چکیده
بحران یمن از جمله مسائل چالشبرانگیز منطقه خاورمیانه است که بازیگران منطقهای و فرامنطقهای در جهتدهی به سمتوسوی تحولات آن مؤثرند. از جمله بازیگران منطقهای در این بحران، ایران و عربستان هستند که کنش رفتاری متضادی را در یمن از خود به نمایش گذاشتهاند. نوشتار حاضر بر آن است تا عوامل مؤثر بر تقابل این دو کشور را در بحران یمن مورد بررسی قرار دهد. دستاوردهای این نوشتار نشان میدهد که بر اساس نظریه سازهانگاری، انگارههای هویتی دو کشور ایران و عربستان، جهتدهنده سیاست خارجی آنها در یمن است.
ازاینرو به دلیل برداشتهای عینی و ذهنی متفاوتی که هریک از آنها نسبت به محیط پیرامونی خود دارند، کنشهای رفتاری متعارضی را در عرصه تحولات داخلی یمن از خود بروز دادهاند. در این راستا تقابل دو ذهنیت اسلام شیعی و اسلام سلفی – وهابی به همراه درک هرکدام از شرایط عینی خود و دیگری، سبب شده تا ایران با نگرش تعاملی (لاکی-کانتی) و عربستان با رویکرد تهاجمی (هابزی) به کنشگری در یمن بپردازد.
کلیدواژه ها
عوامل ذهنی، عوامل عینی، ایران، عربستان، بحران یمن، سازهانگاری
مقدمه
علم روابط بینالملل، هنوز دولتها را بهعنوان مهمترین بازیگران فعال در عرصه نظام بینالملل به رسمیت میشناسد. دولتها در بسیاری از جهتگیریهای سیاست داخلی و خارجی نقشآفریناند. در این نقشآفرینی مؤلفههای محیطی و ادراکی بر روند حرکتی دولتها مؤثر است. نخبگان سیاسی بهعنوان مرجع تصمیمگیری دولتها؛ نقش بسیار ارزندهای در ماهیت مسیر حرکت آنها دارند.
این نخبگان بر اساس تعریفی که از خود یعنی هویت، اهداف، شرایط عینی و... ارائه میدهند؛ در ترسیم نقشه راه سیاست خارجی یک دولت مؤثرند. عمدتاً نخبگان سیاسی تصمیمگیر در عرصه مناسبات بینالمللی بهمنظور توجیه بنیان هویت و مشروعیت سیاسی خود به طراحی دشمن فرضی یا واقعی بهعنوان دگرهویتی خود میپردازند. این مسئله یکی از واقعیتهای مسلم روابط بینالملل در وضعیت کنونی است. هر دولتی ناگزیر، دشمنی را فرض میکند که میخواهد تمامیت ارضیاش را به مخاطره اندازد. لذا چنین نگرشی، تنش را در روابط میان دولتها در ابعاد مختلف سیاسی، نظامی و ... افزایش میدهد.
نخبگان سیاسی در این فرایند قطبی که بر روابط میان کشورها سایه افکنده است؛ دوستان و دشمنانی را برای خود تعریف میکنند که بر این اساس با دوستانشان به تعامل و مفاهمه میپردازند و با دشمنانشان از در تقابل و خصومت درمیآیند. تحولات منطقه خاورمیانه نیز از چنین منطقی تبعیت میکند. نحوه ادراک هر دولت از دیگری در تعریف از خود و شناخت دیگری مؤثر بوده است. بر این اساس جنگها و اتحادهایی که تاکنون در خاورمیانه صورت گرفته است، بیانگر این واقعیت است.
ایران و عربستان نیز بهعنوان دو قدرت منطقهای با چنین خوانشی از یکدیگر و تحولات منطقهای و فرامنطقهای در عرصه سیاست به یکدیگر نگریستهاند. ایران، مروج اسلام شیعی است که درصدد است تا با بازنمایی قدرت شیعیان منطقه خاورمیانه، وزن ایدئولوژیکی و استراتژیکیاش را در این منطقه افزایش دهد. همچنین عربستان نیز با ترویج اسلام سلفی- وهابی در این منطقه در تلاش است تا الگوی دیگری از اسلام را عرضه دارد تا بر این اساس بتواند به تحکیم موقعیت خویش در خاورمیانه بپردازد.
لذا مواجهه دو قدرت منطقهای یعنی ایران و عربستان با نمادهای اسلام شیعی و سلفی- وهابی، بیانگر رقابت آنان برای ارتقاء جایگاهشان در معادلات منطقهای است. گسترش موج سوم خیزش اسلامی در خاورمیانه بر تحرکات دستگاه دیپلماسی ایران و عربستان بهمنظور تثبیت موقعیت و ارتقاء جایگاه منطقهایشان افزوده است. یمن بهعنوان یکی از کانونهای رقابت منطقهای ایران و عربستان محسوب میشود. عربستان، یمن را حیات خلوت خود تلقی کرده و نسبت به هرگونه ناآرامی در این کشور حساس است و آن را خطری برای تمامیت ارضی خود محسوب میکند.
ایران نیز با رویکردی هویتی و بهمنظور حمایت از شیعیان یمن نسبت به تحولات این کشور به دیده تأمل مینگرد. اینچنین وضعیتی، تحرک دیپلماتیک و میدانی دو کشور را در بحران کنونی یمن در پی داشته است. لذا نحوه ادراک دو کشور نسبت به دیگری و نوع برداشتی که از شرایط عینی یمن دارند، باعث شده تا با ذهنیت متفاوتی به این بحران بنگرند. نگاه متفاوت به این بحران، سبب بروز سیاست خارجی متفاوت این دو کشور نسبت به تحولات یمن شده است.
ذهنیت ایران به تحولات یمن در راستای اهداف آرمانی انقلاب اسلامی مبنی بر حمایت از محرومین و مستضعفین عالم و حمایت از خواست مردمی برای مقابله با دولتهای دستنشانده این است که در برای آمادهسازی افکار عمومی یمن، جهت تعیین سرنوشت خودشان گام بردارد. لذا ایران با رویکردی نرمافزاری و به دور از مداخله نظامی، آنهم بهمنظور استقرار دولتی مردمی و مستقل در این کشور میکوشد؛ اما عربستان از یک سو بهمنظور گسترش اسلام سلفی- وهابی و مهار شیعیان یمن و از سوی دیگر به دلیل جلوگیری از شکلگیری دولت دموکراتیک و مردمی در این کشور درصدد است تا با شیوههای سختافزاری به سرکوب قیام مردم یمن بپردازد تا از این طریق، مانع ورود امواج ناشی از بیداری اسلامی به درون مرزهایش شود.
سؤال نوشتار حاضر آن است که منطق حاکم بر کنشگری دو کشور ایران و عربستان در بحران کنونی یمن از چه الگویی پیروی میکند؟ فرضیه این است که الگوی حاکم بر کنش ایران در یمن، منطق لاکی- کانتی یا همان تعاملی است اما منطق مسلط بر کنشگری عربستان در سیاست خارجیاش نسبت به یمن، مبتنی بر نگرش هابزی یا تهاجمی است که این امر ناشی از ادراک متفاوت هریک از آنها در اثر عواملی عینی و ذهنی، نسبت به دیگری است.
بنابراین در این نوشتار بر آنیم تا با خوانش تأثیر عینیت و ذهنیت مؤثر بر ادراک حاکم بر سیاست خارجی دو کشور ایران و عربستان؛ ماهیت رقابت منطقهای این دو کشور را بر اساس الگوی سازهانگارانه «الکساندر ونت» در خصوص تحولات کنونی یمن، مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم.
نظریه سازهانگاری
سازهانگاری ریشه در نظریه اجتماعی و مباحث فرانظری در علوم اجتماعی دارد و بر سرشت برساخته روابط بینالملل تأکید دارد. بنیاد این نظریه، اهمیت قواعد، رویهها و نهادها در شکل دادن به هویت کنشگران و نقشآفرینی هویت در جهت دادن به منافع و سیاستهای بازیگران است (مشیر زاده، 1383: 172). این نظریه، سایر رویکردها را در ارائه تفسیری از عرصه نظام بینالملل به جهت کمتوجهی به انگارههای هویتی ناکافی دانسته و ضرورت توجه به انگارهها، قواعد، هنجارها و فرهنگ را مورد توجه قرار میدهد.
این رهیافت از منظر هستیشناختی بر اهمیت ساختارهای فکری و معرفتی در کنار ساختارهای مادی تأکید میورزد. بر اساس گزاره هستیشناختی این رویکرد، هویتها به منافع و کنشها شکل میدهند. در واقع هویت بخشی از رویههای سازنده دولت و مولد کنشهای آن در داخل و خارج به شمار میرود (سیدنژاد، 1389: 165).
در این نگرش، برساخت اجتماعی واقعیت تأکید میشود. جهان بهمثابه امری برساخته و ابداعشده نگریسته میشود. از این منظر امکان دسترسی مستقل و بیواسطه به جهان وجود ندارد. همه کنشهای انسانی در فضایی اجتماعی شکلگرفته و معنا میشوند (Onuf, 1989: 281). از نگاه این نظریه؛ روابط دولتها با یکدیگر بر اساس معنایی است که در کنش بین آنها تولید میشود. لذا، قدرت بهتنهایی سازنده تعاملات میان بازیگران در عرصه نظام بینالملل نیست؛ بلکه باورها و رویکردهای ذهنی آنان نیز در این فرایند مؤثر است.
