اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

یادداشت  /  سیاست و امنیت

ماهیت فقه سیاسی -بخش اول

سیاست در نگاه جزءنگر

در این مقاله تلاش بر آن است، ضمن ارائه تعریفی از فقه و سیاست، ماهیت فقه سیاسی به صورت مبسوط، مورد بررسی قرار گیرد.

سیاست در نگاه جزءنگر

 

چکیده 

همراهی سه رکن «امامت»، «امت» و «دیانت» در ایران به پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) منجر گردید. این انقلاب، موجب شد تا تفکر شیعه در ارکان و اجزاء به صحنه جامعه سیاسی عالم ورود یابد. ازاین رو، شاید بتوان به کمک کلام و فقه، رکن اساسی جامعه شیعه؛ یعنی جایگاه امامت و ولایت را تبیین نموده و از آن دفاع کرد، لکن در اجزای نظام سیاسی و اجتماعی، راهی جز حضور گسترده فقه سیاسی در صحنه عمل نیست.

 به نظر می رسد که امروزه پرسش اساسی در فقه سیاسی نباید بر امکان حاکمیت فقیه در عصر کنونی باشد، بلکه تبیین چگونگی اعمال این حاکمیت در عرصه اجتماع از اساسی ترین رسالت‌های فقه سیاسی به شمار می آید. بر این اساس، در این مقاله تلاش بر آن است تا در گام نخست، ضمن ارائه تعریفی از فقه و سیاست، ماهیت فقه سیاسی به صورت مبسوط، مورد بررسی قرار گیرد.

واژگان کلیدی

فقه، سیاست، فقه سیاسی، جامعه

مقدمه

مطالعه و تفکر در سیره سیاسی پیامبر اسلام و ائمه اطهار:، اهتمام ایشان به تشکیل حکومت اسلامی را نمایان خواهد ساخت. ایجاد حکومت در جامعه، توسط نبی اعظم(ص) و استمرار این سیره، پس از ایشان، نشان از ضرورت حکومتی مبتنی بر آموزه‌های وحیانی دارد؛ هرچند این مهم، چنانکه بایسته و شایسته بود، در مسیر حقیقی خود قرار نگرفت، اما هیچگاه ضرورت حکومتی الهی و مبتنی بر شریعت، مورد انکار معصومین و پیروان ایشان نبوده است.

 عدم امکان تشکیل حکومت حق توسط حاکم مشروع الهی، بعد از پیامبر(ص)، هرچند بسط این تفکر را در ساحت عمل و عینیت اجتماعی محدود ساخته و از متن جامعه سیاسی کنار گذاشت، لکن این مسائل، موجب انحلال چنین تفکری نگردیده و هم‌چنان در عصر حضور، توسط ائمه و در عصر غیبت توسط عالمان شیعه، در حوزه نظر مورد اهتمام و در حوزه عمل، در حاشیه جامعه سیاسی، با ارائه مدل‌های ترتّبی مورد مراقبت بود.

 شرایط خاص جامعه اسلامی بعد از پیامبر و رخدادها و حوادث پس از آن تا زمان حکومت کوتاه امیرالمؤمنین و امام مجتبی(ع) و اتفاق ناگوار شهادت امام حسین(ع) فضایی مساعد را برای بسط اندیشه شیعه فراهم نساخت و ائمه در عصر حضور و عالمان شیعه در عصر غیبت از حضور در مناصب سیاسی کنار گذاشته شدند و ایشان همت خویش را صرف مراقبت از حقیقت دین، دست‌ کم در جنبه‌های فردی آن نموده و مسائل سیاسی و اجتماعی مربوط به امت اسلامی را در ذیل آن طرح و شرح داده‌اند.

این شرایط، موجب گردید تا آنچه پیرامون تأسیس حکومت و حیات سیاسی و اجتماعی شیعیان در ذیل حکومت مشروع الهی است، بسط نیافته و به ساحت عمل اجتماعی امت اسلامی راه نیابد. تلاش و استقامت عالمان شیعه در طول حیات تشیع، حاکی از مراقبت از این تفکر و تلاشی برای شکل‌دهی امتی مبتنی بر آموزه‌های وحیانی است.

تلاش برای جامعه‌سازی شیعی که از زمان معصومین: شروع شد، در زمان غیبت ادامه یافته و با شکل‌گیری «حکومت صفویه» در قالب مدل حکومتیِ سلطنت مأذون، در شکل اولیه‌ آن سامان یافته و از حاشیه جامعه اسلامی به متن تحولات کشیده شد. در دوره‌های بعد، با بسط این تفکر در مدل‌هایی‌ همچون «حکومت قدر مقدور» در مدل «حکومت مشروطه» و در نهایت با ارائه مدل «ولایت مطلقه فقیه» توسط امام خمینی(ره) این آرمان شیعه از حوزه نظر به ساحت عمل راه یافت. انقلاب اسلامی که در واقع تحقق آرمان غدیر و دعوت به ولایت ولی خدا بود، در قالب اندیشه ولایت فقیه که مستلزم حضور و همراهی سه رکن «امامت»، «امت» و «دیانت» است، تحقق یافت.

با این انقلاب الهی بود که ضمن استقرار حکومت اسلامی، تفکر سیاسی تشیع به متن تحولات جهانی راه یافت. اما استمرار این تفکر در حوزه امت اسلامی و بسط و ترویج آن در ساحت جهانی، مستلزم انسجام درونی امت و کارآمدی این تفکر در ساحت عمل است. اعتقادات، مناسک و شریعت مشترک، از اساسی‌ترین عوامل انسجام و همبستگی یک امت به‌شمار آمده و اشتراک در این مسائل، موجب شکل‌گیری «هویت» و «فرهنگ» مشترک یک امت خواهد بود.

اعتقادات که شکل دهنده «ارکان امت» به حساب می‌آید، بیشتر در حوزه کلام سیاسی، مطرح و مورد بحث واقع می شود. بر آن اساس، «امامت» اساسی‌ترین رکنی است که «امت» حول آن شکل گرفته و «نظام سیاسی» جامعه شیعه بر اساس آن سامان می‌یابد، لکن بسط یک اعتقاد و تسری آن به امت و جامعه شیعی بر اساس مناسک و شریعت شکل می‌گیرد؛ هرچند عمل به مناسک و شریعت در حوزه امور فردی، موجب انسجام درونی امت می‌گردد و فرهنگ مشابه ای در بین مردم و در حوزه امور فردی افراد جامعه شکل می دهد، اما آنچه موجب و در واقع نماد انسجام یک امت به شمار می‌آید، مناسک جمعی و حضور شریعت در ساحت اجتماع است.

فقه سیاسی در واقع آن ساحت از فقه است که شریعت را به اجتماع کشانده و «اجزای» یک امت و جامعه سیاسی را در جهت ساخت و برپایی «نظام سیاسی» سامان می دهد. فقه سیاسی، شیوه تعامل نظام سیاسی با امت و امت با ارکان و نهادها و همچنین شیوه ارتباط با سایر امم را معین ساخته و طرح موضوع فقه سیاسی، اهمیت و ضرورت می‌یابد.

از آنجایی که شرایط سیاسی و اجتماعی تشیع در طول تاریخ، فراز و نشیب های زیادی داشته، شاید بتوان گفت که جز در دوره‌ای کوتاه از زمان حضور ائمه: نمی‌توان جامعه سیاسی شیعه‌ای یافت که ارکان و اجزای آن توأمان نمود و عینیت داشته باشند. در عصر غیبت نیز عالمان شیعه در حاشیه جامعه سیاسی به حفظ اعتقادات و مناسک تشیع همت گمارده‌اند تا این که در دوران صفویه، فقیهان شیعه این امکان را به دست آورند که از حاشیه به متن تحولات جامعه سیاسی وارد شده و به بسط ارکان و اجزای شریعت در ساحت جامعه بپردازند.

پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) و همراهی و حضور «امت» بر اساس «دیانت» موجب گردید تفکر شیعه در ارکان و اجزاء، به صحنه جامعه سیاسی عالم ورود پیدا کند. این تفکر، مدعی اداره کلیت جامعه گردیده و راه سعادت امت را منحصر در تبعیت از این اندیشه بر شمرد. در این میان، شاید بتوان به کمک فقه و کلام، رکن اساسی جامعه شیعه؛ یعنی جایگاه امامت و ولایت را تبیین نموده و از آن دفاع کرد، لکن در اجزای نظام سیاسی و اجتماعی، راهی جز حضور گسترده فقه سیاسی و مناسک اجتماعی شریعت در صحنه عمل نیست.

نکته‌ای که نباید از نظر دور داشت، این است که انقلاب اسلامی در مرحله تحقق و استقرار نظام سیاسی شیعی به موفقیت هایی دست  یافته است، اما عدم حضور شریعت در اجزای مختلف جامعه (نهادها و سازمان ها) موجب آسیب پذیری جامعه سیاسی شیعه و مانع کارآمدی و استمرار نظام سیاسی شیعه و انقلاب اسلامی خواهد بود. امروزه پرسش اساسی در فقه سیاسی نباید بر امکان حاکمیت فقیه عصر کنونی باشد، بلکه چگونگی اعمال این حاکمیت در عرصه اجتماع از اساسی ترین رسالت‌های فقه سیاسی است. مباحثی که در ادامه بیان خواهد شد، مباحث مقدماتی جهت ورود به دانش فقه سیاسی بوده و روشن است که آشنایی با فقه سیاسی، مستلزم شناخت مراد از فقه، سیاست و ترکیب این دو یعنی «فقه سیاسی» است.

تعریف فقه

واژه فقه، اولین واژه ای است که در ترکیب فقه سیاسی مورد توجه است. از این جهت، ابتدا به تبیین و تعریف این واژه در لغت و اصطلاح خواهیم پرداخت.

فقه در لغت

لغت شناسان، فقه را به معنای مطلق فهم (1) علم و آگاهی، درک چیزی و علم به آن(2) و فطانت و تیزفهمی دانسته اند. در این صورت، فقه با کلماتی؛ همچون علم، معرفت و فهم که به معنای مطلق آگاهی است، هم معنا می باشد. افزون بر این، برخی از محققین بر این باورند که به فهم با دقت و تأمل، فقه اطلاق می گردد.(3) در این صورت، معنای فقه بیش از مطلق آگاهی بوده و دقت و تأمل، وجه تمایز فقه از علم، معرفت و فهم مطلق به شمار می آید.(4) بر این اساس، هرگونه فهم و علمی را نمی توان فقه نامید، بلکه فقه به آن فهمی اطلاق می گردد که همراه با دقت و تأمل باشد(5).

فقه در اصطلاح

فقه در اصطلاح دارای دو کاربرد عام و خاص می باشد. در اصطلاح عام، فقه به معنای شناخت معارف دین، علم و فهم دین اسلام و... بوده که در این اصطلاح شامل تمامی حوزه های معرفت دینی؛ یعنی عقاید، اخلاق و احکام می شود. این تعریف از فقه، تمامی کسانی را که از روی اجتهاد یا تقلید به هر حوزه از معارف دین دست یافته اند، در بر می گیرد. «علامه حلی» در تبیین کلمه فقه بیان داشته اند: «فإنّ کلمه الفقه فی أوّل الأمر کانت تطلق على معارف الشّریعه»(6) (حلی، 1373، ج1، ص7)؛ کلمه فقه در ابتدای امر بر تمامی معارف شریعت اطلاق می گردید.

«محقق کرکی»، در تشریح و تبیین مراد از فقه آورده اند: «فالفقه کان فی الصدر الأوّل یستعمل فی فهم أحکام الدّین جمیعها، سواء کانت متعلّقه بالإیمان و العقائد و ما یتّصل بها، أم کانت أحکام الفروج و الحدود و الصلاه و الصیام» (کرکی، 1414ق، ج1، ص5)؛ فقه در ابتدا در فهم تمام مفاد دین استعمال می شد و شامل فهم امور مربوط به ایمان، عقاید و احکام مربوط به فروج، حدود، نماز و روزه می شد.

«ملاصدرا» با نگاهی خاص تر به فقه، بیان داشته  است:

در ازمنه سابقه، لفظ فقه را اطلاق مى کرده اند بر علم طریق آخرت و معرفت نفس و دقایق آفات و مکاید و امراض وى و تسویلات(7) و غرور شیطانى، فهم نمودن و اعراض نمودن از لذات دنیا و اغراض نفس و هوی و مشتاق بودن به نعیم آخرت و لقای پروردگار و خوف داشتن از روزشمار(8) (ملاصدرا، 1381، ص 74-73).

تمایز موضوعات و مسائل در حوزه های مختلف معارف دینی به تدریج موجب شکل گیری اصطلاح خاصی برای فقه گردید. بر اساس این اصطلاح، علم فقه به علمی اطلاق گردید که موضوع آن افعال مکلفین بوده و در واقع، فقیه طبق قواعدی خاص تلاش می نماید تا احکام شرعی مربوط به افعال مکلفین را بر اساس ادله آن استنباط نماید(9)(حلی، 1373، ج1، ص8-7). بر این اساس که فقه مربوط به احکام عملی پیرامون افعال مکلفین گردید، حوزه مسائل اعتقادی و ... از حوزه مسائل فقه خارج گردیده و فقه دارای اصطلاحی خاص شد(10) (همان).

 محقق کرکی در مورد پیدایش معنای اصطلاحی خاص برای فقه بیان  می دارند: «و بعد فتره تخصّص استعماله فصار یعرف بأنّه علم الأحکام من الصلاه و الصیام و الفروض و الحدود» (کرکی، 1414ق، ج1، ص5). با پیدایش معنای محدودتر برای فقه در حوزه معارف دینی ـ  فقه  ـ اصطلاحی خاص در بین عالمان دین می یابد و در تبیین اصطلاح خاص فقه بیان داشته اند که فقه: «هوالعلم بالأحکام الشرعیه الفرعیه عن أدلتها التفصیلیه»(11) (حلی، 1403ق، ج1، ص5).

بر اساس این تعریف، علم فقه، علم به احکام شرعی فرعی بر اساس منابع و دلایل تفصیلی آن است. «شهید اول» در تعریف علم فقه بیان داشته اند: «العلم بالأحکام الشرعیه العملیه عن أدلتها التفصیلیه لتحصیل السعاده الأخرویه» (شهید اول، 1377، ج1، ص40)؛ علم فقه، علم به احکام شرعیه عملیه با استفاده از ادله تفصیلی آن، برای تحصیل سعادت اخروی می باشد.

تعریف شهید اول مورد موافقت فقهای بعد؛ همچون محقق کرکی نیز قرار می گیرد(12)(کرکی، 1414ق، ج1، ص5). در این تعریف، افزون بر تعریف فقه به علم به احکام شرعی فرعی بر اساس منابع و دلیل تفصیلی، به نکته با اهمیت دیگری اشاره داشته و آن توجه به غایت این علم است. غایت علم فقه بر اساس این تعریف، تحصیل سعادت اخروی انسان است. بر این اساس؛ هرچند تولیدات علم فقه منجر به تعیین تکلیف مکلف در حوزه امور فردی و اجتماعی و مبنای حقوق و قوانین متعدد می گردد، اما توجه به این نکته نیز لازم می آید که در فقه اسلامی تمامی قوانین و مقررات، افزون بر تنظیم روابط فردی و اجتماعی انسان، رابطه ای نزدیک با کمال و سعادت اخروی انسان خواهند داشت.

 تعریف سیاست

سیاست، واژه دومی است که در این مطالعه لازم است به تبیین آن بپردازیم. این  واژه را در لغت و اصطلاح مورد بررسی قرار خواهیم داد.

سیاست در لغت

«سیاست» در لغت‌‌نامه‌های فارسی به  معانی «پاس داشتن ملک»، «نگاه داشتن»، «حفاظت»، «نگاه داری»، «حراست»، «حکم‌راندن بر رعیت»، «رعیت‌داری کردن»، «حکومت»، «ریاست»، «داوری»،(13) «حکومت کردن»، «تنبیه»،(14) «اداره و مراقبت امور داخلی و خارجی کشور»، «درایت»، «باهوشی»، «خردمندی»، «برنامه کار یا شیوه عمل»، «مجازات و تنبیه کردن» و در واقع«علم به اداره جامعه»، «اداره کردن امور و فراهم ساختن اسباب رفاه و امنیت مردمی که در یک شهر یا کشور زندگی می‌کنند»(15) آمده است. در فرهنگ‌ لغت‌های انگلیسی به فارسی، واژه «Politics» به سیاست و امور سیاسی و واژه «Politic» به «مصلحت‌دان»، «با تدبیر»، «زیرک»، «مصلحت‌آمیز»، «مقرون به صلاح»،(16) «خردمندانه»، «سنجیده و عاقلانه»(17) ترجمه شده است.

سیاست که واژه‌ای عربی و مشتق از«سَوسَ» به شمار می‌آید، در لغت‌نامه‌های زبان عربی به معانی«ریاست»، «اقدام بر اساس مصلحت»، «قیام به امر»، «به عهده گرفتن و تسلط بر امور مردم»(18) و همچنین به  معنای «تأدیب»(19) به کار رفته است (معلوف، 1378، ج1، باب سین). در برخی کتاب‌های لغت، سیاست را «استصلاح الخلق بارشادهم الی الطریق المنجی فی العاجل و الاجل» (همان) به معنای واداشتن مردم به راه خیر و صلاح از طریق ارشاد آنها به راه نجات و درستکاری حال و آینده دانسته‌اند.

سیاست در اصطلاح

سیاست در اصطلاح، دارای تعاریف گوناگونی است که در دو بخش سیاست در نگاه جزءنگر؛ به معنای نگاه تک بعدی و ناقص دیدن انسان و نگاه جامع نگر؛ به معنای نگاه کامل و چندبعدی به انسان به تبیین و تحلیل آن خواهیم پرداخت.

الف ) سیاست در نگاه جزءنگر

سیاست در اصطلاح، دارای تعاریف متعددی است. برای نمونه برخی در تعریف سیاست بیان داشته‌اند که سیاست به معناى هنر استفاده از امکانات، حکومت کردن بر انسان ها، مبارزه براى قدرت، توزیع آمرانه ارزش ها، علم قدرت، علم به زیر سلطه درآوردن، علم به اطاعت واداشتن افراد جامعه، علم حکومت بر کشور و فنّ و عمل حکومت بر جوامع انسانى است (عالم، 1373، ص31-26). در تعریف دیگری آمده است که «سیاست، دولت و قدرت سازمان یافته در یک جامعه، همیشه و همه جا دارای دو چهره است که در عین حال که ابزار تسلط برخى از طبقات بر طبقات دیگر است، وسیله اى براى نیل به نوعى همگونى و نظم اجتماعى به منظور تأمین مصلحت عمومى است» (دوورژه، 1391، ص9).

تعریف سومی سیاست را علم قدرت، تلقی نموده و در تعریف دیگر بیان کرده است که سیاست به ما مى آموزد چه کسى مى بَرَد؟ چه مى برد؟ کجا مى برد؟ چگونه مى برد؟ و چرا مى برد؟ (همان، ص18). برخی دیگر بر این باورند که سیاست؛ رهبری صلح آمیز یا غیر صلح آمیز روابط میان افراد، گروه‌ها و احزاب (نیروهای اجتماعی) و کارهای حکومتی در داخل یک کشور و روابط میان یک دولت با دولت‌های دیگر در عرصه  جهانی است (عالم، 1373، ص30).

بیشتر این تعاریف مربوط به اندیشمندان غرب و یا کسانی است که سیاست را با نگاهی شبیه ایشان نگریسته‌اند. شاید بتوان عمده این تعاریف را در چهار تعریف کلی بیان نمود. تعریف اول این  که برخی سیاست را به مثابه هنر حکومت کردن به معنای اعمال نظارت از درون جامعه از راه اتخاذ تصمیم‌های جمعی می‌دانند. در تعریف دوم، سیاست به مثابه امور عمومی تلقی گردیده است. در این تعریف، سیاست از این جهت به مثابه امور عمومی است که مسؤولیت ساماندهی زندگی جمعی را بر عهده دارد.

گروه سوم، سیاست را به مثابه سازش و اجماع تعریف نموده و بر این باورند که سیاست، ابزاری خاص برای برطرف کردن درگیری یا سازش از طریق مذاکره و نه با زور و اعمال قدرت آشکار است و در نهایت، گروه چهارم، سیاست را به مثابه قدرت تلقی نموده و سیاست را در همه فعالیت‌های اجتماعی و گوشه و کنار زندگی انسان دخیل می‌دانند. در نگاه این گروه، سیاست، توانایی دست‌یافتن به نتیجه مطلوب، از هر راهِ ممکن است (هیوود، 1392، ص20-10).

ب ) سیاست در نگاه‌ جامع‌نگر

متفکران و اندیشمندان اسلامی با نگاهی جامع‌نگر به تعریف سیاست پرداخته‌اند. برخی از این متفکرین بیان داشته‌اند که سیاست از دیدگاه اسلام، تفسیر و توجیه حیات انسان‌ها به سوی عالی‌ترین هدف مادی و معنوی و ملکوتی برای به ثمررسیدن آن است (جعفری، 1378، ص252).

ایشان در جای دیگر بیان داشته‌اند که سیاست به معنای حقیقی آن مدیریت و توجیه و تنظیم زندگی اجتماعی انسان‌ها در مسیر حیات معقول است و در واقع مدیریت و توجیه انسان ها با نظر به واقعیت‌های«انسان آنچنانکه هست» و «انسان آنچنانکه باید» از دیدگاه اهداف عالی مادی و معنوی، سیاست نامیده می‌شود.(20)

مرحوم «کاشف الغطاء» ضمن تبیین مراتب و شؤون فقیه، پس از این‌که یکی از شؤون فقیه را نیابت از امام در زعامت و تسلط بر امور معرفی می‌نمایند، این امر را مرتبه تدبیر شؤون دنیوی و اخروی مردم و تفویض امور سیاسی و رعایت مصالح و دفع مفاسد، ازبین بردن جنایات، مجازات طغیان‌کنندگان و حفظ مرزها دانسته و بیان می‌دارد که بر این اساس، فقیه را حاکم شرع یا مرجع دینی نام نهاده‌اند(21) (کاشف الغطاء، 1411ق، ص42).

در نظر ایشان، سیاست آن اعمالی را شامل می‌شود که در مدینه مربوط به مصالح مشترک اجتماع بوده و بر اساس آن زندگی مردم و نظم اجتماعی و اداره شؤون عمومی صورت می‌پذیرد(22) (همان، ص113). کاشف الغطاء، ضمن اشاره به این نکته که برخی تدبیر ملک و سلطه حاکمه را سیاست می‌دانند،(23) بیان‌ می‌دارد که هر چند در اعمالی که متعلق به مصلحت عمومی مردم بوده عقل کامل دارای استقلال است، لکن نباید از این مسأله غفلت نمود که در تمامی این موارد از طرف شارع حکیم، احکامی صادر گردیده است که افزون بر این که حکم عقل را تأیید می‌نماید، به آن تنبه داده و آن ‌را تأکید نموده و واضح‌تر می‌سازد(24) (همان، ص117).

آیه الله «جوادی آملی» در تعریف سیاست بیان داشته‌اند که سیاست، صناعتی است که به واسطه آن تمامی شؤون فردی و اجتماعی، عقیده، خلق، عمل و هر آنچه مربوط به طبیعت و روابط خاص انسان با اهل و قومش و تمامی آنچه نوع بشر در آن مشترک بوده با توجه به ارتباط خاص آن با مبدأ انسان و کل هستی، یعنی خداوند متعال، تدبیر می‌شود(25)(جوادی آملی، 1363، ص 4).

ایشان نوع نگاه به انسان و عالم هستی و در واقع مبدأ و معاد انسان را در تعریف سیاست مهم و اثرگذار تلقی نموده و بیان می‌دارد کسی که انسان را تنها موجودی مادی پنداشته که در نهایت نیز معدوم می‌شود و حیاتی در ورای این زندگی طبیعی نداشته و حساب و میزانی برای اعمال نیک یا ناپسند او نیست، نزد چنین انسانی سیاست، تنها چگونگی تدبیر و اداره شؤون مادی و خوراک و پوشاک و... اوست. چنین انسانی به شیوه کسب و حلال و حرام بودن آن توجه نخواهد داشت و بر اساس این تفکر، عنصر اساسی سیاست، نگاه مادی است(26) (همان). 

حال ‌آن ‌که کسانی که معتقدند انسان نفس ناطقه‌ای است که هرگز نابود نخواهد شد و تنها از این دنیا به سرای دیگر منتقل خواهد گردید و عقاید و اخلاق و اعمال او همواره در حیات دیگری همراه او بوده و در آن سرا ثمره هر آنچه را که کسب نموده رؤیت خواهد نمود. بر اساس این نگاه، سیاست، صناعت تهذیب نفس انسان و تصحیح روابط فردی و اجتماعی اوست؛ به‌گونه‌ای که قیام به عدالت و امر به عدل نموده دیگران را بر خود مقدم می‌دارد. بر اساس دیدگاه دوم، عناصر اساسی سیاست، مرکب از امور مادی و معنوی است(27) (همان، ص5).

ایشان در ادامه، بیان می‌دارد که سیاست اسلامی دارای چهار عنصر اساسی است:

نخست عنصر مادی که همان انسانی است که همراه هم‌نوعانش زندگی می‌نماید و دارای خصوصیات فردی و اجتماعی است. دومین عنصر سیاست اسلامی، عنصر صوری بوده که این عنصر همان دین الهی است که دربردارنده حکمت‌ها و احکام و... است که انسان به واسطه آنها اهل کرامت در فضایل و عقاید و اخلاق و اعمال و همچنین کرامت در روابط فردی و اجتماعی می‌گردد. عنصر سوم، عنصر فاعلی بوده که همان خداوند و تربیت کننده انسان و همه عالم است؛ خدایی که انسان را تدبیر و تربیت نموده و او را به صراطش رهنمون ساخته و سائسی جز او نیست و در نهایت، عنصر چهارم، عنصر غایی است؛ این عنصر همان کمال انسان بوده و بالاتر از آن کمالی قابل تصور نیست؛ کمال و هدف عالی‌ای که لقای سائس و زیارت اوست (همان، ص6).

 تعاریف‌ پیش‌گفته مبتنی بر دو نگاه متفاوت به انسان و هستی است. بر این اساس، دارای نقاط اشتراک و افتراق می‌باشند. توجه و تکیه بر نظم اجتماعی و مصلحت عمومی در زمره نقاط اشتراک سیاست در هر دو نگاه بوده و تفاوت در غایات و نوع نگاه به قدرت از جمله نقاط افتراق این دو نوع نگاه به‌شمار می‌آید. در نگاه مادی به سیاست کسب و مراقبت از قدرت، غایت اصلی سیاست بوده و در نهایت، غایت چنین نگاهی تأمین نظم اجتماعی، امنیت و مواردی از این قبیل است که مربوط به سامان زندگی این جهانی است.

حال‌ آنکه در نگاه مادی و معنوی به سیاست، هدف از سیاست، تربیت(28) انسان بوده و قدرت، نظم اجتماعی و رعایت مصلحت عمومی از لوازم این سیاست به‌شمار می‌آید، اما هدف غایی سیاست اسلامی نیستند. در سیاست مبدأ و معاد، انسان مورد توجه سیاستمدار اسلامی بوده و هدف او تربیت انسان بوده و تنها در صدد کنترل انسان، جهت ایجاد نظم عمومی نیست.

اهمیت تربیت در سیاست اسلامی، اهمیت توجه به انسان کاملی که بتواند ضمن تربیت مردم(29) رعایت تمامی مصالح انسان را با توجه به اهداف و غایات او از زندگی مبتنی بر عقل متعالی، محقق سازد، دوچندان می‌نماید. در اندیشه اسلامی، پیامبران الهی بزرگ‌ترین سیاستمداران بوده که ضمن توجه به تربیت انسان بر اساس اهداف متعالی، به نظم اجتماعی و مصلحت عمومی نیز توجه اساسی نموده‌اند. امام خمینی(ره) پیرامون این مطلب بیان می‌دارد:

سیاستمداران اسلامى، سیاستمداران روحانى، انبیاء: شغلشان سیاست است. دیانت؛ همان سیاستى است که مردم را از اینجا حرکت مى دهد و تمام چیزهایى که به صلاح ملت است و به صلاح مردم است، آنها را از آن راه مى برد که صلاح مردم است که همان صراط مستقیم است. آنها مى خواهند ملت ها را، اجتماع را، افراد را هدایت کنند، راه ببرند در همه مصالحى که از براى انسان متصور است ... سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزى که صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست. دیگران این سیاست را نمى توانند اداره کنند.

 این مختص به انبیاء و اولیاست و به تبع آنها به علماى بیدار اسلام ... آنهایى که فاسدند، سیاستشان سیاست شیطانى است، آنهایى که صحیح راه مى برند باز سیاستى است که راجع به مرتبه حیوانیت انسان، راجع به رفاه این عالم، راجع به حیثیاتى که در این عالم هست راه مى برند، لکن انبیاء هم این عالم را و هم آن عالم را ـ و اینجا راه است براى آنجا ـ اینها هدایت مى کنند. مردم را به این راه و آنچه که صلاح  ملت است، صلاح جامعه است. اینها، آنها را به آن صلاح دعوت مى کنند و صلاح مادى و معنوى از مرتبه اوّل تا آخرى که انسان مراتب کمال دارد (امام خمینی، 1379، ج13، ص174-173).

نتیجه بحث آن  که در اندیشه اسلامی و نگاه جامع‌نگر به سیاست، توجه به هستی‌شناسی، انسان‌شناسی و تمامی ابعاد و جنبه‌های کمالی و لزوم تربیت او، دارای اهمیت بوده و تحقق این هدف، مستلزم «الگو» و «محتوا»ست. این الگو، انبیاء و اولیای خداوند و محتوای این سیاست، دین الهی که از طرف خداوند برای هدایت و سعادت بشر و در جهت مصلحت فردی و اجتماعی در اختیار پیامبرانش قرار گرفته و ایشان آن‌ را به مردم ابلاغ نموده و بر اساس آن عمل کرده‌اند. نکته پایانی این قسمت آن‌ که با جستجو در منابع دینی و متون فقهی شاید بتوان ادعا کرد که واژه «ولایت» نزدیک‌ترین واژه به سیاست بوده و شاید بتوان گفت که بهترین و کامل‌ترین و شامل‌ترین مفهوم برای جایگزینی سیاست به شمار می‌آید.

پی نوشت:

الفقه ، بالکسر: العلْم بالشّی ء. و فی الصّحاح: الفهم له: یقال: أوتی فلانٌ  فقهاً فی الدّین: أی فهماً فیه» (محمد مرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس من جواهرالقاموس ، مصحح: علی هلالى و على سیرى، ج19، ص72).
إدراکِ الشَّى ء و العِلْمِ به» (أحمد بن فارس ، معجم مقاییس اللغه، محقق / مصحح: عبد السلام محمد هارون، ج4، ص422).
فهم على دقّه و تأمّل» (حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، ص123).
هو فهم على دقّه و تأمّل، و بهذا القید یفترق عن موادّ العلم و المعرفه و الفهم و غیرها» (همان).
الفرق بین العلم و الفقه: أنّ الفقه هو العلم بمقتضی الکلام علی تأمّله، و لهذا لا یقال إنّ الله یفقه، لأنّه لا یوصف بالتأمّل. و تقوله لمن تخاطبه تفقّه ما أقوله، أی تأمّله لتعرفه. و لایستعمل إلّا علی معنی الکلام ـ لا یکادون یفقهون قولا. و أمّا ـ و لکن لا تفقهون تسبیحهم: اتی بلفظ التسبیح و هو قول. و سمّی علم الشرع فقها لأنّه مبنی عن معرفه کلام الله و کلام رسوله. الفرق بین الفهم و العلم: أنّ الفهم هو العلم بمعانی الکلام عند سماعه خاصّه، و لهذا یقال فلان سیئّ الفهم، إذا کان بطیء العلم بمعنی ما یسمع، و لا یجوز أن یوصف الله بالفهم، لأنّه عالم بکلّ شی ء علی ما هو به فیما لم یزل» (همان).
و بهذا المعنى فسّر قوله تعالى: «فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَه مِّنْهُمْ طَآئِفَه لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» و کذلک قوله9: «من یرد اللّه به خیراً یفقه فی‌ الدین» (حسن بن یوسف بن مطهر اسدی حلی، تذکره الفقهاء، ج1، ص7).
و کلمه «تسویل» که مصدر «سول» است، به معناى جلوه دادن چیزى است که نفس آدمى حریص بر آن است، به طورى که زشتى هایش هم در نظر زیبا شود (سیدمحمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 18، ص363).
و اکنون پیش طالب علمان این زمان، فقه عبارت است از استحضار مسائل طلاق و عتاق و لعان و بیع و سلم و رهانت و مهارت در قسمت مواریث و مناسخات و معرفت حدود و جرائم و تعزیرات و کفارات و غیر آن و... فقیه کسی  است که پیش از همه کس از خداى ترسد و خوف و خشیت در دل وى بیشتر باشد و معلوم ا ست که از این ابواب، جرأت و جسارت بیشتر حاصل مى شود که خوف و خشیت و علمى...» (محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، رساله سه اصل، ص74-73).
إلّا ان التمایز التدریجی للمعارف الدینیه المختلفه، و تبلور الشکل المستقل لهذا العلم، و استقلاله بقواعد و أحکام حیث انحصر بحدود الأحکام الشرعیه الخاصه بأفعال المکلفین ادى الى خروج الفقه اصطلاحاً عن حدود المعنى السابق لیدخل مرحله أخرى من مراحل تطوره، و لیصبح له مدلوله المقتصر على الأحکام العملیه، أی ما یسمى بالعبادات و المعاملات، و حیث یستمر فی التطور و الترقی عند ما یتوسع الفقهاء فی مدلول کلمه الفقه هذه، و ذلک عند ما شاع التقلید و أسس الفقهاء مدارسهم الخاصه و المستقله، و ذات الاجتهاد المختص، فأصبحت هذه الکلمه تطلق على العلم بالأحکام الشرعیه الفرعیه العملیه بطرقها المختلفه، أو المستمده من الأدله التفصیلیه» (حسن بن یوسف بن مطهر اسدی حلی، تذکره الفقهاء، ج1، ص8-7).
و من خلال هذا الاستعراض الموجز یظهر بوضوح أن الفقه هو ـ تحدیداً ـ العلم بالأحکام العملیه دون الاعتقادیه، و أن الاجتهاد یتأطر ضمن المواضع التی لیس لها أحکام قطعیه تدل علیها النصوص الثابته التی لا تحتمل خلافاً، فلا یسمّى العلم بالضروریات فقها، و لا الاعتقادیات و لا الموضوعات الخارجیه، بل یختص بالأحکام الفرعیه الظنیه المستنبطه» (همان).
الفقه لغه الفهم، و اصطلاحاً هو العلم بالأحکام الشرعیه الفرعیه عن أدلتها التفصیلیه. فالعلم جنس، و قولنا بالأحکام یخرج العلم بالذوات و الصفات، و بالشرعیه یخرج العقلیه، و بالفرعیه یخرج أصول الشریعه الضروریه، و کونها عن أدلتها یخرج علم واجب الوجود، و کونها تفصیلیه یخرج علم المقلد فإنه بما استدل على المسأله إجمالاً بأنه «أفتانی به المفتی و کلما أفتانی به المفتی فهو حکم الله فی حقی». و موضوعه أحوال المکلفین من حیث هی متعلق الاقتضاء أو التخییر» (مقدادبن عبدالله حلی، نضدالقواعد الفقهیه علی مذهب الامامیه، ج1، ص5)؛ فقه، عبارت از علم به احکام فرعی شریعت از روی (منابع) و دلایل تفصیلی آن است. عبارت «الاحکام الشّرعیّه» در تعریف مزبور، احکام عقلی از قبیل فلسفه و مانند آن، کلمه «الفرعیّه» اصول دین و مسائل اعتقادی اسلام و جمله «عن ادلّتها التّفصیلیّه» علم  غیر مجتهد را از محدوده «فقه» خارج می کند. ازاین رو، «مقلّد» را نمی توان«فقیه» نامید؛ (اگرچه به همه فتاوای مجتهد خود عالم باشد؛ زیرا علم او از روی دلیل نیست، بلکه از روی تقلید است).
و قد استقرّ تعریف الفقه ـ اصطلاحاً کما یقول الشهید ـ على «العلم بالأحکام الشرعیه العملیّه عن أدلّتها التفصیلیّه لتحصیل السعاده الأخرویّه» (على بن حسین کرکى، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج1، ص5).
علی اکبر دهخدا، لغت‌نامه دهخدا، ذیل واژه سیاست.
محمد معین، فرهنگ فارسی معین، ذیل واژه سیاست.
حسن عمید، فرهنگ لغت عمید، ذیل واژه سیاست.
سلیمان حییم، فرهنگ معاصر انگلیسی ـ فارسی حییم، ذیل واژه politic.
علی محمد حق شناس، حسین سامعی و نرگس انتخابی، فرهنگ معاصر هزاره، ذیل واژه politic.
و السّوس: الرّیاسه، یقال ساسوهم سوسا، و إذا رأّسوه قیل: سوّسوه و أساسوه. و ساس الأمر سیاسه: قام به، و رجل ساس من قوم ساسه و سوّاس، أنشد ثعلب: «ساده قاده لکل جمیع، ساسه للرجال یوم القتال » و سوّسه القوم: جعلوه یسوسهم. و یقال: سوّس فلان أمر بنی فلان أی کلّف سیاستهم. الجوهری: سست الرعیه سیاسه. و سوّس الرجل أمور الناس، على ما لم یسمّ فاعله، إذا ملّک أمرهم, ... و قال الفراء: سوّست خطأ. و فلان مجرّب قد ساس و سیس علیه أی أمر و أمر علیه. و فی الحدیث: «کان بنو إسرائیل یسوسهم أنبیاؤهم  أی تتولى أمورهم کما یفعل الأمراء و الولاه بالرّعیّه». و السّیاسه: القیام على الشی ء بما یصلحه. و السیاسه: فعل السائس. یقال: هو یسوس الدوابّ إذا قام علیها و راضها، و الوالی یسوس رعیّته. أبو زید: سوّس فلان لفلان أمرا فرکبه کما یقول سوّل له و زیّن له. و قال غیره: سوّس له أمرا أی روّضه و ذلّله» (محمدبن مکرم، ابن منظور، لسان العرب، ماده سوس).
ساس: ... سیاسه الدوابّ: قام علیها و راضها؛ القوم: دبّرهم و تولی امرهم؛ و الامر: قام به، فهو سائس ... و یقال «فلان مجرّب قد ساس و سیس علیه»؛ ای أَدَّب و أٌدِّب؛ (لوییس معلوف، المنجد، ج1، باب سین).
سیاست با نظر به این تعریف، همان پدیده مقدس است که اگر به طور صحیح انجام بگیرد با ارزش ترین یا حداقل یکی از با ارزش ترین تکاپوهای انسانی است که در هدف بعثت پیامبران الهی منظور شده است و عالی ترین کار و تلاشی است که یک انسان دارای شرایط می تواند انجام دهد. این همان عبادت با ارزشی است که در اسلام به طور واجب کفایی مقرر گشته و در صورت انحصار اشخاص برازنده و شایسته برای انجام وظیفه سیاست در یک یا چند انسان برای آنان واجب عینی می باشد (محمدتقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، ص47).
و الرابعه مرتبه النیابه عن الإمام فی الزعامه و السلطنه على الأمور: و هی مرتبه تدبیره شؤون الرعیه الدنیویه و الأخرویه و تفویض السیاسه العامه و رعایته للمصالح و دفعه للمفاسد و قمع الجناه و قتل الطغاه و حفظ الثغور و یسمى بهذه المرتبه حاکم الشرع و المرجع الدینی» (على بن محمدرضابن هادى کاشف الغطاء، باب مدینه العلم، ص42).
البحث فیها عن الأعمال المتعلقه بمصالح الجماعه المشترکه فی المدینه التی فیها تدبیر المعاش و انتظام الاجتماع و اداره الشؤون العامه فتسمى بعلم السیاسه» (همان، ص113).
و بعضهم سمى ما یخص تدبیر الملک و السلطه الحاکمه بعلم السیاسه. و ما یخص النبوات و الشرائع بعلم النوامیس» (همان).
و ان کان عن الأعمال المتعلقه بمصالح الجماعه المشترکه فی المدینه فهی علم السیاسه فان هذه الأقسام مما تستقل بها العقول الکامله و قد ورد فی جمیعها عن الشارع الحکیم ما یصدق حکم العقل و ینبه علیه و یؤکده و یزیده وضوحاً» (همان، ص117).
ان السیاسه صناعه یعرف بها تدبیر الانسان بما له من الشؤون الفردیه و الاجتماعیه، و بما له من العقیده و الخلق و العمل، و بما له مساس بالطبیعه، و بما له روابط خاصه مع أهله و قومه و من یشارکه فی النوع مع ما له ربط خاص بمبدئه و مبدئ الکل و هو اللّه الخالق لکل شی‌ء» (عبدالله جوادى آملی، خمس رسائل، ص4).
ان السیاسه حکمه عملیه متفرعه عن الحکمه النظریه و تختلف باختلافها فمن کان رأیه ان الانسان موجود مادی صرف لأن کل موجود متحقق مادی، و ان ما لیس بمادی فلیس بموجود و ان الانسان الموجود سیصیر معدوماً بحتا کما کان لیسا محضاً، و أنه لا حیاه وراء الحیاه الطبیعیه، و ان لا حساب و لا میزان لأعماله الحسنه او السیئه بعد الموت. فالسیاسه عنده هی کیفیه تدبیر الانسان و اداره شؤونه بحیث یأکل و یتمتع و یترف یتزیى ـ بالأزیاء، و یتکاثر و یقول انى اکثر مالا و أعز نفرا، یتبجح بأنه أحسن أثاثاً و رئیاً، و لا یبالی من این کسب المال و این أنفقه، حلالاً کان أو حراماً. فعلى هذا تکون العناصر الرئیسیه للسیاسه مادیه بحته» (همان).
و اما من کان رأیه ان الانسان مؤلف من‌ نفس ناطقه لا تبید و لا تموت، و بدن مادی و هو ـ أی الانسان ـ بماله حقیقه واحده انما تنقل من دار الى دار، و انها لا تنعدم رأسا بل تتحول من حاله الى حال بما له من المعارف و الاخلاق و الاعمال و ان من وراء حیاته الدنیویه برزخاً الى یوم یبعثون، و ان هناک موقفا توفى فیه کل نفس ما کسبت، و ان أمامه موطناً یتلو فیه کل نفس ما أسلفت و ان قدامه میعادا علمت نفس فیه ما قدمت و أخرت. فالسیاسه عنده صناعه تهذیب الانسان و تصحیح روابطه الفردیه و الاجتماعیه، بحیث یقوم بالقسط و یأمر بالعدل، و یؤثر غیره على نفسه و ان کان به خصاصه و یقول: «فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاه الدُّنْیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ» و یترنم بأنه «قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّى» کما کان الاول یتصور بانه «قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى». فعلى هذا الرأی الثانی تکون العناصر الرئیسیه للسیاسه مؤلفه من الامور المادیه و المعنویه» (همان، ص5).
نگاه تربیت‌گونه به سیاست دو پرسش اساسی در پی خواهد داشت که چه کسانی شایستگی مسؤولیت تربیت افراد جامعه را داشته و این تربیت را بر اساس چه آموزه‌هایی شکل می‌دهند. نگاه قدرت انگار سیاست این مسؤولیت را بر عهده دولت نهاده و مبانی و منابع آن را قانون مدوّن توسط دولت به معنای عام آن می‌داند و از آنجا که دولت‌ها نمایندگان مردم به شمار می‌آیند. در واقع، مردم خود مربیان خویش شمرده می‌شوند و منابع تربیت خویش را فراهم می‌نمایند. حال آن‌ که در اندیشه اسلامی و نگاه تربیت‌گونه سیاست، افزون بر این ‌که تربیت کننده انسان رب خالق است، مسؤولیت این امر نیز بر عهده مربّیان منصوب الهی بوده و تنها ایشان مجریان سیاست به معنای واقعی آنند.

در این نوع نگاه به سیاست، نظام عالم بر اساس ربوبیت الهی شکل گرفته است. ربوبیت الهی به دو شکل تکوینی و تشریعی در عالم تحقّق می‌یابد. ربوبیت تکوینی در برگیرنده همه موجودات و ربوبیت تشریعی، تنها مخصوص انسان است. تفاوت انسان با سایر موجودات در برخورداری از ربوبیت تشریعی، به دلیل بهره مندی از نیروی اختیار است. گزینش ربوبیت تشریعی از سوی انسان است که او را به نهایت کمال و سعادت رهنمون خواهد ساخت. دستیابی به چنین تربیتی تنها در پیروی از انبیاء و اولیای منصوب الهی محقّق خواهد شد. انبیای الهی مربّیان و معلّمان بشریت‌اند که خود تربیت یافته خداوند متعال‌اند.

اول سوره اى هم که به پیغمبر(ص) وارد شده است: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ» نگفته است «اقرأ باسم اللَّه»، نگفته است «اقرأ باسم الناس»، فرموده «اقْرأ بِاسْمِ رَبِّکَ»؛ یعنى ربّ رسول؛ یعنى آن  که تربیت کرده است رسول اکرم9 را؛ یعنى خداى تبارک و تعالى به تمام اسماء و صفات، با تمام اسماء و صفات. این که ربّ رسول اکرم است، انسان کامل است. ذات مقدس حق تعالى با تمام اسماء و صفات است و اسماء و صفات حق تعالى احاطه بر تمام موجودات دارد و با یک تعبیر دیگر، همه موجودات ظهور اسماء و صفات الهى هستند و خداى تبارک و تعالى که امر مى فرماید که: «اقْرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ»؛ یعنى به این اسمى که تمام اسماء و صفات در آن است و مربى به تمام معناى تربیت در عالم طبیعت، تربیت در عالَم ماوراى طبیعت، تربیت هاى مناسب با عالَم مجردات، با عالَم جبروت، با تمام عوالم، این ربّ رسول است و پیغمبر هم مأمور است که قرائت بکند و اول چیزى که به او حسب این  روایت امر شده است، امر به قرائت است و تعلیم [و] تربیت. کانّه مى خواهد بفرماید که آن ربّى که ربّ تو است و احاطه به همه موجودات دارد، تو باید قرائت کنى و تربیت کنى مردم را به آن راه، همان ربّ رسول، آن هم ربّ رسول خاتم؛ پیغمبر مأمورند که مردم را دعوت کنند به ربّ رسول، به ربّ رسول اکرم و ربّ رسول خاتم و قرآن براى همین آمده است و اسلام براى همین آمده است که تربیت کند انسان ها را که اگر تربیت برایشان نباشد، از همه حیوانات درنده تر [و] موذی تر است. انسان یک  چنین موجودى است که اگر در تحت تربیت واقع نشود، هیچ حیوانى در عالَم، هیچ موجودى در عالَم به خطرناکى این موجود نیست و به موذی گرى این موجود نیست. همه انبیاء که آمدند، براى تربیت این موجودند که اگر سرخود باشد عالَم را به هم مى زند و مع الأسف، انبیاء هم موفق نشدند به این که مأموریت خودشان را تحقق بدهند» (امام خمینی، صحیفه امام، ج 12، ص423).

منابع و مآخذ

1. قرآن کریم.

2. آقامهدوی، اصغر و قانع، احمد، گفتارهایی در فقه سیاسی(حکومت، امنیت و فرهنگ)، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق7، 1390.

3. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، محقق / مصحح: عبدالسلام محمدهارون، ج4، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، 1404ق.

4. ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، محقق/ مصحح: جمال الدین میردامادى، بیروت: دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع  ، 1414ق.

5. امام خمینی، سیدروح الله، صحیفه امام، ج12و13، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1379.

6. جعفری، محمدتقی، فلسفه دین، تدوین عبدالله نصری، قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چ2، 1378.

7. -------------، حکمت اصول سیاسی اسلام، تهران: بنیاد نهج البلاغه، 1369.

8. جوادی آملی، عبدالله، خمس رسائل، قم: مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، 1363.

9. حسینی زبیدی، محمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، مصحح: هلالی، علی و سیری، علی، ج19، بیروت: دارالفکر، 1414ق.

10. حق شناس، علی محمد، سامعی، حسین و انتخابی، نرگس، فرهنگ معاصر هزاره، تهران: فرهنگ معاصر، 1381.

11. حلّى، حسن بن یوسف بن مطهر اسدى، تذکره الفقهاء، ج1، قم: مؤسسه آل البیت:، 1373.

12. حلّی، مقدادبن عبدالله، نضد القواعد الفقهیه علی مذهب الامامیه، ج1، قم: کتابخانه آیهالله مرعشی نجفی، 1403ق.

13. حییم، سلیمان، فرهنگ معاصر انگلیسی ـ فارسی حییم، تدوین: واحد پژوهش فرهنگ معاصر، تهران: مجموعه فرهنگ های حییم، 1390.

14. خسروپناه، عبدالحسین، تمایزات فقه و فقه سیاسی، به اهتمام علی اصغر نصرتی، تهران: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1393.  

15. دوورژه، موریس، اصول علم سیاست، ترجمه ابوالفضل قاضى، تهران: علمی و فرهنگی، چ8، 1391.

16. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، تهران: دانشگاه تهران، 1377.

17.   سیدباقری، سیدکاظم، فقه سیاسی شیعه و ساز و کارهای تحول در دوران معاصر، به اهتمام علی اصغر نصرتی، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1393.

18. شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، قم: بوستان کتاب، چ2، 1377.

19. (شهید اول)، محمدبن مکی، ذکری الشیعه فی احکام الشریعه، ج1، قم: مؤسسه آل البیت: لاحیاء التراث، 1377.

20. صدرالدین شیرازی، محمدبن ابراهیم، رساله سه اصل، تصحیح و تحقیق و مقدمه حسین نصر، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1381.

21. عالم، عبدالرحمن، بنیادهای علم سیاست، تهران: نشر نی، 1373.

22. عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید، تهران: امیرکبیر، چ23، 1381

23. عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، ج2، تهران: امیرکبیر، 1367.

24. ---------------، تمایزات فقه و فقه سیاسی، به اهتمام علی اصغر نصرتی، قم: بوستان کتاب، 1393.

25. کرکى، على بن حسین، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج1، قم: مؤسسه آل البیت:، چ2، 1414ق.

26. لک زایی، نجف، تمایزات فقه و فقه سیاسی، به اهتمام علی اصغر نصرتی، تهران: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1393.

27. لوییس، معلوف، المنجد فی اللغه و الأعلام، ج1، بیروت: دارالشرق، باب سین، 1378.  

28. مبلغی، احمد، تمایزات فقه و فقه سیاسی، به اهتمام علی اصغر نصرتی، تهران: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1393.

29. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368.

30. معین، محمد، فرهنگ فارسی معین، تهران: امیرکبیر، چ4، 1364.

31. نجفى (کاشف الغطاء)، على بن محمدرضابن هادى، باب مدینه العلم، قم: مؤسسه کاشف الغطاء، 1411ق.

32. هیوود، اندرو، سیاست، ترجمه عبدالرحمان عالم، تهران: نشر نی، چ3، 1392.

نویسندگان:

مهدی طاهری: دانش آموخته حوزه علمیه قم و دانشجوی دکتری فلسفه سیاسی اسلامی

 سعید صفی شلمزاری: استادیار و عضو هیأت علمی دانشگاه شهرکرد

فصلنامه حکومت اسلامی شماره 77

ادامه دارد...

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول