خبرگزاری فارس – محمدامین لیالی: متولد سال 1329 است. از وقتی خود را شناخت، به خلبانی علاقه داشت و همین سبب شد تا با پیگیری و ممارست، به استخدام فرماندهی مرکز آموزش هوایی درآید. 22 ساله بود که برای تکمیل آموزشهای خلبانی به آمریکا رفت؛ اما شوق بازگشت به وطن نگذاشت که بیش از یک سال در خارج بماند.
دفاع مقدس که آغاز شد، عباس دوران 30 ساله بود. در همان روزهای نخست جنگ، نامه عاشقانهای به همسرش نوشت که در بخشهایی از آن عبارت "دوستت دارم خیلی زیاد" به چشم میخورد:
"... ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﺗﻮﻗﻊ ﺩﺍﺷﺖ ﭼﻮﻥ ﯾﻚ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﯾﺎ ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ، ﺟﻨﮓ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﻛﺸﻮﺭ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻧﺸﺴﺖ ﺗﻮﯼ ﺧﺎﻧﻪ.
ﺍﺯ ﺟﯿﺐ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺍﻣﺜﺎﻝ ﻣﻦ ﺧﺮﺝ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺪﺭ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺧﻮﺷﯽ ﻛﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺧﻮﺵ ﺑﺨﺖ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪﻫﺎﯼ ﮔﺮﺩﺍﻥ، ﺧﻮﺏ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﯾﻢ. ﺍﻻﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﻣﺎ ﺟﻠﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺖ ﻓﻄﺮتها ﻧﺎﯾﺴﺘﯿﻢ، ﭼﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺯﻥ ﻭ ﺑﭽﻪ ﻭ ﺧﺎﻛﻤﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﺪ؟ ... ."
اینچنین بود که عباس دوران از همان روزهای نخست دفاع مقدس مردم ایران در کوران حوادث بود.
او در تاریخ پرواز، رکوردی از خود بر جای گذاشته است که ظاهرا غیرممکن است:
بیش از 120 پرواز جنگی در 22 ماه!
یکی از این پروازها، پرواز بر فراز اسکلههای "الاُمیّه" و "البکر" عراق و منهدم ساختن پنج ناوچه دشمن است که با کمک دوست و همکارش، خلبان حسین خلعتبری حاصل شد. یک بار هم به تنهایی به 9 فروند هواپیمای جنگی دشمن حمله بُرد و ضمن منهدم کردن یک فروند از آنها، بقیه را هم مجبور به فرار کرد.
طرحریزی عملیات بیتالمقدس هم که پیش آمد، چنان پرواز میکرد که زمینه برای آغاز بخش اصلی عملیات یعنی رسیدن به هدف نهایی برای آزادسازی خرمشهر، مهیا شد.
همین رشادتها بود که فرماندهی نیروی هوایی تصمیم گرفت تا او را به ستاد تهران منتقل کند. همسرش از این مسئله بسیار خوشحال شد؛ اما عباس در دفتر یادداشتش نوشت:
"باید با زبان خودش، قانعش کنم که انتقال من به تهران یعنی مرگ من؛ چون پشت میزنشینی، دستور دادن و پرواز نکردن برای من، مثل مُردن است."
همین هم شد و پروازها ادامه یافت.
3 خرداد 1361 که خرمشهر آزاد شد، برگ برنده جنگ به دست ایران افتاد و رژیم بعث در موضع انفعال قرار گرفت، این بود که متحدان غربی و عربی رژیم بعث برای خروج از این بحران تصمیم گرفتند تا راهکاری سیاسی را در بحبوبه جنگ نظامی برگزینند که همانا برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها در بغداد و ریاست این کشور به مدت هشت سال بر این اجلاس بود. عراق اصرار داشت که بغداد برای برگزاری این اجلاس کاملا امن است. ایران تصمیم گرفت تا بر خلاف دشمن، عراق را کاملا ناامن جلوه دهد. از طرفی ایران در سال 1361، موشک دوربرد برای حمله به عراق در اختیار نداشت؛ بنابراین تصمیم بر این گرفته شد که هواپیماهای جنگی و خلبانان قهرمان ملی، این مهم را بر عهده گیرند.
عباس دوران، یکی از 6 خلبانی بود که برای این مهم انتخاب شد و این در حالی بود که درصد خطر این عملیات بسیار زیاد بود؛ چراکه به محض ورود هواپیماهای ایرانی به خاک عراق، پدافند دشمن به کار میافتاد، اما در عین حال چارهای نبود و باید این کار صورت میگرفت تا برگ برنده ایران همچنان محفوظ بماند.
ماموریت از بیستم تیرماه همان سال آغاز شد و رزمندگان اسلام در حالی عملیات رمضان را در این ماه مبارک آغاز کردند که قرار بود حملات هوایی به بغداد هم در دستور کار باشد.
صبح روز سیام تیرماه 1361 عباس دوران به همراه همکارش منصور کاظمیان در دو کابین هواپیمای اف - چهار نشستند و این در حالی بود که امیررضا، نوزاد هشت ماهه عباس، انتظار پدر را میکشید.
آنها به همراه دو جنگنده و چهار خلبان دیگر، عملیات را آغاز کردند. هدف، رسیدن به پالایشگاه "الدّوره" در جنوب بغداد و بمباران این مکان به همراه شکستن دیوار صوتی در بغداد بود. البته خلبانان، نقشه محل تعیین شده برای اجلاس غیرمتعهدها را هم در اختیار داشتند. پدافند دشمن از همان نزدیکی مرز آغاز شده بود و در نزدیکی بغداد به اوج خود رسید. هواپیمای عباس دوران و منصور کاظمیان مورد اصابت جزئی قرار گرفت و آنان با همان وضعیت، خود را به پالایشگاه رساندند و بمبها را خالی کردند.
در برگشت اما، پدافند دشمن شدیدتر شد و یکی از موتورهای هواپیما از کار افتاد. دودی که از هواپیما بر میخاست، امید به برگشت را ناامید کرده بود. منصور کاظمیان به یاد حرفهای روز قبل عباس افتاد:
"منصور جان! اگر به مشکلی برخوردیم، تو خودت را به بیرون پرت کن و منتظر من نمان. من باید در هواپیما بمانم و ماموریت را به اتمام برسانم."
عباس پیش از این نیز بارها به دوستان خود گفته بود که اگر روزی هواپیمایم مورد اصابت دشمن قرار گیرد، همان را هم به سر دشمن خواهم کوبید.
منصور از عباس میخواست که با هم و با استفاده از چتر نجات، فرود آیند، اما عباس دستگیره خروج منصور را کشید و پس از آن، خود و هواپیما را به هتل محل برگزاری اجلاس کوبید.
منصور وقتی به هوش آمد، در وزارت دفاع عراق بود. او ماهها در اسارت شکنجه شد و بالاخره پس از 8 سال اسارت و آزادگی، در سال 1369 به میهن اسلامی بازگشت.
سال1381 هم، بازگشتی دیگر رقم خورد. این بار، بقایای پیکر مطهر عباس دوران به همراه بقایای وسایل به جا مانده از او مانند دستکش و پوتین، به میهن رسید و در خاک کشور آرام گرفت.
و این روزها، سی و پنجمین سالروز شهادت خلبان پهلوان، "عباس دوران" است؛ شهیدی که به هنگام شهادت 32 سال داشت اما در تنها 22 ماه حضور در دفاع مقدس، رشادتهای بیشماری را رقم زد و برگهای زرین و جاودانهای را در تاریخ غیرت و شرف این مرز و بوم نشاند؛ برگهایی که برای همیشه در تاریخ جنگهای جهان ماندگار است.
انتهای پیام/ک