و- آزمون چارچوب نظری
1- متغیرهای خشونتزا
1-1- تأثیر رهبران در هدایت جنبشهای اسلامی به افراط
رهبران، نقشی برجسته در جنبشهای اسلامی دارند؛ بهخصوص، مؤسسان این جنبشها نقش رهبری فرهمند را ایفامیکنند، به این دلیل که امت اسلامی به تشکیلاتی سازمانیافته تعدیلنشده و امت اسلامی به گروههایی سازمانیافته تقسیمشده که هسته اصلی هریک از آنها، فقیه کاریزماتیک است (حسینی، 1381: 166)؛ نقطه ضعف این گروهها اینها بودهاند: اول اینکه با درگذشت رهبر کاریزماتیک، اغلب، گروه از هم میپاشیدهاست و دوم اینکه با توجه به نوع سازمانیافتگی و قائمبهشخصبودن این گروهها، بهطور عمومی، کنترل آنها امکانپذیر بودهاست و اغلب، پس از بنیانگذار، تأثیر جنبشهای اسلامی روبهافولمیگذارد و دیگررهبران جنبش، آن فرهمندی بنیانگذار را ندارند به همین دلیل، تصمیمها به شکل شورایی گرفتهمیشوند (کوپل، 1366: 160)؛ این موضوع را در اخوانالمسلمین مصر بهوضوح میتواندید.
حسنالهضیبی که شخصیت ذاتیاش، انسانی آرام و متنفر از خشونت بود، پس از حسنالبنا، رهبری جنبش را بهدستگرفت و جنبش را به سمت فعالیتهای اعتدالی هدایتکرد؛ از دیگر رهبرانی که کوشید، اخوان را به سمت فعالیتهای اعتدالی هدایتکند، عمرالتلمسانی، سومین مرشد عام اخوانالمسلمین بود؛ وی اسلام را مبلغ ایمان، عبادت، عشق به میهن، فرهنگ، قانون و قدرت میدانست که یک نظام کامل برای اداره تمامی جنبههای زندگی بشر است و تمامی عرصههای زندگی انسان را تحت پوشش و راهنمایی قرارمیدهد و به همین دلیل است که مردم برای حل مشکلات خود بهسوی اسلام گرایشمییابند (هوسمی، 1383: 68).
درحالیکه سید قطب، یکی از رهبران اصلی اخوانالمسلمین اعتقادداشت، ایمان واقعی به اسلام به معنی تسلیم کامل در مقابل اراده خداوند است و جامعههای موجود جامعه جاهلی است و دارالسلام، جامعهای است که در آن، دولت اسلامی، برقرار است و حدود الهی در آن اجرامیشوند؛ درمقابل، تمام سرزمینهایی که در آنها، با عقیده یک مسلمان حقیقی مبارزهمیکنند و تعالیم اسلام را رعایتنمیکنند، دارالحرب است؛ اگرچه مسلمانان در آنجا زندگیکنند، وظیفه مسلمانان واقعی، مبارزه با این وضعیت و تبدیل وضعیت به جامعه اسلامی است و هدف نهایی مسلمانان، استقرار حاکمیت خدا در زمین است.
سید قطب، معتقد بود ازآنجاکه عمل مسلمان، همیشه امری بنیادی است، باید درپی تشکیل یک جامعه عقیدتی برآمد؛ هرچند که آن، کوچک باشد و اطاعت از حاکم در قوانین اسلامی، به دلیل خود شخص و جایگاه وی در جامعه نیست بلکه اطاعت از وی، ناشی از تبعیتش از قانون الهی است (دکمجیان، 1390: 165)؛ همچنانکه اشارهشد، بیشتر رهبران اصلی اخوان، پس از سید قطب سعیکردند، اعضای اخوان را به سمت فعالیتهای اعتدالی سوقدهند و ضمن اینکه نسبتبه سیاستهای دولت، دیدی انتقادی داشتند، با دولت همکاریمیکردند.
1-2- زمینههای تاریخی درگیری مذهبی
مصر، برخلاف کشورهایی مانند لبنان، سوریه و عراق، دارای تنوع قومی نیست؛ ازاینرو، تقسیمبندی قومی و مذهبی به شکل افراطی در آن بهوجودنیامدهاست؛ از این لحاظ، تنشهای قومی بهصورتیکه در این کشورها مشاهدهمیشوند، کمتر وجوددارند ولی برخوردهای تند مذهبی میان افراطگرایان و نیروهای دولتی و همینطور، تنشهای محدود میان قشرهایی از مردم و اقلیت مسیحی وجوددارند؛ ازاینرو آنچه ازطرف حکومتهای این کشور انجامگرفته، اقدامهایی در جهت مهار این جریانهای بحرانساز بودهاست (کریمنیا، 1388: 68)؛ برای همین در طول تاریخ مصر، درگیری قومی و مذهبی شدیدی وجودنداشته و کینه و بغض تاریخی در میان ادیان مختلف مصر شکلنگرفته که آتش زیر خاکستر باشد که با بهوجودآمدن هر محیط بحرانی، آتش آن دوباره شعلهور و موجب انباشت کینههای مذهبی در میان ادیان مختلف مصر شود.
امروزه نیز، نوعی اتحاد و همبستگی خوب را در این کشور شاهد هستیم؛ به این دلیل که 94 درصد از اعضای این کشور، سنی شافعی هستند و اخوانیها هم سنیمذهباند؛ این موضوع، باعث میشود که جنبشها در محیط بحرانی به دلیل عدم وجود زمینههای تاریخی درگیری مذهبی به شکل اصلاحی و اعتدالی عملکنند و از اقدامهای افراطی و خشونتآمیز کمتری استفادهکنند؛ به این دلیل اگر بحرانی جدید بهوجودآید، روشنشدن آتش کینههای پیشین را که در خاطر مردم ثبتشدهاند، بهدنبالنمیآورد و امکان همکاری و مشارکت را فراهممیسازد.
1-3- سکولاریسم
جمعیت اخوانالمسلمین از زمان تأسیس، انتقادهایی را متوجه دولت مصر میکرد؛ این انتقادها، ازآنرو بود که مدارس تبشیری مسیحی اجازهداشتند، فعالیتکنند ولی اسلام در مدارس دولتی تدریسنمیشد و به تاریخ اروپا بهعنوان مادۀ درسی، بیش از تاریخ اسلام اهمیتدادهمیشد (میشل، 1387، ج2: 264 تا 265).
در زمان ناصر به دلیل فضای حاکم بر جامعه، از حکومت اسلامی، کمتر صحبتبود و آنچه در جامعۀ آن زمان مصر، غالب محسوبمیشد، عبارتبود از: سکولاریسم و ملتپرستی. اخوان از دولت درخواستکرد، در جهت اهداف اسلامی، حرکت خود را در جامعه آغازکند ولی ناصر معتقد بود، دین از سیاست، باید جدا باشد و مذهب، رابطه فردی میان انسان و خداست و دین نباید در امور جامعه دخالتکند (ذوالفقاری، 1389: 109)؛ به این دلیل، اخوان به فعالیتهای خشونتآمیز دستزد و در 26 اکتبر سال 1954، یکی از اعضای اخوان، ناصر را ترورکرد اما پس از شکست در سال 1967 که ضربهای مهلک به ناسیونالیسم و آرمانهای ترویجشده ازسوی ناصر، وارد شد(دالاکورا،116:2007) ، ناصر تلاشکرد از طریق پذیرش اسلام، چارچوب مشروعیت خود را گسترشدهد تا ضمن گسترش مقبولیت مردمی خود، از فعالیت گروههای اسلامی جلوگیریکند؛ بههرروی، اخوان، خلأ سیاسی و ایدئولوژیک پس از جنگ 1967 را فرصتی مناسب برای تجدید حیات خود یافت و به گسترش فعالیت خود در میان اقشار مختلف بهویژه دانشجویان رویآورد (کدیور، 1373: 138).
سادات، سیاست اسلامگرایی را با جدیتی بیشتر دنبالکرد (دالاکور، 2007: 115-114) ؛ واقعیت، آن است که سادات، حتی پیش از کسب قدرت، بهعنوان فردی اسلامگرا شهرتداشت و پس از کسب قدرت، در تبلیغات رسمی از او بهعنوان «رئیسجمهور مؤمن» یادمیشد. سادات بر نام خود، محمد تأکیدمیکرد و سخنانش را با آیاتی از قرآن پایانمیداد (نبوی، 1384: 67).