در قالب این نظریه، نحوه تعریف خود و فهم دیگری در سازوکار رفتاری میان بازیگران تعیینکننده است. لذا هویت به موضوع مهمی تبدیل میشود که بر این اساس کنشگران منافع و هویت خود را از طریق مشارکت در معانی جمعی به دست میآورند. در واقع هویتها و منافع اموری هستند که در فرایند ارتباطی معنا مییابند و با بازتعریف ما از موقعیت نمایان میشوند (Smith, 2001: 244). از زاویه هستیشناسانه، سازهانگاری بر سه فرانظریه مهم تأکید دارد:
الف) ساختارهای فکری بهاندازه ساختارهای مادی حائز اهمیت هستند؛
ب) گزاره هویت به منافع و کنش در عرصه بینالملل شکل میدهد؛
پ) کارگزاران و ساختارها، متقابلاً بر یکدیگر اثر میگذارند (هادیان، 1382: 919).
سیاست بینالملل از این دیدگاه، قلمروی اجتماعی است که ویژگیهای آن نهایتاً از طریق ارتباطات و تعامل میان واحدهای آن تعیین میگردد (Adler, 1997: 379). لذا بازیگرانی که مایل به رعایت این هنجارها نباشند، با اجماع ضد خود مواجه خواهند شد. از سوی دیگر با دگرگونی انگارهها و تلقیها در نهایت تغییر در نظام ممکن میشود، بهگونهای که بازیگر ساختارشکن قادر خواهد بود تا با واپاشی عناصر ذهنی مسلط بر نظام بینالملل، بهتدریج گفتمان هویتی موردنظر خود را جایگزین نماید (Ounf, 1982: 22).
سازهانگاری ونت
ونت، سازهانگاری را نوعی ایدئالیسم ساختاری میداند. بُعد ذهنی آن به این معناست که ساختارهای اجتماعی، محصول انگارههای مشترک انسانی هستند و بُعد ساختاری آن بیانگر این واقعیت است که نهادها و قواعد مستقر (ساختارها) دارای سرشتی عینی و محدودکننده برای بازیگران میباشند (ونت، 1384: 8-9). وی معتقد است که مفهوم هویت در کانون رهیافت سازهانگاری قرار دارد (Wendt, 1994: 348). ازاینرو هرچند دولتها، ماهیت نظام بینالملل را تعیین میکنند اما عمل آنها وابسته به هویت و منافعشان است.
هویت و منافع، اموری تغییرپذیرند که این تغییر هم وابسته به دولتها و هم هویت نظام بینالملل است. نکته حائز اهمیت، این است که هویت و منافع چگونه ساخته میشوند ((Weber, 2007: 60. از نگاه ونت هویت ذاتاً امر رابطهای است. هویت برداشتهایی خاص از خود و موقعیت خویش را در ارتباط با سایر کنشگران نشان میدهد. اینکه «خود» خود را دوست، دشمن یا رقیب دیگری بداند، در نوع تعامل آنها مؤثر است (متقی و کاظمی، 1386: 221).
ونت در تئوری اجتماعی سیاست بینالملل بیان میکند که تعامل میان بازیگران، بستگی به ساختار دانش نظام بینالملل دارد. وی دانش را بهعنوان فرهنگ و معانی مشترک تعریف میکند. تأثیر هستی و فرهنگ، جدا از عقاید اشخاص نمیتواند باشد، اما درعینحال به آنها نیز محدود نمیشود؛ بلکه بستگی به چگونگی مفهومسازی دیگران دارد. ونت به سه سطح کلان از ساختارهای دانش یا فرهنگ به نامهای هابزی، کانتی و لاکی اشاره میکند. رفتار دولتها در سیاست خارجی بسته به نوع فرهنگی است که در خود درونی کردهاند.
در فرهنگ هابزی که در آن، تلاش برای پیروزی و تخریب دیگران وجود دارد، تأکید زیادی بر مؤلفههای نظامی میشود. مطابق این رویکرد اگر جنگی هم رخ دهد، دولتها زورشان را محدود نخواهند کرد. در فرهنگ لاکی، دولتها باوجود تضادهایی که دارند، به حاکمیت هم احترام میگذارند. قدرت نظامی مهم است اما یک اولویت نیست. دولتها در فرهنگ کانتی، منازعات خود را بدون جنگ و خونریزی حلوفصل میکنند و بهصورت تیمی عمل میکنند. آنان بر حسب نوع درونی کردن این فرهنگها در خود، رفتار متفاوتی را در سیاست خارجی اتخاذ میکنند (Maja, 2002: 157).
ونت با تأکید بر مسئله سیاست و منافع بر هویت و درونزا بودن آن، دولتها را بهعنوان واحد اصلی تحلیل در تعیین سیاست خارجی مورد توجه قرار میدهد ((Gartzke and Kristian, 2006: 58. او همکاری و منازعه دولتها را پدیدهای مرتبط با هویت دولتها تلقی میکند. هویت را خصوصیت کنشگران نیتمند میداند که موجد تمایلات انگیزشی و رفتاری در آنها میشود. این به معنای آن است که هویت یک ویژگی ذهنی در سطح واحد است که ریشه در فهم کنشگران دارد (ونت، 1384: 326) و در چارچوب یک جهان خاص که بهطور اجتماعی ساخته شده است، معنا مییابد (Berger, 1966: 111).
البته معنای این فهم وابسته به این است که آیا دیگر کنشگران، کنشگر را به همان شکل بازنمایی میکنند یا نه. در این محدوده، هویت واجد یک ویژگی بیناذهنی[1] و نظاممحور است و همزمان دو نوع انگاره وارد فرایند هویتسازی میشود؛ انگارههای خود و انگارههای دیگری (ملکمحمدی، 1392: 65).
ونت در بازنمایی تعامل متقابل بازیگران در عرصه نظام بینالملل، ادراک خود از دیگری و اثر آن در شکلگیری یک کنش اجتماعی را در چهار پرده به نمایش میگذارد. در پرده اول، خویشتن بر اساس تعریفی پیشینی از وضعیت وارد تعامل میشود. این علامتی است به دیگری در خصوص نقشی که خویشتن میخواهد در تعامل به عهده بگیرد و نقش متناظری که میخواهد در دیگری بیاموزد. در پرده دوم، دیگری معانی کنش در خویشتن را با تفاسیر خود میسنجد. دیگری بر اساس تعریف پیشبینیاش از وضعیت و همچنین نوع اطلاعات موجود در علامت خویشتن، تفسیر دیگری را هدایت میکند.
در سومین پرده، دیگری بر اساس تعریف جدید از وضعیت به کنش دست میزند. این موضوع هم بهمانند کنش خویشتن به علامتی درباره نقشی که دیگری میخواهد برعهده گیرد و نقش متناظری را که میخواهد خویشتن را در آن قالب قرار دهد، قوام مییابد. در آخرین پرده نیز خویشتن، دیگری را تفسیر و پاسخ خود را آماده میکند (ونت، 1384: 483)؛ در این نوشتار تلاش میشود تا بر مبنای سناریوهای چهارگانه مطرح در نظریه ونت در خصوص نحوه ادراک خود و دیگری، به تبیین منطق حاکم بر کنشگری روابط ایران و عربستان در بحران کنونی یمن پرداخته شود.
تحلیل و بررسی پیشزمینههای عینی ذهنیت اسلام شیعی و اسلام سلفی
در این مبحث، پیشزمینههای عینی رویکرد اسلام شیعی و اسلام سلفی – وهابی، ذیلاً مورد بررسی قرار میگیرد.
الف. اسلام شیعی
با استقرار نظام جمهوری اسلامی، ایده اسلام شیعی در قالب این نظام پدیدار گشت. ازآنجاکه هویتها موضوعاتی در حال تغییر و شدن میباشند، لذا ذهنیت اسلام شیعی در مقاطع مختلف پس از انقلاب متأثر از رویکرد دولتهایی که آن ایده را رهبری کردهاند، به شیوههای مختلفی بروز یافته است و در هر دورهای، وجهی از آن برجسته شده است؛ مثلاً در اوایل انقلاب با استناد به برخی از بیانات امام خمینی اینگونه استدلال شد که دولت جمهوری اسلامی ایران باید بدون هیچگونه مصلحتاندیشی به زمینهسازی برای تحول انقلابی در دیگر جوامع بپردازد (فرزانهپور و زنگنه، 1388: 129).
در میانه جنگ با بروز برخی فشارهای بینالمللی، ذهنیت اسلام شیعی بر پایه نظریه امالقری تفسیر شد و اینگونه بیان شد که باید به حفظ ذهنیت اسلام شیعی در داخل مرزهای ملی پرداخت. با پایان جنگ تحمیلی و ضرورت نوسازی اقتصادی در کشور، آرمان صدور انقلاب از دستور کار خارج شد و بیشتر مسائل داخلی نظام مورد توجه قرار گرفت. لذا ذهنیت اسلام شیعی در این دوره ماهیت تعاملی به خود گرفت.
در سالهای بعد و با توجه به اینکه سیاست خارجی درصدد تنشزدایی با کشورهای منطقهای و فرامنطقهای بود؛ وجه تعاملی و مصلحتگرایانه اسلام شیعی بیشتر مورد توجه قرار گرفت؛ اما با تحول در گفتمان حاکم بر نظام بینالملل که متأثر از مسئله رشد بنیادگرایی و گسترش تروریسم در خاورمیانه است، گفتمان داخلی نیز در پاسخ به این شرایط دچار تغییر شد.
در این دوره ذهنیت اسلام شیعی مانند تفسیر آرمانگرایان، مورد برداشتی تقابلی و چالشی قرار گرفت؛ بهطوریکه این ذهنیت در مسائلی مانند پرونده هستهای، دستگیری ملوانان انگلیسی، جنگ 33 روزه لبنان و... بهشدت به موضعی واکنشی تبدیل شد (فرزانهپور و زنگنه، 1388: 131)؛ اما با تغییر در فضای گفتمانی حاکم بر سیاست خارجی طی سالهای اخیر، ذهنیت اسلام شیعی از حالت واکنشی خارج شده و در قالب رویکردی مصلحتاندیشانه و تعاملی قرار گرفته است.
بههرحال دولتهای پس از انقلاب متناسب با نوع رویکردی که به مسائل پیرامونی خود داشتهاند، هر یک با استناد به یکی از ویژگیهای ذهنیت اسلام شیعی، این امر را مورد تفسیر قرار داده و در هر دورهای در تحول هویتی این ذهنیت نقش ارزشمندی را ایفا کردهاند. لذا تضاد ایدئولوژیکی میان ایران و آمریکا و مسئله رژیم صهیونیستی بهعنوان اصلیترین محورهای منازعه این دو کشور محسوب میشوند.
ازاینرو اشغال نظامی عراق و افغانستان و حضور نظامی امریکا در منطقه به همراه حمایت علنی این کشور از دولت عربستان در منطقه بر نگرانیهای عینی ایران بهعنوان منادی اسلام شیعی در منطقه افزوده است (صادقی اول و دیگران، 1394: 133-136)؛ علاوهبراین، جزایر سهگانه نیز از دیگر دغدغههای عینی ایران در منطقه است. عربستان سعودی همواره با تأکید بسیار بر حراست و نگهبانی از سرزمینهای عربی در ماجرای جزایر سهگانه، ایران را متهم به اشغال این جزایر میکند و این در حالی است که دو جزیره «تیران» و «صنافیر» این کشور، سالها در اشغال رژیم صهیونیستی است و سران سعودی جرئت اعتراض به اشغالگران را ندارند (علیخانی، 1391: 111).
بنابراین با وجود تغییر نگرشهای ذهنیت اسلام شیعی در اثر نگاه متفاوت دولتمردان از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، همچنان مسائل چالشبرانگیزی میان دو کشور ایران و عربستان به لحاظ عینی وجود دارد که باعث شده تا روابط دو کشور در هر مقطعی از آن متأثر باشد.
ب. اسلام سلفی
سلفیه در یک قرن اخیر، بهعنوان جنبش اسلامگرای سنی، موفق به تشکیل حکومت شده است. بعدها در اوایل دهه 1930، مقارن با جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی، عبدالعزیز سعود توانست بر اساس پیمانی تاریخی میان جدش محمد بن سعود با محمد بن عبدالوهاب، بیشتر مناطق جزیرۀالعرب را تصرف کرده و دولت سوم سعودی را پایهگذاری کند. او افزون بر نجد موفق شد حجاز و قسمتهای شرق و جنوب جزیرۀالعرب را به کمک پیروان تندروی محمد بن عبدالوهاب تصرف کند. بدین ترتیب نخستین دولت سلفی در جزیرۀالعرب و سرزمینهای مقدس اسلامی شکل گرفت.
پردهداری کعبه، کشف نفت و دستیابی به منابع مالی گسترده در گسترش حوزه نفوذ سلفیها در شبهجزیره عربستان مؤثر بوده است (مؤسسه مطالعات اندیشهسازان نور، 1393: 174). پس اسلام سلفی از طریق وهابیت عربستان بهطور رسمی گسترش یافت (موثقی، 1380: 145-156). این جریان با ذهنیتی جزمی، بسیاری از مسائل اسلامی را با عنوان شرک و بدعت به مبارزه میطلبید. آنها پایبند به ظواهر و احکام قرآن و سنت بودند و در این راه، تعصب شدیدی به خرج میدادند.
از نگاه این جریان، جهان اسلام در شرایط کنونی در وضعیت بدعتآمیزی قرارگرفته و تنها راه برای خروج از این بحران، بازگشت به متون دستنخورده و پیروی از بایدها و نبایدها، بدون دخالت عقل بشری در فهم، تأویل و تحلیل نص است. دعوت سلفی و پذیرش سلفیون از مرزهای سنتی و جغرافیایی حنابله فراتر رفت و از میان پیروان فرقههای دیگر سرزمینها، پیروانی به دست آورد. افزون بر مدارس سنتی و تدوین فقه سلفی در مساجد و مدارس داخل و خارج خاک عربستان، سه دانشگاه بزرگ مذهبی و مجهز در مکه، مدینه و ریاض آغاز به کار کردند و دولت سعودی و مؤسسه دینی این کشور، دانشآموختگان زیادی را برای نشر دعوت سلفی به سراسر جهان اعزام کرد (حنفی، 2002: 78).
عربستان، امروزه هدایتگر نخست جریان سلفی در جهان محسوب میشود و در همین راستا برای تبلیغ جریان سلفی- وهابی در جهان اسلام بهویژه خاورمیانه، اقدامات فراوانی انجام داده است که عبارتاند از: 1- انتشار کتب ضد شیعی به زبانهای عربی، انگلیسی، فارسی و اردو. 2- اختصاص بودجه کلان بهمنظور گسترش وهابیت در کشورهای پاکستان، عراق، سوریه، لبنان، هند، اردن، افغانستان، مصر، لیبی، الجزایر، مغرب، ترکیه و... بهمنظور گسترش تفکر وهابی 3- تأسیس کتابخانههای مهم در ریاض ازجمله کتابخانههای ملک سعود، ملک فیصل، ملک فهد و... 4- تلاش برای معرفی نظام حکومتی آلسعود و فرقه وهابیت بهعنوان بهترین تشکیلات اداری و مذهبی مورد علاقه مردم و هماهنگ با آموزههای قرآن و سنت نبوی (مؤسسه مطالعات اندیشهسازان نور، 1393: 178).
عربستان سعودی با چنین اقداماتی در تلاش است تا موقعیت هژمونیک خود را در جغرافیای اعتقادی و سرزمینی جهان اسلام تثبیت نماید.
ویژگیهای شاختی ذهنیت اسلام شیعی و اسلام سلفی – وهابی
در این بخش ذهنیت اسلام شیعی و اسلام سلفی- وهابی، هریک به ترتیب بررسی میشوند.
الف. اسلام شیعی
بارزترین مشخصه ذهنیت اسلام شیعی، ظلمستیزی و دفاع از مظلوم، باور به صدور انقلاب، تأکید بر مصلحت دفاع از امالقری در شرایط بحرانی و تلاش در جهت وحدت و همگرایی جهان اسلام است.
ریشههای عدالتطلبی، مبارزه با ظلم و استکبارستیزی را توأمان میتوان در فرهنگ ایرانی و ایدئولوژی اسلامی ردیابی کرد (دهقانی فیروزآبادی، 1389: 132). در اصول دوم و سوم قانون اساسی نیز، آشکارا بر نفی سلطه تأکید شده است. امام خمینی در این راستا میفرمایند: «تکلیف ما این است که با ظلم مبارزه کنیم» (صحیفه نور، 1378، ج12: 92-93).
بر این اساس در قالب نظریه صدور انقلاب که یکی از شاخصههای بارز ذهنیت اسلام شیعی است؛ وظیفه اصلی دولت اسلامی، کمک به آرمانهای جهانگرایی اسلامی است. این نظریه، رفع نیازهای داخلی را چونان وسیله و هدفی فرعی قلمداد میکند. همچنین نفی علائق ملی، مکتبگرایی، تکلیفگرایی، تعرض به ابرقدرتها و دولتهای اسلامی منطقه و شهادتطلبی بهصورت فردی و ملی از محورهای عمده صدور انقلاب بهعنوان یکی از کانونهای برجسته ذهنیت اسلام شیعی محسوب میشود (فیرحی، 1383: 260).
نظریه امالقری یکی دیگر از قابلیتهای ذهنیت اسلام شیعی است که بر اساس این ذهنیت در شرایطی که امالقری با بحران جدی امنیتی مواجه شود، حفظ آن بر هر امر دیگری ترجیح دارد و در صورت لزوم میتوان احکام اولیه را نیز به تعویق انداخت (لاریجانی و دیگران، 1364: 116). تأکید بر وحدت دنیای اسلام یکی دیگر از ویژگیهای ذهنیت اسلام شیعی است. بر اساس آموزهها و تعالیم دین مبین اسلام، همه مسلمانان امت واحدی را تشکیل میدهند.
اسلام مرزهای جغرافیایی و ملی که امروزه مسلمانان را تقسیم کرده، بهعنوان حکم ثانویه میپذیرد ولی بهتدریج آنان باید در قالب امت واحده متحد گردند. بر این اساس اتحاد و وحدت جهان اسلام از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون باوجود تغییر و تحولات مفهومی و عملی از عمدهترین اهداف ذهنیت اسلام شیعی بوده است (دهقانی فیروزآبادی، 1389: 167).
در گفتمان اسلام شیعی، دایره دیگری تنگ و بسیار منعطف است و این نگرش، فضای تعاملی بسیار مناسبی را با دیگر بازیگران عرصه نظام بینالملل فراهم آورده است.
ب. اسلام وهابی
سلفیگری به اقسام سلفی سنتی، نوسلفی و جهادی تقسیم میشود. نوسلفیها، دنباله جریان فکری سید جمال و عبده هستند. آنها با سلفیهای سنتی در دینشناسی و رویکرد سیاسیشان تفاوت دارند؛ اما در مجموع جزء جریان سلفی است. از نظر سلفیهای جهادی، جهاد مبحثی محوری است. دولت عربستان با آنان تضادی ندارد، بلکه به شکل تاکتیکی با آنان مخالفت میکند.
سلفیهای سنتی نیز، اقدام ضد حاکم اسلامی را قابل قبول نمیدانند. اینان، همسو با رژیم آلسعود هستند؛ بنابراین از نظر سلفیهای وهابی، وهابیت دو پایه دارد؛ یکی دیانت و دیگری سیاست. دیانت را از آغاز حکومت آل شیخ بر عهده داشته و فرزندان محمد بن عبدالوهاب آن را دنبال کردهاند. پایه سیاست نیز در دست حکومت آلسعود بوده است و آلسعود وظیفه تأمین امنیت آل شیخ را عهدهدار بوده است. آل شیخ نیز به افزایش مشروعیت دولت عربستان کمک کرده است. وهابیت سنتی حتی نصیحت آشکار به حاکم را نمیپسندد. ازاینرو هرگز مبارزه با حاکم جائر را جایز نمیدانند (اندیشهسازان، 1393: 173-183).
برخی دیگر از جریانهای سلفی مانند وهابیت نوگرا، هرچند سلفی هستند، اما پیش از آنکه دغدغه دین داشته باشند، بیشتر به دنبال حفظ و کنترل قدرت هستند که نمونه بارز آن نظام پادشاهی عربستان است که با بسیاری از کشورهای غربی ارتباط دارد و از دین بهعنوان ابزاری برای نیل به خواستههایش استفاده میکند (علیزاده موسوی، 1389: 86).
پی نوشت:
[1]. Intersubjective
مراجع
منابع
الف- فارسی
- آقایی، داود و احمدیان، حسن. (1389). «روابط جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی؛ چالشهای بنیادین و امکانات پیشرو»، فصلنامه سیاست، دوره 40، پاییز، شماره 3.
- «طرح چهار مادهای ایران برای پایان بحران یمن». (1394). پایگاه خبری تحلیلی اعتدال، 4 اردیبهشت، 489، http: // etedaal.ir/fa/news/106.
- کرمی، کامران. (1394). «پیامدهای منطقهای و زیرمنطقهای تحولات یمن بر الگوی رفتاری عربستان»، 9آبان، در: peace-ipsc-org.
- احمدی، حمید. (1377). «طالبان، ریشهها، علل و عوامل ظهور»، اطلاعات سیاسی-اقتصادی، شماره 131-132.
- اخوان کاظمی، بهرام. (1379). «واگراییها و همگراییها در روابط ایران و عربستان»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال هفتم، تابستان، شماره 2.
- برزگر، ابراهیم. (1374)، «تحولات سیاسی ـ اجتماعی عربستان سعودی»، فصلنامه خاورمیانه، سال 2، ش 1. بهار.
- تلاشان، حسن. (1391). «انقلاب اسلامی و تأثیر آن بر تحولات ژئوپلیتیک شیعه در یمن»، شیعهشناسی، سال دهم، ش40.
- حنفی، حسن و صادق، جلالالعظم. (2002). ما العولمه، دمشق: دارالفکر.
- خمینی، امام روحالله. (1378). صحیفه نور، جلد 12، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
- دهقانی فیروزآبادی، جلال. (1389). سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، چاپ سوم، تهران: انتشارات سمت.
- رمضانی، روحالله. (1384). چارچوبی تحلیلی برای بررسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، ترجمه میر طیب موسوی، چاپ پنجم، تهران: نشر نی.
- سیدنژاد، باقر. (1389). «مطالعه تحلیلی و تطبیقی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با نظریه سازهانگاری»، فصلنامه علمی- ترویجی علوم سیاسی، شماره 49.
- صادقی اول و دیگران. (1394). «تحلیل روابط ایران و عربستان سعودی از منظر نظریه واقعگرایی انگیزشی»، فصلنامه تحقیقات سیاسی و بینالمللی، شماره 25، زمستان.
- صادقی، حسین و احمدیان، حسن. (1389). «دگرگونی جایگاه منطقهای یمن؛ امکانات و چالشها»، فصلنامه راهبرد، شماره 56، پاییز.
- عظیمی، رقیهالسادات. (1375). عربستان سعودی (کتاب سبز)، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی.
- علیخانی، مهدی. (1391). «بررسی روابط اتحادیه اروپا و شورای همکاری خلیج فارس در موضوعات جزایر سهگانه و پرونده هستهای ایران و تأثیر آن بر جمهوری اسلامی ایران»، فصلنامه علوم سیاسی، سال هشتم، شماره بیستم، پاییز.
- علیزاده موسوی، مهدی. (1389). سلفیگری و وهابیت: تبارشناسی، قم: پاد اندیشه.
- فرزانهپور، حسین و زنگنه، پیمان. (1388). «مقایسه رفتاری سیاست خارجی ایران: گفتمان آرمانگرای ارزشمحور و ایدئولوژیک ارزشمحور عملگرا»، پژوهشنامه علوم سیاسی، سال چهارم، شماره 2، بهار.
- فوبیه،کلود. (1367). نظام آلسعود، ترجمه نورالدین شیرازی، تهران: فراندیش.
- فیرحی، داود. (1383). نظام سیاسی و دولت در اسلام، تهران: انتشارات سمت.
- لاریجانی و دیگران. (1364). مقولاتی در سیاست خارجی، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی.
- ماهپیشانیان، مهسا. (1388). «سایه شیعهستیزی و ایرانهراسی بر جنگ یمن (قسمت دوم)»، نشریه پگاه حوزه، 24 بهمن، شماره 273.
- متقی، ابراهیم و کاظمی، حجت. (1386). «سازهانگاری، هویت، زبان و سیاست خارجی ج.ا.ا»، فصلنامه سیاست، شماره چهارم، زمستان. دوره 37، شماره 4.
- محمدی، مهدی. (1394). «چرا عربستان به یمن حمله کرد»، 8 فروردین، در:
farsnews.com/news text.php?0108000245.www.
- مشیرزاده حمیرا. (1383). «گفتگو تمدنها از منظر سازهانگاری»، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، شماره 63، بهار.
- مصاحبه با محمود پیربداقی. (1389). «یمن در تعارض؛ اعتراض شیعیان صعده به سیاستهای آمریکایی دولت یمن»، زمانه، شماره 92 و 91، شهریور و مهر.
- ملکمحمدی، حمیدرضا و مدنی، سید مهدی. (1392). «فرهنگ حاکم بر تعاملات ایران و عربستان از منظر تحلیل سازهانگارانه»، فصلنامه سیاست، دوره 43، شماره 4، زمستان.
- منصورمقدم، محمد. (1391). «مؤلفه هویت و تأثیر آن بر سیاست خارجی بر عربستان سعودی در قبال جمهوری اسلامی ایران»، نشریه مجلس و پژوهش، شماره 72، زمستان.
- موثقی، احمد. (1380). جنبشهای اسلامی معاصر، تهران: سمت.
- موسوینژاد، سید علی. (1388). «شیعیان زیدی و تحولات اخیر یمن»، مجله موعود، بهمنماه، شماره 108.
- مؤسسه مطالعات اندیشهسازان نور. (1393). ماهیت و جایگاه جریانهای سلفی در کشورهای اسلامی، تهران: مؤسسه مطالعات اندیشهسازان نور.
- نادرینسب، پرویز. (1389). «چالشهای روابط جمهوری اسلامی ایران و عربستان در منطقه»، فصلنامه سیاست، دره 40، شماره 1، بهار
- نوازانی، بهرام. (1381)، گاهشمار سیاست خارجی ایران، جلد 1، دیماه 1356 تا مرداد 1367، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
- واعظی، محمود (1387)، روابط ایران و عربستان در پرتو اعتماد متقابل، تهران: مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام.
- واعظی، محمود. (1392)، انقلاب و تحول سیاسی در خاورمیانه، تهران: مرکز آموزش و پژوهشهای بینالمللی.
- ونت، الکساندر. (1384). نظریه اجتماعی سیاست بینالملل، ترجمه حمیرا مشیرزاده، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه.
- هادیان، ناصر. (1382). «سازهانگاری: از روابط بینالملل تا سیاست خارجی»، فصلنامۀ سیاست خارجی، سال هفدهم، شمارۀ 4، زمستان.
- هاشمینسب، سعید. (1388). «نشست بررسی تحولات اخیر کشور یمن»، پژوهشهای منطقهای، شماره 2، تابستان و پاییز.
ب-انگلیسی
- Adler, Vincent A. (1997), The Dynamics of Foreign Policy Analysis: The Carter Administration and the Neutron Bomb, United States: Rowman and Littlefield Publisher Inc.
- Berger, P. L. & T. Luckmann. (1966), The Social Construction of Reality: A Treatise in the Sociology of Knowledge, Garden City, NY: Anchor Books. ISBN 0-385-05898-5; ISBN 0140135480 (h.); ISBN 0713900199 (ib.); ISBN 9780140135480 (h).
- Gartzke, Erik & Gleditsch, Kristian S. (2006), “Identity and Conflict: Ties that Bind and Differences that Divide”, European Journal of International Relations, Vol. 12, No. 1.
- Maja, Zehfuss. (2002), Constructivism in International Relation, Londan: Cambridge University Press.
- Milani, Mohsen, (2015), “Irans Game in Yemen (Why Tehran isn’t to Blame for the Civil War”, Foreign Affairs, 19 April.
- Onuf, N, (1989), World of Our Making: Rule in Social Theory and International Relation, Columia: University of South Carolina Press.
- Safran, Nadav, (1989), Saudi Arabia: The Ceaseless Quest for Security, New York: Cornell University Press.
- Steve, Smith, (2001). “Foreign Policy is What States Make of It”, In Foreign Policy in Constructed World, Armonk: M.E Sharpe.
- Weber, C, (2007), International Relations Theory, London and New York: Rutledge.
- Zehfuss, Maja. (2002), Constructive in International Relation, London: Cambridge Univ Pr.
-Wendt, A. (1994). “Collective Identity Formation and the International State”, American Political Science Review, Vol. 88, No. 2, June.
نویسندگان:
پیمان زنگنه: دانشگاه بیرجند
سمیه حمیدی
فصلنامه پژوهش های راهبردی سیاست شماره 18
ادامه دارد...