اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

یادداشت  /  فرهنگ و اندیشه

مفهوم امانت الهی در آیه امانت با استناد به دلایل علاّمه طباطبائی -بخش اول

تفسیر و تأویل امانت در تفاسیر روایی شیعه

به نظر می‌رسد مصداقی که با شواهد مذکور تناقضی ندارد و می‌تواند مصداق امانت الهی باشد، کمال دین، یعنی ولایت کلّیّه الهی است که تنها انسان قابلیّت پذیرش آن را دارد.

تفسیر و تأویل امانت در تفاسیر روایی شیعه

 

چکیده

یکی از آیات مهمّ قرآن که اشاره به مقام والای انسان دارد، آیه امانت می‌باشد که از متشابهات قرآن است. تاکنون برای تفسیر واژه «امانت» در این آیه، مصداق‌های متفاوت و زیادی بیان شده است که ابهام آیه را بیشتر می‌کند. این نوشتار برای تفسیر امانت در آیه مذکور با تحلیل تفاسیر، روایات، سایر آیات مربوط به امانت و شواهد موجود در آیه 73 سوره احزاب، بسیاری از مصادیق مذکور را رَد می‌کند؛ زیرا این امانت، امری مربوط به دین حقّ و مقسّم انسان‌ها به سه دسته منافق، مشرک و مؤمن است، امّا بسیاری از مصادیق بیان شده برای امانت الهی مقسّم انسان‌ها نیست. از این رو، قابل اثبات نمی‌باشد.

 از سویی، استعداد تحمّل امانت الهی فقط در انسان وجود دارد. بنابراین، مواردی که در سایر موجودات وجود دارد؛ مانند عقل در فرشتگان یا تکلیف در جنّیان، قابل حذف از مصادیق امانت است. به نظر می‌رسد مصداقی که با شواهد مذکور تناقضی ندارد و می‌تواند مصداق امانت الهی باشد، کمال دین، یعنی ولایت کلّیّه الهی است که تنها انسان قابلیّت پذیرش آن را دارد. از این رو، خلیفهالله گشته است. این استعداد در انسان کامل، یعنی ائمّه(ع)  به اوج کمال خود رسید. لذا به اوّلین آنان، «امین‌الله» خطاب می‌شود.

کلیدواژگان

امانت الهی؛ طباطبائی؛ محمّدحسین؛ ولایت؛ سوره احزاب

در تفسیر برخی از آیه‌های مشکل قرآن، مفسّران معانی و مصداق‌های زیادی می‌نویسند، به گونه‌ای که علاوه بر آنکه سؤال و ابهام خواننده برطرف نمی‌شود، بلکه بر شکّ و تردیدهای او نیز افزوده می‌شود و در نهایت، بدون آنکه تفسیر و منظور خداوند از آیه را متوجّه شده باشد، انگیزه برای مراجعات بعدی به تفاسیر را از دست می‌دهد. این مسئله به‌ویژه در باب آیات متشابه قرآن بیشتر اتّفاق می‌افتد.

آیه امانت، یعنی إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَه عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا (الأحزاب/ 72) نیز از آیات متشابه قرآن است و در این آیات، لازم است به تفاسیر روایی توجّه بیشتری نماییم؛ زیرا تأویل آیات متشابه را تنها خدا و راسخون در علم (آل‌عمران/ 7) که به «ائمّه» تفسیر شده، می‌دانند.

خداوند در آیه امانت می‌فرماید: «ما آن امانت را بر آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها عرضه کردیم. پس آنها از تحمّل آن امتناع کردند و ترسیدند و انسان آن را حمل کرد، چون انسان ستم‌پیشه و جاهل بود». با توجّه به آیه، استعداد تحمّل امانت فقط در انسان وجود دارد، امّا بسیاری از انسان‌ها این مقام را نشناختند و با نرسیدن به آن، نسبت به خود ظلم کردند و از این نظر، مصداق ظلوم و جهول گشتند.

پرسش‌هایی که در ارتباط با این موضوع مطرح است، عبارتند از: 1ـ معنا و تفسیر امانت چیست؟ 2ـ معنا و مفهوم عرضه امانت چیست؟ 3ـ ظلوم و جهول چه معنایی دارند؟

در تفاسیر، کتاب‌ها و مقاله‌های مرتبط با آیه امانت، مصداق‌های بسیاری برای مفهوم امانت بیان می‌دارند، امّا کمتر با آیه بعدی تفسیر می‌شود که می‌فرماید: لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ وَیَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا: هدف این بود که خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را (از مؤمنان جدا سازد و آنان را) عذاب کند و خدا رحمت خود را بر مردان و زنان باایمان بفرستد؛ خداوند همواره آمرزنده و رحیم است!﴾ (الأحزاب/73)، در صورتی که به نظر می‌رسد آیه 73 با توجّه به لامِ تعلیل که در ابتدای آن آمده، برای تفسیر مفهوم «امانت» راهگشاست.

از میان مفسّران، علاّمه طباطبائی تا حدودی به آیه مذکور پرداخته است. از این رو، در این جستار نظرات ایشان مفصّل‌تر مورد بررسی قرار گرفته است. طبق این آیه، گروهی که با تظاهر به قبول امانت در زمره منافقین جای می‌گیرند و عدّه‌ای که با ردّ آن کافر می‌گردند، عذاب می‌شوند و مؤمنان که می‌پذیرند، به میزان کوتاهی خود در قبال آن، مشمول توبه و رحمت حق می‌گردند. با استفاده از این آیه پایانی سوره احزاب، بسیاری از مصادیقی که برای امانت الهی بیان شده، قابل ردّ است.

عرفا نیز در بیان مصداق امانت، تعابیر بسیار مفصّلی داشته‌اند که در این نوشتار قصد تکرار آنها نیست و بیشتر بررسی و تحلیل نظر مفسّران و نتیجه‌گیری از روایات مربوطه و سیاق در آیه 73 با روش کتابخانه‌ای مدّ نظر است.

1ـ معنای لغوی واژه «امانت»

امانت را برخی واژه‌شناسان به معنای «ضدّ خیانت» گرفته‌اند (ر.ک؛ فراهیدی،1410ق.، ج 8: 389 و ابن‌منظور، 1414ق.، ج 13: 21) و برخی آن را «ودیعه، ثقه و امان» معنا کرده‌اند (ر.ک؛ ابن‌منظور، 1414ق.، ج 13: 22).

لغویّون واژه «امانت» را در آیه امانت به معنی «1ـ توحید، 2ـ عدالت، 3ـ حروف تهجّی و 4ـ عقل» گرفته‌اند و عقل را صحیح‌تر دانسته‌اند، چون به واسطه عقل سایر موارد قبلی ایجاد می‌گردد؛ یعنی معرفت توحید به دست می‌آید، عدالت جاری می‌شود و حروف تهجّی و کلّ چیزهایی که به گردن بشر است، فهمیده می‌شود و بشر به واسطه عقل بر بسیاری از مخلوقات برتری یافته است (ر.ک؛ راغب اطفهانی، 1412ق.: 90). اشکال عقل به عنوان مصداق امانت این است که فرشتگان نیز عقل دارند، ولی حامل امانت الهی نیستند.

برخی امانت را به معنی «واجبات الهی، طاعت و عبادت» گرفته‌اند (ر.ک؛ ابن‌منظور، 1414ق.، ج 13: 22) یا بر اساس بیان ابن‌عبّاس و سعیدبن ‌جبیر: «الأَمانه هاهنا الفرائضُ الّتی افْتَرَضَها الله تعالی علی عباده» یا بر مبنای حدیث: «أنّ علیّاً(ع)  کان إذا حضر وقت الصّلاه یتململ و یتزلزل فیقال له ما لک یا أمیرالمؤمنین(ع)  فیقول: جاء وقت الصّلاه، وقت أمانه عرضها الله علی السّموات والأرض فأبین أن یحملنها و أشفقن منها» (طریحی، 1375، ج 6: 202 و ابن‌منظور، 1414ق.، ج 13: 24)؛ یعنی «هنگامی که وقت نماز فرا می‌رسید، لرزه بر اندام حضرت علی(ع)  می‌افتاد و می‌فرمود: وقت نماز است، نماز همان امانت الهی است که کوه‌ها و آسمان‌ها از تحمّل آن سر باز زدند».

مصطفوی «امانت» را در آیه امانت به معنای مصدری گرفته است و ارتباط خوبی بین معانی مختلف آن برقرار کرده است. وی آورده است امانت یعنی «طمأنینه، سکون، تکالیف تکوینی و تشریعی، اطاعت و تسلیم». از جمله موارد آرامش و استقرار در قبال تکالیف تکوینی، حمل نبوّت، قبول خلافت، استعداد برای ولایت، اهلیّت و قابلیّت برای قبول فیوضات و تجلّیّات الهی است (ر.ک؛ مصطفوی، 1410ق.، ج 1: 151).

1ـ1) کاربردهای قرآنی و واژه‌شناسی

مصدر امانت از ریشه «أمن» است که به صورت 68 واژه در 77 سوره از قرآن، به تعداد 879 بار تکرار شده است (358 بار در سوره‌های مکّی و 521 بار در سوره‌های مدنی). «أمن» به معنی «طمأنینه، آرامش و سکون» آمده است و آن ضدّ «ترس و خوف» است. لفظ «امانت» بر «ودیعه» اطلاق شده است؛ زیرا آن ودیعه از سوی امانتدار حفظ می‌شود و سبب اطمینان و آرامش وی می‌گردد. واژه «ایمان» نیز از این ریشه گرفته شده است؛ زیرا بر اطمینان عمیق دلالت می‌کند و هر سه این کلمات، یعنی «أمن، امانت و ایمان» ارتباطی با قلب دارد. «أمن» یعنی آرامش و سکون قلب از خطرها و مشکلات، «امانت» یعنی اعتماد خاطر داشتن به حفظ چیزی از ناحیه آفات که برای امانت قرار داده شده است و «ایمان» به معنی اطمینان قلب و واگذاری تمام اموری به خداوند است که آن امور باعث تقرّب انسان به حق‌تعالی می‌شود (ر.ک؛ واعظ‌زاده خراسانی، 1422ق.: 677ـ679).

