چکیده
شیعیان، با وجود دفاع معقول و منظم از شریعت اسلام و پایبندی به اصول و ارزشهای آن، گاه از جانب مخالفان، بهویژه برخی از اهلسنت، در معرض تهدید و اتهامات گوناگون قرار میگرفتند. یکی از مهمترین این اتهامات، انتساب آنان به زندقه بود که به مثابه ابزاری از جانب دشمنان برای حذف شیعیان بهکار میرفت.
زندقه از جریانهای پیش از اسلام در ایران بود که در عصر اول عباسیان گسترش یافت و خلفا، گروهها و شخصیتهای مختلف، از آن به مثابه ابزاری برای از بین بردن مخالفان استفاده کردند و افراد بسیاری به این اتهام سرکوب شدند که شیعیان هم از جمله آنان بودند.
رقابتهای فرقهای و ناتوانی مخالفان در برابر شیعیان، مهمترین دلیل این اتهامافکنی بود. البته در کنار آن باید از رفتار و اعتقادات برخی فرقههای منسوب به تشیع، مانند غالیان، صوفیان و قرامطه هم یاد کرد. عقاید و باورهای ایشان، که در بسیاری از موارد با مخالفت شیعیان هم مواجه میشد، دستاویز مخالفان قرار میگرفت نه تنها این گروهها، بلکه همه شیعیان، به این بهانه متهم به کفر و زندقه میشدند. این نوشتار بر آن است تا دلیل این اتهام را بررسی و تبیین کند و به این پرسش پاسخ دهد که چرا شیعیان گرفتار این اتهام شدند و چرا مخالفان از این اتهام بر ضد شیعیان استفاده کردند؟
کلیدواژگان
تشیع، اهل سنت، زندقه، غلو
مقدمه
زندقه یکی از جریانهای فکری، اعتقادی، سیاسی و فرهنگی بود که در عصر اول عباسیان گسترش یافت. این پدیده ریشه در ایران باستان دارد و آغاز آن به زمان شاپور اول ساسانی (241ـ272م) و نهضت مانوی برمیگردد که در پی حمایت
وی، با استقبال عمومی مواجه شد و پیروان زیادی پیدا کرد؛ اما مخالفت شدید موبدان زردشتی و رویگردانی جانشینان شاپور از وی، بهویژه در زمان بهرام ساسانی (274-277م)، دگرگونی اوضاع مانویان و کشتار آنان را درپی داشت. کشته شدن مانی، رهبر مانویان و نخستین فرد مشهور به زندقه، و سرکوب پیروان او باعث شد تا آنان به زندگی مخفی در ایران روی آورند یا با مهاجرت به ماوراءالنهر به زندگی خود ادامه دهند.
ظهور اسلام و گسترش فتوحات اسلامی و ورود مسلمانان به ایران، نابودی حکومت ساسانیان و از بین رفتن قدرت زردشتیان را به دنبال داشت. در نتیجه، مخالفان آیین زردشتی، از جمله مانویان و مزدکیان، آسایش نسبی به دست آوردند و فعالیتهای فکری مذهبی خود را بهصورت مخفی و بهآرامی آغاز کردند.
برخورد شدید حکومت اموی با حرکتهای غیرعربی، بهویژه ایرانی، باعث شد تا مانویان همچنان پنهانی به حرکت خود ادامه دهند. سقوط خلافت اموی و روی کار آمدن عباسیان، کاهش فشار بر ایرانیان و آزادی عمل گروهها و پیروان ادیان و آیینهای ایرانی را درپی داشت. مانویان هم از فرصت استفاده کردند و بر فعالیت خود افزودند؛ بهگونهای که خلفا و برخی شخصیتهای سیاسی و مذهبی از ناحیه آنها احساس خطر کردند و به مقابله با آنها پرداختند. بار دیگر زندقیان (مانویان) با برخورد شدید حاکمیت مواجه شده، بهشدت سرکوب شدند.
در این میان، عده دیگری از گروهها، شخصیتها و پیروان ادیان و فرقههای مختلف نیز در کنار مانویان گرفتار این اتهام شدند. به عبارت دیگر، گروهها، شخصیتها و افراد زیادی با استفاده ابزاری از زندقه، مخالفان سیاسی، اعتقادی و مذهبی خود را با این اتهام، از صحنه حذف کردند.
