة احزاب نیز می‌فرماید: «به‌یقین برای شما در زندگی رسول خدا(ص) الگو و سرمشق خوبی هست.» این آیة شریفه بیانگر حکمت‌هایی در زمینة انتخاب الگوی پسندیده است که در نوشتار حاضر به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد. در اینجا بیان این نکته ظریف ضروری است که قرآن کریم به دلیل برخورداری ابراهیم(ع) از برخی ویژگی‌ها، همچون امت واحده بودن و به مقام امامت رسیدن، او را اسوه و الگوی بارز و برجسته معرفی کرده است؛ زیرا الگوی شایسته باید در همة ابعاد، نقش تربیتی و نمونه بودن خود را ایفا کند. این نکته نشانگر آن است که در عین وجود الگوهای مختلف، آدمی باید به الگوی حَسَن ـ الگویی که در همة ابعاد و جوانب بهترین است ـ چشم بدوزد و تنها او را در همة زوایای زندگی، نصب‌العین خود قرار دهد.

بر این اساس، قرآن کریم آخرین پیامبر الهی، حضرت محمدبن عبدالله(ص) را که عصارة خلقت و جامع همة نیکی‌ها و فضیلت‌های پیامبران الهی است، الگوی حسن و نیکو معرفی می‌کند. شاید سرّ آن این باشد که پیامبر اکرم(ص) هم الگوی خوبی است و هم بهترین و کامل‌ترین الگو در همة ابعاد است.

الگوپذیری در نهج‌البلاغه

امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه با بیانی زیبا به نقش برجستة الگو در تربیت آدمیان اشاره می‌فرمایند. حضرت با اشاره به آیة شریفة قرآن که رسول خدا(ص) را الگو و اسوة حسنه معرفی می‌کند، می‌فرماید: «ولَقد کان فی رسول الله(ص) کَاف لک فی الاُسوه.» (1) «رسول خدا(ص) برای شما در اسوه بودن کافی است.»

همان‌گونه که بیان شد، گویا همین کافی بودن و واضح و روشن بودن جنبه‌های الگویی در رسول گرامی اسلام(ص) دلیل معرفی او در قرآن به‌عنوان الگوی حسنه بوده است؛ زیرا آن وجود مقدس، بهترین الگو در همة ابعاد است؛ تا جایی که همة الگوها، الگو بودن خود را وامدار اویند؛ به این معنا که هیچ کس نمی‌تواند الگویی مناسب برای آدمیان بوده باشد؛ مگر اینکه به گونه‌ای از کمالات او برخوردار باشد و نور و روشنایی آن حضرت را عرضه کند. الگوی خوب، الگویی است که رسول خدا(ص) را الگوی خود قرار داده و از او بهرة معنوی گرفته باشد.

بنابراین، همة الگوهای عالم، صرفاً واسطه‌ای هستند که به میزان ظرفیت خود بهره‌ای از آن الگوی حسنه و وجود نورانی برده‌اند و با کسب نور و روشنایی از آن آفتاب جهان‌افروز، توانسته‌اند بر پنجره‌ها و دریچه‌های وجود آدمیان بتابند. از این‌رو، حضرت در ادامه می‌فرماید: «و دلیلٌ َلکَ علی ذَمِّ الدُّنیا و عَیبها و کثره مخازیها و مساویها...»؛ (2) «پیامبر(ص) راهنمای خوبی برای تو در شناخت بدی‌ها و عیب دنیا و زیادی رسوایی‌ها و زشتی‌های آن بود؛ چراکه دنیا از هر سوی بر پیامبر(ص) بازداشته و برای غیر او گسترانده شد. او از پستان دنیا شیر نخورد و از زیورهایش فاصله گرفت.» سپس حضرت در ادامه، ضمن بیان ویژگی‌های پیامبر اکرم(ص)، که دلیل الگو بودن آن حضرت است، نام برخی از پیامبران الهی را می‌برد که آنان نیز الگوی آدمیان‌اند.

نکتة قابل توجه در بیان الگوی حسنه بودن پیامبراکرم(ص) بی‌اعتنایی آن حضرت به دنیا و روی‌گرداندن از آن است. در این بیان امیرالمؤمنین(ع) نکات بسیار مهمی نهفته است که صاحبان عقل و خرد می‌توانند از آن بهره گیرند. مهم‌ترین و اساسی‌ترین نکته این است که الگو بودن پیامبراکرم(ص) برای شما درک درستی از رابطة دنیا و آخرت به انسان می‌آموزد. بنیادی‌ترین حقیقت باور به این است که دنیا موقتی، محل عبور و مزرعة کشت برای سرای آخرت است. کسی که این مهم را باور کرده، از پیامبراکرم(ص) الگو گرفته و گوی سعادت را ربوده است؛ زیرا این باور، زیربنای همة باورها و رفتارها و بلکه همة صفت‌های خوبی است که یک انسان باید آنها را کسب کند.