از زمان بهقدرترسیدن سادات، شریعت، بهعنوان منبع اصلی قانونگذاری مصر معرفیشد و به دستور او، رادیو و تلوزیون، به پخش اذان در پنج نوبت، ملزم شدند (صلاح، 1380: 116)؛ پس چه اخوان و چه سایر گروههای اسلامگرا، در برابر خود، دولتی غیرمذهبی یا ضدمذهبی را نمیدیدند که بتوانند بهسادگی، مشروعیت و عملکرد آن را زیرسؤالببرند؛ تنها کاری که از دست آنها برمیآمد، آن بود که رفتارهای دولت را ظاهرسازی، غیرواقعی، حیلهگرانه یا کمتر اسلامی نشاندهند؛ اثبات چنین امری تا سال 1977، مشکل بود.
در دوران مبارک، اسلامیکردن فضای سیاسی و اجتماعی ازسوی دولت مانند دوران سادات، بهصورت کنترلشده ادامهیافت. ازسویی «گفتمان مصری، روزبهروز اسلامیتر» شده و ازسویدیگر، دولت تا سال 1995، ده هزار مسجد و بیش از شصت هزار نهاد آموزشی با 5/2 میلیون دانشآموز را تحت پوشش داشتهاست. تعداد امامهایی که برای وزارت اوقاف کارمیکنند، از 6 هزار نفر در سال 1982 به 22 هزار تن در سال 1996 رسیدهاست (نبوی، 1384: 75)؛ به همین دلیل، اخوانالمسلمین از فعالیتهای افراطی خود دستکشید و سعیکرد تا با واردشدن در جامعه مدنی، شرکت در انتخابات و دیگر فعالیتهای اعتدالی، بتواند به هدف خود که ایجاد حکومت اسلامی است، دستیابد.
1-4- فشار و سرکوب
سیاست انسداد سیاسی میتواند اسلامگرایان را به سمت رادیکالیسم و فاصلهگیری از روند سیاسی و دموکراتیک رهنمونکند؛ در این میان بایدتوجهداشت، موضوعهایی مانند گسترش روندهای دموکراتیک میتوانند زمینه همکاری گستردهتر و حتی ائتلاف جریانهای مذهبی را با احزاب و جریانهای غیرمذهبی فراهمکنند (نیاکوئی و صبوری،1390: 231 تا 233).
دوران ناصر، تجربهای مهم برای اخوانیها بود چراکه فعالیت اخوان در دوره ناصر با فرازونشیبهایی زیاد، روبهرو بود و اخوان، بهشدت سرکوبشد؛ تجدیدنظرطلبى انقلابى سید قطب تا حد زیادى، تحت تأثیر سرکوب اخوان شکلگرفت. سید قطب به رادیکالیسم رویآورد و به این نتیجه رسید که تنها راه برای مواجهه با قدرت عظیم دولت مدرن، جهاد است (نیاکوئی و صبوری، 1390: 217).
سیاست سادات (فشار محدود بهعلاوه ایجاد دغدغه جدید برای اسلامگرایان) اگرچه در کاهش فعالیتهای انتقادی اسلامگرایان میانهرو، موفقیتآمیز بود، صحنه سیاسی مصر، تنشزاتر و رقیبان رادیکال، مصممتر از آنی بودند که تصورمیشد. وقوع حوادثی دیگر، مانند غائله منیا در آوریل 1980 و بهویژه زاویهالحمراء (قاهره) در ژوئن 1981، موجب شد تا نیروهای ارتش و پلیس به سرکوب تمامی گروههای اسلامگرا دستبزنند و بسیاری از فعالان آنها ازجمله رهبران اخوان را دستگیرکنند؛ در جریان این رویارویی، 1536 مخالف و منتقد ازجمله شیخ کوشک دستگیرشدند؛ این نحوه برخورد (موسوم به «پاییز خشم») نشانداد که صبر سادات بهپایانرسیدهاست و از این پس با همه اسلامگرایان به یک شکل برخوردمیشود. بهکارگیری سیاست پاییز خشم به بروز نارضایتی در میان اسلامگرایان منجرشد؛ این نارضایتیها به ترور سادات، به دست خالد اسلامبولی از اعضای گروه الجهاد انجامید (مسعودنیا و نجفپور، 1388: 147).
درنتیجه، در طول تاریخ اخوانالمسلمین مصر، هرگاه فشارها بر این گروه، بیشتر میشدهاست، اول اینکه مردم، بیشتر از آن استقبال و حمایتمیکردهاند و دوم اینکه شاخههای نظامی آن به ترور و اقدامهای خشونتآمیز دستمیزدهاند؛ درحالیکه در مواقع کاهش فشارها، این گروه بیش از پیش به سمت فعالیتهای مدنی میرفتهاند. با گذشت زمان، اخوان مصر تلاشمیکنند به سبب رهایی از سرکوب حکومتی، به سمت شرکت در انتخابات بهصورت مستقل یا با ائتلاف با دیگر احزاب بروند.