مصدر «امانه» شش بار در قرآن به‌کار رفته است (2 بار به صیغه مفرد و بقیّه، جمع): «الْأَمَانَه» (الأحزاب/ 72)، «أَمانَتَهُ» (البقره/ 283)ـ «الْأَمَانَاتِ» (النّساء/ 58)، «أَمَانَاتِکُم» (الأنفال/ 27) و «لِأَمَانَاتِهِم» (المؤمنون/ 8 و المعارج/ 3).

1ـ2) مفهوم امانت در آیه 72 احزاب، از دیدگاه مفسّران

درباره مفهوم «امانت» در این آیه، مفسّران هفت دیدگاه کلّی دارند که عبارت است از: 1ـ ولایت الهی که کامل‌ترین آن به خلفای خداوند روی زمین، یعنی انبیاء و ائمّه(ع)  سپرده شده است. 2ـ اختیار. 3ـ عقل. 4ـ اعضای بدن انسان. 5ـ امانت‌هایی که مردم از یکدیگر می‌گیرند و وفای به عهدها. 6ـ معرفت خداوند. 7ـ واجبات و تکالیف شرعی همچون نماز، روزه و دیگر اوامر و نواهی الهی. خلاصه برخی از این تفاسیر بیان می‌شود.

علاّمه در معنای «امانت» می‌گوید: «امانت چیزی است که نزد شخص دیگری به ودیعه می‌سپارند تا او آن را برایشان حفظ کند و بعداً به آنها بازگرداند و این امانت مذکور در آیه چیزی است که خداوند به انسان به ودیعه سپرده تا آن را به درستی حفظ کند، سپس همان‌طور که تحویل گرفته بود، به خدا بازگرداند» (طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 348).

بسیاری از مفسّران «امانت الهی» را به معنای تکلیف و اطاعت گرفته‌اند و با عبارات مشابهی بیان می‌دارند. برخی از آنها بر آنند که مراد از امانت، طاعت است، چون طاعت لازمه وجود است، چنان‌که لازمه امانت، بازگرداندن آن است و عرضه آن به جمادات و نباتات را مجازی گرفته‌اند (ر.ک؛ زمخشری، 1366 ق.، ج 3: 564؛ مفید، 1424ق.: 422ـ424 و طبرسی، 1377، ج 3: 336). آلوسی نیز «امانت» را به معنی اطاعت کلّیّه و تکالیف شرعی آورده است و می‌گوید خداوند به مراعات، محافظت و بازگرداندن آنها امر کرده است (ر.ک؛ آلوسی، 1405ق.، ج 11: 270 و نیز، ر.ک؛ میبدی، 1371، ج 8: 92ـ94). یا «امانت»، نماز، روزه، زکات، حجّ و جهاد [یعنی همان فرایض] یا امانت مردم یا وفای به عهدها [اوامر] و نگاه داشتن زبان از زیاد سخن گفتن، [نواهی] است (ر.ک؛ امین اصفهانی، 1361، ج 10: 261). خلاصه اینکه گفته‌اند امانت در حقّ بنی‌آدم، ادای فرایض و امتثال امر و نهی است و در حقّ آسمان، زمین و کوه‌ها، خضوع و طاعت است (ر.ک؛ میبدی، 1371، ج 8: 92ـ94).

از قول ابن‌مسعود نیز آورده‌اند که «امانت»، خواندن نمازهای پنج‌گانه در وقت خود است و پرداخت زکات مال، روزه گرفتن در ماه رمضان، رفتن به حج، سخن راست گفتن، گزاردن وام، عادل بودن در پیمانه و ترازو، و بازگرداندن ودیعه‌ها به مردم (ر.ک؛ میبدی، 1371، ج 8: 92ـ94).

مفسّران در تأیید این نظر خود نقل قول‌هایی نیز بیان داشته‌اند؛ مانند سخن ابوالعالیه: «آنچه خداوند به طاعت آن امر فرموده یا از آن نهی کرده، امانت است» یا کلام ابن‌عبّاس و مجاهد: «امانت، احکام و واجباتی است که خداوند بر بندگانش واجب کرده است. (طبرسی، 1372، 8/ 584؛ بانوامین، 1361، ج10: 261).

نظر اکثر مفسّران، به‌ویژه مفسّران اهل سنّت، روی طاعت و تکالیف الهی است که خداوند از انسان خواسته است، گرچه برخی از آنها تأکید روی مصداق‌های خاصّی از آن کرده‌اند؛ مانند برخی فرایض همچون نماز، روزه، زکات، حج، جهاد و... یا بعضی مسائل؛ مانند امانت‌داری، وفای به عهد، صداقت، عدالت، خضوع و به طور کلّی، اطاعت از اوامر و نواهی خداوند، امّا این دیدگاه قابل دفاع نیست؛ زیرا جنّیان نیز تکلیف دارند (ر.ک؛ الرّحمن/ 31 و 39؛ الذّاریّات/ 56)، ولی حامل امانت الهی نیستند. از سویی، البتّه طبق آیه أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ (النّور/41)، تمام آنچه در آسمان‌ها و زمین است، قطعاً نماز و تسبیح مخصوص خود را می‌داند و نماز آن چیزی نیست که کوه‌ها و آسمان‌ها از تحمّل آن سر باز زده باشند.

برخی برای تفهیم معنای امانت (ضمن اشاره به آیه متناسبی) می‌گویند امانت پیمانی است که کسی نسبت به وفای به آن و بازگرداندن به صاحب آن ملزم می‌شود و خدا شأن امانت را در این آیه بزرگ، و نسبت به وفای به امانت امر فرموده است و این همان است که در آغاز سوره مائده به آن فرمان داده است، چنان‌که می‌فرماید: یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ (طوسی، بی‌تا، ج 8: 367).

وی ذیل تفسیر آیه اوّل سوره مائده می‌گوید این خطابی است از سوی خدا برای مؤمنانِ معترف به وحدانیّت او و تصدیق‌کنندگان نبوّت رسول او و شریعت اسلام که از سوی خدا آمده، خداوند آنها را به وفای به پیمان‌ها امرکرده است، به‌ویژه آن پیمان‌هایی که با خدا بسته‌اند و خود را ملزم به آن کرده‌اند، امّا در تأویل این عهد و پیمان‌ها اختلاف کرده‌اند. سپس به آیه زیر اشاره می‌کند: الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ (البقره/ 27) و نقل قولی می‌آورد مبنی بر اینکه امانت، امری برای اهل کتاب از سوی خداست. در باب وفا به پیمانی که خدا از آنها گرفت، درباره عمل به آن مواردی که در تورات و انجیل آمده، در تصدیق محمّد(ص) و آنچه به‌وسیله او از سوی خدا می‌آید (ر.ک؛ طوسی، بی‌تا، ج 3: 413ـ415). برخی نیز می‌گویند مراد از امانت، وجود مقدّس انبیا و ائمّه اطهار است. اینها امانت الهیّه و خلفای او هستند که باید آنها را محترم شمارند، اذیت نکنند و از ایشان اطاعت کنند (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج 10: 537).

در تفسیر نمونه از مجموع سخنان گفته شده برای مفهوم امانت یک دسته‌بندی به شرح زیر انجام شده، سپس به جمع نظرها پرداخته است: 1ـ امانت ولایت الهیّه و کمال صفت عبودیّت است. 2ـ اختیار و آزادی اراده که انسان را از دیگر موجودات ممتاز می‌کند. 3ـ عقل که ملاک تکلیف و مبنای ثواب و عقاب است. 4ـ اعضای پیکر انسان، مثل چشم، گوش، دست، پا و زبان، هر یک امانت‌های الهی هستند که حفظ آنها از گناه واجب است. 5ـ امانت‌هایی که مردم از یکدیگر می‌گیرند و وفای به عهدها. 6ـ معرفت اللَّه. 7ـ واجبات و تکالیف الهی، همچون نماز، روزه و حج. سپس درجمع‌بندی مطلب آمده که انسان موجودی است با استعداد فوق‌العاده که می‌تواند با استفاده از آن، مصداق اَتمِّ «خلیفهاللَّه» شود، می‌تواند با کسب معرفت و تهذیب نفس و کمالات به اوج افتخار برسد و با اختیار از فرشتگان آسمان هم بالاتر رود. بنابراین، امانت الهی همان قابلیّت تکامل به صورت نامحدود، آمیخته با اراده و اختیار و رسیدن به مقام انسان کامل و بنده خاصّ خداوند و پذیرش ولایت الهیّه است (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1374، ج 17: 452ـ453).

در واقع، تکلیف، مقدّمه رسیدن به ولایت الهی و رسیدن به صفت کمال بندگی است. پس در حقیقت، آنچه عرضه شده و مورد نظر است، خود ولایت الهی و کمال بندگی است، نه مقدّمه برای رسیدن به مطلوب (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 352).

3ـ تفسیر و تأویل امانت در تفاسیر روایی شیعه

بسیاری از تفاسیر روایی، «امانت» را به معنا و مصداق «امامت» و «ولایت» گرفته‌اند (ر.ک؛ فیض کاشانی، 1415ق.، ج 4: 207؛ قمی، 1404ق.، ج 2: 198؛ عروسی حویزی، 1415ق.، ج 4: 312 و بحرانی، 1416ق.، ج 4: 499). علیّ بن ابراهیم قمی آورده است: «امانت، امامت و امر و نهی است و دلیل بر اینکه امامت است، قول خداوند به ائمّه(ع)  است که می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها... (النّساء/ 58)؛ یعنی امامت را. پس امانت، امامت است که خدا بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه نمود. پس آنها از برداشتن آن خودداری کردند که آن را ادّعا یا غصب از اهل آن نمایند و ترسیدند از این کار و حمل کرد آن را انسان یعنی فلان» (قمی، 1404ق.، ج 2: 198). به نقل از مترجمان مجمع‌البیان، منظور از فلان، «ابوبکر» است.

