اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

یادداشت  /  حکمت و فلسفه

ضرورت مطالعه فلسفه غرب براى محققان فلسفه اسلامى - بخش اول

مقابله و نقد فلسفه غرب مبتنى بر فهم صحیح

طى دهه هاى اخیر مکاتب و اندیشه هاى فلسفى و غیرفلسفى غرب، به نحوى سیل آسا و بى رویه مرزها را درنوردیده اند و در محافل علمى کشورهاى اسلامى به ویژه ایران، حضورى محسوس و فعال یافته و فضاى فکرى و فرهنگى آنها را مورد هجوم قرار داده اند.

مقابله و نقد فلسفه غرب مبتنى بر فهم صحیح

 

چکیده

این مقاله به بررسى این موضوع مى پردازد که آیا مطالعه اندیشه هاى فیلسوفان غربى براى دانشجویان، طلاب و استادان فلسفه اسلامى امرى بى ثمر و یا وظیفه اى است لازم و ضرورى؟ براى آزمون این فرضیه، «چهار دلیل» اقامه گردیده است که به ترتیب عبارتند از: 1. کشف و اصطیاد نقاط قوت فلسفه غرب و بهره گیرى از آنها در زمینه هاى گوناگون، به ویژه در توانمندسازى و پویایى فلسفه اسلامى؛ 2. نقد مبتنى بر فهمِ صحیحِ آراء فلاسفه غرب؛ 3. اسلامى سازى علوم؛ 4. غرب شناسى در آیینه آراء و افکار «فلاسفه» غرب، به گونه اى ریشه اى و بنیادین.

 

کلیدواژه ها: ضرورت مطالعه فلسفه غرب، فلسفه اسلامى، فلسفه غرب، اسلامى سازى علوم، غرب شناسى.

مقدّمه

طى دهه هاى اخیر مکاتب و اندیشه هاى فلسفى و غیرفلسفى غرب، به نحوى سیل آسا و بى رویه مرزها را درنوردیده اند و در محافل علمى کشورهاى اسلامى به ویژه ایران، حضورى محسوس و فعال یافته و فضاى فکرى و فرهنگى آنها را مورد هجوم قرار داده اند. البته این ورود شتاب آلود و بى برنامه، در کنار آفت ها و آسیب هایى که به دنبال داشته، احیانافرصت هایى رانیزباخودپدیدآورده است.

باید اذعان کرد که این آراء و افکار متعدد و متکثر، نظر بسیارى از اهل علم در دانشگاه ها اعم از استادان و دانشجویان، حوزه هاى علمیه و حتى برخى از مردم را به خود جلب و جذب نموده و طبعا آثار عملى فردى و اجتماعى خاصى را نیز از خود بر جاى گذاشته است؛ در حدى که نمى توان نسبت به این تغییرات و آثار و نتایج برآمده از آن، نفیا و اثباتا بى تفاوت و منفعل بود.

حال با توجه به مطلب فوق، مسئله اصلى نوشتار حاضر این است که آیا استقبال از آراء فلسفى غرب و بهره گیرى از آنها امرى است نادرست و بى ثمر و حتى غیرمجاز، یا اینکه کارى است مفید و لازم؟

فرضیه و پاسخ نگارنده به مسئله فوق آن است که مطالعه مباحث فلسفى غرب ـ براى اهل آن ـ نه تنها جایز، بلکه سودمند و ضرورى مى باشد.

ازآنجاکه صحت و اعتبار هر فرضیه اى در گرو آزمون و موجه سازى آن مى باشد، در نوشتار حاضر براى اثبات مدعاى مذکور چهار دلیل اقامه شده است.

همچنین در این مقاله به مسائل فرعى ذیل نیز پاسخ داده شده است: چرایى نقد تفکر فلسفى غرب، معناى غرب، ضرورت غرب شناسى، و دلیل تلازم میان شناخت غرب، از طریق فلسفه غرب، به عنوان شرط لازم ـ و نه شرط کافى.