«عُرضت علیه الدّنیا فَأبی أن یقَبلها»؛ (3) دنیا بر او عرضه شد، اما او به دنیا اقبال نشان نداد. این ویژگی، منشأ همة ویژگی‌های نیک انسانی است. امام صادق(ع) فرمود: «حُبّ الدنیا رأس کل خطیئه»؛ (4) دوستی دنیا سرمنشأ همة خطاهای دیگر است. اوصاف ناپسندی همچون کبر، غرور، ریا، حسد و ریاست‌طلبی، و همة خلق‌های ناپسند اخلاقی و اعمال ناشایست، مانند دروغ، غیبت، تهمت و بی‌بندوباری، و همة فسادها و انحرافات مالی، به‌نوعی در اقبال به دنیا و دوستی و عشق به آن ریشه دارد.

الگوسازی عالمان وارسته و اندیشمندان عارف‌مسلک مسلمان برای نسل جوان امروز، مستلزم روش‌شناسی مؤلفه‌های گوناگونی است که موجودیت آن مؤلفه‌ها و شکل‌گیری آنها، بنیان مرصوصی را فراهم می‌سازد که الگو شدن عالمان و پذیرش آن از سوی جوانان، به فرهنگ و امری ماندگار در جامعه تبدیل می‌شود. در نوشتار حاضر به روش‌شناسی برخی از عمده‌ترین مؤلفه‌ها در این زمینه اشاره می‌شود.

روش‌شناسی مؤلفه‌های الگوپذیری جوانان از عالمان دینی

الف) روش‌شناسی مؤلفه‌های مرتبط با الگو

1. باورمندی

این نکته که عالمان باید به آنچه می‌گویند و می‌نمایند، باور قلبی داشته باشند، حقیتی انکارناپذیر است؛ زیرا امور دروغین و خلاف واقع، دیر یا زود، یا آشکار می‌شوند و یا تأثیر خود را از دست می‌دهند. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «ما أضَمر احدٌ شیئاً الا ظهر فی فَلَتات لِسانه وصَفَحات وجهه»؛ آدمی هیچ چیز را پنهان نمی‌کند، مگر اینکه در لغزش‌های زبان و رنگ و رخسارة او نمایان می‌شود. (5) سخنی که از دل برمی‌آید، لاجرم بر دل می‌نشیند.

بر این اساس، آنجا که امیرالمؤمنین(ع) سخن از تأسی به پیامبراکرم(ص) به میان آورد، دلیل آن را باور قلبی حضرت می‌داند: «فَأعرض عن الدنیا بقلبه، وامات ذکرها من نفسه»؛ (6) پیامبراکرم(ص) با قلب خود از دنیا روی گردانید و یادش را از جان خود ریشه‌کن کرد. این اعراض، با زبان و گفتارِ صرف نبود. حضرت، زبان به ذم دنیا و دل به مدح آن نداشت؛ بلکه با تمام وجود ذمّ دنیا را باور کرده بود.

یکی از رموز تأثیرگذاری امام خمینی(ره) بر جوانان، و اقبال و علاقة قلبی آنان به وی، باور قلبی امام به سخنانش بود. قلب آدمی سرمنشأ همة رفتارها، گفتارها، خصلت‌ها و اوصاف اوست. قلب همچون چشمة جوشانی است که سرزمین وجود آدمی را آبیاری می‌کند. اگر از این چشمه، آبی گوارا و مصفا خارج شود، همة وجود آدمی را سرسبز، و کام تشنة او و همة تشنگان را سیراب می‌کند، اما چنانچه از آن آبی گل‌آلود و متعفن بیرون آید، جز لایه‌ای سخت و خشن بر جای نمی‌نهد که حاصلش قطعات خشک و بُرَنده‌ای است که بر جان وی و دیگر آدمیان زخمه می‌زند.

2. عمل گرایی

یکی از بهترین نشانه‌های باورمندی، عمل آدمی است. چنانچه بیان شد، باورها ریشه و بنیان اعمال آدمی‌اند. باوری که ثمرة عمل در پی نداشته باشد، باور نیست. اگر عالمان به آنچه از باورشان به زبان جاری می‌کنند، لباس عمل نپوشانند، دیر یا زود نوع مردمان حقیقت‌طلب از اطراف آنان پراکنده می‌شوند. مردم باید ادعای عالمان را در عمل ببینند تا اقبال قلبی به آنان نشان دهند. نیم‌جو کردار، به از صد من گفتار است؛ چنان‌که سعدی شیرین سخن گفته است: «به عمل کار برآید، به سخن‌دانی نیست».

از این‌رو، حضرت پس از اینکه فرمودند: «ولقد کان فی رسول‌الله(ص) کافٍ لک فی الأسوة...»؛ (7) «برای تو کافی است که راه و رسم پیامبراکرم(ص) را اطاعت نمایی...، فرمود: «زیرا پیامبراکرم(ص) از پستان دنیا شیر نخورد، و از زیورهای آن فاصله گرفت». در ادامه، دربارة راه و رسم زندگی رسول خدا(ص) می‌فرماید: «والمقتصُّ لِأثره قضم الدنیا قضماً...»؛ (8) «آن حضرت از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا با گوشة چشم نگریست. دو پهلویش از تمام مردم فرورفته‌تر و شکمش از همه خالی‌تر بود. دنیا را به او نشان دادند، اما نپذیرفت.»

جوانان به طور فطری شیفتة صداقت‌اند و بهترین نشانة صداقت، بروز و ظهور ادعاها در عمل است. در اینجا، کار برای عالمانی که باید اسوه باشند، بسیار سخت می‌شود. چه‌بسا برای برخی عالمان، برخورداری از دنیا از راه حلال نیز میسر باشد، اما چون الگوی مردم و در برابر دید و قضاوت جامعه‌اند، نه‌تنها مستحب است که از حلال دنیا نیز به متوسط آن اکتفا کنند، بلکه در مواقعی و شرایطی، این امر به وجوب می‌رسد و ترک آن، چه‌بسا فعلی حرام باشد؛ زیرا موجب سست شدن باورهای دینی و گزاره‌های مقدس الهی مردمان، به ویژه جوانان پاک‌سیرت است؛ دل‌های آنان را آشفته می‌کند و چه‌بسا دستان پاک آنان را نیز آلوده سازد و نمکی بر زخم جسم و جان کسانی باشد که از کمترین امکانات برای امرار معاش محروم‌اند.

اساساً عطر دل انگیز عمل، هرچند گفتار و ادعایی همراه آن نباشد، از فرسنگ‌ها راه مشام مشتاقان را سرمست می‌کند و باران بهاری آن، کویر تشنة جان آدمیان را سیراب می‌سازد و بوستانی از ریاحین جان‌افزا و گل‌های شورانگیز می‌رویاند.

حضرت علی(ع) خطاب به جابربن عبدالله انصاری فرمود: «ای جابر! استواری دین و دنیا به چهار امر محقق می‌شود: عالم مستعملٍ علمه؛ اول به عالمی است که به علم خود عمل کند». سپس فرمود: «پس هرگاه عالم علم خود را تباه کند، نادان به آموختن روی نیاورد.» (9)

تجربه به همة ما نشان داده است که تأثیرگذاری عمل، بسیار بیشتر از سخن است. عامل بودن عالمان به علم خود، موجب اقبال جوانان به آنان و الگوپذیری از ایشان است. تأثیر وجود پیامبران و اولیای الهی ـ که امیرالمؤمنین(ع) در این خطبه به آنها اشاره می‌کند ـ در تعالی‌بخشی به اخلاق انسان‌ها و زنده کردن ارزش‌های والای انسان در بین مردم، بسیار بیشتر از تأثیر قوانین وضع‌شده از جانب مراجع قانون‌گذار، و حتی بسیار مؤثرتر از پند و اندرزها و دیگر وسایل توجیه‌کنندة مردم به‌سوی کمال بوده است؛ چراکه «اولاً اصول و قوانین مقرره، برای ادارة حقوقی جوامع وضع می‌گردد و معمولاً الزامی برای تکامل شخصیتی و روحی آنان ندارد و تنها برای دفع مزاحمت‌ها به کار می‌رود؛

ثانیاً فراوان دیده‌اند که این قوانین و نظامات حقوقی، همانند تارهای عنکبوت بوده است که تنها مگس‌ها را به تور می‌اندازد، نه شیر و ببر و پلنگ و اژدها را. از طرف دیگر، پند و اندرزها اگر چه با دل‌های مردم سروکار دارد و در طول تاریخ، آثاری هم داشته است، ولی به جهت احتیاج تأثیر به تحریک قطب‌نمای درون آدمی که وجدان نامیده می‌شود، نتوانسته است تاکنون به‌عنوان اصول الزامی و ضروری، بشریت را به طور جدی و فراوان نجات بدهد.» (10)

3. اخلاص

آنچه به عمل آدمی ارزش می‌دهد، اخلاص است. عملی که عاری از اخلاص باشد، تأثیر چندانی در مردمان نخواهد گذاشت. گویا اخلاص، عطر دل‌انگیزی است که وقتی عملی از آن برخوردار باشد، در فضا پخش می‌شود و دل و جان رهروان را نوازش می‌دهد. اخلاص، اکسیری است که در هر عملی یافت شود، آن را همچون طلا گران‌بها و ارزشمند می‌سازد. عمل بدون اخلاص، همچون جسد بدون روح است اخلاص، عمل را چنان معطر می‌سازد که رهگذران را از بوی خوش خود سرمست می‌سازد اخلاص همچون مغناطیسی است که آدمیان را مانند قطعات آهن در میان خروارها خاک، به‌سرعت به خود جذب می‌کند و حتی نیروی مغناطیسی خود را نیز به آنها می‌بخشد.

انسان مخلص در بند نام و نشان نیست و برای او فرق نمی‌کند که از او نامی می‌برند یا نه؛ چراکه نام خود را در لوح الهی و نزد خدای عالم و قادر ثبت می‌بیند.

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق                        ثبت است در جریدة عالم دوام ما

«اخلاص یک پدیدة سادة روانی که در گفت‌وگوهای معمولی متداول است، نمی‌باشد؛ بلکه این یک فعالیت بسیار والای روحی است که شایستگی به دست آوردن آن، مربوط به انسان و کوشش‌ها و گذشت‌های او از امیال نفسانی است.» (11)

در حدیث قدسی چنین آمده است که: «الأخلاص سرٌّ مِن أسراری أستودَعتُه قلب مَن أجبَبتُ مِن عبادی»؛ (12) «اخلاص، سرّی از اسرار من است. آن را در دل هر کسی از بندگانم که دوستش دارم به ودیعت می‌نهم. بر همین اساس، در حدیث معروفی که امام رضا(ع) از پیامبراکرم(ص) نقل فرموده‌اند، چنین آمده است: «مَن أخلص لله أربعین صباحاً جَرَت ینابیع الحکمة مِن قلبه علی لسانه»؛ چهل روز اخلاص ورزیدن، موجب جاری شدن چشمه‌های حکمت از قلب آدمی بر زبان اوست. (13) همة این حقایق نشان از اهمیت جایگاه و موقعیت والای اخلاص در جان آدمی و تأثیرگذاری اعجاب‌انگیز آن دارد.

4. عشق و محبت

مقولة محبت و تأثیرگذاری آن، از اعجاب‌انگیزترین امور در عالم است. محبت در هر سطحی، حتی پیش از رسیدن به حد عشق که انباشت و تورمی از محبت و مهربانی‌هاست، بر آدمیان و حتی دیگر موجودات تأثیر می‌گذارد و ناخودآگاه آنها را به خود جذب می‌کند. محبت ورزیدن به انسان‌ها و علاقة قلبی به متربیان و متعلمان، هدیه‌ای الهی است که خداوند به انسان‌های برگزیدة خود، بر اساس شایستگی‌های اکتسابی آنها عطا می‌کند. از این‌رو، خداوند دربارة پیامبراکرم(ص) فرمود: «وبما رحمة من الله لنت لهم ولو کنتَ فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک ...»؛ (آل عمران: 159) به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان [مردم] نرم (و مهربان) شدی؛ و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می‌شدند....

بنابراین، محبت به جوانان و عشق ورزیدن به آنان از دل و جان موجب می‌شود تا زبان و عمل آدمی نیز نرم شود و عملاً بتواند به آنان نزدیک شود. این نزدیکی، خود عاملی برای جذب و تحت نفوذ و تأثیر قرار دادن آنان است.

5. زیبایی‌شناسی کلامی

الگوپذیری جریانی است مستمر که در طول زمان تحقق می‌پذیرد و در زمان نیز استمرار می‌یابد. در این جریان، مسألة ارتباط، نقش والایی را ایفا می‌کند. زبان، به مثابه عاملی مهم در برقراری ارتباط با انسان‌ها، نقش بسیار حیاتی در جریان الگوپذیری دارد. هرچند دربارة مقوله مهم ارتباط می‌توان از ابعاد گوناگون سخن گفت و از جوانب مختلف؛ همچون علمی، فلسفی، دینی، هنری، اخلاقی و روان شناختی، آن را مورد توجه و بحث و بررسی قرار داد، لکن ارتباط زبانی با جوانان از بُعد تفهیم و تفاهم، نقش اساسی را به خود اختصاص می‌دهد. انسان‌ها دارای زبان مشترک فطرت‌اند و قرآن کریم نیز بر اساس همین زبان با آدمیان سخن گفته است: «پس روی خود را به سوی دین برگردان. (چراکه این دینی است) براساس فطرت خداوندی، که آدمیان را بر آن فطرت آفریده است.»(روم: 30)

اما در هر زمان، زبان و ادبیات خاصی بر فرهنگ‌ها و ملت‌های گوناگون حاکم است که جریان فهم و ارتباط بین آدمیان، بر اساس آن زبان خاص صورت می‌گیرد و حتی مفاهیم معقول را می‌توان با ادبیات حاکم بر جامعه، به‌خوبی به آنها منتقل کرد. برای نمونه، قرآن کریم از مَثَل برای انتقال مفاهیم متافیزیکی و ماورای طبیعی خود بهره می‌گیرد؛ چراکه زبان مثال را همة انسان‌ها خوب می‌فهمند.

افزون بر این، پیامبران الهی نیز مأمورند تا با زبان قوم خود با آنها سخن بگویند: «وما أرسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم...»؛ (ابراهیم:4) ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا (حقایق) را برای آنها آشکار سازد.

حضرت موسی(ع) در جریان مأمور شدن برای رفتن به دربار فرعون از خداوند درخواست کرد تا برادرش هارون را به کمک وی بفرستد و استدلال او این بود که «وأخی هارون هو أفصح منی لساناً فأرسله معی ردءاً یصَدِّقُنی»؛ (قصص: 34) و برادرم هارون، زبانش از من فصیح‌تر است؛ او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند. همچنین حضرت موسی(ع) از خداوند درخواست می‌کند تا زبان وی را گویا کند: «وأحلُل عُقدۀً من لسانی یفقهوا قولی»؛ (طه: 27 و 28) گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.

ب) روش‌شناسی مؤلفه‌های مرتبط با الگوپذیران

1. موقعیت‌شناسی علم

بیشتر انسان‌هایی که چندان خود را در میدان مغناطیسی عالمان قرار نمی‌دهند و دورادور دربارة همة عالمان به‌طور یک‌سان قضاوت می‌کنند، از جایگاه علم، و منزلت و قداست آن در هندسة آفرینش الهی آگاهی ندارند. کسانی که به ارزش طلا و جواهرات واقف نیستند، مسلماً بر صندوق جواهرات و حاملان آن نیز وقعی نمی‌نهند.

مقولة علم در عالم وجود، ارزشی بس والا دارد که در این مجال، گنجایش بیان آن نیست. قرآن کریم دربارة علم می‌فرماید: «بگو آیا کسانی که می‌دانند، با کسانی که نمی‌دانند یک‌سان‌اند؟...» (زمر: 9) جایگاه بلند علم در آیات و روایات اسلامی چنان است که خواب عالم نیز از بیداری و شب‌زنده‌داری غیر عالم با ارزش‌تر دانسته شده است؛ نگاه به درب خانة عالم، عبادت شمرده می‌شود؛ دو رکعت نماز عالم، از هفتاد رکعت نماز غیر عالم برتر خوانده است؛ و ...

این‌گونه از احادیث، در جوامع روایی ما بسیار است که اگر جوانان ما با نگرشی برخاسته از دین و آموزه‌های دینی به آنها بنگرند و به آنها باور داشته باشند، قطعاً عالمان دینی را با نظری واقع‌بینانه‌تر خواهند نگریست و خود را بیشتر در معرض نور علم آنان قرار خواهند داد. چنانچه حضرت علی(ع) در حدیثی فرمود: «الناس أعداء ما جهلوا»؛ (14) مردمان دشمن چیزی هستند که بدان جهل دارند. بسیاری از دوری‌ها و قهرها ناشی از نادانی و ندانستن قدر و منزلت اموری است که با آنها قهر کرده‌ایم.

 

پی نوشت ها:

1. نهج البلاغه، خطبه 160، بند 14.

2. همان.

3. همان، بند 24

4. محمدبن علی صدوق، خصال، ص 20.

5. نهج البلاغه، حکمت 26.

6. همان، خطبه 160، بند 29.

7. همان، بند 14.

8. همان، بند 24.

9. همان، حکمت 372.

10. محمدتقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 26، ص152.

11. همان، ج 26، ص 208.

12. همان ص 18، به نقل از جامع السعادات، ج 2، ص 399.

13. محمدبن علی صدوق، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 1، ص 74، ح 321

14. نهج البلاغه، حکمت 438.

 

منبع: فصلنامه پژوهش های تربیتی – شماره 8

ادامه دارد...

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول