به گزارش خبرنگار فعالیتهای قرآنی خبرگزاری فارس، در ادامه دیدارهای جامعه قرآنی با خانوادههای معظم شهدا، جمعی از فعالان این عرصه خدمت خانواده شهید حسین ثامنی رسیدند.
اعزام به جبهه در 13 سالگی
در این دیدار میهمان مادر شهید بودیم که درباره خصوصیات اخلاقی فرزند شهیدش گفت: فرزندم هنگامی که برای اولین بار به جبهه رفت، تنها 13 سال داشت. آن زمان ما رضایت نداشتیم که به جبهه برود، اما گفت: اگر رضایت ندهید در خواب انگشت شما را پای رضایتنامه میزنم و میروم.
بسیار آرام و کم حرف بود، هنگامی که برای اولین بار به منطقه رفت با سروصورت زخمی بازگشت، خودش چیزی نگفت از دوستانش پرسیدم گفتند: آثار ترکش خمپاره است. آرام میرفت و آرام میآمد، مدام به من گوشزد میکرد که مبادا به کسی بگویی که فرزندم به جبهه رفته. کارهایش برای خدا بود و نمیگذاشت کسی متوجه شود.
من خانهام را پیدا کردهام به فکر خودتان باشید
آن زمان ما مستأجر بودیم و صاحبخانه ما را جواب کرده بود، به من گفت: به فکر من نباشید. من خانهام را پیدا کردهام. از زمانی که به جبهه رفت بسیار کم غذا میخورد؛ زیرا عقیده داشت دوستانش در جبهه چیزی برای خوردن ندارند. قاری قرآن بود و عشق و علاقه زیادی به قرآن کریم داشت. صوت زیبایی داشت و همه از صدایش لذت میبردند، یک بار در منزل مشغول خواندن قرآن بود که یکی از همسایهها به نزد من آمد و گفت: چه کسی قرآن میخواند. گفتم: حسین، گفت: خیلی زیبا میخواند.
اهمیت به بیتالمال درحد یک تماس تلفنی
در مسجد محل بسیار فعالیت داشت و در کنار کارهای فرهنگی، از جوانان برای اعزام به جبهه نامنویسی میکرد. جمعآوری کمکهای مردمی برای ارسال به جبهه یکی دیگر از کارهایش بود و به من میگفت: مادر شما هم برای بستهبندی اقلام ارسالی به مسجد بیا. اهمیت به بیتالمال یکی از خصوصیات بارز این شهید عزیز بود، در یکی از روزها میخواستم از تلفن مسجد تماس بگیرم. حسین آمد و گفت: مادر اول پولش را پرداخت کن، بعد تماس بگیر. در کنار تلاوت قرآن به بچهها قرآن یاد میداد و در کنار آموزش قرآن، آموزش اخلاق را هم در دستور کار داشت. سرانجام سال 1365 در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.
فرمانده کم سن و سالی با اقتدار کارها را پیش میبرد
در این دیدار تعدادی از هم محلیها و همرزمان شهید حضور داشتند که یکی از آنها شهید ثامنی را از جمله مؤثرترین شهدای محله و منطقه دانست و گفت: این شهید عزیز از فرماندهان بسیج بود و در سن کم به حدی با قوت و اقتدار کارها را پیش میبرد که ساعت 12 شب ظرف چند دقیقه حدود 50 نفر از بسیجیها را در مسجد گرد هم جمع میکرد. صوت خوش و تلاوت قرآن از دیگر خصوصیات شهید ثامنی بود. هنگامی که وی اذان میگفت، همه در مسجد سکوت میکردند و به نوای اذان گوش میدادند.
تلاش و کوشش زیاد با وجود روزهداری در اغلب ایام سال
به استفاده درست از بیتالمال بسیار حساس بود، هرگز اجازه نمیداد بودجه پایگاه با بودجه جبهه مخلوط شود. به یاد دارم تعدادی قرآن برای ارسال به منطقه تهیه کرده بود، من میخواستم یکی از این قرآنها را بردارم، اما وی اجازه نداد و گفت: این قرآنها برای رزمندگان است. اخلاص در کارها، تلاش و کوشش زیاد با وجود روزهداری در بیشتر روزها از خصوصیات شهید ثامنی بود. انسان بسیار آرام و باگذشتی بود، اما در برابر اشتباهات و کمکاریها کوتاه نمیآمد.
تأکید به نماز جماعت
همیشه به ما توصیه میکرد نماز را به جماعت بخوانیم، یک بار با چند نفر از دوستان به قم رفته بودیم، هنگامی که رسیدیم نماز جماعت تمام شده بود، شهید از بچهها خواست یک نفر پیشنماز شود تا دیگران به او اقتدا کنند. بچهها هم از خودش خواستند تا جلو بایستد. وی قبول نکرد و نهایتاً قرعهکشی کردیم که نام خود حسین درآمد. وی حتی در دوران نوجوانی هنگامی که در کوچه بازی میکردیم، موقع اذان همه ما را جمع میکرد و به مسجد میبرد. جالب است لحن اذان وی در ایام شهادت و یا میلاد ائمه(ع) متفاوت بود.
در ادامه یکی دیگر از همرزمان شهید به بیان خاطراتی از شهید ثامنی پرداخت و گفت: این شهید عزیز بسیار بیشتر از سنش میفهمید هنگامی که ما در کتابخانه محل کتابهای قصه و داستان میخواندیم حسین کتب علمی مطالعه میکرد، وی مسئول آموزش بود و با استخراج مسائل عقیدتی از قرآن مباحث جذابی مطرح میکرد و استقبال از کلاسهای وی بسیار بالا بود.
یکی دیگر از فعالیتهای این شهید عزیز نوشتن مطالب درباره شهدا بود. وی زندگینامه، خاطرات و اطلاعات مربوط به شهدا را جمعآوری و یادداشت میکرد. در کنار آموزش قرآن و سایر موضوعات فرهنگی به درس بچهها هم اهمیت میداد و همواره پیگیری مسائل درسی بچهها بود.
شهید ثامنی: دستانم را از تابوت بیرون بگذارید
هیچ علاقه و دلبستگی به مال دنیا نداشت و اندک حقوقی که میگرفت را در مسجد و پایگاه هزینه میکرد، وصیت کرده بود که اگر شهید شدم دستم را از تابوت بیرون بگذارید تا مردم ببینند که با خود چیزی نمیبرم.
یکی دیگر از کارهای این شهید عزیز جذب بزرگترها به بسیج بود. بهعنوان مثال پدر من کاسب محل بود. شهید ثامنی یک روز به مغازه میرود و پدرم را متقاعد میکند که به عضویت بسیج دربیاید.
وی همه را مجذوب خود کرده بود و از این فرصت استفاده میکرد و همه در امور مذهبی مشارکت میداد. مثلاً روزهای جمعه هرهفته همه بچهها و بزرگترها را جمع میکرد و دسته جمعی به نماز جمعه میرفتیم.
انتهای پیام/