درباره پیشینیه این بحث باید گفت: مطالب فراوانى در زمینه هایى همچون ضرورت و اهمیت برخى مباحث، مکاتب و چهره هاى فلسفى غرب، نقد اساس فلسفه غرب، بررسى تطبیقى فلسفه اسلامى و فلسفه غرب، چگونگى مواجهه علماى اسلام با فلاسفه غرب و غیره نوشته شده است، که از جمله آنها مى توان به کتب و مقاله هاى ذیل اشاره کرد: درآمدى بر هرمنوتیک، تألیف احمد واعظى؛ هرمنوتیک، کتاب و سنّت، محمد مجتهد شبسترى؛ فلسفه تحلیلى، اثر مهدى حائرى یزدى؛ نگاهى به فلسفه غرب و کلام سنتى ایران و آشنایى ایرانیان با فلسفه هاى جدید غرب، تألیف کریم مجتهدى؛ پیشگامان حوزه علمیه شیعه در مواجهه با فلسفه غرب، نوشته محمد فنایى اشکورى و گونه شناسى رویکرد آشتیانى و مطهرى به فلسفه غرب، اثر حسینعلى رحمتى.

اما تا آنجا که نگارنده تحقیق نموده، راجع به اصل ضرورت و اهمیت مطالعه فلسفه غرب و دلایل آن، به ویژه براى محققان فلسفه اسلامى ـ در قالب کتاب یا مقاله اى مستقل ـ تحقیقى صورت نگرفته است.

وجه نوآورى مقاله حاضر این است که اهمیت و لزوم آشنایى با اندیشه هاى فیلسوفان غربى را ـ براى کسانى که در حوزه فلسفه اسلامى تحصیل و تحقیق مى کنند ـ با چند دلیل به اثبات مى رساند تا از آسیب ها و تبعاتى که ممکن است به علت ناآگاهى و انفعال دانشمندان فلسفه اسلامى نسبت به تفکر فلسفى غرب، براى جامعه ایران اسلامى به وجود آید پیشگیرى شود.

ضرورت اول: کشف و اصطیاد نقاط قوت فلسفه غرب و بهره گیرى از آنها

اولین ضرورتى که مى تواند فیلسوفان اسلامى را به مطالعه جدى و تحقیقى آثار فلسفى غرب ترغیب نماید، بهره گیرى از نقاط قوت و ویژگى هاى مثبت تأملات فلاسفه غرب ـ البته با نظرداشتِ ضعف ها و نقایص دیگر آنها ـ مى باشد؛ خصوصیاتى که یا احیانا در فلسفه اسلامى یافت نمى شوند و یا کمتر و به نحو اجمالى به آنها پرداخته شده است.

ممکن است شخصى یا مکتبى در حوزه اندیشه، از کاستى ها و ناراستى هاى فراوانى رنج ببرد، اما هرگز نمى توان به این بهانه، اگر احیانا از نقطه مثبتى برخوردار بود، آن را نادیده گرفت و انکار کرد؛ چراکه یک فیلسوف واقعى و ملتزم به معیارهاى ارزشى و موازین اخلاقى، حق را هر کجا و نزد هر کس که یافت، بى درنگ آن را برمى گیرد.

با توجه به مطلب فوق، باید افزود مکاتب فلسفى و حتى غیرفلسفى غرب نیز از این قاعده مستثنا نیستند؛ ازاین رو، کسى که متصلبانه معتقد است همه یا غالب مکاتب فلسفى غرب، ره به باطل مى پویند و هیچ ویژگى مثبت و قابل استفاده اى در میان آراء آنها یافت نمى شود و ازاین رو، تمام تلاش ها و تأملات چندین هزار ساله آنها از اساس بى ارزش و غیرقابل اعتناست، سخن وى معقول و مقبول نمى باشد.

برخى از محققان به این ضرورت مهم تصریح نموده و بر آن پاى فشرده اند: ضرورت دیگرى که مى توان در فلسفه اسلامى طرح کرد، بهره گیرى از کوشش هاى جدید در فلسفه غرب است (خسروپناه، 1389، ص 465).

مقام معظم رهبرى نیز به عنوان کسى که افق ها و چشم اندازهاى کلى و طرح هاى کلان در حوزه علوم را پیش روى دانشمندان رشته هاى مختلف ترسیم نموده و سیاست گذارى مى کنند، در بیانات آغاز درس خارج خود در سال 1370، علاوه بر لزوم کسب آمادگى در برابر فلسفه هاى غلط و انحرافى غرب، یکى دیگر از دلایل و ضرورت هاى اطلاع از افکار فلسفى موجود دنیا را، استفاده فیلسوفان و دیگر علما از نقاط مثبت اندیشه آنها معرفى نموده و پیشرفت فلسفه اسلامى را تا حدّ زیادى در گرو آن مى دانند: تبحر در فلسفه به این معناست که ما بتوانیم از تمام افکار فلسفى موجود دنیا ـ که به شکل ساعت نگارى پیش مى رود و ساعت به ساعت فکر فلسفى مطرح مى شود ـ و از ماده فلسفه موجود خودمان مطلع باشیم و در مقابل فلسفه هاى غلط و انحرافى، خودمان را در حال آماده باش نگه داریم و احیانا اگر نقطه مثبتى در آنها هست، از آن نقطه مثبت استفاده بکنیم. فلسفه ما این طورى پیشرفت مى کند؛ و الّا در حد شناخت افکار و کلامات بزرگان به این اندازه ارزشى ندارد (خامنه اى، 1377، ج 8، ص 65).