2- متغیرهای کنترلکننده خشونت
2-1- اصلاحات اقتصادی
متغیر اقتصاد، رهیافت برگزیده و مسلط محافل غربی در تحلیل وضعیت جاری مصر است؛ از نگاه این دیدگاه، پدیده اسلامگرایی و خشونتهای آن، پدیدهای حاشیهای است که با بهبود وضعیت اقتصادی، رفع نابرابری در توزیع درآمد، کاهش تورم، افزایش قدرت خرید مردم و رفع مشکل بیکاری جوانان، خودبهخود ازمیانخواهدرفت؛ هیکل، نویسنده و روزنامهنگار مشهور مصر و مصرشناس برجسته در چنین دیدگاهی قرارمیگیرد؛ به نظر وی، کسانیکه به اسلامگرایان، ملحق میشوند، محرک اقتصادی دارند و عوامل اجتماعی و اقتصادی، در جذب مردم بهسوی گروههای اسلامگرا، نقشی مهم برعهدهدارند؛ بهطور نمونه، مردمی که توان تأمین مخارج بیمارستانهای عمومی را ندارند، به بیمارستانهای اسلامی تحت پوشش اخوانالمسلمین مراجعهمیکنند (برزگر، 1386: 208).
ناصر، مصر را به سمت سوسیالیسم و بلوک شوروی برد تا توسعه نظامی و مدنی را بهدستآورد؛ به همین دلیل، غربیها اغلب، گرفتاریهای اقتصادی کنونی مصر را به زیاده رویهای زمان ناصر نسبتمی دهند (حافظیان، 1387: 107 تا 108). سیاستهای درپیشگرفتهشده در دوره سادات، جز ایجاد مشکلات اقتصادی مانند تورم و رکود نتیجهاینداشت و این امر، زمینه و بستری مناسبتر را برای افزایش موج اعتراضهای گروههای گوناگون فراهممیآورد. از اوایل سال 1977 در اعتراض به حذف یارانههای دولتی بر کالاهای اساسی، شورشی خیابانی در قاهره و چند شهر دیگر مصر آغاز شد و گسترشیافت؛ رژیم به سرکوب بیشتر دستزد و دستور بازداشت 1500 نفر فعال سیاسی را در سپتامبر 1981 صادرکرد و سادات نیز در همان سال ترورشد (سردارنیا، 1390: 112).
اعضای اخوان در ابتدا عبارتبودند از: دانشجویان، کارگران، فروشندگان کوچک و روستاییان؛ اینها ازجمله افرادی بودند که به دلیل سختیهایی که در جامعه، متحمل میشدند، حاضر بودند برای تغییر وضع موجود، حتی به اقدامهای خشونتآمیز نیز دستبزنند؛ اما با توجه به تغییرهای اجتماعی و اقتصادی که بهویژه در دورۀ ریاستجمهوری حسنی مبارک رویدادند، طبقه متوسط جدید از میان این جمع، رشد و نمو خود را آغازکردند و این طبقه بهطور دقیق، افرادی را شامل میشد که اگرچه بر حقوق خود بهعنوان شهروند تأکیدداشتند، با اقدامهایی خشونتآمیز، مانند ترور که موقعیتشان را بهخطرمیانداخت، سخت مخالف بودند. جنبشی عظیم، نظیر اخوانالمسلمین برای جلب حمایت این طبقه میبایست بیش از پیش، بر راه و رسوم دموکراتیک و سهیمشدن در قدرت تأکیدمیکرد (دکمجیان، 1390: 124).
2-2- مشارکت سیاسی
فقدان گروهبندی توسعهیافته و سازمانیافته، حاکمان مصر را بر آن داشتهاست که با محدودکردن و در تنگنا قراردادن تشکیلات سازمانیافته نوظهور، به رهبری اقتدارگرایانه خود ادامهدهند؛ بر همین اساس، از سال 1952 تاکنون، تمامی فعالیتهای سیاسی، ازجمله فرایند تصمیمگیری سیاسی، در کنترل انحصاری رئیسجمهور قراردارند؛ رئیسجمهور نیز آنگونهکه ویژگی رژیم اقتدارگراست، از نظر نهادی به سازمانهای سیاسی رسمی که در شکلدهی سیاست نقشدارند، محدود نیست. قوه مقننه حکومت، در اعمال فشار سیاسی یا تجدید تصمیمهای سیاسی رئیسجمهور، نقشی ناچیز دارد.
درحالیکه در دوران حکومت ناصر، هیچ حزب دیگری اجازهنداشت، فعالیتکند و این امر، باعث افزایش فعالیتهای زیرزمینی احزاب چپ ازیکطرف و اخوانالمسلمین ازطرفدیگر شد؛ در زمان سادات نیز، اوضاع با کمی فرازونشیب، بهطور تقریبی به همین شکل، باقیماند. ترور سادات در 6 اکتبر 1981، توسط بخشی از اسلامگرایان، شوکی سنگین را به دولت مصر واردکرد؛ بهویژه اینکه نشانداد، اسلامگرایی رادیکال، فعالیت خود را گسترشداده و به درون مهمترین نهاد سیاسی مصر (ارتش) هم نفوذکردهاست.
ازاینرو، مبارک (جانشین سادات)، سیاست «هویج و چماق» را درپیشگرفت و همزمان با سرکوبی اسلامگرایان رادیکال، رهبران اخوان را از زندان آزادکرد و حدود یک دهه در برابر فعالیت غیررسمی آنها مانع ایجادنکرد و حتی تعداد احزاب سیاسی قانونی از پنج حزب در سال 1981 به چهارده حزب در سال 1995 افزایشیافت (حسینی، 1381: 165 تا 166)؛ درمقابل، اخوانالمسلمین نیز، بیدرنگ، توسل به هرگونه خشونت را نفیکرد و حتی عمرالتلمسانی در مصاحبهای با المجله (16 ژانویه 1982) گفت: «اسلام هرگونه سوءقصد و کشت و کشتاری را محکوممیکند و تاموقعیکه مسلمان هستیم به این اصول پایبندیم» (صفوی و آقایی، 1365: 243).
دلیل اینکه مبارک به عناصر اپوزیسیون اجازهمیداد، فعالیت و مشارکت سیاسی داشتهباشند، آن بود که میخواست آنها را بهسوی دستگاه «پیروپرور» حکومت جذبکند و بدینگونه از تبدیلشدن آنها به تهدیدهایی سیاسی برای رژیم جلوگیریکند؛ درنتیجه، انتخابات چندحزبی، بهترین شیوهای بودهاست که از طریق آن، رژیم میتواند سلطه سیاسی خود را برپایههای ساختار کنترلی پیروپرورانه تثبیتکند.
رئیسجمهور با دراختیارداشتن منابع کشور، در رأس این ساختار قراردارد؛ او برای اینکه رهبران غیرافراطی اپوزیسیون را درون نظام سیاسی موجود جذبکند، نهتنها به آنها حق تشکیل احزاب، تأسیس روزنامه و شرکت در انتخابات را میداد؛ بلکه گاهی آنها را در رقابتهای انتخاباتی از طریق فراهمکردن دسترسی آنها به منابع دولتی یاریمیکرد؛ این نکته آخر، هم برای حکومت و هم اپوزیسیون، دارای اهمیتی بسیار بودهاست. اپوزیسیون میداند که برای دستیابی به کمکهای انتخاباتی باید به منافع دولتی، متوسل شود و حکومت نیز با آگاهی از این وابستگی و فراهمکردن امکان آن، آنها را در ساختار پیروپرور خود جذبمیکند؛ حکومت از این کار، دو هدف اصلی را دنبالمیکند که این اهداف عبارتاند از:
الف- واداشتن احزاب اپوزیسیون به پذیرش وضعیت موجود سیاسی؛
ب- تبدیل رقابتهای انتخاباتی، از رقابت برای قدرت، به رقابت برای دستیابی به سهمی از منابع تحت کنترل دولت (فلاحزاده، 1384: 40)؛ حسنی مبارک بدینگونه با مشارکتدادن محدود احزاب اپوزیسیون و اخوان توانست تا از افراطیشدن این گروهها جلوگیریکرده، آنها را در ساختار پیروپرورانه خود جذبکند.
2-3- فعالیت علنی جنبش
بیشترین ترس حکومت از گروه اخوان، ناشی از فعالیتهای شاخه نظامی (سازمان مخفی) آن بود؛ زیرا باوجوداینکه این شاخه اخوان، بیشتر فعالیتهای خود را ضد نیروهای بریتانیایی مستقر در مصر متمرکزکردهبود، گاهیاوقات، یهودیان و مقامهای حکومتی مصر نیز، هدف انتقام این گروه قرارمیگرفتند؛ چنانکه بیست روز پس از صدور دستور انحلال اخوان ازسوی نخستوزیر در 28 دسامبر سال 1948، یکی از اعضای جوان سازمان مخفی، وی را درون ساختمان وزارت کشور ترورکرد.
بنابراین، هرچه اعضای جنبش اسلامی بهصورت علنیتر و آشکارتر فعالیتکنند، میزان مسالمتجویی آنها بیشتر شده، کمتر به خشونت رومیآورند؛ زیرا ازاساس، فعالیت در حوزۀ جامعه مدنی از زیرزمینیشدن این گروهها و درنتیجه، خشونتبارشدن آنها جلوگیریمیکند. اخوانالمسلمین ازجمله گروههایی بودهاست که از ابتدا فعالیت خود را بهصورت علنی و اغلب درزمینه فرهنگی آغازکرده و پس از گذشت مدتی نیز به دلیل منافع هیئت حاکمه (مبارزه با ناصریستها، کمونیستها و...) در دورههایی بهطور نسبی، برای ابراز وجود مجالداشته؛ بنابراین، کمتر بهسوی خشونت سوقیافتهاست.
این موضوع ازیکسو بدین دلیل است: جنبشی که بهصورت علنی فعالیتمیکند، مجبور است، خطوط قرمز حاکمیت را رعایتکند؛ درنتیجه، ناچار است، بعضی از قوانین نظام حاکم را رعایتکند؛ بدین شکل از فعالیتهای خشونتبار آن کاسته میشود و امکان کنترل جنبش توسط دولت راحتتر است؛ درحالیکه جنبشهای غیرعلنی، مجبور نیستند هیچیک از قوانین حاکمیت را رعایتکنند و این باعث میشود که نظارتی بر این گروهها نباشد و نتوان آنها را کنترلکرد؛ برای همین، راحتتر میتوانند به اقدامهای خشونتبار دستبزنند؛ ازسویدیگر، جنبشهایی که حاکمیت به آنها اجازهندادهاست، فعالیت علنی داشتهباشند، احتمال همکاری بیشتری میان ایشان و دولت هست؛ زیرا برای آنها امکان سهیمشدن در حاکمیت وجوددارد؛ برای همین به سمت فعالیتهای اعتدالی، بیشتر گرایشدارند؛ درحالیکه جنبشهایی که اجازهندارند، فعالیت علنی داشتهباشند و امکان سهیمشدن در قدرت برای آنها وجودندارد، بیشتر به سمت فعالیتهای خشونتآمیز، گرایش پیدامیکنند.
2-4-انسجام قومی و مذهبی
99 درصد از جمعیت مصر را نژاد سامی، شامل (مصری، بادیهنشینان و بربرها) و 1 درصد باقیمانده را نژادهای یونانی، حبشی، ارمنی و سایر نژادها تشکیلمیدهند (فلاحزاده، 1384: 24 تا 25). مصر برخلاف دیگر کشورهای منطقه خاورمیانه، فاقد شکافهای نژادی حاد است و نمیتوان بهسادگی، آن را داخل تعارضهای شدید قومی مرتبط با هویت یا هویت سیاسی قرارداد و همچنین، مصر برخلاف کشورهای عربی متولدشده از خلال فروپاشی امپراتوری عثمانی، فاقد دو مرحله جداسازی و واحدسازی است؛ این کشور، همواره دارای جمعیت همگن، اتحاد سیاسی متمرکز و تسلسل تاریخی بودهاست و نمونهای آشکاری از انسجام فرهنگی و قومی در منطقه خاورمیانه است.
ایجاد دولت - ملت در کشورهای در حال توسعه، همواره با مشکل، مواجه بودهاست؛ زیرا بیشتر این کشورها دارای قومیتها، نژاد و ادیانی گوناگون هستند که نمیتوان بهسادگی، میان آنها همزیستی برقرارکرد؛ اما مصر به این مشکل، دچار نبوده زیرا بیشتر جمعیت آن (قریب 94 درصد)، مسلمان شافعی مذهباند؛ بدین دلیل، اخوان به کشمکشهای فرقهای و قبیلهای، وارد نشده و زمینه همکاری میان حاکمیت، فراهم شدهاست.
نتیجهگیری
بهنظرمیرسد، شکست گروههای رادیکال اسلامی، نظیر «سازمان آزادیبخش اسلامی، جماعهالمسلمین، سازمان الجهاد در مصر در دهه 1970 و اخوانالمسلمین در سوریه در سال 1982، عربستان در سال 1979 و دیگر گروههای اسلامی رادیکال»، موجب تضعیف رادیکالیسم اسلامی و گرایش اسلامگرایان به اعتدال شدهاست؛ همچنین اخوانالمسلمین مصر پس از سالهای زندان در دهۀ 1960، سیاست اعتدال درپیشگرفت و با خطمشی گروههای رادیکال مخالفتکرد. گرچه تب و تاب انقلابی و رادیکالیسم، دهۀ 1970 را دربرگرفتهبود.
از اوایل دهۀ 1980، اخوانالمسلمین تغییررویهداد و راهکار میانهروی و اعتدال را در صحنۀ سیاستهای اسلامگرایی حاکمکرد؛ بر همین اساس، اخوانالمسلمین مصر، خواستار مشارکت سیاسی، گرفتن قدرت در فرایند سیاسی و گرفتن قدرت سیاسی از طریق مبارزه مسالمتآمیز با استفاده از فضای باز سیاسی در مصر شد و درپی طراحی راهکاری مفید و مؤثر برآمد تا امکان مشارکت سیاسی اسلامگرایان را فراهمسازد؛ بهبیاندیگر، از نظر اخوانالمسلمین، میانهروی و تلاش در جهت مشارکت در فرایند سیاسی دموکراتیک در جهان عرب، بهترین راه تضمین پیروزی اسلامگرایان بودهاست؛ زیرا اخوانالمسلمین مصر، معتقد است، راههای خشونتآمیز، سبب سرکوب اسلامگرایان میشوند؛ تحت تأثیر همین گرایش غیرخشونتبار بود که اخوانالمسلمین، موفق شد در 2011، پیروز انتخابات مصر باشد؛ البته پس از برکناری محمدالمرسی، بخشی از اخوانالمسلمین مصر، تحت فضای پساانقلابی و خشونت آشکار و پنهان گروههای رقیب، بهصورت پراکنده به خشونت، متوسل شدند؛ اما بهنظرمیرسد، فرایند حرکت بهسوی کنشهای مسالمتآمیز در طیف میانه اخوانالمسلمین مصر رو به نهادینهشدن است؛ ازاینرو، درصورت احیای وضعیت دموکراتیک در مصر میتوان شاهد بازگشت اخوانالمسلین به قدرت بود.
منابع
1- منابع فارسی
- احمدی، حمید (1390)؛ جامعهشناسی سیاسی جنبشهای اسلامی؛ تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق.
- __________ (1384)؛ «جنبشهای اسلامی و خشونت در خاورمیانه»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه؛ سال دوازدهم، ش 1، ص 31 تا 56.
- __________ (1377)؛ «آینده جنبشهای اسلامی در خاورمیانه و ارائه چارچوب نظری»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه؛ ش 14و15، ص 55 تا 94.
- برزگر، ابراهیم (1386)؛ «چارچوبی مفهومی برای فهم تحولات سیاسی مصر»، پژوهشهای حقوق و سیاست؛ سال نهم، ش 22، ص 204 تا 252.
- حسینی، مختار(1381)؛ برآورد استراتژیک مصر؛ تهران: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر.
- حافظیان، محمدحسین (1387)؛ «مشکلات اقتصادی و چشمانداز بیثباتی سیاسی در مصر»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه؛ سال پانزدهم، ش 3و4، ص 95 تا 120.
- دکمجیان، هرایر (1390)؛ اسلام در انقلاب: جنبشهای اسلامی معاصر در جهان عرب؛ ترجمه حمید احمدی؛ تهران: انتشارات کیهان.
- ذوالفقاری، سید محمد (1389)؛ «جریان اخوانالمسلمین در خاورمیانه»، پژوهشهای منطقهای؛ ش 3، ص 105 تا 129.
- سردارنیا، خلیلالله (1390)؛ «تحلیل ساختاری و کنشگرا بر چرایی تثبیت حکومت اقتدارگرا در مصر (از 1900 تا ژانویه 2001)»، فصلنامه روابط خارجی؛ سال سوم، ش 2، ص 105 تا 131.
- صلاح، محمد (1380)؛ «ناگفتههای جنبشهای رادیکال اسلامی»، قسمت اول، فصلنامه مطالعات خاورمیانه؛ ترجمه سید محمد بجنوردی؛ سال هشتم، ش 28، ص 115 تا 140.
- صفوی، خسرو و بهمن آقایی (1365)؛ اخوانالمسلمین؛ تهران: انتشارات رسام.
- عشماوی، محمد سعید (1987)؛ الاسلام السیاسی، قاهره.
- فلاحزاده، محمدهادی (1384)؛ جمهوری عربی مصر؛ تهران: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر.
- قوام، سید عبدالعلی (1386)؛ اصول سیاست خارجی و سیاست بینالملل؛ تهران: انتشارات سمت.
- کوپل، ژیل (1366)؛ پیامبر و فرعون (جنبشهای نوین اسلامی در مصر)؛ ترجمه حمید احمدی؛ تهران: انتشارات کیهان.
- کدیور، جمیله (1373)؛ مصر از زاویه دیگر؛ تهران: انتشارات اطلاعات.
- کریمنیا، حمید (1388)؛ «موقعیت مصر در مواجهه با سنت و لیبرالیسم»، فصلنامه مطالعات آفریقا؛ ص 64 تا 109.
- کامپانا، ژوئل (1377)؛ «دولت جامعه مدنی و اسلامگرایی در خاورمیانه: اخوانالمسلمین از رویارویی تا همکاری»، ماهنامه اطلاعات سیاسی-اقتصادی؛ ترجمه حمید احمدی؛ ش 127و128، ص 46 تا 59.
- مسعودنیا، حسن و سارا نجفپور (1387)؛ «اخوانالمسلمین مصر: از بنیادگرایی اسلامی تا مشارکت دموکراتیک»، رهیافتهای سیاسی و بین المللی؛ ش 15، ص 141 تا 164.
- میشل، ریچارد (1386)؛ تاریخ اخوانالمسلمین از آغاز تا امروز؛ ترجمه هادی خسروشاهی؛ ج 1، تهران: نشر مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی.
- ________ (1387)؛ تاریخ اخوانالمسلمین از آغاز تا امروز؛ ترجمه هادی خسروشاهی؛ ج 2، تهران: نشر مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی.
- محمد، ابراهیم و دیگران (1384)؛ اخوانالمسلمین مصر؛ تهران: نشر مؤسسه مطالعات اندیشهسازان نور.
- موسیالحسینی، اسحاق (1375)؛ اخوانالمسلمین بزرگترین جنبش اسلامی معاصر؛ ترجمه هادی خسروشاهی؛ تهران: انتشارات اطلاعات.
- نقیبزاده، احمد (1391)؛ درآمدی بر جامعهشناسی سیاسی؛ تهران: انتشارات سمت.
- نبوی، سید عبدالامیر (1384)؛ «اسلام سیاسی در مصر: گذار به حداقلگرایی سیاسی»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه؛ سال دوازدهم، ش 41، ص 57 تا 86.
- نیاکوئی، امیر و ضیاءالدین صبوری (1390)؛ «احزاب و فرهنگ سیاسی مختلف در مصر (با تأکید بر جریانات اسلامگرا)»، پژوهشهای روابط بینالملل؛ سال اول، ش 1، ص 207 تا 235.
- هوسمی، علیرضا (1383)؛ «شکلگیری، اهداف و استراتژی اخوانالمسلمین»، مجله دانشپژوهان؛ سال سوم، ش 5، ص 64 تا 71 .
- یزدانی، عنایتالله، طالب ابراهیمی و یوسف جعفری (1391)؛ «بازتاب انقلاب اسلامی بر جنبش اخوانالمسلمین سوریه»، فصلنامه علمی - پژوهشی انقلاب اسلامی؛ سال نهم، ش 28، ص 253 تا 274.
2- منابع انگلیسی
- Ball, Alen (1951), Modern Politics and Government, London: Oxford University press.
- Blaydes, lisa (2011), Elections and Distributive Politics in Mubarak's Egypt, Cambridge University Press.
- Dalacoura, Keterina (2007), Islam, Liberalism and Human Rights: Implications for International Relation, London: L.B. Tauris.
نویسندگان:
محمد علی توانا: استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه یزد
محمد میرحسینی: فارغ التحصیل کارشناسی ارشد علوم سیاسی از دانشگاه یزد
دو فصلنامه جامعه شناسی سیاسی جهان اسلام دوره 3، شماره 6، بهار و تابستان 1394.
انتهای متن/