شیعیان از جمله گروههایی بودند که با وجود پایبندی به اصول اسلامی، توسط مخالفان فکری و اعتقادی و گاه با همراهی حکومتها، متهم به زندقه شدند. این اتهام که پیشینهای طولانی دارد، از سدههای نخستین اسلامی آغاز شد و تاکنون ادامه دارد.
در این نوشتار بر آنیم تا ضمن اشاره به معنای زندقه و گروههای متهم به آن، بهویژه شیعیان، علت انتساب برخی شیعیان به این اتهام را بررسی کنیم و به این پرسشها پاسخ دهیم که چرا برخی از شیعیان، با آنکه تشیع در صف اول مبارزه با کفر و الحاد و زندقه بود، گرفتار این اتهام شدند؟ آیا میتوان رقابتهای فرقهای را در این اتهام مؤثر دانست؟ آیا انحراف برخی فرقههای منتسب به شیعه، در این اتهام مؤثر بوده است؟ برای پاسخگویی به این پرسشها پس از بیان معنای زندقه، به بررسی علل و عوامل مؤثر در این اتهام میپردازیم.
زندقه در لغت و اصطلاح
زندیق، لفظ مشترکی است که به معانی متعدد اطلاق شده و مفهوم روشنی از آن ارائه نشده است؛ اما بهاتفاق پژوهشگران و دانشمندان، این واژه مَعَرَّب «زندیک» فارسی بوده، در لغت به معنای دهری، ملحد (طریحی، بیتا، ج5، ص177)، معتقد به ثنویّت و دوگانهپرستی (نور و ظلمت) (ابنمنظور، 1408ق/1988م، ج6، ص91) و گمراهی و بیدینی (اوشیدری، 1371، ص307) آمده است.
مفهوم اصطلاحی زندیق هم متعدد بوده، نظرات مختلفی دراینباره ارائه شده است.
برخی، منکران دین مزدیسنا را زندیق دانستهاند. (همان / رضی، 1381، ج2، ص1243) بعضی نیز زندقه را بهمعنای اعتقاد به ازلیّت عالم دانسته و آن را بر مانویت، زردشتیگری و دوگانهپرستی (اعتقاد به نور و ظلمت) اطلاق کردهاند. (مصطفی و دیگران، 1410ق، ج1، ص403)
بعضی هم مانویان و مجوسیانِ معتقد به نور و ظلمت را زندیق معرفی کردهاند. (دهخدا، 1377، ج9، ص12971)؛ اما بعضی دیگر، دهریه و منکران نبوت و کتاب را زندیق دانستهاند. (معری، بیتا، ص215)
در بیشتر تعاریف و مفاهیم اصطلاحی زندقه، ثنویت و آیین مانوی بهمنزله منشأ نخستینِ زندقه، کانون توجه قرار گرفته است. (ر.ک: حمیدرضا مطهری، 1387، ص29ـ38)
از آنجا که پیدایش زندقه و تاریخچه آن به مانی باز میگردد، در دوره اسلامی هم ابتدا مانویان زندیق نامیده شدند؛ سپس این عنوان پیروان ادیان دیگری مانند مزدکیه، دیصانیه و مرقونیه را دربرگرفت. در ادامه، ضدیت عربها با شعوبیه و ایرانیان باعث شد حتی زردشتیان، که خود نخستین دشمنان زنادقه بودند، گرفتار این اتهام شوند.
برخی، دایره شمول زندقه را گسترش داده و مخالفان مذهبی خود را نیز زندیق معرفی کردهاند؛ چنان که از ابوزرعه رازی نقل شده است که هرکس از اصحاب پیامبر بدگویی کند، زندیق است. (عسقلانی، 1412ق، 1،22) این گستردگی دایره شمول چنان زیاد شد که ظرفا و هزلگویان، و حتی برخی فلاسفه را نیز دربرگرفت. (غزالی، 1993م، ص71)
در عصر عباسیان، بهویژه زمان مهدی (158ـ169ق)، علاوه بر مانویان، پیروان دیگر ادیان ایرانی، همچون مزدکیان و زردشتیان نیز به زندقه متهم شدند و بهتدریج معنای آن گسترش یافت و ملحدان و گمراهان و مخالفان ظواهر شریعت را نیز دربرگرفت. سپس از این هم فراتر رفت و هذلگویان، شاعران بذلهگو، ظرفا، صوفیان، غالیان و حتی برخی دانشمندان، مانند فیلسوفان، گرفتار این اتهام شدند.
گاهی اوقات هم زندقه به ابزاری برای از بین بردن رقیبان تبدیل میشد؛ چنان که قدرتمندان سیاسی از آن برای سرکوب مخالفان خود استفاده میکردند. همچنین برخی فرقههای اسلامی و بهطور ویژه اهلسنت، این حربه را بر ضد شیعیان بهکار برده و در موارد متعدد، شیعیان را از مصادیق زنادقه شمردهاند؛ که این خود نیازمند واکاوی و علتیابی است.
علل اتهام زندقه به شیعیان
شیعیان به طور جدّی در برابر زنادقه میایستادند و شبهات آنها را دفع میکردند. بزرگان و امامان شیعه دوازده امامی، بهطور ویژه به این اقدام توجه داشتند و بهترین و مؤثرترین روش را در برخورد با آنها بهکار میگرفتند.[1] با وجود این، گاهی از جانب مخالفان متهم به زندقه میشدند. اگرچه برخی فرقههای منسوب به شیعه، مثل غالیان، در این اتهام بیتأثیر نبودهاند، اما نگاهی به شرح حال برخی از چهرههای شیعی متهم به زندقه نشان میدهد که افزون بر اندیشههای غالیانه برخی شیعیان، رقابتها و حسادتهای فرقهای و ناتوانی اهلسنت در مقابله فکری و علمی با شیعیان نیز در این اتهامافکنی نقشی مهم و اساسی داشته است.
بنابراین، در تبیین علل اتهام شیعیان به زندقه، میتوان رقابتهای فرقهای و اندیشههای انحرافی برخی گروهها را مؤثر دانست.
الف. رقابتهای فرقهای
یکی از نکات بسیار مهم در بررسی زندقه و شناخت گروههای متهم به آن و نیز واکنشها در برابر زنادقه، لزوم توجه به استفاده ابزاری از آن است. بسیاری از گروهها و اشخاص برای بدنام کردن و حذف رقبای سیاسی و مذهبی خود، از این اتهام استفاده میکردند.
چه بسیارند افرادی که به دلایل مختلف، از جمله مخالفت با خلفا و وزرا یا به دلیل رقابتهای مذهبی و حتی درونگروهی طبقات خاص، گرفتار این اتهام میشدند. کشته شدن پسر ابوعبید وزیر مهدی عباسی (جهشیاری، 1408ق، ج1، ص69 و مسعودی، 1411ق، ج3، ص343) و ابن مقفع (جهشیاری، همانجا) در زمان منصور به این اتهام، نمونههایی از استفاده ابزاری، از زندقه بهشمار میروند. این استفاده ابزاری، دامان شیعیان را هم گرفته. آنان بهطور عام، و امامیه بهطور خاص همواره در معرض این اتهام بودهاند؛ بهگونهای که حتی برخی نویسندگان معاصر عرب نیز بر این نکته تأکید کردهاند و زندقه و تشیع را مرتبط با یکدیگر میدانند.
عبدالرحمن بدوی در این خصوص میگوید: «اتهام به زندقه همراه و شانهبهشانه انتساب به مذهب رافضه است». (بدوی، 1993م، ص49) همو در جای دیگر تشیع و زندقه را مرتبط میداند و میگوید: «بین زنادقه و شیعه رابطهای وجود دارد؛ بهگونهای که انتساب به شیعه و رافضی بودن، دلیل بر زندقه و وسیلهای برای اتهام به زندقه بود». (همان، ص50) عبدالسلام ترمانینی هم زندقه و تشیع را مرتبط با یکدیگر میداند و درباره اهداف زندیقان میگوید: «دومین هدفی که زندیقان در پی آن بودند، تباهسازی عقاید مسلمانان زیر لوای شیعهگری بود». (ترمانینی، 1385، ج1، ص91)
این اتهام و نسبت دادن زندقه به شیعیان، خاص امروز نیست و ریشه در تاریخ دارد. قاضی عبدالجبار معتزلی، شیعه را به کفر متهم کرده گفته است: «الاصل فیهم الالحاد ولکنهم تستروا بهذا المذهب». (سیدمرتضی، 1410ق، ص13) برای تبیین بهتر این نکته و نشان دادن نقش رقابتهای فرقهای در انتساب شیعیان به زندقه، میتوان به شرح حال شیعیانی چون ابوعیسی ورّاق و ابنراوندی اشاره کرد که از جانب دشمنان خود متهم به زندقه شدند.
ابوعیسی محمد بن هارون ورّاق (م 247)
وی از متکلمان معروف نیمه اول قرن سوم و از شیعیان متهم به زندقه است. او که ابتدا از معتزلیان بود، در پی بازگشت از اعتزال و مخالفت با آنان متهم به زندقه شد. ابنندیم درباره او صفت «تخلیط» را بهکار برده و او را بیرون از اعتزال خالص دانسته و همین را سبب اتهام او به زندقه بیان کرده است. (ابنندیم، 1346، ص316)
برخی او را به دوگانهپرستی متهم کرده و آن را متأثر از عقاید مانویان دانسته و کتابهایی در تأیید مذهب مانوی و ثنویت به او نسبت دادهاند. (همان)
سیدمرتضی این اتهام را نپذیرفته و در صحت انتساب آثاری چون الغریب المشرقی و النوح علی البهائم به ابوعیسی ورّاق ـ که از دلایل اتهام او به زندقه شمرده شدهاند ـ تردید کرده است. ایشان با بیان این احتمال که ممکن است یکی از ثنویه اینها را از زبان او ساخته باشد، میگوید: چون ابوعیسی به این عقاید تظاهر نمیکرد، نمیتوانیم آن دو کتاب را از او بدانیم. (سیدمرتضی، 1410ق، ص12) این سخن سیدمرتضی درباره عدم تظاهر او به دوگانهپرستی نشانه آن است که نامی از وی در این کتابها نبوده و فقط به او نسبت داده شدهاند.
بیشتر این اتهامات از ناحیه معتزله بر او وارد شده و گرایش او از اعتزال به تشیع نیز در این امر مؤثر بوده است. او در دفاع از عقاید شیعه کتابهایی تألیف کرد. از جمله دو کتاب الامامه و السقیفه را در اثبات امامت امیرالمؤمنین علی نوشته و با دلایل صریح بر معتزله و اهلسنت استدلال کرده است.
همراهی اولیه ابوعیسی با معتزله و آشنایی او با شیوه استدلال و روشهای آنان در برابر مخالفان، سبب شد تا از همان شیوهها برضد معتزلیان بهره گیرد. ازاینرو با واکنش شدید آنان مواجه شد؛ و معتزله که توان مقابله با وی را نداشتند، تلاش کردند تا با انتساب کفر و زندقه به او، وی را از صحنه خارج کنند.
قاضی عبدالجبار معتزلی، ابوعیسی را به زندقه متهم میکند و درباره او و ابنراوندی میگوید: اینان کتابها در طعن بر پیامبر و در یاری امامیه و رافضه نوشتهاند. (قاضی عبدالجبار، 2006م، ج2، ص371) این سخن قاضی عبدالجبار و بهکار بردن واژه رافضه ـ که آن را بر شیعیان امامی اطلاق میکردند ـ و تصریح او به امامیه، بیانگر دشمنی او با تشیع و غفلت یا تغافل او از احترام خاص امامیه به رسول خدا است.
قاضی در جای دیگر، هنگام بحث درباره افرادی که مدعی وجود نص بر امامت امام علی بودند، از ابنراوندی و ابوعیسی ورّاق نام میبرد و آنها را از نخستین افرادی میداند که چنین ادعایی مطرح کردهاند. (قاضی عبدالجبار، ]بیتا[، ج1، ص118) این در حالی است که نص بر امامت و جانشینی امیرالمؤمنین علی از روزهای نخستین عمومی شدن دعوت نبوی و هنگام دعوت عشیره مطرح بوده است و منابع نخستین هم بدان اشاره کردهاند. (طبری، 1387ق، ج2، ص 321/ ابن اثیر، 1385ق، ج2، ص63)
ضمن آنکه این سخن عبدالجبار ناقض کلام پیشین او درباره این افراد است که مدعی بود اینان کتابها در طعن پیامبر و یاری رافضه نوشتهاند؛ زیرا کسی که به پیامبر طعن بزند، نمیتواند برای اثبات مدعای خود به سخن او استناد کند یا مدعی حقی با استناد به سخن او باشد. افزون بر آن، چنین فردی که اصل اسلام را قبول ندارد، نیازمند فرعیات آن، از جمله امامت نیست، تا چه رسد به نص بر امامت علی.