در ذیل به یک نمونه از این نقاط قوت و برگرفتنى، به نحو تفصیلى، و به چند مورد دیگر، تنها در حدّ اجمال اشاره مى شود:

تقدم معرفت شناسى بر وجودشناسى در آغاز تفکر فلسفى

در تاریخ فلسفه اسلامى، از ابتدا تاکنون موضوع فلسفه اولى، همواره وجود یا موجود بما هو موجود در نظر گرفته مى شده است و ازاین رو، فلاسفه غالبا کتب فلسفى خود را با بحث از وجود آغاز مى کرده اند؛ هرچند که مباحث معرفت شناسى هم از نظر آنان دور نبوده، اما این سنخ مباحث، لابه لاى بحث هاى هستى شناختى، ذیل مسائلى همچون وجود ذهنى، علم و عالم و معلوم و انواع ادراکات طرح و تحقیق مى شده اند.

به عبارت دیگر، در طول تاریخ فلسفه اسلامى، مسائل وجودشناسى از نظر ترتیب، ساختار و چینش، بر مباحث معرفت شناختى تقدم داشته و این سنت فلسفى تا عصر حاضر یعنى تا زمان علّامه طباطبائى نیز همچنان ادامه داشته است: در آثار مدوّن فلسفه اسلامى بحث از جهت ارائه و کاشفیت شناخت که به مباحث معرفت شناسى و شناخت شناسى معروف است، در ذیل مسائل وجود ذهنى یا مسائل علم به تناسب تأثیرى که از آنها مى پذیرد مطرح شده (جوادى آملى، 1388، ج 1، ص 293).

همین مسئله، یعنى تقدم مباحث وجودشناسى بر مسائل معرفت شناختى در تاریخ فلسفه غرب هم از ارسطو به بعد تا اواخر قرون وسطا رواج و استمرار داشته است تا اینکه نوبت به دکارت رسید و او با تأملات معرفت شناختى خود در باب شک و یقین و ادراکات انسان و اصل قرار دادن فاعل شناسایى نسبت به متعلَّق شناسایى، عقربه مباحث فلسفى را از وجودشناسى به معرفت شناسى تغییر جهت داد و بدین ترتیب، طرح اولیه یک شیوه جدید ساختارى و روشى را در نحوه ورود به مباحث فلسفى درافکند. پس از سال ها که محور فلسفه در قرون وسطا وجود و موجودات به عنوان متعلَّق شناسایى بود، دکارت بحث را به سمت فاعل شناسایى و لزوم نقادى و یافتن روشى براى شناخت و تفکیک شناسایى هاى صحیح و مستقیم از یکدیگر هدایت کرد (رحیمیان، 1386، ص 172).

دکارت با پیش کشیدن شک دستورى یا روشى و تلاش براى عبور از آن به منظور دستیابى به یقین، و همچنین متوقف دانستن مباحث وجودشناختى از قبیل خدا، نفس و جوهر بر حلّ مسئله یقین، عملاً فلسفه خود را با شناخت شناسى آغاز کرد. او خود درباره ضرورت وصول به یقین مى گوید: همان طور که از قبول امور بدیهى البطلان احتراز لازم است، همچنان هم از اعتقاد به امورى که کاملاً قطعى و تردیدناپذیر نباشد، باید به دقت اجتناب ورزید؛ ازاین رو، براى توجیه ردّ مجموعه آنها کافى است بتوانم در هر کدام آنها اندک زمینه اى براى شک پیدا کنم (دکارت، 1381، ص 29).

پس از دکارت نیز غالب فلاسفه از همین سنت او پیروى کردند که اوج آن را در کانت مى توان مشاهده کرد. کانت در مقایسه با فلاسفه پیش از خود، اهتمام بیشترى به مباحث شناخت شناسى و نقد و بررسى قوه ادراک در انسان از خود نشان داد تا حدّى که به تعبیر شهید مطهرى، فلسفه کانت به منطق ـ که نوعى خاص از فکرشناسى است ـ از فلسفه ـ که جهان شناسى است ـ نزدیک تر است (مطهرى، 1382، ج 5، ص 138).

از نظر کانت، وظیفه اصلى فیلسوف پرداختن به نقد قوه شناخت و تعیین حدود و قلمرو عقل است و تا این مسئله حل نشود، پرداختن به وجودشناسى کارى بى حاصل است که وظیفه اساسى فیلسوف این است که پیش از هر پژوهشى به بررسى و ارزیابى توان آدمى و نیروهاى شناخت وى بپردازد و بدون اطمینان از توانایى شناخت به هیچ دیدگاهى ملتزم نشود(زمانى،1386،ج2،ص79).

این مسئله پس از کانت نیز همچنان ادامه یافت، به حدّى که مباحث معرفت شناسى از چنان اهمیت و وسعتى برخوردار شد که امروزه در محافل علمى دنیا به عنوان یک دانش کاملاً مستقل و نظام مند مطرح است.

بنابراین، توجه جدى به مطالب معرفت شناختى به طور مستقل و تقدم معرفت شناسى بر وجودشناسى، از ویژگى هاى تفکر فلسفى غرب است که سنگ بناى آن توسط دکارت بنا نهاده شد.

اکنون پس از نگاهى اجمالى و گذرا به تاریخ فلسفه اسلامى و فلسفه غرب از حیث نحوه ورود به مباحث فلسفى، باید پرسید کدام شیوه صحیح به نظر مى رسد؟

در پاسخ و در مقام داورى، باید گفت: حق آن است که هستى شناسى تنها در سه مسئله وجود واقعیت، وجود انسان و وجود قوه شناخت، بر معرفت شناسى مقدم است. ورود به مسائل معرفتى و بحث از شناخت با برخى از گزاره هاى هستى شناختى آغاز مى شود. اولین گزاره اى که نفى و یا تردید در آن، مانع از ورود به بحث شناخت بوده و قبول آن شرط ضرورى و لازم است، این است: واقعیتى هست و گزاره دوم اینکه: انسان واقعیت دارد و سومین گزاره: انسان درباره خود و اصل واقعیت اندیشه مى کند. با قبول سه اصل فوق، مسائل مربوط به معرفت و شناخت و سؤالاتى که در حوزه این مهم است، ظهور مى نماید؛ مانند: آیا اندیشه انسان راه به واقع مى برد؟ (جوادى آملى، 1378، ص 65).

اما از این سه امر بدیهى و مفروغٌ عنه که بگذریم، باید اذعان کرد که از نظر منطقى و روشى و در مقام اثبات، به طور قطع مباحث معرفت شناسى، بر دیگر مباحث فلسفى مقدم خواهد بود تا حدى که آیت اللّه مصباح در این باره مى گوید: حتى مسئله اصالت وجود ـ که از زمان مرحوم صدرالمتألهین اولین بحث اصیل در فلسفه تلقى مى شود ـ به نظر ما وقتى روشن مى شود که مسائل علم قبلاً حل شده باشد (مصباح، 1375، ص 17).

مسئله فوق، یعنى ضرورت پرداختن به مباحث معرفت شناسى، مقدم بر تمام موضوعات فلسفى ـ البته پس از اذعان به سه مطلب مذکور ـ از نظر همه یا غالب فلاسفه و محققان معاصر، مورد تأیید و قبول واقع شده است.

علّامه طباطبائى کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم خود را با مباحث شناخت شناسى آغاز مى کند و پیش از پرداختن به مسائل هستى شناختى، به تبیین و تدقیق در مسئله ادراک و علم به واقع مى پردازد.

شهید مطهرى نیز به تبع استاد خود به این مسئله باور فراوانى داشتند و این اعتقاد و دغدغه خود را با این بیان آشکار مى کنند: تا ذهن را نشناسیم نمى توانیم فلسفه داشته باشیم؛ یعنى شناختن واقعیت بدان سان که بشر از فلسفه انتظار دارد، بدون شناختن ذهن و آگاهى از انبوه اندیشه هاى غلط اندازِ ذهن میسر نیست (مطهرى، 1383، ج 6، ص 460).

آیت اللّه مصباح در کتاب آموزش فلسفه، پیش از آنکه به مباحث وجودشناسى بپردازد، ابتدا به طور مبسوط و تفصیلى به مسائل مربوط به شناخت و ادراک اهتمام مى ورزد. ایشان در کتاب دروس فلسفه نیز از همین شیوه استقبال نموده و پیش از ورود به مبحث وجود، قریب 50 صفحه از کتاب را به بحث و بررسى پیرامون مسائل شناخت اختصاص داده اند: در اینجا ما مباحث علم را مقدم داشتیم؛ چون حلّ بسیارى از مسائل وجود، متوقف بر این مسائل بود (مصباح، 1375، ص 65).

آیت اللّه مصباح ساختار کتاب چکیده چند بحث فلسفى را نیز به گونه اى ترتیب داده اند که مبحث شناخت عقلانى و ارزش آن بر علت و معلول، ثابت و سیال و فعلیت و استعداد تقدم داشته باشد (ر.ک: مصباح، بى تا، ص 19ـ37).

آیت اللّه جوادى آملى نیز به همین روش پایبند بوده و مسئله شناخت را اثباتا بر مباحث هستى شناختى مقدم مى دانند: [معرفت شناسى ]سرآمد همه بحث هاى برهانى و عرفانى است؛ زیرا میزان اعتبار برهان و قلمرو حکومت آن و همچنین معیار اعتبار عرفان و منطقه حکمروایى آن و نیز داورى بین برهان و عرفان در موارد اختلاف، از معارف زیربنایى معرفت شناسى است که تا حل نگردد، نه فتواى حکمت معتبر خواهد بود و نه فتواى عرفان قابل اعتماد مى باشد (جوادى آملى، 1382، ج 5، ص 34).

علاوه بر این بزرگان، سایر فلاسفه و محققان معاصر نیز کتاب هاى فلسفى خود را با طرح مبحث شناخت و بررسى مسائل آن آغاز نموده و ضمن دفاع از رئالیسم معرفتى فلاسفه مسلمان، به شبهات سوفسطائیان، شکاکان، نسبى گرایان و منکران نظریه مبناگروى پاسخ گفته اند: به رغم مواهب و مزایاى بى شمار حکمت اسلامى... فلسفه اسلامى هنوز و همچنان از جهات مختلف دچار کاستى ها و ناراستى هایى است که باید مرتفع گردد. از باب نمونه، به موارد زیر مى توان اشاره کرد: الف ...؛ ب. از نظر ساختارى؛ از قبیل 1. تصلّب بر چیدمان کنونى؛ 2. عدم اهتمام به معرفت شناسى که بى شک، بر هستى شناسى مقدم است (رشاد، 1384، ص 224).

با توجه به مطالب فوق، حال سؤال این است که آیا این تغییر نگرش و کاربست روش جدید و منطقى در نحوه ورود به مباحث فلسفى، امرى اتفاقى و بى مبنا بوده یا اینکه عاملى در پس آن نهفته است؟

به نظر مى رسد علّامه طباطبائى که در اصول فلسفه براى نخستین بار مباحث معرفت شناختى و ادراکات عقل را به عنوان مدخل ورود به فلسفه قرار داد، در این مسئله، از تأملات برخى فلاسفه غربى و همچنین اشکالات، شبهات، پرسش ها و مسائل جدى و پرچالشى که آنها پیرامون مسئله شناخت و ادراک مطرح نموده اند، تأثیر پذیرفته است؛ تأثیرى مفید و مبارک: ایشان (علّامه طباطبائى) به دلیل برخورد با شبهات مختلف معرفت شناسى در زمان خود، بخشى از کتاب اصول فلسفه را بدین مباحث اختصاص داد و شهید مطهرى و دیگر شاگردان علّامه نیز این مسئله را دنبال کردند. پس از این بزرگان نیز کتاب ها و مقاله هایى در این زمینه نوشته شد (معلمى، 1387، ص 39).

آیت اللّه جوادى آملى در این باره چنین مى گوید: مسئله شناخت ـ که اینک مسئله عمده در فلسفه غرب است ـ گرچه همان گونه که سیدناالاستاد علّامه، در مقاله دوم و سوم از کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم بیان نموده اند، از مسائل متأخر فلسفى است و لکن از جهت اهمیت و در مقام اثبات بر بسیارى از مسائل فلسفى پیشى دارد و به همین دلیل، فصل مربوط به ارزش معلومات و دیگر فصولى که پیرامون مسئله شناخت است، در کتاب شریف اصول فلسفه مقدم بر دیگر مباحث فلسفى آمده است (جوادى آملى، 1382، ج 4، ص 100؛ ر.ک: همو، 1386، ص 188).

علّامه طباطبائى در مقام یک فیلسوف، از طرفى وظیفه خود را پاسخ به سؤالات و نیازهاى فلسفى عصر خود مى دانست و از سوى دیگر، به عنوان یک متکلم، رسالت خویش را در دفاع از حریم عقاید دینى و مقابله با شبهات و هجمه هاى فکرى که اساس دین را نشانه رفته اند مى دید؛ ازهمین رو، در این میدان علمى نفس گیر و پرچالش گام نهاد، اما بى شک لازمه چنین امرى، شناخت مکاتب فلسفى غرب بود تا اینکه مواجهه او با افکار غربى و نقد آنها، مبتنى بر فهمى صحیح و واقعى باشد: علّامه طباطبائى وقتى به غرب نگاه کرد و [از باب نمونه ]با مارکسیسم استالین مواجه شد، به مخالفت و بیان شعار اکتفا نکرد، بلکه پرسید و اندیشید که غرب چه مى گوید و در گفته اش تأمل کرد (داورى، 1389، ص 419).

در جریان این تضارب آراء و داد و ستد علمى و فکرى و فلسفى بود که علّامه علاوه بر آگاهى از نقاط ضعف و کاستى هاى تفکر فلسفى غرب، احیانا به نقاط قوت و آراء مفیدى نیز برمى خورد که یکى از آنها همین ضرورت تقدم معرفت شناسى بر بسیارى از مسائل وجودشناسى، به عنوان مدخل و طلیعه ورود به مباحث فلسفى بود.

علاوه بر مطلب فوق، نکات مفید، تحقیقات مهم و مسئله هاى نوپدید و قابل توجه دیگرى در میان آثار فیلسوفان غربى مى توان یافت که به چند مورد از آنها به صورت اجمالى و گذرا اشاره مى شود. این مطالب مى توانند از جنبه هاى گوناگون حایز اهمیت واقع شوند: طرح مسئله هاى نوین، حلّ برخى از مسائل بى پاسخ، ابداع تقسیم بندى هاى جدید، به میان آوردن رویکردها و روش هاى متفاوت و بدیع، ارائه تعاریف گوناگون، توصیف ها، تحلیل ها، تبیین هاواستدلال هاى متفاوت و غیره.

فلسفه تحلیلى

برخى از آموزه ها و دستاوردهاى فلسفه تحلیلى عبارتند از: مباحث زبان شناسى و کارکردهاى زبان، معناى معنا، ملاک معنادارى و بى معنایى، ارائه گفتار و نوشتار ـ حتى الامکان ـ بدون ابهام، ایهام و اطناب کلام؛ تحلیل کلمات و گزاره ها و دقت در ساختار نحوى و منطقى آنها براى احتراز از وقوع در خطاها و لغزش هاى زبانى؛ و همچنین اهمیت فراوان به دلیل آورى و مستدل سازى افکار و مدعیات.

جان هاسپرس که یکى از فیلسوفان تحلیلى معاصر است، درباره اهمیت معناشناسى و تحلیل مفهومى واژه ها و اصطلاحات فلسفى و متافیزیکى مى گوید: نظریات متعددى درباره آزادى انسان، ذهن، خدا، سعادت و بسیارى مسائل دیگر ارائه و ارزیابى مى کنیم، ولى اگر بخواهیم این مسائل بنیادى و فوق العاده انتزاعى را بدون تحلیل مفاهیم دنبال کنیم، کار عبثى خواهد بود. پس در مورد هر مسئله، ابتدا به معنى شناسى مى پردازیم؛ چون این کار مقدمه بى چون و چرایى براى روشن شدن مشکلات معرفت شناختى است (هاسپرس، 1370، ص 119).

دکتر مهدى حائرى یزدى نیز در کتاب فلسفه تحلیلى خود تحت عنوان مزایاى فلسفه تحلیلى چنین مى آورد: فلسفه تحلیلى مى خواهد به ما نشان دهد که آیا ما واقعا حرف مى زنیم یا مهملات به هم مى بافیم. آنها تا اندازه اى هم درست مى گویند؛ یعنى مى توانند راست و درست را نشان دهند و ابهامات یک سلسله از مفاهیم را آشکار سازند (حائرى یزدى، 1379، ص 21).

فلسفه هاى مضاف

اهمیت به فلسفه هاى مضاف و عنایت به مسائل مهم و نوینى که در آنها طرح و در مواردى پاسخ داده شده است، ما را در بهبود و تقویت نگاه درجه دوم به علوم، به ویژه فلسفه اسلامى یارى خواهد نمود. توجه به فلسفه هاى مضاف فلسفه غرب، مانند فلسفه ریاضى، فلسفه علم، فلسفه اخلاق، فلسفه علوم اجتماعى و... نیز مى تواند در رشدآن[فلسفه اسلامى]مؤثرباشد(خسروپناه،1389،ص468).

فلسفه هاى اگزیستانس

برخى از مسائل مطرح در فلسفه اگزیستانسیالیسم بعضا در فلسفه اسلامى، یا اصلاً بدانها پرداخته نشده و یا به طور جدى و درخور، مورد ارزیابى و موشکافى قرار نگرفته اند. تعدادى از این مسائل عبارتند از: آرامش و اضطراب، غم و شادى، امید و ناامیدى، معناى زندگى، آزادى، مسئولیت، عشق، ایمان، ترس، دلهره، تنهایى، مرگ هراسى و مرگ اندیشى، ارتباطات و مناسبات انسانى و غیره (ر.ک: مصلح، 1387؛ سارتر، 1389).

هرمنوتیک

مباحث هرمنوتیکى که توسط شلایر ماخر، دیلتاى، و ریکور مطرح شده اند و به ویژه بحث هرمنوتیک فلسفى که هایدگر و گادامر به آن پرداخته اند، اصول و قواعد مهمى را در فهم و تفسیر متون به دست داده و افق هاى جدیدى را در تأملات فلسفى پیش روى فلاسفه و دانشمندان علوم دیگر گشوده است. نگاه هرمنوتیک فلسفى به مقوله فهم به طور عام، و فهم و تفسیر متن به طور خاص، بدیع و بى سابقه است و مباحثى که مطرح کرده است، در میان متفکران اسلامى پیشینه ندارد (واعظى، 1386، ص 54).

البته در اینجا باید دقت داشت که هر اندیشه اى ممکن است داراى لوازم و نتایج گوناگونى ـ اعم از درست یا نادرست ـ باشد؛ ازاین رو، لازم است در استفاده از افکار مختلف و از جمله آراء هرمنوتیکى فلاسفه غرب، لوازم و پیامدهاى مثبت و منفى آنها را نیز در نظر داشت تا از خطر انحراف و کژاندیشى در امان ماند. از رهگذر همین مباحث و قواعد هرمنوتیکى، هم مى توان در مسیر فهم بهتر کتاب و سنت و در جهت بهبود و تقویت علوم اسلامى بهره برد، و هم ممکن است کسى به دلیل شیفتگى افراطى نسبت به آن، از مسیر فهم صحیح متون دینى و علوم اسلامى خارج شود.

فلسفه پراگماتیسم

فیلسوفان پراگماتیست رویکردى کارکردگرایانه دارند. توجه جدى آنها به آثار عینى و عملى اندیشه هاى فلسفى و پرهیز از درافتادن به دام برخى از بحث هاى عقلى تجریدى محض مى باشد که هیچ فایده مستقیم یا غیرمستقیم براى آنها در زندگى واقعى انسان ها متصور نیست: روش پراگماتیکى عبارت است از کوشش براى تفسیر هر مفهومى به کمک ردگیرى پیامدهاى عملى مربوط به آن (جیمز، 1386، ص 40).

به موارد فوق مى توان مطالب ذیل را نیز افزود:

ـ تحقیقات و ابتکارات دکارت، لاک، هیوم و کانت در قلمروى معرفت شناسى؛

ـ مباحث فلسفه سیاست در اندیشه هاى افلاطون، ارسطو، هابز و هیوم؛

ـ تأملات هایدگر در مسئله وجود، سیر تفکر غربى، حقیقت غرب و نقدهاى مبنایى او بر این تمدن؛

ـ مباحث فلسفه اخلاق، نقادى عقل و توجه به محدودیت هاى قوه شناخت در نظام فلسفى کانت؛

ـ برخى مطالب مطرح شده توسط ایمان گرایانى همچون کى یرکه گور، ویتگنشتاین، پلانتینگا و غیره.

ضرورت دوم: نقد و مقابله مبتنى بر فهم صحیح

ضرورت دومى که ایجاب مى کند محققان و دوست داران فلسفه اسلامى به سراغ بازخوانى آراء فلاسفه غربى بروند، اهمیت و لزوم نقدِ توأم با فهمِ افکار آنان است.

 

منابع

جوادى آملى، عبداللّه، 1385، اسلام و محیط زیست، چ پنجم، قم، اسراء.

ـــــ ، 1389، پیام حضرت آیت اللّه جوادى آملى به کنگره اندیشوران فلسفى، قم، اسراء.

ـــــ ، 1385، تبیین براهین اثبات خدا، چ سوم، قم، اسراء.

ـــــ ، 1391، حوزه و روحانیت، قم، اسراء.

ـــــ ، 1382، رحیق مختوم، چ دوم، قم، اسراء.

ـــــ ، 1386، شمس الوحى تبریزى، قم، اسراء.

ـــــ ، 1386، منزلت عقل در هندسه معرفت دینى، چ دوم، قم، اسراء.

جیمز، ویلیام، 1386، پراگماتیسم، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، چ سوم، تهران، علمى و فرهنگى.

حائرى یزدى، مهدى، 1384، جستارهاى فلسفى، تهران، مؤسسه پژوهشى حکمت و فلسفه ایران.

ـــــ ، 1379، فلسفه تحلیلى، تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر.

حسینى خامنه اى، سیدعلى، 1377، حدیث ولایت، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى.

حلبى، على اصغر، 1383، تاریخ سیر فلسفه در اروپا، تهران، قطره.

خاتمى، محمود، 1386، مدخل فلسفه غربى معاصر، تهران، علم.

خسروپناه، عبدالحسین، 1389، فلسفه فلسفه اسلامى، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.

ـــــ ، 1389، کلام جدید با رویکرد اسلامى، قم، دفتر نشر معارف.

داورى، رضا، 1387، عقل و زمانه، تهران، سخن.

ـــــ ، 1386، فلسفه در دام ایدئولوژى، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل.

ـــــ ، 1389، ما و تاریخ فلسفه اسلامى، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.

دکارت، رنه، 1381، تأملات در فلسفه اولى، ترجمه احمد احمدى، چ سوم، تهران، سمت.

رحیمیان، سعید، 1386، مجموعه مقالات پیرامون فلسفه غرب، چ دوم، قم، بوستان کتاب.

رشاد، على اکبر، 1384، دین پژوهى معاصر، چ دوم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.

زمانى، مهدى، 1386، تاریخ فلسفه غرب، تهران، پیام نور.

سارتر، ژان پل، 1389، اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، چ سیزدهم، تهران، نیلوفر.

عالم، عبدالرحمن، 1390، تاریخ فلسفه سیاسى غرب، چ چهاردهم، تهران، وزارت امور خارجه.

فرامرزقراملکى، احد، 1385، اصول و فنون پژوهش در گستره دین پژوهى، چ دوم، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه.

فنایى اشکورى، محمد، 1389، میزگرد فلسفه اسلامى و فلسفه غرب، در: iki.ac.ir.

کاپلستون، فردریک، 1370، تاریخ فلسفه، ترجمه امیرجلال الدین اعلم، چ دوم، تهران، سروش.

مصباح، محمدتقى، 1379، آموزش فلسفه، چ دوم، تهران، سازمان تبلیعات اسلامى.

ـــــ ، بى تا، چکیده چند بحث فلسفى، قم، در راه حق.

ـــــ ، 1375، دروس فلسفه، چ دوم، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى.

مصلح، على اصغر، 1387، فلسفه هاى اگزیستانس، چ دوم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.

مطهرى، مرتضى، 1383، تهران، صدرا، ج 22.

ـــــ ، 1384، مجموعه آثار، چ دوازدهم، تهران، صدرا، ج 1.

ـــــ ، 1383، مجموعه آثار، چ دوم، تهران، صدرا، ج 21.

ـــــ ، 1383، مجموعه آثار، چ دهم، تهران، صدرا، ج 6.

ـــــ ، 1382، مجموعه آثار، چ نهم، تهران، صدرا، ج 5.

ـــــ ، 1383، مجموعه آثار، چ یازدهم، تهران، صدرا، ج 2.

معلمى، حسن، 1387، حکمت متعالیه، قم، هاجر.

موسوى خمینى، سیدروح اللّه، 1378، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى قدس سره.

واعظى، احمد، 1386، درآمدى بر هرمنوتیک، چ پنجم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.

هابز، توماس، 1387، لویاتان، ترجمه حسین بشیریه، چ پنجم، تهران، نشر نى.

هاسپرس، جان، 1370، درآمدى به تحلیل فلسفى، ترجمه سهراب علوى، تهران، مرکز ترجمه و نشر کتاب.

 

على شفابخش: کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامى دانشگاه مفید.

معرفت - سال بیست و سوم ـ شماره 206 (ویژه فلسفه).

ادامه دارد...

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول