به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، هفته دفاع مقدس، بهانهای است تا به سراغ یادگاران هشت سال جنگی برویم که بر کشور ما تحمیل شد، هرچند که دلاورمردیهای رزمندگان جنگ تحمیلی، همواره باید در خاطر باشد. این بار به سراغ یادگاری از دفاع مقدس رفتیم که وقتی به جنگ میرفت، جوانی رشید بود و در دفاع آخر تیم فوتبال، بازی میکرد و امروز برای راه رفتن تعادل ندارد، روزگار هم بر او سخت میگذرد.
ایستاده از سمت چپ نفر دوم علی ابراهیمی
در یکی از کوچههای خاکی حاشیه شهر، وارد خانهای محقر میشویم، رزمنده دلاور روزهای جنگ، با اندامی لرزان، به استقبال ما میآید. علی ابراهیمی مجروح جنگی 10 درصد بوده که معتقد است در حق او اجحاف شده، متولد سال 1341 است، سال 61 به خدمت سربازی رفته و سال 63 هم در جبهه حضور داشته است، این مجروح جنگی، آلبومی در دست دارد که به آلبوم شهدا معروف است و میگوید عکس دوستان شهیدم را در این آلبوم جمع کردهام.
خوبانه خورشیدی متولد سال 1349 همسر این جانباز است که با مشقت فراوان، روزگار میگذراند، این زوج سه فرزند دارند و سختی روزگار، چهره آنها را درهم شکسته است.
این گفتوگو را بخوانید:
* جایی جز خط مقدم را جبهه نمیدانستیم
چه زمانی به جنگ رفتید؟
بعد از پایان خدمت وظیفه، به جنگ رفتم، در نیروی هوایی خدمت میکردم و شش ماه به صورت داوطلبانه در جزیره مجنون و لشکر 21 حمزه حضور داشتم، بعد از پایان خدمت وظیفه، با لشکر ویژه 25 کربلا، راهی جبهه و در منطقه شطعلی مجروح شدم.
سال 61 از طریق ارتش به خدمت نظام وظیفه رفتم و 18 خردادماه سال 63 خدمت سربازیام به پایان رسید، سوم مهرماه همان سال با کاروان هفت، به جبهه رفتم، در منطقه جلفا و دریاچه طلائیه، تیپ یک گردان 121 پشتیبانی لشکر بودم، در جزیره مجنون بهعنوان خط نگهدار فعالیت میکردم.
کسر شأن بود که جز در خط مقدم، خدمت کنیم، جایی جز خط مقدم را جبهه نمیدانستیم، آنقدر سر حال بودم که برای پنج کیلومتر و 10 کیلومتر سوار ماشین نمیشدم، اکنون هشت سال است در حال مبارزه با بیماری هستم و روزگار بر من سخت میگذرد.
اعزام رزمندگان به جبهه از روستاهای مازندران
* خدا کند دیگر جنگی پیش نیاید
از خاطرات جنگ برای ما بگویید.
خاطرات جبهه فراوان است، جنگ به معنای تلخی است و شیرینی ندارد، شیرینی جبهه فقط برای کسانی بود که شهید شدند و ما بازماندگان جنگ هستیم که مدرکی نداریم تا ثابت شود در جبهه بودیم و برای این مملکت خدمت کردیم، من از چند ناحیه مجروح شدم و اثرات موج انفجار هم در من باقی مانده است اما بنیاد جانبازان فقط 10 درصد حق جانبازی به من داده و اعلام میکنند اگر اعتراض کنید ممکن است همین حق هم کسر شود.
حال به دوران جنگ میپردازیم در آن زمان هر وقت غذای خوب مثل مرغ و برنج میخوردیم، متوجه میشدیم که عملیات در راه است، خدا کند دیگر هیچ جنگی پیش نیاید.
سفره رزمندگان ـ نفر سمت چپ علی ابراهیمی
* نامهنگاری با رئیسجمهور سابق
برای رفع این مشکل و اثبات ادعای خود چه اقدامی انجام دادهاید؟
در دولت گذشته دو بار به رئیسجمهوری نامه نوشتم اما پاسخی نگرفتم، به ما میگویند باید سوءسانحه داشته باشید و من هم مدرکی در دست ندارم، زمانی که در جبهه بودیم به این فکر نمیکردیم که زنده میمانیم و تشکیل خانواده میدهیم، آرزوی شهادت داشتیم و کسی بهدنبال آن نبود که مدرکی بگیرد تا اثبات کند در جبهه حضور داشته است، من هشت سال در آموزش و پرورش بهصورت پیمانی کار کردم، زمانی بهدنبال دریافت حق جانبازی رفتم که قرار بود استخدام شویم، آن موقع به 10 درصد رضایت دادم اما از سال 86 مشکلاتم افزایش یافته است.
* مسئولان حداقل جویای احوال ما باشند
اکنون با چه مشکلاتی مواجه هستید؟
مشکل نخاعی پیدا کردهام و همانطور که مشاهده کردید در راه رفتن، مشکل دارم و نمیتوانم تعادل خودم را حفظ کنم، اگر یک دانه ارزن به پای من بخورد، تعادلم به هم خورده و نقش زمین میشوم، ماهی دو بار برای معالجه به تهران مراجعه میکنم و نصف حقوقی که دریافت میکنم، هزینه درمان میشود و همه هزینهها را خودم پرداخت میکنم.
کوچکترین مسئلهای که باعث ناراحتیام شود، سیستم عصبیام را به هم میریزد و این از اثرات موج انفجار است، نمیدانم دولتمردان میخواهند برای ما چه بکنند، لازم نیست مدارک داشته باشم تا درصد جانبازیام را افزایش دهند، حداقل جویای احوال ما باشند.
با 22 سال سابقه فعالیت در آموزش و پرورش، این وضع زندگی من است، از سال 86 تاکنون 27 بار ام.آر.آی گرفتم و میدانید حتی یک بار ام.آر.آی برای کسی که قوت قلب ندارد چه اندازه وحشتناک است اما مجبور هستم این کار را انجام دهم. برای جراحی پول نداشتم و اهالی روستا جمع شدند و همت کردند و 22 میلیون تومان هزینه عمل من را پرداختند، هنوز در حال پرداختن بدهیهای جراحی هستم.
پروندههای ما گم شده و دوستانمان هم به شهادت رسیدهاند و حضور ندارند که شاهدی بر ادعای ما باشند، بنیاد شهید سندهایی که خودش به ما داده است را هم قبول نمیکند، کاری میکنند که همه چیز را رها کنی و عطای جانبازی را به لقای آن ببخشی، بهدنبال بازنشستگی هم رفتم، به من گفتند با ازکارافتادگی، بازنشسته شوید حقوق دریافتی شما هم نصف میشود و من مجبور هستم کار کنم تا پیش همسر و فرزند، خجالتزده نشوم، چون در راه رفتن، تعادل ندارم باید با آژانس به سرکار بروم.
* ماشین سوخت، بمب همراه
از شرایط حضورتان در شطعلی و جزیره مجنون بگویید.
از ساعت چهار صبح تا هشت شب در شطعلی در آب قرار میگرفتیم، بعد از عملیات شیمیایی به شطعلی رفتیم که لایروبی هم نشده بود، در شطعلی 120 کیلومتر تا خشکی فاصله داشتیم، جاده کامیونرویی در 60 کیلومتری شطعلی درست کرده بودند و صدها بنز مایلر در آن تردد میکرد و البته هواپیماهای عراقی هم مدام در این مسیر بودند و کامیونها را مورد اصابت موشک قرار میدادند.
آن موقع کمتر کسی بود که گواهینامه داشته باشد و من گواهینامه داشتم و اواخر حضورم در شطعلی بهعنوان راننده ماشین سوخت بنزین، انتخاب شدم، از اهواز، بار بنزین میزدم و برای قایقهای موتوری به شطعلی میآوردم، آن موقع راننده ماشین سوخت شدن یعنی کسی که بمب به همراه داشت، چون هر لحظه ممکن بود مورد اصابت موشکهای عراقی قرار بگیریم. ما از دل و جان برای کشور دفاع کردیم و اگر عشق به شهادت نبود، با دست خالی که جز کلاش چیزی نداشتیم چگونه میتوانستیم در مقابل دشمن تا دندان مسلح بایستیم.
وقتی در شطعلی روی آکاسیو بودیم، بعد از یک ماه میخواستیم به حمام برویم و دو رزمنده دیگر بهجای من و یکی دیگر از همرزمانم ایستادند، همان شب نیروهای عراقی خمپاره زدند و آن دو نفر به شهادت رسیدند.
نشسته- نفر اول از سمت راست علی ابراهیمی ـ بر روی آکاسیوی که دو همرزم ابراهیمی به شهادت رسیدند
در جزیره مجنون هم خط نگهدار بودم، شهرکی در منطقه الاماره بود که به فاصله 15 کیلومتری، یک ایستگاه صلواتی داشت، وقتی پست ما تمام میشد به این مقر صلواتی میآمدیم و بسیاری از رزمندگان هم در این نقطه جمع میشدند و همدیگر را ملاقات میکردند، نیمه دوم سال 62 بود که عراقیها متوجه این مقر شدند و نسبت به بمباران آن اقدام کردند و بسیاری از رزمندگان در آن مقر به شهادت رسیدند.
نفر سمت چپ ـ علی ابراهیمی از غواصان دفاع مقدس
* خانواده بیکار
فرزندانتان چه وضعیتی دارند؟ مشغول به کار هستند؟
دختر و پسرم با مدرک کارشناسی و کاردانی بیکار هستند، پسرم کارگر روزمزد است و ما خانواده بیکار هستیم، خدا همسر خوبی به من داده که با این وضع از من نگهداری میکند، ما در جنگ، شوق ایثار و شهادت داشتیم اما امروز به این وضعیت افتادهایم، چیز اضافهای از مسئولان نمیخواهیم، فقط به درمان و معیشت ما توجه کنند، روستای ما 12 شهید دارد و نیازمند رسیدگی است.
* دادرسی وجود ندارد
در زمان جنگ هیچ مستنداتی دریافت نکردید؟
آن زمان روحیهای داشتیم که اگر دستمان هم قطع میشد به سرعت دستمان را میبستیم تا جنگ را ادامه دهیم، روحیه ایثار بود.
ما به برگشت به پشت جبهه فکر نمیکردیم، دنبال مستندات نبودیم که امروز از ما طلب میکنند، اگر موضوع استخدامم در آموزش و پرورش نبود و تن سالم داشتم دنبال این چیزها هم نمیرفتم، جنگ را یکسری انجام دادند و یک عده دیگری دارند بهرهبرداری میکنند، ما هرچه داد میزنیم دادرسی نیست که به فریاد ما برسد.
خوبانه خورشیدی همسر این جانباز است که دست سخت روزگار، چهره این زن را شکسته کرده است، خانم خورشیدی هم به بعضی از سوالهای ما پاسخ داد.
* زندگی سختی داریم
از زندگیتان با جانباز جنگ بگویید.
25 سال است ازدواج کردهایم و برای درمان همسرم مجبور شدیم از روستا به شهر مهاجرت کنیم، این خانه را هم با کمک اقوام ساختیم، شاید باور نکنید پسرم که سال سوم راهنمایی است کیف و کفش ندارد که به مدرسه برود، کیف سال گذشته را که پاره شده بود، دوختم تا پسرم بتواند از آن استفاده کند.
باز هم خدا را شکر میکنم که قدرت کار کردن دارم، ما زندگی سختی داریم، همسرم بیمار است و گاهی تا صبح از درد ناله میکند و باید دست و پای همسرم را با آب گرم ماساژ دهم تا کمی از دردهایش کاسته شود، همسرم تعادل ندارد و موقع راه رفتن، زمین میخورد.
* کار در شالیزار
در کجا مشغول به کار هستید؟
در فصل کشت برنج، بهعنوان کارگر در شالیزار کار میکنم و گاهی هم برای تمیزکاری به خانههای مردم میروم.
از مسئولان چه انتظاری دارید؟
از مسئولان گلایه داریم که فرزندان ما بیکار هستند، حقوق همسرم هم هزینه درمان میشود و اگر خودم کار نکنم زندگی ما پیش نمیرود، من برای بیکار بودن فرزندانم خیلی ناراحت هستم در حالی که جامعه تصور میکند هر آنچه در کشور داریم تقدیم به خانواده شهدا، جانبازان و ایثارگران شده است.
به گزارش فارس، وقت مصاحبه تمام شده است و از خانه این دلاور روزهای جنگ، خارج میشوم، اگرچه زندگی همواره با فراز و نشیبهایی همراه است و سختی زندگی برای همه وجود دارد اما سختی زندگی این جانباز از نوع دیگری است که باید مورد رسیدگی مسئولان قرار گیرد.
روزگاری عاشقانی از کوههای سربه فلک کشیده و برفی مازندران و از جادههای خاکی روستاهایی که هنوز رنگ محرومیت دارند، راهی جبهه شدند تا به دشمن اجازه تجاوز به خاک میهن ندهند، گرامیباد یاد و خاطره دلاورمردانی که بدون چشمداشت، راهی جبهه شدند و روزگار امروز آنها به تلخی میگذرد.
==============
گفتوگو از کلثوم فلاحی
==============
انتهای پیام/86007/ت40/ظ1004