شیخ صدوق به اسنادش از مفضّل‌بن عمر از حضرت صادق(ع)  روایت مفصّلی در باب این آیه آورده است که به اجمال، قسمت‌هایی از آن بیان می‌شود، گرچه قسمت مورد نظر، بخش آخر این روایت است، امام(ع)  فرمود: «خداوند ارواح را دو هزار سال پیش از اجساد خلق نمود، والاترین آنها را ارواح محمّد، علی، فاطمه، حسن، حسین و ائمّه(ع)  بعد از ایشان قرار داد. پس آن را بر آسمان‌ها، زمین‌ها و کوه‌ها عرضه داشت و نورشان آنها را پوشاند. سپس خداوند به آنها فرمود: این جماعت، دوستان، اولیاء، حجّت‌های من بر خلقم و ائمّه مخلوقات من هستند. کسی را محبوب‌تر از آنها نیافریدم ... پس ولایت ایشان، امانت من است در نزد خلق من. کدام یک از شما آن را با سنگینی‌اَش برمی‌دارد و برای خودش یا غیربرگزیدگان من ادّعا می‌کند؟ پس آسمان، زمین و کوه‌ها از برداشتن آن و از ادّعای مقام ایشان خودداری کردند و از آرزو کردن محلّ ایشان ترسیدند...» (ابن‌بابویه، 1403ق.: 108ـ110 و نیز، ر.ک؛ بحرانی، 1416ق.، ج 4: 499).

یادآوری می‌شود که بسیاری از مفسّران شیعه در تفسیر و تأویل امانت، ولایت را بیان کرده‌اند و احادیث مربوط به آن را همراه با دلایل خود و شواهد از آیات آورده‌اند، امّا شیخ مفید این تفسیر را رد کرده، آن را دور از صواب دانسته است (ر.ک؛ مفید، 1424ق.: 422ـ424).

4ـ تأویل امانت در روایات

در احادیث فراوانی که از ائمّه راجع به منظور خداوند از امانت در آیه امانت سؤال کرده‌اند و در پاسخ فرموده‌اند: «ولایت». امام صادق(ع)  در پاسخ به این سؤال فرمود: «هِیَ الْوَلَایَه لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَم» (کلینی، 1429ق.، ج 2: 363؛ صفّار، 1404ق.، ج 1: 76؛ بحرانی، 1416ق.، ج 4: 499؛ فیض کاشانی، 1406ق.، ج 3: 883 و طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 353). علاّمه ذیل این حدیث توضیحی آورده که منظور از ولایت امیرالمؤمنین(ع)  آن ولایتی است که اوّلین نفر از این امّت که به آن رسید و آن را فتح باب کرد، علی(ع)  بود و این یعنی انسان از راه مجاهده به‌وسیله عبادت خالصانه برای خداوند به جایی برسد که خدا متولّی امور او شود و نه ولایت به معنای محبّت یا امامت و اینکه ظاهر بعضی از روایات، به این معناست، از باب جری و تطبیق است (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 353).

امام صادق(ع)  نیز فرموده‌اند: «الْأَمَانَه الْوَلَایَه وَ الْإِنْسَانُ أَبُو الشُّرُورِ الْمُنَافِقُ» (ابن‌بابویه، 1403ق.: 110). همچنین از امام رضا(ع)  در باب این آیه سؤال شد و ایشان جواب دادند: «الْأَمَانَه الْوَلَایَه مَنِ ادَّعَاهَا بِغَیرِ حَقٍّ کَفَرَ» (همان: 110). از این رو، طبق آنچه از طریق روایات بیان شده، به نظر می‌رسد مقصود از امانت همان ولایت است که هر فردی ادّعای آن را بکند و به ناحق آن را به خود نسبت دهد، کافر است، چنان‌چه از ابی‌جعفر(ع)  نقل شده است: «الْوَلَایَه أَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا کُفْراً بِهَا وَ عِنَاداً وَ الْإِنْسَانُ الَّذِی حَمَلَهَا أَبُو فُلَانٍ» (صفّار، 1404ق.، ج 1: 76).

5ـ تعابیر عرفا از امانت الهی

در میان تفاسیر عرفانی نیز تعابیر مختلفی از امانت شده است؛ ازجمله خواجه عبدالله انصاری که امانت را «آتش محبّت الهی» می‌داند که آدم قبول کرد (ر.ک؛ میبدی، 1371، ج 8: 101). سایر تعابیر عرفا از امانت عبارتند از: عشق، عقل، معرفت، عهد الست، روح، قرآن، اختیار، اسرار حقّ و فیض الهی که فعلاً در این نوشتار قصد بررسی کلام عرفا نیست و فقط از باب نمونه آورده شد. برخی از این موارد قابل ردّ است؛ زیرا مربوط به فرشتگان نیز هست؛ مانند عقل، معرفت، اسرار حق و برخی مثل قرآن و تکالیف الهی، برای جِن هم آمده است، در صورتی که هیچ‌ کدام حامل امانت نشدند.

در تفسیر عرفانی مخزن‌الأسرار پس از نقل احادیث ائمّه در تفسیر امانت، آن را به روح انسان تأویل کرده است و از باب تطبیق آورده، آیا امانتی بزرگتر و شریف‌تر از روح ملکوتی انسانی (از عالم امر پروردگار) که درباره آن بعد از خلقت بدن فرمود: ...وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ (الحجر/ 29). تصوّر می‌شود که انسان ظالم و نادان قدر او را نشناخته، آن را پرورش نداده، آن را اسیر سرپنجه قوای نفسانی قرار داده است، در صورتی که خداوند این فضیلت را که «از روح خودم نفخه به انسان دمیدم» درباره خلقت هیچ موجودی از موجودات نفرموده است و برای همان روح ملکوتی آدم بود که تمام ملائکه مأمور شدند که به آدم سجده کنند و کسی که این امانت الهی را درست نگهداری کند و آن را نیرومند گرداند و در روز موعود به صاحبش برگرداند، حقّ امانت را ادا نموده است. سپس به عنوان شاهد، بیتی از حافظ آورده است:

«این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست،

روزی رُخَـش ببینـم و تسلـیـم وی کنـم»
   (امین اصفانی، 1361، ج 10: 261ـ263).

6ـ تحلیل مصادیق امانت

به نظر می‌رسد مصادیق بسیاری که برای امانت الهی بیان شده است، مقدّمه‌ای برای پذیرش آن امانت است. در واقع بشر عقلاً با اطاعت از اوامر و نواهی خداوند در قرآن و به جا آوردن تکالیف الهی به سوی قرب حقّ قدم برمی‌دارد. با این تقرّب، معرفت او افزون گشته، عشق الهی در او پدیدار می‌گردد. از این رو، همه جا حضور معبود را دیده و کارهایش را برای خشنودی او صورت می‌دهد و این یعنی به خلوص رسیده است. در این مرحله، خدا نیز ولایت امور او را به عهده می‌گیرد. چنان‌چه خواهد آمد، علاّمه نیز پیمودن این مسیر کمال و رسیدن به ولایت الهی را «امانت» در نظر گرفته است (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 349). از آنجا که بالاترین خلوص در انسان کامل است، کامل‌ترین ولایت نیز در وی است.

ملاّصدرا یکی از مصادیق امانت را فیض الهی می‌داند که بر موجودات عرضه می‌شود و آنگاه به اصل آن بازمی‌گردد. وی معتقد است پذیرش بی‌واسطه این فیض وجودی ویژه انسان کامل است، به سبب دوری نمودن از تمام مشغله‌های وجودی و قطع توجّه از غیر حق (ر.ک؛ صدرای شیرازی، 1360: 161). در واقع، قطع توجّه از ماسوی‌الله، به نوعی توصیف عشق با خلوص است.

انسان کامل آیینه تمام‌نمای خداوند و مظهر اسماء الهی است؛ به عبارتی دیگر، او ولیّ خداست و به اذن او بر موجودات دیگر ولایت دارد. کامل بودن او شاید از این لحاظ باشد که وی امانت الهی را به تمام و کمال حفظ نمود، بقیّه انسان‌ها نیز به هر میزان که حفظ امانت کنند و جنبه الهی وجود خود را با تعلّقات دنیوی درنیامیزند، به مقام انسان کامل نزدیک، و به همان میزان از مقام ولایت برخوردار می‌گردند (مانند سلمان فارسی).

ملاّصدرا روح را نیز یکی از مصادیق امانت الهی می‌داند (ر.ک؛ همان، 1375: 362). کسانی که روح را مصداق امانت می‌شمارند، معمولاً با استناد به آیه ... وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی... (ص/ 72 و الحجر/ 29) است، گرچه آیه ...إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ (البقره/ 156) نیز به درک این مفهوم کمک می‌نماید. چنان‌چه کسی امانتدار خوبی باشد، این بخش از وجود خود را که از سوی خداوند آمده، آلوده نمی‌کند و با اطاعت از اوامر و نواهی الهی، از این امانت الهی به‌خوبی صیانت می‌کند تا هنگام بازگشت و تحویل آن به صاحب اصلی در امان باشد و نام او در زمره مؤمنان قرار گیرد (چنان‌که در آیه 73 سوره احزاب به این گروه از انسان‌ها اشاره شده است).

در غیر این صورت، مصداق «ظلوم» و «جهول» گردیده است؛ «جهول» از این نظر که این گوهر الهی را نشناخت و «ظلوم» از آن روی که آن را ضایع کرد و با تعلّقات دنیایی درآمیخت. انسان آنچه از آرامش، اعتماد، علم و... نیاز دارد، در وجود خود از این منبع الهی به صورت ودیعه می‌یابد، امّا اگر از آن غافل باشد، مصداق جهول گشته، این نیازها را از امور دنیوی طلب می‌کند و چون نمی‌یابد، عذاب می‌کشد. چنین کسی در همه عوالم، از جمله عالم دنیا، دائم در عذاب است: یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَه بِالْکافِرینَ (العنکبوت/ 54)، چراکه منبع آرامش ودیعه‌نهاده در خود را نشناخته است (مصداق جهول) یا استفاده نکرده است و از این رو، به خود ظلم می‌کند (مصداق ظلوم). در آیه 73 نیز به این عذاب تأکید می‌نماید: لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ ... (الأحزاب/ 73)؛ زیرا در واقع، کسی که خدا را به عنوان منبع رفع نیازهایش نبیند و به دنبال سایر منابع غیرالهی باشد، برای خدا شریک قائل شده است و مشرک یا منافق است.

اشکالی که در پذیرش روح به عنوان مصداق امانت الهی وجود دارد، این است که روح مقسِّم انسانها به سه گروه مطرح در آیه 73 نیست و هر سه دسته دارای روح انسانی هستند.

