به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، چند وقتی میشد که تشویش خاطر و گرفتاریهای روزمره او را به یک افسردگی مزمن مبتلا کرده بود، هر کاری کرده بود تا خودش را از منجلاب افسردگی و قرصهایش نجات دهد اما بیفایده و بینتیجه به خوردن قرصها ادامه میداد چرا که تنها آنها مسکنی بودند بر روح خسته و پژمردهاش...
ماهها میگذشت و او همچون کرم ابریشم در پیلهای که به دور خودش پیچیده بود منتظر معجزهای بود، منتظر دستی که از بالا بر روح خسته و پژمردهاش نازل شود و آرامشی آسمانی را برایش به ارمغان آورد، تا اینکه نور امید کار خودش را کرد، به پیشنهاد یکی از دوستانش ادامه تحصیل در رشته نهجالبلاغه را در پیش گرفت.
شاید در ابتدا برایش بسیار سخت بود، تغییر رشته و خواندن کتابهایی که تا به حال حتی برای یک بار هم آنها را ندیده بود چه رسد به اینکه بخواهد به صورت تخصصی امتحانشان را بدهد و این بار معجزهای رخ داد و به طرز باور نکردنی در رشته نهجالبلاغه مشغول به تحصیل شد.
همیشه دلش میخواست نهجالبلاغه را مثل قرآن یک بار بخواند اما هیچوقت در طول چهل سالی که از خدا گرفته بود فرصتی برایش پیش نیامده بود، او اکنون فهمیده بود که بسیاری از مطالعات و پژوهشهایی که در خصوص امیرالمؤمنین علی(ع)، ویژگیها، حکومتداری، کتاب نهجالبلاغه و شخصیت والای آن حضرت انجام شده بود را غیر مسلمانان انجام داده بودند که از جمله شاخصترین این پژوهشگران جرج جرداق مسیحی بود و هزاران مسیحی و غیر مسلمان دیگر که شخصیت نامحدود حضرت را بر سطور محدود کاغذها به تصویر کشیده بودند.
اما در این بین روزی، از سوی دوستی کتابی به دستش رسید کتابی که نشان از شناختی مسیحایی از عشقی علوی به همراه داشت.
روحش را به گرفتن وضویی آرام کرد، روی صندلی چرخدار جلوی میزش نشست و کتاب «ناقوسها به صدا در میآیند» را باز کرد.
داستان کتاب با ورود مخاطب به یک کلیسا در مسکو آغاز میشد و مرد تاجیکی که قرار است یک نسخه خطی کتاب را به کشیشی مسیحی به نام میخائیل ایوانف بفروشد.
در طول داستان مخاطب با نوشتههای این نسخه خطی که صفحاتی از آن بر روی پاپیروس، صفحاتی دیگر بر روی پوست آهو و صفحات آخر آن بر روی کاغذهایی معمولی نگاشته شده، همراه میشود و سر این نسخه خطی آشکار میشود.
سطرهای کتاب را آنچنان با ولع دنبال میکند که حاضر نیست برای خوردن لیوان آبی کتاب را بر روی زمین بگذارد؛ نویسنده صفحات ابتدایی کتاب عمرو عاص است، کسی که به روباه مکار دستگاه معاویه مشهور و منصوب است، زمان نگارش داستان به روزهای قبل از شروع جنگ صفین بر میگردد جنگی که مسلمان نماها قرآن را بر سر نیزه بردند و از قرآن ناطق خواستند تا تکههای پاره پاره شده قرآن بیجان را حَکَم قرار دهد و صلح کند.
همه داستانهای کتاب را خوانده بود و یا حداقل یک بار به گوشش رسیده بود اما تلفیق احساس و تاریخ و ادبیات با آنها چنان جذبهای را برایش به وجود آورده بود که در سه ساعت توانست کتاب را به پایان برساند.
دفتر و قلمش را برداشت و شروع به نکتهبرداری از کتاب کرد:
صفحه 63: ای مردم امروز ما و شما بر سر دو راهی حق و باطل قرار داریم، آن کسی که به وجود آب اطمینان دارد، تشنه نمیماند.
صفحه 66: کشیش گفت: «ایمان که نباشد، کسی از خدا نمیترسد پسرم» بعد با دست به آنها اشاره کرد وگفت: «کارتان را از اینجا شروع کنید، بعد بیایید داخل دفتر، همین طور نایستید، سرقت از خانههای مردم، گناهش کمتر از سرقت از کلیسا نیست... شروع کنید بچهها...»
صفحه 79:جرج گفت: «با کمال میل این کار را خواهم کرد، نویسندگانی چون طه حسین و عبدالفتاح عبدالمقصود که هر دو مصری هستند، در باره علی کتابهای خوبی نوشتهاند، مخصوصا اگر علاقهمند به دانستن حوادث دوران حکومت علی هستی ،کتاب ده جلدی عبدالمقصود را بخوان...» جرج جرداق آهی کشید و گفت: دعا کن حالا که با علی پیرشدهام، با علی نیز بمیرم.
صفحه 129:کشیش رو به پسرش گفت: سعی کن راهی را که من در پیری شناختم، تو در جوانی بشناسی، توصیه میکنم، درباره علی مطالعه کنی؛ سرگئی گفت: چرا علی؟ مگر مصلحان و مشاهیر بزرگ در تاریخ و فرهنگ خودمان کم داریم؟
کشیش گفت: نه پسرم کم نداریم، درباره آنها نیز بخوان، اما بدان که مرتبه و مقام علی بین همه آنها چیز دیگری است. همه گلها زیبایند، اما وقتی به گلفروشی میروی، زیباترین و خوشبوترینش را انتخاب میکنی.
سرگئی گفت: اما من به عنوان یک مسیحی، چرا باید به سراغ یک شخصیت مسلمان بروم؟
کشیش گفت: از دین حصاری برای زندگی و اندیشههایت نساز پسرم، همه ادیان الهی درون مایه مشترکی دارند، تو میتوانی مغز و درونمایه سایر ادیان الهی را بشناسی و از آنها پیروی کنی، این را بدان سرگئی که خدای همه ما یکی است و شاقول خدا بر روی اعمال ما میایستد.»
کتاب و قلم را بر روی زمین گذاشت، آرامشی عجیب تمام وجودش را فراگرفته بود، آرامشی که دلش میخواست با کتابهایی که جرج جرداق به ظاهر مسیحی در طول داستان معرفی کرده بود ادامهدار کند، نمیدانست آینده برایش چه رقم خواهد زد، فقط میدانست که دلش نمیخواهد این آرامش را با هیچ چیز عوض کند...به طرف داروخانه کوچکش رفت، ساعت خوردن قرصهایش آمده بود اما انگار امروز آنقدر آرامش یافته بود که دیگر نیازی به خوردن قرصها نمیدید، او در کنار علی و سخنانش آنچنان آرامشی یافته بود که با هیجچیز عوض نمیکرد...
هفتانه کتاب این هفته با معرفی کتاب «ناقوسها به صدا در میآیند» میزبان شما شده و شما را به خوانش بیوقفه و بدون تعلل این کتاب که به قلم ابراهیم حسن بیگی نگاشته شده دعوت میکند، این کتاب تابستان امسال توسط انتشارات عهد مانا به چاپ رسیده و تنها ظرف سه روز از چاپ اول به چاپ دهم رسیده است؛ بیایید با هم قدمی کوچک در راه شناخت حضرت علی(ع) بهانه خلقت عالمیان برداشته و با خوانش این کتاب و معرفی آن به دوستانمان باقیات الصالحاتی بینظیر از خود بر جای گذاریم، سفارش این کتاب را میتوانید در تلگرام به این آی دی اعلام کنید Ketabbekhanim_hame@ و امسال، غدیر را به گونهای دیگر تجربه کنید.
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی ابن ابیطالب و الائمه المعصومین علیهم السلام....
انتهای پیام/63096/ 20