با توجه به آثار و آرای نقلشده از ابوعیسی بهویژه آثاری که در تأیید مذهب تشیع از وی گزارش شده است، مانند کتابهای الامامه الصغیر و الامامه الکبیر (ابن ندیم، 1346، ص316) و السقیفه و نیز کتابهایی که در رد آرای مانویان، بدو منسوب است مانند اقتصاص مذاهب اصحاب الاثنین والرد علیهم (همان) میتوان گفت انتساب زندقه به او اتهامی ناروا و از روی تعصب فرقهای و ناتوانی از مقابله فکری با او از جانب کسانی بوده است که راه رهایی از او را در متهم کردن او دیدهاند؛ بهویژه آنکه اتهام زندقه در آن دوران، گناهی نابخشودنی بهشمار میرفت.
ابنراوندی (م 298)
ابوالحسین احمد بن یحیی، مشهور به ابنراوندی، از متکلمان برجسته شیعی و سرآمد علم کلام در زمان خودش بود. (عسقلانی، همان، ص323)
نظرات و عقاید ابنراوندی، مانند مذهب او، متغیر است. وی ابتدا پیرو معتزله بود؛ ولی پس از مدتی از اعتزال برگشت و اظهار تشیع کرد؛ و ضمن تأیید باورهای شیعی کتابهایی در ردّ عقاید معتزله نگاشت که از مهمترین آنها میتوان کتاب فضیحه المعتزله را نام برد، همین کتاب باعث تاختن برخی متکلمان معتزله بر او و نوشتن ردیّههای متعددی بر آن شد که از مهمترین آنها میتوان به الانتصار خیاط معتزلی اشاره کرد.
کتابهایی در اثبات عقاید شیعی و ردّ بر زنادقه و حتی احتجاج با مانویان هم به ابنراوندی نسبت داده شده است. (ر.ک. ابنندیم، 1346، ص316-318) البته در کنار این آثار، برخی از اهلسنت هم کتابهایی بر ضد اسلام و قرآن به او نسبت داده و کوشیدهاند او را دشمن اسلام و قرآن نشان دهند. (همان)
مناظرات ابنراوندی با اهلسنت، بهویژه معتزله، و نگارش آثاری در رد عقاید آنان و تأیید باورهای شیعی هم نقش مهمی در این اتهامات داشت. آشنایی او با آرا و اندیشههای معتزله و مهارتش در کلام و انشا، باعث شد تا همانند ابوعیسی وراق به خوبی از عهده رد اعتقادات معتزلیان برآید. همین امر، حس انتقامجویی بزرگان معتزله، بهویژه همعصرهای او را برانگیخت و او را متهم به کفر و الحاد و زندقه کردند.
ضدیت با ابنراوندی در بسیاری از اهلسنت دیده میشود؛ به گونهای که هرجا نام او به میان آمده، به کفر و زندیق بودن او اشاره شده است. ابنحجر عسقلانی از او با عنوان «الزندیق الشهیر» یاد میکند. (همان) ابنکثیر دمشقی او را یکی از مشاهیر زنادقه برمیشمرد؛ (ابنکثیر دمشقی، 1412ق، ج11، ص127) ابنجوزی پا را از اینان فراتر نهاده و ضمن محدود کردن زنادقه اسلام در سه نفر، ابنراوندی را یکی از آنها میداند. (ذهبی، 1993م، ج17، ص120)
سیدمرتضی در مقابل این گروه به دفاع از ابنراوندی برخاسته و گفته است:
کتبی که بهواسطه آنها بر او ایراد میگیرند، کتابهایی است که به دلیل زورآزمایی با معتزله نوشته است؛ زیرا معتزله ضمن اظهار نفرت از او، وی را به کمفهمی و غفلت متهم کردند و همین باعث شد تا او به تألیف این کتب دست بزند و عجز معتزله را در نقض آنها آشکار سازد و انتقام خود را از آنها بگیرد. (سیدمرتضی، 1410ق، ص 87)
بنابراین، میتوان گفت برگشتن ابنراوندی از مذهب اعتزال و نوشتن مطالبی برضد معتزله، و در عین حال گرایش او به تشیع، باعث اتهام او به کفر و زندقه شده است. در واقع، علت اصلی این اتهام را باید در رقابتهای فرقهای جستوجو کرد. چنانکه خیاط معتزلی، از دشمنان سرسخت ابنراوندی، درباره او میگوید: او در آغاز معتزلی بود؛ ولی به الحاد گرایید و منکر خالق شد و معتزله او را از خود راندند. (خیاط معتزلی، ]بیتا[، ص76-77)
وی در جای دیگر ابنراوندی را شاگرد ابوعیسی ورّاق معرفی کرده و وی را عامل کفر و زندقه او دانسته است. (همان، ص110) این در حالی است که برخی نهتنها از رابطه استاد و شاگردی آن دو چیزی نمیگویند، بلکه از موضعگیری آنها در برابر یکدیگر سخن گفتهاند. (ماتریدی، 1413ق، ص186ـ198)
سرگذشت افراد یادشده و اتهام آنها به کفر و زندقه، و دلایل این اتهام و شیوه استدلال مخالفان، نشان میدهد که مهمترین دلیل آن را باید در رقابتهای فرقهای کاوش کرد.
نقش تقابلهای فرقهای در اتهام زندقه به شیعیان، بهویژه امامیه، زمانی بیشتر نمایان میشود که میبینیم دشمنان تشیع اعتقادات برخی فرقههای منحرف مثل غالیان را به همه شیعیان نسبت دادهاند؛ چنان که خیاط معتزلی اعتقاد به تجسیم را به همه شیعیان نسبت میدهد و میگوید: این اعتقاد همه رافضیان[2] است؛ مگر عده کمی که با معتزله همنشین شده و به توحید واقعی اعتقاد پیدا کرده و به همین دلیل از میان شیعه رانده شدهاند. (خیاط معتزلی، ]بیتا[، ص36)
برخی هم ضمن بهکار بردن الفاظی چون رافضی، امامیه و غالیان در تعریف شیعه، غلو در شأن امیرمؤمنان علی را از باورهای شیعیان معرفی میکنند. (عراقی، 1361، ص30)
پی نوشت:
[1]. نمونههای فراوانی از چگونگی برخورد ائمه با زنادقه، در کتابهای روایی و تاریخی نقل شده است. برای آگاهی بیشتر، ر.ک: مطهری، 1387، ص231-256.
[2]. توجه به این نکته لازم است که لفظ رافضی بهصورت مطلق، غالباً از جانب مخالفان بر امامیه اطلاق میشد.
مراجع
منابع
٭ قرآن کریم.
1. ابناثیر، عزالدین أبوالحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، 1385ق/1965م.
2. ابنتیمیه حرّانی، احمد، مجموعه الرسائل الکبری، ریاض، دار الوفاء، 1418ق/1998م.
3. ـــــــــــ ، منهاجالسنهالنبویهفینقضکلامالشیعهالقدریه، قاهره، مکتبه دار العروبه، 1962م.
4. ابنجوزی بغدادی، جمالالدین ابوالفرج عبدالرحمن، تلبیس ابلیس، چاپ دوم، بیروت، منشورات دار و مکتبه الهلال، 1421ق /2000م.
5. ابنحجر عسقلانی، شهابالدین ابیالفضل احمدبن علی، لسان المیزان، بیروت، 1414ق/1993م.
6. ـــــــــــ ، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق علی محمد بجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412ق / 1992م.
7. ابنقیم جوزی، ابیعبدالله محمد بن ابیبکر، اغاثه اللحفان من مصاید الشیطان، بیروت، دار المعرفه، ]بیتا[.
8. ابنمنظور، لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408 ق / 1988 م.
9. ابنندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه م. رضا تجدد، چاپ دوم، تهران، چاپخانه بانک بازرگانی ایران، 1346.
10. اردبیلی، مقدّس (منسوب)، حدیقه الشیعه، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، ]بیتا[.
11. اوشیدری، جهانگیر، دانشنامه مزدیسنا، تهران، انتشارات مرکز، 1371.
12. بدوی، عبدالرحمن، دراسات اسلامیه من تاریخ الالحاد فی الاسلام، چاپ دوم، قاهره، سینا نشر، 1993م.
13. بغدادی، خطیب، تاریخ بغداد، بیروت، دار الکتاب العربی، ]بیتا[.
14. ترمانینی، عبدالسلام، رویدادهای تاریخ اسلام، ترجمه گروهی از پژوهشگران، با نظارت سیدعلیرضا واسعی، 1385.
15. جامی، نورالدین عبدالرحمن، نفحات الانس من حضرات القدس، تصحیح محمود عابدی، چاپ سوم، تهران، انتشارات اطلاعات، 1375.
16. حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمه محمد سعیدی، تهران، پدرام (سینا)، ]بیتا[.
17. ابنکثیر دمشقی، اسماعیل، البدایه والنهایه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1413ق / 1993م.
18. دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، زیر نظر محمد معین و سیدجعفر شهیدی، چاپ دوم، انتشارات دانشگاه تهران، 1377.
19. ذهبی، شمسالدین محمد بن احمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، تحقیق علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1995م.
20. ـــــــــــ ، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407ق /1987م.
21. ـــــــــــ ، سیر اعلام النبلاء، چاپ نهم، بیروت، مؤسسه الرساله، 1414ق /1993م.
22. رضی، هاشم، دانشنامه ایران باستان، تهران، انتشارات سخن، 1381.
23. سمعانی، عبدالکریم بن محمد تمیمی، الانساب، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408ق.
24. سلمی، ابیعبدالرحمن، طبقات الصوفیه، تحقیق نورالدین شریبه، چاپ سوم، قاهره، مطبعه المدنی، 1406ق.
25. شوشتری، قاضی نورالله، مجالس المؤمنین، چاپ چهارم، تهران، انتشارات اسلامیه، 1377.
26. طبری، أبوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم والملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم، بیروت، دار التراث، 1387ق / 1967م.
27. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق سیداحمد حسینی، انتشارات مکتبه المرتضویه، ]بیتا[.
28. طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال، تحقیق سیدمهدی رجایی، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1404ق .
29. ـــــــــــ ، الغیبه، تحقیق عبادالله طهرانی و علیاحمد ناصح، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، 1411ق.
30. عراقی، ابومحمد عثمان بن عبدالله، الفرق المفترقه بین اهل الزیغ والزندقه، تحقیق یشار قوتلوآی، آنکارا، دانشگاه آنکار، 1361.
31. غزالی، ابوحامد محمد، فیصل التفرقه بین الاسلام والزندقه، تحقیق سمیع زعیم، بیروت، دار الفکر، 1993م.
32. فیاض، عبدالله، تاریخ الامامیه واسلافهم من الشیعه منذ نشأه التشیع حتی مطلع القرن الرابع الهجری، چاپ سوم، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1406ق.
33. قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، نجف، بیروت، دار المرتضی، ]بیتا[.
34. مصطفی، ابراهیم و دیگران، المعجم الوسیط، استانبول، 1410ق / 1989م.
35. مطهری، حمیدرضا، زندقه در سدههای نخستین اسلامی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلام، 1387 .
36. معتزلی، خیاط، الانتصار والرد علی ابن الراوندی الملحد، مقدمه محمد حجازی، قاهره، مطبعه المدنی، ]بیتا[.
37. معری، ابوالعلاء، رساله الغفران، تحقیق فوزی عطوی، بیروت، الشرکه اللبنانیه للکتاب، ]بیتا[.
38. موسوی علوی، شریف مرتضی علی بن حسین، الشافی فی الامامه، چاپ دوم، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1410ق .
39. نوبختی، ابومحمد حسن بن موسی، فرق الشیعه، ترجمه محمدجواد مشکور، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، [بیتا].
40. همدانی (معتزلی)، قاضی عبدالجبار بن احمد، تثبیت دلائل النبوه، تحقیق عبدالکریم عثمان، قاهره، دار المصطفی، 2006م.
41. همدانی (معتزلی)، قاضی عبدالجبار ابن احمد، المغنی فی ابواب التوحید والعدل، تحقیق عبدالحلیم محمود و دیگران با اشراف طه حسین، مصر، دار المصریه لتألیف والترجمه، ]بیتا[.
نویسندگان:
حمید رضا مطهری؛ محمدعلی چلونگر
فصلنامه شیعه شناسی شماره 46
ادامه دارد...