7ـ بررسی دیدگاه ابداعی علاّمه طباطبائی

در میان اقوال بررسی شده مفسّران، علاّمه تحلیل نسبتاً مفصّلی در باب معنای امانت با استفاده از قرائن آن در آیه بعد بدین شرح بیان می‌دارد: «از آیه لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ... (الأحزاب/73) استفاده کرده که امانت در آیه 72 چیزی است که نفاق، شرک و ایمان بر حمل آن مترتّب می‌شود. در نتیجه، حاملان امانت بر اساس کیفیّت حمل آن به منافق، مشرک و مؤمن تقسیم می‌شوند. پس امانت امری مربوط به دین حق است که پایبند بودن یا نبودن به آن نفاق، شرک و ایمان به خدا را به وجود می‌آورد. این امر یا عبارت است از اعتقاد حقّ و شهادت بر توحید خدا و یا مجموع عقاید و اعمال یا اینکه عبارت است از داشتن آن عقاید به ضمیمه عمل به آن، یا کمالی است که از نظر داشتن یکی از آن امور، برای انسان حاصل می‌شود. طبق نظر علاّمه، از این احتمال‌ها، احتمال اولی یعنی توحید، منظور نیست، چون طبق آیات قرآن قطعاً آسمان‌ها، زمین و دیگر اشیاء خدا را یگانه دانسته‌اند و به حمد او تسبیح می‌گویند (الإسراء/44) و در آیه امانت به اِبای آنها از آن تأکید دارد» (طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 348).

همچنین به معنی دین حق با تفاصیل آن هم نیست؛ زیرا آیه تصریح دارد بر اینکه مطلقِ انسان، یعنی چه مؤمن و چه غیرمؤمن، آن را حمل کردند و پذیرفتند، در صورتی که مشخّص است که بیشتر انسان‌ها ایمان نیاوردند و آن را حمل نکردند و اطّلاعی هم از آن ندارند. علاّمه از این مسئله نتیجه گرفته که احتمال سوم (که در عمل، کاملاً پایبند به دین حق باشند) نیز صحیح نیست و مراد آن، کمال حاصل از پایبندی به توحید نیز نیست؛ زیرا آسمان‌ها و زمین و دیگر چیزها گویا به یگانگی خداوند هستند. به نظر ایشان، کمال حاصل از اخذ دین حقّ و علم به آن نیز منظور از امانت نیست، چون به صِرف دانستن تکالیف دینی، اموری چون نفاق، شرک، ایمان و به دنبال آن، سعادت و شقاوت حاصل نمی‌شود و اینها از همراهی اعتقاد درست و پایبندی به عمل به دست می‌آید.

در نهایت، علاّمه از بین همه احتمالات، یک مورد باقی مانده را صحیح دانستند که مراد از امانت، کمالی است که از نظر پایبندی به اعتقادات، عمل صالح و طی کردن راه کمال حاصل شود تا انسان از قعر مادّه به اوج اخلاص برسد تا جایی که خداوند او را برای خود خالص کند، متولّی او شود و تدبیر امرش را به عهده گیرد؛ یعنی آن احتمالی که می‌تواند مراد از امانت باشد، ولایت الهیّه است؛ زیرا در این کمال هیچ موجودی نه آسمان، نه زمین و نه غیر آن دو، شریک انسان نیست. از سوی دیگر، چنین کسی تنها خداوند متولّی امور اوست و جز ولایت الهی هیچ موجودی از آسمان و زمین در امور او دخالت ندارد، چون خدا او را برای خود خالص کرده است (ر.ک؛ همان: 349).

8ـ معنا و تفسیر عرضه امانت با تأکید بر دیدگاه علاّمه

در باب این پرسش که مراد از عَرَضْنَا الْأَمَانَه عَلیَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، با وجود اینکه این چیزها ازجمادات هستند و به کار بردن واژه تکلیف برای آنها صحیح نیست، دو پاسخ مطرح می‌شود که عبارتند از: 1ـ مراد از عَلیَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ، اهل آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها هستند. 2ـ هدف از معنای آن ،تعظیم شأن امانت است و اینکه مقام این امانت را پاس بداریم (ر.ک؛ طوسی، بی‌تا، ج 8: 367).

علاّمه چند دلیل می‌آورد مبنی بر اینکه این امانت، ولایت الهی است و مراد از عرضه آن بر چیزهای مذکور در آیه، مقایسه این ولایت با وضع آنهاست؛ یعنی یکا‌یک موجودات را با آن سنجیدند و قیاس کردند و هیچ یک جز انسان، استعداد پذیرفتن و تاب حمل آن را نداشتند (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 16: 349)، امّا انسان قبول کرد و عهده‌دار شد: وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ و این معنای خلیفه است و حفظ خلیفه‌اللّه حتمی و لازم است (ر.ک؛ طیب، 1378، ج 10: 537)؛ خلیفه‌ای که خدا برای معرّفی انسان به فرشتگان فرمود: إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَه (البقره/ 30).

منابع و مآخذ

مراجع

قرآن کریم.

آلوسی، سیّد محمود. (1415ق.). روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم. بیروت: دارالکتب العلمیّه.

ابن‌بابویه، محمّد بن علی. (1378ق.). عیون أخبار الرّضا علیه‌السّلام. تصحیح مهدی لاجوردی. چاپ اوّل. تهران: نشر جهان.

ــــــــــــــــــــــ . (1403ق.). معانی الأخبار. تصحیح علی‌اکبر غفّاری. قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرّسین حوزه علمیّه قم.

ابن‌منظور، محمّد بن مکرم. (1414ق.). لسان العرب. چاپ سوم. بیروت: دار صادر.

امین، سیّده نصرت. (1361). مخزن‌العرفان در تفسیر قرآن. تهران. نهضت زنان مسلمان.

بحرانی، سیّد هاشم. (1416ق.). البرهان فی تفسیر القرآن. تهران: بنیاد بعثت.

بهرام‌پور، ابوالفضل. (1386). نسیم حیات. چاپ اوّل. قم: آوای قم.

حسنی ابو‌المکارم، محمود بن محمّد. (1381). دقائق التّأویل و حقائق التّنزیل. تهران: نشر میراث مکتوب.

راغب اصفهانی، حسین بن محمّد. (1412ق.). المفردات فی غریب القرآن. چاپ اوّل. دمشق ـ بیروت: دارالعلم ـ الدّار الشّامیّه.

شریف‌الرّضی، محمّدبن حسین. (بی‌تا). نهج‌البلاغه. ترجمه محمّد دشتی. قم: مشهور.

زمخشری، جارالله محمود. (1407 ق.). الکشّاف عن حقائق غوامض التّنزیل. بیروت: دار الکتاب العربی.

عاملی، محمّد بن مکی. (بی‌تا). المزار (للشّهید الأوّل). تصحیح محمّدباقر موحّد ابطحی اصفهانی. قم: مدرسه امام مهدی(عج).

صدرای شیرازی، محمّدبن ابراهیم. (1375). مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألّهین. تهران: حکمت.

ـــــــــــــــــــــــــــــــ . (1360). أسرار الآیات.تهران: انجمن حکمت و فلسفه.

صفّار، محمّدبن حسن. (1404ق.). بصائر الدّرجات فی فضائل آل محمّد صلّی‌الله علیهم. تحقیق محسن‌بن عبّاسعلی کوچه باغی. قم: مکتبه آیت‌الله المرعشی النّجفی.

صفی‌علیشاه، حسن بن محمّدباقر. (1378). تفسیر صفی. تهران: انتشارات منوچهری.

طباطبائی سیّد محمّدحسین. (1417ق.). المیزان فی تفسیر القرآن. چاپ پنجم. قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرّسین حوزه علمیّه قم.

طبرسی، فضل‌بن حسن. (1377). تفسیر جوامع الجامع. تهران: انتشارات دانشگاه تهران و مدیریّت حوزه علمیّه قم.

طریحی، فخرالدّین. (1375). مجمع البحرین. تحقیق سیّد احمد حسینی. چاپ سوم. تهران: کتاب‌فروشی مرتضوی.

طوسی، محمّدبن حسن. (بی‌تا). التّبیان فی تفسیر القرآن. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.

طیّب، سیّد عبدالحسین. (1378). اطیب البیان فی تفسیر القرآن. چاپ دوم. تهران: انتشارات اسلام.

عروسی حویزی، عبدعلیّ بن جمعه. (1415ق.). تفسیر نور الثّقلین. قم: انتشارات اسماعیلیان.

عیّاشی، محمّدبن مسعود. (1380ق.). کتاب التّفسیر. تحقیق سیّد هاشم رسولی محلاّتی. تهران: چاپخانه علمیّه.

فراهیدی، خلیل‌بن احمد. (1410ق.). العین. چاپ دوم. قم: انتشارات هجرت.

فیض کاشانی، ملاّمحسن. (1415ق.). تفسیر الصّافی. تهران: انتشارات صدرا.

ــــــــــــــــــــــ . (1406ق.). الوافی. اصفهان: کتابخانه امام أمیرالمؤمنین علی(ع) .

قمی، علیّ بن ابراهیم. (1404ق.). تفسیر القمی. تصحیح طیّب موسوی جزائری. قم: دارالکتاب.

کلینی، محمّدبن یعقوب. (1429ق.). کافی. قم: دار الحدیث.

مجلسی، محمّدباقر. (1403ق.). بحار الأنوار. بیروت: دار إحیاء التّراث العربی.

مصطفوی، حسن. (1360). التّحقیق فی کلمات القرآن الکریم. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

مفید، محمّد بن محمّد. (1424ق.). تفسیر القرآن المجید. تحقیق محمّدعلی ایازی. چاپ اوّل. قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.

مکارم شیرازی، ناصر و دیگران. (1374). تفسیر نمونه. تهران: دار الکتب الإسلامیّه.

میبدی، احمدبن أبی‌سعد. (1371). کشف الأسرار و عدّه الأبرار. تحقیق علی‌اصغر حکمت. چاپ پنجم. تهران: انتشارات امیرکبیر.

واعظ‌زاده خراسانی، محمّد و دیگران. (1422ق.). المعجم فی فقه اللّغه القرآن و سرّ بلاغته. مشهد: مجمع البحوث الإسلإمیّه.

فصلنامه معارف قرآنی شماره 20

ادامه دارد...

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول