اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

یادداشت  /  تاریخ و تمدن اسلامی

بررسی تطبیقی زمینه ها و مراحل دستیابی امویان به قدرت پس از اسلام

فرضیه اصلی پژوهش برای علت یابی دست یابی امویان به قدرت، جریان سقیفه، حضور طولانی مدت معاویه در شام و سست عنصری عراقیان است.

بررسی تطبیقی زمینه ها و مراحل دستیابی امویان به قدرت پس از اسلام

بخش اول

چکیده

فرایند و چگونگی قدرت گیری بنی امیه از مباحث مهم و اساسی در تاریخ اسلام است. آنان از همان آغاز پذیرش اسلام که پس از حدود دو دهه مخالفت و ستیز با اسلام و بنی هاشم صورت گرفت، در پی آن بودند تا به هر طریق ممکن، سروری پیشین خود را بازیابند؛ اما ورود معیارهای جدید به عرصه اندیشه عرب مسلمان و پیدایی ارزش ها، برای مدتی برآمدن چنین آرزویی را محقق نمی ساخت. شکل گیری جریان سقیفه در پی رحلت پیامبر(صلی الله علیه) که منجر به حضور عناصری از امویان در بدنه حکومت شد، به تدریج زمینه ساز قدرت یابی ایشان گردید. خلیفه دوم با دمیدن روح بلندپروازی در معاویه که حکومت شامات را در اختیار او گذاشته بود، امویان را در کسب قدرت، جدی تر کرد. با روی کار آمدن عثمان که خود از بنی امیه بود، آنان هم کلید بیت المال را و هم شمشیر سلطان را در دست گرفته و از هرحیث خود را تقویت کردند. آنان به ستیز با خلافت امام علی(علیه السلام) پرداخته و انواع مشکلات را برای آن حضرت به وجود آوردند و سرانجام با وادار کردن امام حسن(علیه السلام) به صلح، به آرزوی دیرینه خود رسیده و حکومت جهان اسلام را از آن خود کردند و بدین گونه خلافت از خاندان نبوت به خاندان بنی امیه انتقال یافت. این مقاله در پی بررسی این زمینه ها است.

فرضیه اصلی پژوهش برای علت یابی دست یابی امویان به قدرت، جریان سقیفه، حضور طولانی مدت معاویه در شام و سست عنصری عراقیان است.

واژگان کلیدی

بنی امیه، پیامبر(صلی الله علیه)، امام علی(صلی الله علیه)، معاویه، سقیفه، خلفای راشدین، امام حسن(علیه السلام)

مقدمه

بنی امیه از نسل امیه، اکبر بن عبدشمس بن عبدمناف بن قصی هستند که نسبشان با بنی هاشم در جد سوم پیامبر(صلی الله علیه)، یعنی عبدمناف به هم می رسد. (1) با افزایش نسل امیه، آنان هویتی مستقل از بنی عبد شمس و به بنی امیه شهرت یافته و به دو گروه «عَنابس» و «اَعیاص» شناخته شدند. (2) معاویه بن ابی سفیان و جانشینانش (معاویه و یزید) که از سال 41 تا 64 هجری بر جهان اسلام حکومت کردند از عنابس و به «آل ابی سفیان» مشهورند. (3) عاص (عاصی)، ابوالعاص (ابوالعاصی)، عیص (عیصی) و ابوالعیص به دلیل تشابه نامشان به اعیاص شهرت یافتند. مروان بن حکم و فرزندانش (آل مروان) که از سال 64 تا 132 هجری حکومت کردند از اعیاص بودند. (4)

در این مقاله پس از آشنایی اجمالی با جایگاه بنی امیه در میان قریش و مواضع بنی امیه در قبال دعوت اسلامی، زمینه ها و اقدامات امویان، برای دستیابی به قدرت در عصر خلفا مورد بررسی قرار گرفته و در صدد یافتن پاسخ های سؤالات زیر است: امویان به رغم نداشتن پایگاه اسلامی، چگونه در فاصله سه دهه از رحلت پیامبر(صلی الله علیه)، موفق به تشکیل حکومت شدند؟ نقش و سهم خلفا برای زمینه سازی حکومت آنان به چه میزان بود؟ چرا تدابیر امام علی و امام حسن(علیه السلام) هم برای مقابله با معاویه کار ساز نشد؟ شگردها و راهبردهای امویان برای کسب قدرت چه بود؟ بی تردید برای یافتن پاسخ این پرسش ها، نخست باید جایگاه و موضع امویان در قبال دعوت پیامبر(صلی الله علیه) را به عنوان ریشه ها و زمینه های بعید کسب قدرت آنان شناخت و پس از آن به بررسی زمینه های قدرت ایشان در عصر خلفا پرداخت.

الف) موقعیت بنی امیه در عصر جاهلی

آنان به سبب سکونت در اطراف کعبه و مرکز مکه از قریش بطائح (قریشیان مرکز) به شمار می آمدند (5) و در عصر جاهلی از موقعیت اجتماعی و اقتصادی قابل توجهی برخوردار بوده و از توانگران قریش و تجارت پیشه بودند. جد اعلای آنان عبدشمس، عامل پیمان تجاری قریش با حبشه یا عراق بود؛ ازاین رو از اصحاب ایلاف به شمار آمده است. (6) ابوسفیان (صخر) پسر حرب نیز در آستانه ظهور اسلام به عنوان رئیس کاروان های تجاری قریش با شام دادوستد داشت. (7) از میان مناصب به ارث رسیده از قصی بن کلاب (جد چهارم پیامبر)، حرب منصب قیادت (فرماندهی) قریش را بر عهده داشت، چنان که قبل از او در اختیار جدش عبدشمس بود. ازاین رو در نبرد فِجار، حرب فرمانده سپاه قریش و پس از او ابوسفیان عهده دار این منصب بود. افزون بر این، حرب و ابوسفیان از داوران قریش شمرده شده اند. (8)

بنی امیه در عصر جاهلی، گاه زیر لوای بنی عبدمناف که از زیرمجموعه های آن بودند، با برخی تیره های قریش رقابت و نزاع داشتند. شرکت در انعقاد «حلف المطیبین» برضد بنی عبدالدار که بر سر تصدی مناصب کعبه روی داد، از آن جمله است. (9) درباره درگیری ها و تفاخرهای بی دلیل و بی سرانجام بنی امیه با دیگر تیره های قریش، می توان از درگیری آنان با بنی زهره، بنی عدی، بنی مخزوم و بنی سهم یاد کرد. (10)

ب) خصومت بنی امیه با بنی هاشم

برخی منابع به گونه ای برجسته، از رقابت این دو تیره در دوره جاهلی سخن گفته اند؛ چنان که امیه (جد امویان) به هاشم بن عبد مناف، جد اعلای پیامبر(صلی الله علیه) که به سبب کارهای شایسته اش، منزلت اجتماعی فوق العاده ای یافته بود، حسادت می ورزید. ازاین رو در این راستا کارهای بی ثمری انجام داد. سرانجام این رقابت و نزاع، با داوری کاهنی از قبیله خزاعه به نفع هاشم پایان یافت و امیه به مدت ده سال طبق شرط ازپیش تعیین شده به شام تبعید شد. (11) برخی محققان این گزارش را به افسانه تشبیه و آن را انکار کرده و عدم نقل آن ازسوی مورخانی چون یعقوبی، ابن هشام و مسعودی را دلیلی بر جعلی بودن آن دانسته اند. (12) مشابه چنین گزارشی درباره حرب فرزند امیه نیز وجود دارد. بنا به گزارشی، وی به مقام و موقعیت عبدالمطلب بن هاشم رشک می برد که سرانجام همانند پدرش در داوری محکوم شد. (13) در نزاع های درون خاندانی بنی عبد مناف، نوفل بن عبد مناف و فرزندانش در کنار بنی امیه و در مقابل بنی هاشم قرار داشتند. چنان که بنی مطلب نیز با بنی هاشم متحد بودند. (14) به رغم این درگیری ها، گاه پیوندهایی نیز بین بنی امیه و بنی هاشم برقرار می شد، چنان که ابولهب عموی پیامبر(صلی الله علیه) با ام جمیل (حماله الحطب)، خواهر ابوسفیان و نیز دختر پیامبر، زینب با ابوالعاص بن ربیع عِبْشَمِی ازدواج کرد. (15)

ج) موضع بنی امیه در قبال دعوت پیامبر(صلی الله علیه)

1. در مکه

ظهور پیامبری از بنی هاشم بیش از همه، رشک دو تیره تأثیرگذار قریش، بنی امیه و بنی مخزوم را بر انگیخت. زیرا آنان نیز بعثت پیامبر را سبب برتری موقعیت بنی هاشم بر قبایل خود ارزیابی کرده و اسلام را از دریچه تنگ رقابت های قبیله ای و در جهت کسب امتیاز های کلان مادی و قدرت سیاسی می نگریستند. ازاین رو امویان بر مبنای عصبیت قبیله ای و از سر حسادت و رقابت، به رهبری ابوسفیان، مواضع سختی در برابر رسول خدا اتخاذ کردند؛ به گونه ای که رد پای سران بنی امیه را در بیشتر اقدامات قریش بر ضدّ رسول خدا می توان یافت.

بنی امیه از هر راهی برای مهار یا انحراف دعوت اسلامی استفاده کردند. مذاکره با ابوطالب برای بازداشتن رسول الله(صلی الله علیه) از دعوت به اسلام، همراهی با قریش در محاصره بنی هاشم و مسلمانان در شعب ابی طالب، ممانعت از طواف مسلمانان، و طراحی توطئه قتل پیامبر در دارالندوه، از جمله دشمنی های قریش و امویان با رسول خدا و اسلام در مکه است. (16) ابوسفیان، عقبه بن ابی معیط، ابو اُحیحه، مروان و پدرش حکم بن ابی العاص و نیز ام جمیل خواهر ابوسفیان و همسر ابو لهب(17) از دشمنان سرسخت پیامبر، از بنی امیه هستند. به نقلی رسول خدا(صلی الله علیه) آنان را دشمن ترین مردم نسبت به بنی هاشم معرفی کرد. (18) البته به رغم این دشمنی ها، تعداد انگشت شماری از امویان مسلمان شده و برای حفظ ایمان خود، به حبشه هجرت کردند. خالد بن سعید بن عاص (از سابقین در اسلام و از کاتبان پیامبر) و برادرش عمرو، عثمان بن عفان و ام حبیبه دختر ابوسفیان از آن جمله اند. (19)

2. مناسبات امویان با پیامبر(صلی الله علیه) در مدینه

آنان در دوره مدنی رسول خدا(صلی الله علیه) در تمام توطئه ها و اقدامات سیاسی نظامی برضد آن حضرت میدان دار بودند؛ چنان که در پی بسته شدن پیمان عقبه دوم (سال 13 بعثت) میان پیامبر با گروهی از یثربیان و فراهم شدن زمینه هجرت رسول خدا به آن شهر، امویان به مصادره دارایی برخی از مهاجران هم پیمان خود (بنو جحش) مبادرت کردند. (20) در این میان، ابوسفیان رئیس بنی امیه نیز، طی نامه ای مردم یثرب را به سبب پناه دادن رسول خدا(صلی الله علیه) نکوهش کرد. (21) وی از این پس جز در نبرد بدر، در تمام توطئه ها و اقدامات نظامی ـ سیاسی برضدّ پیامبر(صلی الله علیه)، رهبری و فرماندهی قریش را برعهده داشت.

در غزوه بدر که در غیاب ابوسفیان رخ داد، شمار قابل توجهی از بنی امیه و هم پیمانانشان حضور داشتند. از کشته شدگان بنی امیه در این نبرد می توان به حنظله بن ابی سفیان، عقبه بن ابی معیط، عاص و عبیده پسران سعید بن عاص اموی اشاره کرد؛ همچنین از ایشان، هفت و یا دوازده تن، از جمله عمرو فرزند ابوسفیان اسیر شدند. (22)

این نبرد دشمنی آنان با بنی هاشم را ـ ازاین رو که در قتل آنان امام علی(علیه السلام) و حمزه نقش عمده ای داشتند ـ افزایش داد و به دشمنی این دو تیره قریشی چهره ای خونین داده و روابطشان با پیامبر را وارد مرحله ای جدید کرد. با توجه به اینکه در بدر بزرگانی از تیرهای قریش کشته شدند، فضای مناسبی در اختیار ابوسفیان قرار گرفت تا افزون بر رهبری بنی امیه، از نفوذ خود در رهبری قریش بهره گیرد. (23) به ویژه آنکه نقش فرماندهی سپاه (قیادت) ارث او بود؛ ازاین رو وی در جنگ های بزرگی چون احد و احزاب سپاه قریش را فرماندهی کرد. در غزوه احد، یکی از امویان مدعی به شهادت رساندن حمزه سیدالشهدا بود. نیز معاویه بن مغیره بن ابی العاص اموی جسد حمزه را مُثْله کرد. (24) ابوسفیان همچنین طرح ترور پیامبر در سال چهارم هجرت را در دستور کار خود قرار داد که از آن طرفی نبست. (25)

پیمان شکنی قریش پس از صلح حدیبیه (سال ششم) و تلاش های بی ثمر ابوسفیان، از جمله مسافرتش به مدینه جهت تجدید آن، سبب فتح مکه در سال هشتم شد. (26) در پی آن رسول خدا(صلی الله علیه) گذشت فراوانی نسبت به بنی امیه و دیگر قریشیان نشان داد و با فرمان عفو عمومی، آنان را با عنوان «طُلَقاء» (آزاد شدگان) مخاطب ساخت (27) و بدین ترتیب پس از گذشت 21 سال از بعثت، آنان مسلمان شده و آن حضرت را در غزوات حُنین و طائف که پس از فتح مکه انجام شد همراهی کردند. پیامبر(صلی الله علیه) از غنائم حنین به چند تن از سرشناسان اموی مانند ابوسفیان و پسرانش یزید و معاویه سهمی بخشید تا دل هایشان را به اسلام متمایل سازد. ازاین رو آنان جزو «مؤلفه قلوبهم» قرار گرفتند. (28) نیز به هنگام رحلت پیامبر(صلی الله علیه) چند تن از امویان مانند عتاب بن اسید، خالد بن سعید و برادرانش ابان و عمرو و ابوسفیان از کارگزاران آن حضرت بودند. (29)

سقیفه زمینه ساز مؤثر برای صعود امویان

با فتح مکه، امویان که فهمیدند کارایی مقابله با قدرت اسلام را ندارند، با اکراه مسلمان شده و به منت اسلام، آزاد گردیدند. قصد آنان این بود تا در پناه دین جدید به اهدافشان دست یابند؛ (30) ازاین رو مسلمان شدن ایشان یک امر سیاسی و نه دینی قلمداد شده است. زیرا، امویان پس از اسلام هم، خوی و خصلتشان را تغییر نداده و در تطبیق زندگی خود با آنچه مقتضای اسلام بود، سعی ننمودند. (31) آنان با دنبال کردن سیاست استراتژیک خود، مترصد فرصت بودند تا به هر طریق ممکن، سروری پیشین خود را باز یافته و همچنان به عنوان رقیب مقتدر هاشمیان به بازی بپردازند. اما ورود معیارهای جدید به عرصه اندیشه عرب مسلمان شده و پیدایی ارزش ها، برای مدتی، بر آمدن چنین آرزویی را ناممکن می نمود.

در پی رحلت پیامبر و با شکل گیری سقیفه، زمینه برای بازگشت به فرهنگ جاهلی مهیا شد و دوباره تعصب قبیله ای که با تلاش های آن حضرت، مهار شده بود، جان گرفت و روح خود را در سقیفه نمایان ساخته و درهای فتنه را به روی مسلمانان گشود. درحقیقت اصول حاکم بر  خلافت بود که موجبات حضور عناصری از بنی امیه را در عرصه سیاسی فراهم آورد. علل و اسباب حضور امویان در سطح بالای جامعه را باید در آن اصول جست و جو کرد. جریان سقیفه درواقع، تبلور غلبه خلق و خو و رقابت جاهلی و قبیلگی عرب، بر ارزش های اسلامی بود. مرور گفتگوی گردانندگان سقیفه به خوبی نمایان گر آن است که ارزش های قبیلگی و جاهلی که در زمان رسول خدا(صلی الله علیه) مثل آتشی زیرخاکستر باقی مانده بود، با رحلت آن حضرت، به خوبی مجال ظهور و بروز یافت؛ چنان که برخی از قریشیان و گروهی از انصار، درحالی که پیکر مطهّر پیامبر بر زمین و علی(علیه السلام) مشغول تجهیز آن بود، به رقابت سیاسی پرداختند. (32)

گردانندگان سقیفه در رقابت برای کسب قدرت، از ملاک های ارزشی سخن به میان نیاورده؛ بلکه بیشتر، بر گروه بندی جناحی و قبیلگی (مهاجر و انصاری بودن) تأکید ورزیدند و بحث «امیر منّا و امیر منکم» مطرح شد. (33) سرانجام ابوبکر با معیارهای قبیلگی به خلافت رسید. (34) درصورتی که باوجود نص صریح رسول خدا(صلی الله علیه) درباره جانشینی امام علی(علیه السلام)، (35) نوبت به انتخاب خلیفه با ملاک های دیگر نمی رسید. ازاین رو آنچه در سقیفه روی داد، باید نخستین انحراف در اسلام دانست، که نتیجه آن در درازمدّت، روی کار آمدن بنی امیه بود.

سیاستی که در سقیفه اجرا شد، یعنی تکیه بر خویشاوندی با رسول خدا(صلی الله علیه)، بعدها مبنای عمل معاویه و خلفای دیگر بنی ا میه قرار گرفت و آنان در تضعیف اهل بیت(علیه السلام) و برکناری آنان ازصحنه سیاسی تا جایی پیش رفتند و به قدری برای اثبات خویشاوندی بنی امیه با پیامبر تبلیغ کردند و افکار عمومی را فریفتند که بعدها ده تن از فرماندهان بزرگ سپاه شام سوگند یاد کردند که جز بنی امیه، نزدیکانی برای پیامبر سراغ ندارند. (36) أرویٰ دختر عبدالمطلب، فریب کاری بنی امیه را در این زمینه، به معاویه گوشزد کرد و گفت: پیامبر از ما بود که پیروز شد؛ امّا پس از او، شما بر ما مسلّط شدید و احتجاج کردید که با رسول خدا قرابت و خویشاوندی دارید. (37)

نتیجه آنکه در سقیفه عملاً با انکار امامت و ممانعت از تداوم یافتن رهبری الهی که در غدیر طراحی شده بود، شرایطی را برای جامعه اسلامی رقم زد که به تدریج حاکمیت بنی امیه، این دشمنان دیرینه اسلام را موجب شده، زمینه صعود آنان برای تکیه بر پست های کلیدی را فراهم کردند؛ چنان که بعد ها معاویه در پاسخ به نامه محمد بن ابی بکر (کارگزار علی(علیه السلام) در مصر)که او را به سبب ادعای خلافت، به انتقاد گرفته بود، از نقش خلیفه اوّل در شکستن حریم امامت و هموارشدن راه برای سلطه بنی امیه یاد کرد و نوشت:

پدر تو و فاروق او (عمر) نخستین کسانی بودند که حق علی را گرفتند و با او به مخالفت پرداختند. پس ای فرزند ابی بکر؛ برحذر باش و وجب خود را به اندازه خود بگیر (از حد خود تجاوز نکن) زیرا پدر تو مستبدانه چنین کرد و ما شریکان جرم او هستیم و اگر نبود آنچه را که پدرت پیش از این انجام داد، ما با فرزندان ابوطالب مخالفتی نداشتیم و تسلیم او می شدیم؛ ولی ما که دیدیم پدرت پیش از این چنان کرد، با پسر ابوطالب مخالفت نمودیم و از کار پدرت پیروی کردیم، [حال] با آنچه به نظرت می رسد یا از پدرت عیب جویی کن و یا رهاکن. (38)

قابل ذکر است که امویان با داشتن نقاط ضعف فراوان، نمی توانستند پس از رحلت پیامبر کسب قدرت کنند و خود را در صحنه سیاسی وارد نمایند؛ ولی ابو سفیان رئیس بنی امیه به تدریج راه را برای رسیدن امویان به قدرت فراهم می کرد. چنان که بنی امیه در آغاز با جانشینی ابوبکر مخالفت کردند، ازاین رو ابوسفیان از امیر مؤمنان، امام علی(علیه السلام) خواست قیام کند تا از هواداری بنی امیه و قریش برخوردار شود؛ اما امام که از نیّت شوم او با خبر بود، به سخن وی توجهی نکرد. (39)

البته دستگاه تازه تأسیس خلافت، که خطر ابوسفیان را دریافته بودند، با بخشیدن زکات نجران که توسط ابوسفیان جمع آوری شده بود، او را با خود همراه کردند. (40) به کارگیری یزید بن ابی سفیان به عنوان فرمانده بخشی از سپاه مسلمانان در شامات (41) و نیز کاتب قرار دادن عثمان از چهره های شاخص اموی در خلافت ابوبکر را می توان از جمله امتیازهای کسب شده ازسوی بنی امیه، برای همکاری با دستگاه خلافت به شمار آورد. از این پس آنان مصلحت را در همکاری با دستگاه خلافت تشخیص داده و به همکاری پرداختند. بی تردید این مناصب، راه را برای گام های بعدی امویان هموار می کرد و جایگاه آنان را در میان مردم ارتقا می بخشید.

بنی امیه در دوره عمر (23 ـ 13 ق)

موقعیت بنی امیه در دوره عمر، نخست با امارت یزید بن ابی سفیان بر شام و پس از مرگ او در طاعون عمواس (سال 15) با امارت برادرش معاویه در شام، فلسطین و اجناد شام تثبیت شد. (42) توجه خاص عمر به معاویه، موجب شد تا وی بعدها تسلط خود بر مردم را ناشی از منزلتش نزد عمر و عثمان بداند. (43) بنا به نوشته طه حسین، عمر در دوران خلافتش نتوانست یا نخواست با استبداد و فزون خواهی معاویه مقابله کند، ازاین رو زمینه را برای حکومت امویان باز گذاشت. (44)

خلیفه دوم سیاست و روش ناهمگونی داشت. او درعین سخت گیری با کارگزارانش، اعمال خلاف برخی از آنان را نادیده می گرفت (45) که معاویه یکی از آن کارگزاران متخلّف بود. با آنکه عمر تغییر  دادن کارگزاران خود را دوست داشت، معاویه را برجای خود نگاه داشت و به عزلش نپرداخت؛ ازاین رو زمینه را برای حکومت امویان فراهم ساخت. عمر نه تنها در مقابل معاویه ایستادگی نکرد، بلکه با چشم پوشی از اعمال و کردار او، روح بلندپروازی را در معاویه دمید، و او را برای خلافت مهیا کرد. به گونه ای که در زمان خلافت امام علی(علیه السلام)، معاویه خود را نماینده منصوب ازطرف عمر و عثمان می دانست و حکومت شام را رها نمی کرد. (46)

پرسش این است که چرا عمر در برابر انحراف های معاویه سکوت کرد؟ درباره انگیزه خلیفه در میدان دادن به بنی امیه، جای بحث بسیار است. گاهی به نظر می رسد که این امر نوعی باج دهی و دادن حق السکوت به امویان بود تا از کارشکنی های آنان آسوده خاطر شود. نیز شاید خلیفه دوم با استدلال به این نکته که معاویه در همسایگی روم قرار داشته و لزوم داشتن شوکت و خدم او را ایجاب می کند، از بازخواست او در قبال کارهای خلافش خودداری کرده است؛ و شاید هم، علت به کار گیری افرادی مثل معاویه این است که عمر به افراد قوی و کاردان علاقه مند بوده است، هر چند که آنها ازلحاظ تقوا چندان پایبند موازین اسلام نباشند. امّا انگیزه هرچه بود، یک نتیجه بیش نداشت و آن زمینه ساز سلطه بنی امیه بود.

جای تعجب است که عمر در عین حال که نظارت دقیق بر کارگزارانش داشته و حتی قبل از به کار گیری آنها، در حضور شاهدانی، ایشان را از دست زدن به اعمالی که منافات با روش ساده پیامبر و ابوبکر داشته نهی می نموده است، ولی چرا از میان کارگزارانش فقط از یک نفر به طور محسوس باز خواستی نکرده است؟ این شخص همان معاویه است که در شش سال آخر خلافت عمر، در سمت حاکم دمشق بوده است. چشم پوشی عمر از اعمال معاویه در میان سیاست های عمر، کاملاً نمایان بود، تاجایی که وی از کسانی که نزد او به ملامت معاویه می پرداختند، ملول می شد. (47) روی کار آوردن عثمان نیز مؤید سیاست بال و پر دادن عمر به بنی امیه بود. بنا به گزارشی، عمر به سعید بن عاص اموی گفت: «زمینی که به تو بخشیدم، برای تو کافی است، به زودی پس از من کسی به خلافت می رسد که با تو خویشاوندی دارد و به تو نیکی خواهد کرد.» (48) مقصود عمر از خلیفه جدید، عثمان بود.

عمر در آستانه وفاتش خطر معاویه را به اعضای شورای شش نفری برای انتخاب خلیفه، گوشزد کرد و گفت: «اگر به یکدیگر حسودی و بدخواهی و کینه ورزی کنید، معاویه همه را کنار زده، امور را قبضه می کند.» (49) پرسش این است چه کسی به معاویه آن همه قدرت بخشید که او از موضع یک استاندار، بتواند اصحاب بزرگ پیامبر را کنار بزند؟ آیا جز این بود که خلیفه دوم، او را سال ها در حکمرانی شام باقی گذاشت، لقب کسرای عرب به او داد. (50)

نتیجه آنکه، امویان که در دوره خلافت عمر، مورد عنایت خلیفه قرار  گرفته بودند، برای ایجاد زمینه بیشتر قدرت یابی، با علم کردن چهره هایی که سابقه در اسلام داشته و از نفوذ و شهرت زیادی نیز برخوردار بودند، به تکاپوی بیشتری پرداخته و هواداران خود را برای تسلط کامل بر مردم آماده می کردند و حتی گفته شده که امویان با وجود عنایتی که عمر در حق آنها داشته، چون او را مانعی بر سر راه قدرت یابی کامل خود می دیدند، به تحریک مغیره بن شعبه و ابو لؤلؤ موجبات قتل او را فراهم کردند.

بنی امیه و عثمان (حک: 35 ـ 23 ق)

خلیفه دوم به رغم آگاهی از تمایلات قبیله ای عثمان، و هراس دراین باره، وی را از اعضای شورای شش نفره خلافت قرار داد. (51) این شورا ترکیب خاصی داشت. عثمان، به همراه شوهرخواهرش، عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص که هر دو از تیره بنی زهره قریش بودند، مثلثی را پدید آورده بود که احتمال انتخاب علی(علیه السلام) را پایین می آورد. با چنین شرایطی، عمر دستود داده بود درصورت تساوی آرا، نظر گروهی مقدّم شود که عبدالرحمن در آن حضور دارد. (52) این امتیاز ویژه، زمینه انتخاب حتمی عثمان را پدید آورد. هرچند عمر اعتقاد داشت که اگر امام علی بر سر کار آید، مردم را به راه حق هدایت خواهد کرد، (53) عمر به گونه ای هدف مند، اعضای شورا را به ترتیبی چید که امام علی(علیه السلام) به خلافت نرسد. چنان که آن حضرت هم، پیش از رأی گیری برای انتخاب خلیفه، نتیجه آن را اعلام کرد. (54) حذف امام نشان داد که اشراف قریش، ابزار تجدید حیات امویان شدند و زمینه سلطنت آنان را فراهم کردند. گذر زمان ثابت کرد که تنها نتیجه شورای شش نفره، حذف علی و به قدرت رسیدن عثمان نبود، بلکه حاصل آن شورا، درواقع پذیرش سلطنت اموی و رأی به تجدید حیات اشرافیت عربی بود؛ یعنی واسطه ای برای تبدیل تدریجی اوضاع و شرایط مطلوب برای معاویه بود. (55)

بنی امیه هنگام تشکیل این شورا برای انتخاب خلیفه، در حمایت از عثمان و رقابت با بنی هاشم با افرادی چون عمار که از امام علی(علیه السلام) حمایت می کرد، به بحث پرداخته، وی را دشنام دادند. (56) با انتخاب عثمان که برگزیده شورای محدود بود، دیگران به ناچار بدان تن دادند. کسانی مانند امام علی تهدید شدند که درصورت بیعت نکردن، به قتل خواهند رسید. (57) عبدالرحمن بن عوف زهری که به سبب خویشاوندی با عثمان (همسر خواهر وی بود) نقش زیادی در دستیابی وی به خلافت داشت، می گفت: «عثمان عمید بنی امیه است.» (58) ابوسفیان نیز که آرزوی چنین روزی را می کشید با آغاز خلافت عثمان، با این اعتقاد که خلافت در جایگاه خود قرار گرفته است، (59) به بنی امیه توصیه کرد که خلافت را همچون گوی به افراد بنی امیه پاس داده، نگذارند از این خاندان بیرون رود. (60) عثمان به این نصیحت جامه عمل پوشاند و بنی امیه را بر مردم مسلط کرد و تمام مراکز قدرت و مناطق زرخیز را به دست خویشاوندان خود سپرد. روی کار آمدن این خلیفه، حتی نوید پیروزی بنی امیه بر بنی هاشم تلقی گردید. چنین پیروزی که امکان آن حتی پیش از اسلام در گمانشان نمی رفت هم اکنون حاصل گردید و آنان به طور طبیعی برای حفظ آن می بایست کوشش می کردند. چرا که عثمان به تمام معنا، تجلی شاخه اصلی قریش یعنی بنی امیه بود. او بود که زمینه تشکیل دولت اموی را فراهم آورد.

امام علی(علیه السلام) درباره فرصت طلبی بنی امیه برای قبضه کردن قدرت و چپاول بیت المال در زمان خلافت عثمان فرمود:

... تا آنکه سومی (عثمان) به خلافت برخاست، درحالی که [همانند شتری] دو پای خود را در میان محل سرگین و علفزار گشوده بود و فرزندان نیاکان او همراه او برخاستند که مال خدا (بیت المال) را می جویدند و می خوردند؛ همانند شترانی که گیاهان بهاری را می جوند. تا آنکه بافته او از هم گسیخت و عملکردش کار او را یکسره کرد و شکم بارگی اش او را واژگون و نابود ساخت. (61)

شاخصه اصلی سیاست عثمان به تأیید اکثریت مورخان قوم مداری بود. خلافت او بهترین شانس برای امویان بود، چرا که با اتکای به آن، بنی امیه را از انزوای سیاسی ناشی از عملکردشان در برابر پیامبر و برخورد با اسلام خارج کرد. با انتخاب عثمان برای خلافت، افرادی از بنی امیه قدرت یافتند و زمینه های احیای عصبیت قومی و انتقام جویی پدید آمد. گفته شده که خلیفه دوم نیز از تمایلات قبیله ای عثمان در هراس بود؛ اما عثمان بر خلاف شرط عمر در شورا، نزدیکان اموی خود را بر مناطق حساس و ثروتمند چون مصر و عراق به کار گمارد. (62) جرج جرداق در تعبیری کوتاه و رسا می گوید: «در زمان عثمان، بنی امیه هم کلید بیت المال را در دست گرفتند و هم شمشیر سلطان را.» (63)

امویان انتخاب انحصاری کار گزاران عثمان از خویشاوندان را، نه تنها موفقیت شخصی عثمان، بلکه پیروزی تمام طایفه خویش دانستند. (64) از همان آغاز خلافت عثمان، مشخص شد که او نقابی است که امویان در پشت آن پنهان شده بودند.

مودودی، دانشمند معاصر پاکستانی از اهل سنت، ذیل عنوان «از خلافت راشده تا ملوکیت» درباره عملکرد عثمان در سپردن ولایات مهم به خویشاوندانش، این گونه اظهار می کند که حکومت این عناصر که بیشترشان از طلقا بودند، نوعی حکومت قبیله ای بر جامعه مسلمانان بوده است. وی یکی از اشتباهات عثمان را، واگذاری تمام شامات به معاویه و نگه داشتن او برای چندین سال در حکومت آن ناحیه می داند که سبب استقلال معاویه و عدم پیروی او از حکومت مرکزی شد و او توانست هرچه بیشتر قدرت کسب کند. (65)

برخی از مورخان معاصر عرب خواسته اند عثمان را فردی ضعیف معرفی کنند و همه تقصیرها را به گردن اطرافیان اموی او انداخته و وی را تبرئه کنند. ولی به نظر نمی رسد که عثمان فرد ضعیفی باشد. سپردن ولایت و کارها به دست افرادی چون مروان بن حکم و معاویه و خاندان اموی، مقدمه ای برای اموی کردن تمام امور سیاسی بوده، وگرنه چرا عثمان برای انجام دادن مقاصدش رودرروی بهترین صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله) می ایستد، ولی وقتی به امویان می رسد ضعیف می شود! پس عثمان اساساً در اندیشه سپردن خلافت به بنی امیه بوده است.

عثمان خود یک اشرافی، اما با سوابق اسلامی بود. ازاین رو در زمان وی، حکومت قدم به قدم به سوی حاکمیت اشرافی قریش و معیارهای قبیلگی در انتخاب کارگزاران پیش رفت. عثمان پسرعمو و دامادش، مروان را در مقام مشاور عالی خلیفه نصب کرد. او تمام همت خانوادگی خویش را برای اجرای خواسته های اشرافیت اموی به کار بست و امویان به اتکای عثمان به آرزوی دیرینه خود که ریاست بر مردم بود، رسیدند و از هر حیث تقویت شدند. برای قبضه کردن کامل امور به تکاپو افتادند و عثمان را به سوی منزلگاه مرگ کشاندند تا به خون خواهی او برخیزند. (66)

عثمان در پاسخ به اعتراض های مردم درباره میدان دادن به بنی امیه گفت: «اگر کلید های بهشت نیز در دست من بود، آنها را به بنی امیه می دادم تا همه وارد بهشت شوند.» (67) البته صحابه برجسته ای چون علی(علیه السلام) ابوذر و عمار، با سیاست های نادرست عثمان به مخالفت برخاستند که این خلیفه با اتکا به بنی امیه آنان را که دم از عدالت زده و خلیفه را امربه معروف و نهی ازمنکر می کردند به شدت آزرد. (68)

سرانجام عملکرد نامناسب کارگزاران عثمان، که غالباً از خویشاوندان وی بودند، در میان مسلمانان نارضایتی ایجاد کرد و منجربه قیام و تجمع آنان بر ضد عثمان در مدینه شد. در این واقعه، بر خلاف معاویه که در اعزام نیرو برای حمایت از عثمان تعلل کرد و به تقاضای خلیفه و استغاثه او پاسخی نداد، (69) امویان ساکن در آن شهر، از عثمان حمایت کردند و حتی با طولانی شدن محاصره، آنان تصمیم گرفتند عثمان را شبانه به مکه بفرستند که با آگاهی قیام کنندگان تدبیرشان خنثی شد. (70) با قتل عثمان، برخی از بنی امیه ساکن در مدینه از ترس، نخست به ام حبیبه دختر ابوسفیان (و همسر رسول خدا) پناه برده (71) و پس از آن به شام یا مکه گریختند. (72) و توطئه های خود را بر ضد امیرمؤمنان ادامه دادند. معاویه نیز پس از قتل عثمان به خون خواهی او برخاست و امام علی را متهم به قتل او کرد. بنابراین خلافت عثمان عملاً نردبان و سکوی پرش معاویه برای رسیدن به حکومت بر تمام قلمرو اسلامی بود.

پی نوشت:

[1]. ابن سلام، النسب، ص 199 ـ 198؛ ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص 74 ـ 72؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 5، ص 7؛ ابن حزم، جمهره انساب العرب، ص 74.

2. ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج 3، ص 316؛ کلبی، جمهره النسب، ص 38؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص 140؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص 594. آنان ازاین رو به عَنْبَسَه (شیر) تشبیه و مشهور شدند که در نبرد عُکاظ (از بازارها و ایام العرب) مقاومت کردند.

3. کلبی، جمهره النسب، ص 38.

4. ابن سلام، النسب، ص 199؛ ابن حزم، جمهره انساب العرب، ص 78؛ ابن قتیبه، المعارف، ص 74 ـ 73.

5. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 32؛ ابن حبیب، المحبر، ص 167.

6. همان، ص 163 ـ 162؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 244؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 61 ؛ بلنسی، تفسیر مبهمات القرآن، ج 2، ص 646 .

7. ازرقی، اخبار مکه و ما جاءَ فیها من الآثار، ج 1، ص 115.

8. همان؛ ابن حبیب، المحبر، ص 132؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 2.

9. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 248؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 4، ص 58؛ ابن حبیب، المنمق فی اخبار قریش، ص 33.

10. بنگرید: همان، ص 94 و 106 ـ 104؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 1، ص 272 ـ 271؛ مقریزی، النزاع و التخاصم بین بنی امیه و بنی هاشم، ص 41؛ واحدی نیشابوری، اسباب النزول، ص 305؛ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 811 .

11. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 62 ؛ طبری، تاریخ طبری، ج 2، ص 253؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج 2، ص 213 ـ 212.

12. زرگری نژاد، تاریخ صدر اسلام، ص 95.

13. بلاذری، انساب الاشراف، ج 1، ص 80 ؛ طبری، تاریخ طبری، ج 2، ص 253.

14. همان، ص 249 ـ 247؛ ابن حبیب، المحبر، ص 160؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 31.

15. ابن هشام، السیره النبویه، ج 1، ص 355 ـ 354؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 8 ، ص 41 ـ 40؛ مقریزی، النزاع و التخاصم بین بنی امیه و بنی هاشم، ص 58.

16. بنگرید: طبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 7، ص 265؛ واحدی نیشابوری، اسباب النزول، ص 144؛ سیوطی، الدر  المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج 6 ، ص 43 ـ 40؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 1، ص 265؛ طبری، تاریخ طبری، ج 2، ص 370؛ ابن هشام، السیره النبویه، ج 1، ص 376.

17. همان، ج 2، ص 104 و 355؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 78.

18. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 487.

19. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 4، ص 75؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 23؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 9، ص 368؛ طبری، تاریخ طبری، ج 2، ص 317 و 331؛ ابن هشام، السیره النبویه، ج 1، ص 323.

20. همان، ص 499؛ ازرقی، اخبار مکه و ما جاءَ فیها من الآثار، ج 2، ص 245.

21. ابن حبیب، المحبر، ص 271.

22. بنگرید: ابن هشام، السیره النبویه، ج 1، ص 8 ـ 7 و ص 653 و ج 2، ص 4؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج 1، ص 69 ؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 6 ، ص 129؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 199 و ج 14، ص 200.

23. همان، ج 1، ص 334؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 3.

24. بلاذری، فتوح البلدان، ص 107؛ مقریزی، النزاع و التخاصم بین بنی امیه و بنی هاشم، ص 65 .

25. بلاذری، انساب الاشراف، ج 5، ص 12 ـ 11؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 619 .

26. همان، ص 103؛ ازرقی، اخبار مکه و ما جاءَ فیها من الآثار، ج 2، ص 235.

27. همان؛ طبری، تاریخ طبری، ج 3، ص 61 ؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 103.

28. همان، ج 7،  ص 285؛  ابن هشام، السیره النبویه، ج 2، ص 488 ـ  486؛ ابن حزم، جمهره انساب العرب، ص 79؛ واقدی، المغازی، ج 3، ص 944؛ خلیفه، تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 55.

29. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 122؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص 44؛ طبری، تاریخ طبری، ج 3، ص 388؛ مقریزی، النزاع و التخاصم بین بنی امیه و بنی هاشم، ص 72؛ ابن حبیب، المحبر، ص 126.

30. جعفریان، تحلیلی از تحولات فکری سیاسی پس از رحلت پیامبر|، ص 41 ـ 34.

31. اشپولر، جهان اسلام، ج 5، ص 66 .

32. برای آگاهی بیشتر ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 281 ـ 280؛ طبری، تاریخ طبری، ج 3، ص 211 و 223 ـ 218؛ کلینی، الکافی، ج 3، ص 343.

33. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 123؛ طبری، تاریخ طبری، ج 3، ص 219 ـ 218.

34. برای آگاهی بیشتر ر.ک: جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت، ص 90.

35. ر.ک: طبری، تاریخ طبری، ج 2، ص 321 ـ 320؛ امینی، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 1، ص 11 ـ 9 و ج 2، ص 279 ـ 278؛ شرف الدین، المراجعات، ص 414 به بعد.

36. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 3، ص 43؛ مقریزی، النزاع و التخاصم بین بنی امیه و بنی هاشم، ص 27؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 349.

37. ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج 1، ص 347 ـ 346.

38. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 3، ص 22 ـ 21؛ منقری، وقعه صفین، ص 121 ـ 119.

39. بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 271؛ طبری، تاریخ طبری، ج 2، ص 237؛ اصفهانی، الاغانی، ج 6 ، ص 355.

40. ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج 4، ص 240؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 44.

41. بلاذری، فتوح البلدان، ص 134؛ طبری، تاریخ طبری، ج 3، ص 387.

42. ابن حبیب، المحبر، ص 377؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 39، ص 185.

43. بلاذری، انساب الاشراف، ج 5، ص 17.

44. طه حسین، علی و فرزندان، ص 55.

45. چنان که از جرائم فرد فاجری مثل مغیره بن شعبه چشم پوشید. (یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 146)

46. منقری، وقعه صفین، ص 32؛ ابن اعثم، کتاب الفتوح، ج 2، ص 428.

47. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج 3، ص 472؛ ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، ج 8 ، ص 133.

48. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 5، ص 31.

49. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 187.

50. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 62 ، ص 80 ؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمیز الصحابه، ج 6 ، ص 121.

51. بنگرید: ابن شبه، تاریخ المدینه المنوره، ج 3، ص 1095.

52. درباره علت و چگونگی تشکیل این شورا ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 342 به بعد؛ طبری، تاریخ طبری، ج 4، ص 227 به بعد.

53. عبد الرزاق، المصنف، ج 5، ص 446؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 186.

54. طبری، تاریخ طبری، ج 4، ص 230 ـ 229؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 192 ـ 191؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 221.

55. ر.ک: زرگری نژاد، نهضت امام حسین و قیام کربلا، ص 55 ـ 54.

56. طبری، تاریخ طبری، ج 4، ص 233؛ مقدسی، البدء و التاریخ، ج 5، ص 191.

57. بلاذری، انساب الاشراف، ج 6 ، ص 128، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 194.

58. قرشی، حیاه الامام حسین(علیه السلام)، ج 1، ص 314، 321 ـ 320.

59. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 45 ـ 44.

60. اصفهانی، الاغانی، ج 6 ، ص 377.

61. نهج البلاغه، خطبه 3.

62. بنگرید: ابن شبه، تاریخ المدینه المنوره، ج 3، ص 1095.

63. جرج جورداق، الامام علی صوت العداله الانسانیه، ج 1، ص 51.

64. درباره انتخاب کارگزاران عثمان از میان خویشاوندانش، ر.ک: مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 344 ـ 343. ابوسفیان نیز در موارد متعدد، به بنی امیه تذکر می دهد که از موقعیت به دست آمده، کمال استفاده را ببرند و هرگز آن را به دیگران واگذار نکنند. (ر.ک: اصفهانی، الاغانی، ج 6 ، ص 356 ـ 355)

65. مودودی، خلافت و ملوکیت، ص 65 ـ 64 و 78.

66. زرگری نژاد، نهضت امام حسین و قیام کربلا، ص 57.

67. ابن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ص 136. (باب مسند عثمان بن عفان)

68. ابن قتیبه دینوری،  الامامه و السیاسه، ج 1، ص 51؛ ابن شبه، تاریخ المدینه المنوره، ج 3، ص 1099.

69. شیخ مفید، الجمل والنصر لسید العتره فی حرب البصره، ص 73.

70. همان، ص 75.

71. امینی، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 9، ص 198.

72. طبری، تاریخ طبری، ج 4، 433 ـ 430؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 3 ، ص 192؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 607 .

سید محمود سامانی: عضو هیئت علمی پاره وقت پژوهشکده حج و زیارت و دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن اسلامی دانشگاه معارف اسلامی.

سید احمدرضا خضری: استاد دانشگاه تهران.

فصلنامه علمی ـ پژوهشی تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی 9

ادامه دارد...

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول