چکیده
این پژوهش در پی یافتن پاسخی جامعهشناختی برای این پرسش است که: «از زندگی طلاّب چه میدانیم؟» در این زمینه، سؤال های متعددی مطرح میشود که غالباً حول محور ابعاد عینی، وضعیت زندگی روزمرّه و گرایشهای ذهنی طلاّب سازمان یافته است. هدف اصلی این پژوهش در گام نخست، آن است که ابعاد بیشتری از زندگی طلاّب را بشناسیم، قالبی بودن نوع زیست اجتماعی طلاّب را بشکنیم و تکثّر موجود در واقعیت زندگی آنان را تا حدی درک کنیم. هدف دوم تولید فرضیات جامعهشناختی قابل دفاع و برخاسته از واقعیت زندگی طلاب دوره سطح حوزه علمیه قم است که بتواند راهنمای تحقیقات کمّی - تبیینی آتی در این حوزه قرار گیرد.
رویکرد روشی انجام این پژوهش، رویکرد کیفی است که در هر مرحله، از فنون متناسبی سود جستهاست: در مرحله جمعآوری دادهها، از دو فن «مصاحبه عمیق نیمهساختیافته» و «مشاهده» (ساختیافته و نیمهساختیافته) و در مرحله تحلیل دادهها، از دو روش اصلی «گروندد تئوری» و «تیپولوژی» (از نوع برساختی) استفاده شده است. نمونه این پژوهش، شامل نه تن از طلاّب دوره سطح مشغول به تحصیل در حوزه علمیه قم و دو تن از استادان و مدیران حوزه میشود.
در پایان این پژوهش و براساس دادههای گردآوری شده از میدان تحقیق، دو گونه اجتماعی متمایز طلاّب با عناوین «تیپ نوگرا» و «تیپ سنّتی» نامگذاری شدند. این دو تیپ، با وجود نقاط شباهت فراوان، در هفت متغیر با یکدیگر تمایز قابلتوجهی داشتند: نوع انگیزههای طلبهشدن (شامل دو بُعد)، سن ازدواج، نوع ابزار تبلیغ دینی، نوع رابطه با فناوری های ارتباطی نوین، نوع رابطه اجتماعی با همسر، و دیدگاه درباره اشتغال همسر.
کلیدواژه ها
طلاّب؛ حوزه علمیه قم؛ ویژگیهای جامعهشناختی؛ گروندد تئوری؛ تیپولوژی؛ تیپ سنّتی؛ تیپ نوگرا
1. بیان مسئله
جامعهشناسی ایران از زندگی، عادات، برنامههای روزمره، عقاید شخصی و به طور کلی، ویژگیهای جامعهشناختی طلاّب علوم دینی چه میداند؟ این پرسش دغدغه مرکزی شکلگیری پژوهش حاضر بوده است. اگر بخواهیم به این پرسش پاسخ دهیم، باید آن را به پرسش جزئیتر دیگری بسط دهیم؛ مانند برنامه روزانه طلبه دارای چه اجزایی است؟ اجزای ثابت و متغیّر این برنامه کدام است؟ رابطه آن با فناوری های جدید چگونه است؟
آیا این تصور درست است که طلاّب علاقه کمتری به پوشیدن لباس روحانیت دارند؟ اگر چنین تصوری درست است، کدام عوامل ذهنی و عینی آنان را به اتخاذ این تصمیم واداشته است؟ نوع رابطه طلاّب با همسرانشان در ابعاد گوناگون اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی چگونه است؟ آیا میتوان از تیپی واحد با عنوان «تیپ طلبه» نام برد یا باید به دنبال مفهوم متکثّر «تیپها»ی طلاّب بود؟
نظر به اهمیت اجتماعی و روزافزون این قشر جامعه، به نظر می رسد لازم است متخصصان جامعهشناسی برای پرسشهای فراوانی از این دست - که به وجه انضمامی و جامعهشناختی زندگی طلاّب در ابعاد عینی و ذهنی مربوط است - پاسخهای قابل اطمینانی داشته باشند. بدون کسب چنین شناختی از این قشر تأثیرگذار، فهم جامعهشناسی ایرانی از جامعه ایران ناقص خواهد بود.
مطالعه ادبیات نظری و تجربی در این موضوع، نشاندهنده سه نکته قابل توجه است:
اول، بررسی ادبیات نظری و تجربی موجود در اینباره نشان میدهد که نوعی فقر مطالعاتی در مطالعات جامعهشناختی درباره حوزه علمیه و کنشگران حاضر در این میدان وجود دارد. ناگفته پیداست که بخشی از این خلأ مطالعاتی و پژوهشی در ایران به سبب اعمال محدودیتهای بیرونی محسوس و نامحسوس خارج از میدان علم است. اما به نظر میرسد بخش قابلتوجهی از این فقر مطالعاتی نیز محصول کمتوجهی متخصصان این رشته به بررسی جامعهشناختی نهادهای دینی و سنّتی است.
دوم، در میان معدود مطالعات جامعهشناختی موجود و در دسترس این حوزه، غالب پژوهشهای صورت گرفته به بررسی و ارائه تحلیلهای نهادی در سطح تحلیل کلان از حوزه علمیه پرداخته و دادههای جامعهشناختی روشمند تجربی درباره سطح تحلیل خرد و میانه به طور جدّی مغفول مانده است.[1]
سوم، پژوهشهای انگشتشمار جامعهشناختی صورت گرفته غالباً بدون رعایت اولویتبندی و منطق کلی جاافتاده پژوهشهای جامعهشناختی، مستقیماً به سراغ روشهای کمّی، تبیینی و تعمیمی رفتهاند. این دسته از پژوهشها، دارای دو نوع نقیصه هستند:
1. گزارههایی که به عنوان فرضیه صفر طرح شدهاند زاییده جامعه آماری موضوع بررسی نبودهاند و غالباً از دل نظریات جامعهشناختی غربی استخراج شده و فقط از حیث آماری آزمون شده اند.[2] 2. اگر هم علاقه ای برای نوعی اکتشاف مفهومی و ایجابی مدّ نظر پژوهشگر بوده، میان رویکرد روشی پژوهش و این دغدغه سنخیتی وجود نداشته است.[3] این در حالی است که منطق روش جامعهشناختی اقتضا میکند برای بررسی صحیح چنین میدان جدید و متفاوتی، ابتدا با استفاده از رویکردهای کیفی تحقیق، مفاهیم و فرضیات متناسب با ویژگیهای خاص این میدان کشف و ساخته و سپس همین فرضیات با استفاده از رویکردهای کمّی- تعمیمی به آزمون گذاشته شود.
پژوهش حاضر با دغدغه فراهم کردن این نوع فرضیات، کاستن از خلأ مطالعاتی جامعهشناختی در سطح خرد، و افزایش شناخت عمقی و تفهّمی درباره بخشی از کنشگران حوزوی طرّاحی و اجرا شده است.
2. ضرورت مسئله
الف. حوزه و کنشگر حوزوی به عنوان نهادی تأثیرگذار
در تاریخ معاصر ایران، نهاد دین غالباً یکی از نهادهای تأثیرگذار بر زندگی روزمرّه، کمّ و کیف سایر نهادها و رویدادهای سطح کلان اجتماعی بوده است. در تاریخ معاصر، در تحوّلاتی هچون نهضت مشروطه، ملّی شدن صنعت نفت، پیروزی انقلاب سال 1357 و وقایع سی سال اخیر، هیچ گاه تأثیرگذاری نهاد دین قابل انکار نبوده است.
از سوی دیگر و در شرایط حاضر، تقریباً تمام پژوهشهای اجتماعی و همه مقیاسهای سنجش دین داری - با وجود تفاوتهایشان - نشاندهنده نقش مهم «دین» در زندگی اجتماعی و فردی مردم ایران بوده است. گرچه برخی از این پژوهشها حاکی از تغییر نرخ این تأثیرگذاری است و برخی این تأثیرگذاری را در حوزههای خاصی تضعیف شده میانگارند، اما به هر حال، ظاهراً همه متفقالقول، اهمیت پیشگفته را برای دین به صورت نسبی میپذیرند.
در چنین جامعهای و در شرایطی که میزان تکثّر دینی و مذهبی در جامعه ایران نسبت به بسیاری جوامع دیگر بسیار پایین است و نوعی همگونی و یکدستی در سطح جامعه به چشم میخورد، اهمیت نهادی که به صورت رسمی در رأس چنین مجموعه ظاهراً و نسبتاً همگونی ایستاده است، افزایش مییابد: نهاد حوزه علمیه.
ب. تکهای از جورچین «خویشتنِ ایرانی»
در یک تقسیم کار جهانی، امکان و توانایی شناخت یک فرهنگ، از سوی عضوی از خود ِ آن جامعه بیشتر است؟ زیرا اگر توانایی فهم نمادهای ناگفته ولی بینذهنی، همافق شدن با کنشگران و فهم معانی ذهنی آنان و تنفّس در فضای محیط تحقیق را از عوامل افزایش روایی و اعتبار دادههای یک پژوهش جامعهشناختی بدانیم، همه این عناصر در عضو یک جامعه بیشتر وجود دارد تا جامعهشناس یا محققی که با واسطه و از بیرون با این فرهنگ آشنا میشود.
با چنین پیشفرضی و با فرض پذیرش هدف پیشگفته، یکی از عناصر سنّتی، فرهنگی و تاریخی جامعه ایران با قدمتی بیش از هزار سال، نهاد حوزه است. شناخت حوزه، به عنوان نهادی جاافتاده و دارای ریشه در فرهنگ ایرانی و اسلامی، جزئی از شناخت کلیتر ِ فرهنگ و جامعه ایرانی است. پس برای یافتن تکّهای از جورچین شناخت «خویشتن ایرانی خویش» ضرورت دارد نهاد حوزه و کنشگران حاضر در آن را به صورت جامعه شناختی بشناسیم.
ج. حوزویان در رأس هرم قدرت
با وقوع انقلاب در سال 1357 شمسی در ایران و طی فراز و نشیبهای متعدد، به تدریج و پس از دورهای کوتاه، کلیدیترین نقشهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به روحانیان سپرده شد. در رأس قرار گرفتن تربیتشدگان نهاد حوزه در خردهنظامهای اساسی جامعه، ضرورت کسب شناخت از این نهاد دینی را افزایش داده است؛ زیرا شناخت سایر خردهنظامهای اجتماعی پس از انقلاب، با شناخت حوزه و حوزویان گره خورده و اهمیت مطالعه این نهاد را صد چندان کرده است.
د. افزایش کمّی، انباشت اقتصادی
بررسی آمارهای محدود اما مطمئن درباره افزایش کمّی تعداد حوزویان در سالهای پس از انقلاب، خود به تنهایی میتواند دلیلی دیگر بر ضرورت کسب شناخت از این نهاد باشد؛ زیرا خودِ متغیّرِ نسبتِ تعدادِ کنشگرانِ یک نهاد به افراد کل جامعه و نیز رشد تصاعدی کمّی آنان از عوامل افزایش اهمیت انجام یک پژوهش درباره ویژگیها و مسائل آنان به شمار می آید.
علاوه بر این، آمارهای رسمی نشان میدهند که به موازات افزایش تعداد طلاّب، تراکم مالی، مادی و اقتصادی نیز در حوزه به صورت تصاعدی رو به افزایش است. (ر.ک. مرکز آمار ایران، 1378؛ همان، 1379؛ همان، 1384)
هـ. فراتر از مرزهای ملّی، بهسوی مرزهای فرهنگی
در افقی وسیعتر، باید به بافت مذهبی - منطقهای از جهانی که در آن زندگی میکنیم، توجه داشته باشیم. در کشورهای شیعهنشینی مانند عراق، بخشی از پاکستان، جمهوری آذربایجان، جنوب لبنان، بحرین و سوریه، شیعیانی حضور دارند که یا خود دارای مدارسی به سبک حوزههای علمیه شیعی هستند (مانند حوزههای علمیه مشهور و تاریخی کشور عراق) و یا برای تحصیل به کشورهایی مهاجرت میکنند که دارای چنین مدارسی هستند.
کنشگران حاضر در این مدارس، فراتر از مرزهای جغرافیایی، دارای برخی شباهتهای فرهنگی، عینی و عقیدتی هستند که بسیاری از وجوه تمایز آنان را میپوشاند. با توجه به چنین وجه اشتراکی در منطقه خاورمیانه، ثمرات تلاش برای کسب شناخت درباره حوزویان و مدارس علمیه شیعه، از چهارچوب مرزهای سرزمینی ایران فراتر خواهد رفت و به افزایش شناخت جامعهشناختی ما درباره منطقهای که در آن زندگی میکنیم، یاری خواهد رساند.
ز. تلاش برای مفهومسازی بومی
برایان ترنر در دهه هفتاد میلادی، از کمبود دادههای جامعهشناختی درباره جامعهشناسی اسلام خبر داد و نوشت:
مطالعه هر درس نامه درباره جامعهشناسی دین، که در پنجاه سال اخیر منتشر شده، این واقعیت عودکننده و ملالآور را نشان خواهد داد که جامعهشناسان یا هیچ علاقهای به اسلام ندارند و یا از توانایی مشارکتی در تحقیق درباره اسلام برخوردار نیستند... هیچ سابقه عمدهای از جامعهشناسی اسلام و تحقیقات جدید در آن زمینه وجود ندارد و انتشار مطالب در باب مباحث اسلامی در حداقل است. (ترنر،1387، ص2)
وی بر همین اساس، معتقد است: «سنّت استواری از مطالعات اسلامی، که ریشه در جامعهشناسی جدید داشته باشد، وجود ندارد. این موقعیت به تنهایی به جامعهشناسی اسلام حق تقدّم پژوهشی مهمی میدهد.» (همان، 1387، ص11)
پیتر برگر نیز در همان سالها، بر همین فقر مطالعات جامعهشناختی درباره اسلام تأکید میکند (نک. برگر، 1969 به نقل از: ترنر، 1387، ص10، به نقل از: برگر، 1969).
گرچه امروز و پس از گذشت بیش از چهار دهه از آن زمان، با وقوع تحوّلات جهانی و به ویژه رشد پدیدههایی هچون «اسلامگرایی»، «رشد اسلام اروپایی»، «حملات یازده سپتامبر» و اخیراً تحولات گسترده و سریع اجتماعی و سیاسی در کشورهای اسلامی منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، از خلأ مطالعات جامعهشناختی جوامع اسلامی به صورت نسبی کاسته شده است، اما هنوز یک مسئله به طور جدّی احساس میشود: ضعف در مفهومسازی توسط خود مسلمانان.
این مسأله به صورت خاص درباره «جامعهشناسی تشیّع» شدت بیشتری مییابد. مروری بر کتاب های منتشر شده به زبان فارسی نشان میدهد تعداد آثاری که بتوان به صورت خاص آنها را ذیل عنوان «جامعهشناسی تشیّع» طبقهبندی کرد، از انگشتان دو دست تجاوز نمیکند.
در واقع، هنوز بیشتر پژوهشگران جامعهشناس مسلمان، خود را از دریچه مفاهیم غالباً غربی و از پشت عینک جامعهشناس غیربومی میشناسند و تحلیل میکنند؛ مفاهیمی مانند بنیادگرایی اسلامی، اسلامگرایی، شرق، شرقشناسی و بسیاری کلیدواژههای دیگر نه از بطن و متن و اندیشه جامعهشناس ایرانی، خاورمیانهای و مسلمان، بلکه از ذهن و تحلیل جامعهشناسان و پژوهشگران غربی و شرقی نشأت گرفته است؛ واژههایی که امروز ما ناچاریم در قالب همان واژهها، به صورت سلبی یا ایجابی به شناسایی خود بپردازیم یا خود را در نسبت با آن واژهها تعریف کنیم.
شاید یک علت مهم این مسئله، نبود تلاش کافی برای شناخت «خویشتن خویش» با استفاده از ابزارها، روشها و تسلط بر سنّت جامعهشناختی غربی و سپس مفهومسازی دنیای ذهنی و عینی خویشتن و برساخت این مفاهیم برای ارائه تصویری کاملتر و واقعیتر از خود به جهانیان باشد. میتوان گفت: اگر دغدغهای برای ساخت یا تقویت نوعی علم بومی اجتماعی ایرانی وجود دارد، مسیر صحیح آن تلاش روشمند، نظری و پژوهشی در جهت مفهومسازیهای چگال، معتبر و پایا خواهد بود، نه سایر مسیرهای سلبی، حذفی و همراه با اعمال طیفی از خشونتهای نمادین و غیرنمادین بر میدان علم و اندیشهورزی. این پژوهش بخشی از ضرورت انجام خود را از همین دغدغه کلی مفهومسازانه و انتقادی اخذ کرده است.
پرسشهای اصلی پژوهش
1. آیا میتوان طلاّب حاضر در نمونه را بر حسب متغیّرهای جامعهشناختی به تیپهای نوعی متمایزی تقسیم کرد؟
2. این متغیّرهای جامعهشناختی متمایزکننده کدامند؟
3. چه نقاط شباهت و اشتراکی میان این تیپهای متمایز اجتماعی طلّال وجود دارد؟
تعریف مفاهیم اساسی پژوهش
الف. مفهوم «بررسی ویژگیهای جامعهشناختی»
«بررسی جامعهشناختی» نوعی مطالعه و پژوهش است که موضوع آن پدیده اجتماعی، روش پژوهش در آن از روشهای شناخته شده سنّت روششناختی در جامعهشناسی و تحلیلهای آن مبتنی بر یک یا تلفیقی از چند سنّت نظری شناخته شده جامعهشناختی باشد.
این تعریف دارای سه پایه «سنّت روششناختی جامعهشناسی»، «سنّت نظری جامعهشناختی» و «پدیده اجتماعی» است. از آنرو که تعریف دو اصطلاح اول روشن و بینذهنی به نظر میرسد، تنها این مسئله میتواند مطرح شود که منظور از «پدیده اجتماعی» چیست؟
برای پاسخ به این سؤال، تعریف والتر ال. والاس را به نقل از برایان ترنر مدّ نظر قرار دادهایم؛ آنجا که «پدیده اجتماعی» را اینگونه تعریف میکند: «یک پدیده اجتماعی همیشه به عنوان روابط رفتاری میان آدمیان تعریف میشود. به نظر میرسد که به طور کلی، بر سر این موضوع توافق وجود دارد که پدیده اجتماعی از همراهی منظّم رفتار یک ارگانیسم با لااقل رفتار یک ارگانیسم دیگر تشکیل گردیده است.» (ترنر،1387، ص70، به نقل از: والاس، 1969، ص5).
پس بنا بر تعریف مزبور، عبارت «ویژگیهای جامعهشناختی» مندرج در عنوان این پژوهش، به انواعی از ویژگیهای طلاب بازمی گردد که در جریان تعاملهای اجتماعی میان - دست کم - دو اندامواره زیستی (یا به بیان دیگر، دست کم دو فرد از جامعه) پدید آمده یا تحت تأثیر آن قرار گرفته باشد.
ب. «تیپ نوعی»
مفهوم «تیپ نوعی» یکی از چهار نوع تیپ برساختشده اجتماعی است که در متون روششناختی بدان اشاره شده است. برای مثال، (Given, 2008, p.697) به صورت خلاصه باید گفت: منظور از «تیپ نوعی» گونهای اجتماعی است که پژوهشگر با بررسی دقیق و روشمند ویژگیهای عینی و انضمامی پدیدههای اجتماعی آن را معرفی می کند.
ج. «محصّل علوم دینی» یا «طلبه»
به صورت عملیاتی، منظور از «محصّل علوم دینی» یا «طلبه» (که در این پژوهش تسامحاً معادل یکدیگر گرفته شده)، افرادی از جامعه هستند که در نظام آموزشی حوزوی و مراکز علمی موازی آن، مانند مؤسسات تحقیقاتی، پژوهشی و آموزشی و مانند آن ها به صورت رسمی و مداوم، مشغول به تحصیل علومی هستند که در برنامه درسی حوزههای علمیه به عنوان دروس حوزوی به رسمیت شناخته شدهاند.
د. «حوزه علمیه»
گرچه تعاریف فراوانی از عبارت «حوزه علمیه» در متون گوناگون مشاهده می شود، اما بیشتر این تعاریف ذاتگرایانه و غیرجامعهشناختی است.
اما در میان این تعاریف، تعریف آیتالله صافی با توجه به ماهیت جامعهشناختی پررنگتر، به آنچه در این پژوهش مدّ نظر بوده نزدیکتر است:
کلمه «حوزه» یا «حوزههای علمیه» اصطلاحی است رایج در جهان، به ویژه نزد شیعیان و به معنای مراکزی است که در آن به تدریس علوم دینی میپردازند و به اصطلاح، آموزشگاهی است برای علوم دینی و قدیمی که تحت اشراف مجتهدین اداره میشود. (صافی، 1388، ص102)
روش پژوهش
«رویکرد» این پژوهش، رویکرد «کیفی» است. در این پژوهش، ذیل عنوان کلی «رویکرد کیفی»، با استفاده از یک سناریوی تلفیقی، در مرحله نمونه گیری از شیوه «نمونه گیری نظری»(Theoretical Sampling)، در مرحله جمعآوری داده ها از فن «مصاحبه نیمهساخت یافته عمیق» (Deep semi-structured Interview)، در مرحله تحلیل و تفسیر داده ها از تلفیق دو روش «گروندد تئوری»(Grounded Theory) و «تیپولوژی برساختی» (Constructed Type) استفاده شده است. همچنین برای هر مصاحبه، «مشاهدهنامه»ای دارای 62 بخش بسته و یک بخش توضیح باز تهیه شده که برای همه پاسخ گویان (بلافاصله پس از انجام مصاحبه) تکمیل شد.
نمونه این پژوهش نه تن از طلاّب دوره سطح حوزه علمیه قم بوده اند که با استفاده از دو مصاحبه با استادان حوزه علمیه قم تکمیل شده است. در مجموع، مدت زمان کل مصاحبههای صورت گرفته 507 دقیقه (معادل 8 ساعت و 45 دقیقه) بوده است. کمترین مدت زمان مصاحبه 22 دقیقه، بیشترین مدت زمان مصاحبه 75 دقیقه و میانگین مدت زمان مصاحبهها 46 دقیقه بوده است. تمامی مصاحبهها به صورت کامل و دقیق پیاده شده، به گونه ای که حتی لحن، نوع تأکید و حرکات بدن و صورت پاسخ گویان نیز در متن پیاده شده مشخص گردیده است.
به لحاظ مکانی، از 11 مصاحبه صورت گرفته، چهار مصاحبه در مدرسه طلاّب، چهار مصاحبه در منزل طلاّب و دو مصاحبه در حرم حضرت معصومه " و یک مصاحبه در مسجد اعظم صورت گرفت.
یافتههای پژوهش
1. توصیف ویژگیهای زمینهای نمونه تحقیق
میانگین سن طلاّب نمونه این پژوهش 4/26 سال است. کمینه سن طلاّب 21 سال و بیشینه آن 29 سال است.
میانگین سطح تحصیلات طلاّب حاضر در نمونه در بدو ورود به نظام آموزشی حوزه علمیه کمی بیش از 10 سال (معادل اول دبیرستان) است. کمینه سطح تحصیلات ورودی پنجم ابتدایی و بیشینه آن دانشجوی سال اول انصرافی است. از نه تن طلبه موجود در نمونه، پنج تن دوره مقدّماتی خود را در مدرسه «کرمانیها» و سه تن در مدرسه «خان» گذراندهاند. یک تن از طلاّب دوره مقدّمات را در حوزه علمیه اصفهان آغاز کرده، سپس به حوزه قم آمده و در مدرسه «لنگرودی» قم ساکن و مشغول تحصیل شدهاست.
به لحاظ متغیر محل تولّد طلاّب نمونه، سه تن متولد قم، یک تن زنجان، یک تن اصفهان، یک تن سبزوار، یک تن زرند (کرمان)، یک تن گرمسار و یک تن متولد شهر گلپایگان بودند.
در زمان انجام مصاحبهها، تنها دو تن از مصاحبهشوندگان ملبّس به لباس روحانیت بودند و هفت تن دیگر معمّم نبودند. یک تن از طلاّب به صورت تناوبی و فقط در شهر خود (اصفهان و نه در شهر قم) لباس روحانیت میپوشید و یک تن از طلاّب نیز در زمانی که مشغول نگارش مراحل پایانی این پژوهش بودیم، به لباس روحانیت درآمد.[4]
از نه تن طلبه، تنها سه تن در خانواده درجهیک خود، هیچ طلبه حوزوی نداشتند. شش تن دیگر در بستگان درجهیک خود، دارای 1 تا 4 تن حوزوی بودهاند.
میانگین تحصیلات پدران طلاّب حاضر در نمونه، اندکی بیش از 8 سال (معادل کلاس سوم راهنمایی) است. میانگین تحصیلات مادر طلاّب نمونه اندکی کمتر از 7 سال (معادل دوم راهنمایی) است. از نه تن مصاحبه شونده، شغل پدر سه تن پاسدار «سپاه پاسداران»، یک تن روحانی، یک تن سرایدار مدرسه علمیه، یک تن سازنده خردهپای لوازم کشاورزی و یک تن کشاورز و یک تن ملّاک (زمیندار) بوده است. شغل تمام مادران طلاّب حاضر در نمونه، بدون استثنا «خانهدار» بود.
چهار تن از کل طلاّب نمونه متأهل و بقیه مجرّد بودند. نکتهای که در این زمینه وجود دارد آن است که میانگین سن ازدواج در طلاّب متأهل نسبتاً پایین و برابر با 23 سال بود. اما میانگین سنّی مجرّدها (که تا آن سن ازدواج نکرده بودند) برابر با 4/25 سال و مُد (داده با بیشترین فراوانی) آن برابر با 28 سال بود که نشان میدهد نمونه به وضوح به دو گروه «زود ازدواج» و «دیر ازدواج» تقسیم میشود.[5]
تحصیلات همسر سه تن از چهار طلبه متأهل، لیسانس بوده فقط یک تن از آنها دیپلم داشت و در حال ادامه تحصیل غیرحضوری در حوزه علمیه خواهران قم بود. ازسه تن همسران لیسانسیه طلاّب، دو تن لیسانس ریاضی محض و یک تن دارای لیسانس کودکیاری بود.[6] تمامی چهار همسر طلاّب متأهّل خانهدار بودند. البته تنها یک تن از آنها (همسر پاسخگوی شماره 1) به صورت پارهوقت در «جامعه القرآن الکریم» قم مشغول فعالیت فرهنگی بود.
2. میزان مطالعه روزانه
میانگین ساعت مطالعه طلاّب نمونه (بدون محاسبه ساعات حضور در کلاس و مباحثه جمعی آنان) به صورت میانگین، بیش از 8/3 ساعت در روز است. کمینه ساعت مطالعه طلاّب در نمونه، 2 ساعت و بیشینه آن 7 ساعت است.
این میزان از ساعت مطالعه زمانی معنادارتر میشود که بدانیم تقریباً دو برابر این مدت زمان در روزهای هفته صرف حضور در کلاسهای گوناگون، آموزشگاههای موازی علوم حوزوی و مباحثات درسی میگردد. با مشاهده این تصویری، باید اذعان کرد که نفس وجود این میزان ساعت مطالعه طلاّب از معرّفهای «درسمحور» بودن زندگی طلاّب است؛ مفهومی که با برخی دیگر از گزارههای استخراج شده از زندگی خود ِ طلاّب قابلِ مقایسه است.
3. میزان تسلط بر زبانهای خارجی
با وجود آنکه یکی از اهداف اصلی دوره مقدّمات در تحصیلات حوزوی، آموزش زبان عربی به عنوان زبان رسمی و علمی جهان اسلام است، اما بجز یک تن از طلاّب (طلبه 8)، هشت تن دیگر اظهار کردند که حتی توانایی انجام مکالمات روزمرّه و اولیه و مطالعه متون را به زبان عربی ندارند. به اذعان و ارزیابی شخصی خود پاسخگویان، بجز همین طلبه، هشت تن دیگر دارای تسلط اولیه بر زبان انگلیسی یا سایر زبانهای خارجی نیز نبودند.[7]
4. وضعیت اشتغال و درآمد
بجز پاسخگوی 7، هیچکدام دارای شغل یا حرفه اقتصادی ثابت و مستمری نبودند تا از آن درآمدی به دست آورند و درآمد زندگی آنان از دو منبع اصلی تأمین میشد: شهریه ماهانه حوزه و کمکهای مالی خانواده.
وابستگی مالی طلبه به کمکهای خانواده، میتواند یکی از عوامل مهم وابستگی عاطفی، افزایش چگالی روابط اجتماعی به شکل عینی با خانواده و در یک کلام، «خانوادهمحور» بودن زندگی طلاّب باشد؛ گزارهای که امکان صحّت آن در بخش ذی ربط توسط چندین گزاره دیگر تأیید میشود.
5. وضعیت اسکان
از نه تن طلبه دوره سطح، تنها یک تن در حجره ساکن بود. از هشت تن باقیمانده، سه تن به همراه خانواده، به صورت ساکن منزل پدری خود بودند. از پنج تن باقیمانده، که دارای منزل مستقل بودند، تنها یک تن منزل شخصی داشت و چهار تن دیگر مستأجر بودند. به بیان دیگر، تمام طلاّب متأهل ساکن منزل مستقل از خانواده بودند، اما تنها یک تن از آنها خانه شخصی داشت.
به سبب آنکه مصاحبه با پاسخ گویان 5، 6 و 7 در منزلشان صورت گرفت، درباره کیفیت منزل محل سکونت پاسخ گویان نیز باید گفت، منزل هر دو پاسخگوی 5 و 6، که ساکن منزل استیجاری بودند، در زیرزمین قرار داشت. منزل پاسخگوی 5 با کمتر از 30 متر زیربنا، فاقد اتاق مجزّا بود و تنها یک نشیمن و یک آشپزخانه بسیار کوچک داشت.
منزل پاسخگوی 6 نیز، که متأهل و دارای یک فرزند خردسال بود، در زیرزمین قرار داشت و فاقد اتاق خواب مجزا بود. مساحت زیربنای این خانه قریب 40 متر و متشکّل از یک پذیرایی بزرگ و یک آشپزخانه بود. بخشی از پذیرایی به وسیله یک دیواره دستساز، از بخش دیگر جدا شده بود و یک تخت خواب در آن قرار داده شده و به عنوان اتاق خواب از آن استفاده میشد.
متغیّر دیگر، نوع محل زندگی طلاّب بود. از هشت تن طلاّب غیرساکن در حجره، چهار تن ساکن محلات متوسط قم، سه تن ساکن محلات پایین شهر و تنها یک تن ساکن محله مرفّهنشین شهر بودند. به بیان دیگر، تقریباً اکثریت قریب به اتفاق طلاّب حاضر در نمونه، در متغیّر کیفیت محل سکونت از سطح رفاهی متوسط و ضعیف برخوردار بودند.
پی نوشت:
[1]. برای نمونه، ر.ک. رضوی، کمال 1389، «سیر تحوّل پایگاه اجتماعی مرجعیت شیعه در نیمسده اخیر»، پایاننامه کارشناسی ارشد رشته پژوهش علوم اجتماعی، به راهنمایی دکتر سارا شریعتی مزینانی، تهران، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران/ شیرخانی، علی، و عباس زارع، 1384، «تحوّلات حوزه علمیه قم پس از پیروزی انقلاب اسلامی»، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[2]. برای نمونه، ر.ک. سالاری، نجلا ، 1388، «بررسی میزان گرایش به عرفی شدن در میان روحانیون (شهرهای قم و اصفهان)»، رشته پژوهش علوم اجتماعی، به راهنمایی دکتر حسین سراجزاده، تهران، دانشگاه تربیت معلم.
[3]. برای نمونه ر.ک. ربّانی خوراسگانی، علی، 1381، «نقش مورد انتظار روحانیت در ایران (بررسی موردی حوزه های علمیه قم و مشهد)»، به راهنمایی فرامرز رفیع پور، مشهد، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی.
[4]. «چرا تعداد طلاّب نمونه که تصمیم به پوشیدن دایمی لباس روحانیت داشتند تا این حد کم بود؟ آیا میتوان این فرضیه را مطرح کرد که طلاب علاقه خود را به پوشیدن لباس روحانیت تا حدی از دست دادهاند؟ آیا حوزه با «بحران لباس» مواجه است؟ البته نخستین تبیین محتمل، امکان تورش[4] و نمایا نبودن نمونه نسبت به جامعه آماری بود. اما در این موضوع خاص، به تدریج و در جریان انجام مراحل بعدی پژوهش، شواهد فراوانی در تأیید وجود چنین مسئله ای در حوزه خودنمایی کرد و امکان نامربوط بودن به علت مزبور را کمرنگ کرد. شواهدی که هم از لابه لای دادههای تولید شده از طریق روشهای کیفی، و نیز از مسیر جمعآوری آمارهای غیر رسمی و از طریق مطالعات اسنادی در سطح نهادی حوزه به دست آمد امکان صحّت این فرضیه را تا حد زیادی افزایش داد. برای مثال آیتالله مکارم شیرازی در دیداری با مدیر و معاونان حوزه علمیه استان قم، با نگاهی از درون نهاد حوزه به وقوع چنین تغییری اشاره میکند:
«امروز بسیاری از طلاب نسبت به پوشیدن لباس روحانیت بیتوجهند و به سمت دوری از تلبّس گام برمیدارند و آرام آرام مشاهده میکنیم افرادی که وارد درس خارج میشوند معمّم نیستند. البته برخی معذوریت دارند، ولی همه اینگونه نیستند و متأسفانه بعضی از کسانی که معذوریت ندارند نیز به این سمت حرکت میکنند.. باید طلاب را به تلبّس تشویق کرد و کسانی که ملبّس میشوند دارای امتیاز ویژهای در حوزه باشند» (همشهری آنلاین، 3 آبان 1390).
در جای دیگر، ایشان این مسئله را به عنوان «زنگ خطری برای حوزههای علمیه» طرح میکنند و در سخنرانی خود، در دیدار با شورای معاونان حوزه علمیه اصفهان به تعداد کم معمّم های حوزه علمیه اصفهان و سایر حوزههای سراسر کشور به این نکته اشاره میکنند:
«اینکه از میان نه هزار طلبه مشغول به تحصیل، تنها هزار تن معمّم هستند، زنگ خطری برای حوزههای علمیه است و باید این مطلب را به عنوان زنگ خطر حساب کرد. گرچه برخی بهانههایی میآورند. ولی این بهانهها مسموع نیست. البته باید امتیازاتی از قبیل شهریه بیشتر برای معمّمین در نظر گرفت.» (سایت تبیان، 14 مهر 1389).
[5]. بالا بودن نسبی سن ازدواج در دسته دوم، با وجود دستورهای محکم دینی، توصیههای متواتر مذهبی و عُرف سنّتی طلبگی، خود به تنهایی میتواند مُعرّفی از وقوع تغییراتی در نظام باورها و عادتوارههای زیستی طلاب باشد و حتی موضوع یک پژوهش مجزا قرار گیرد. چرا طلبهای که از همه سو توصیه به ازدواج سریع و در سن پایین میشود و قاعدتاً دارای تقیدهای اخلاقی و دینی ِ درونی و موانع بیرونی شدید بر سر راه ارضای نیازهای جسمی و جنسی خویش از راههایی غیر از ازدواج رسمی است، تا دهه سوم زندگی خود، اقدام به ازدواج نمی کند؟
[6]. انتخاب همسر اکثریت طلاب از بین دختران دانشجو (و نه طلبه و نه کمسواد یا فاقد تحصیلات دانشگاهی) میتواند یکی از معرفهای دید مثبت طلاب به محیط دانشگاه و تحصیلات غیرحوزوی و دانشگاهی تلقّی شود؛ زیرا اگر کمترین بدبینی یا تصور منفی نسبت به دانشگاه و دانشجویان در ذهنیت طلاب وجود داشت، امکان نداشت بیشتر آنان شریک زندگی خویش، یعنی نزدیکترین فرد عمر خود را از کنشگران آن میدان انتخاب کنند.
[7]. با اتکا به گزارههای به دست آمده از مطالعات اسنادی، تقریباً میتوان گفت: این وضعیت قابل تعمیم به اکثریت قریب به اتفاق طلاب شاغل به تحصیل در حوزه علمیه قم است. برای مثال حجتالاسلام رضا اسلامی ضمن تأیید وجود این مشکل، به پیامدهای آن، همچون نداشتن ارتباط مؤثر با سایر مراکز علمی جهان اسلام و مجامع علمی جهانی اشاره میکند. (اسلامی، 1389، ص 30-35) استاد مرتضی مطهّری هم سالها پیش از این، به وجود این معضل اشاره کرده و در کتاب ده گفتار خود مینویسد: «در حوزههای علوم دینی، ادبیات عرب خوانده میشود، اما با متد غلطی، طلاب علوم دینی پس از سالها تحصیل ادبیات عرب، با آنکه قواعد زبان عرب را یاد میگیرند، خود زبان عربی را یاد نمیگیرند؛ نه میتوانند با آن تکلّم کنند و نه میتوانند از عربی فصیح استفاده کنند یا به عربی فصیح بنویسند.» (مطهّری، 1368، ص289)
مراجع
الف. فارسی
1. اسلامی، رضا، مسیر تحول؛ بحثی پیرامون مفهومشناسی، مبانی، شیوه و آثار تحول در حوزههای علمیه، خردنامهی همشهری، شمارهی 65، 1389.
2. تبیان، (14 مهر 1389)، «تأکید آیتالله مکارم بر تعامل حوزههای قم، اصفهان و مشهد»، قابل دسترسی در:
http://www.tebyan.net/MainComponents/printpage.htm
3. ترنر، برایان اچ، ماکس وبر و اسلام، ترجمه سعید وصالی، چ دوم، تهران، مرکز، 1387.
4. ربّانی خوراسگانی، علی، «نقش مورد انتظار روحانیت در ایران (یک بررسی موردی حوزههای علمیه قم و مشهد)»، به راهنمایی: فرامرز رفیعپور، مشهد، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، 1381.
5. رضوی، کمال، سیر تحوّل پایگاه اجتماعی مرجعیت شیعه در نیمسده اخیر، «پایاننامه کارشناسی ارشد رشته پژوهش علوماجتماعی»، به راهنمایی: دکتر سارا شریعتی مزینانی، تهران، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، 1389.
6. سالاری، نجلا، «بررسی میزان گرایش به عرفی شدن در میان روحانیون (شهرهای قم و اصفهان)»، به راهنمایی: دکتر حسین سراجزاده، تهران، دانشگاه تربیت معلم، 1388.
7. شیرخانی، علی، عبّاس، زارع، تحوّلات حوزه علمیه قم پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384.
8. صافی گلپایگانی، لطفالله، سیر حوزههای علمیه شیعه، قم، مرکز تنظیم و نشر آثار آیتالله صافی، 1388.
9. محمّدپور، احمد، ضد روش؛ منطق و طرح در روششناسی کیفی، تهران، جامعهشناسان، 1389.
10. مرکز آمار ایران، نتایج آمارگیری از حوزههای علمیه و مدارس علوم دینی در سال 1382، تهران، دفتر انتشارات و اطلاعرسانی مرکز آمار ایران، 1384.
11. مرکز آمار ایران، نتایج آمارگیری از حوههای علمیه و مدارس علوم دینی (ویژه حسابهای مّلی) سال 1377، تهران، انتشارات مرکز آمار ایران، 1379.
12. مرکز آمار ایران، نتایج طرح آمارگیری از حوزههای علمیه و مدرسههای عوم دینی (ویژه حسابهای ملّی) سال 1376، تهران، مدیریت انتشارات و اطلاع رسانی مرکز آمار ایران، 1378.
13. مطهّری، مرتضی، ده گفتار، چاپ پنجم، تهران، صدرا، 1368.
14. همشهری آنلاین (3 آبان1390)، «هشدار آیتالله مکارم شیرازی از نفوذ خزنده فرهنگ دانشگاهی غرب در مسائل حوزوی»، قابل دسترسی در:
http://www.hamshahrionline.ir/news-149436.aspx
ب: منابع لاتین
15. Becker, H. 1940 Constructive Typology in the Social Sciences, American Sociological Review, Vol. 5, No. 1, pp. 40-55.
16. Flick, U., Kardorf, V. E. et al. 2004 A Companion to Qualitative Research. London, Sage Publication.
17. Given, Lisa M. [General Editor], 2008 The Sage Encyclopedia of qualitative research method, University of Alberta press.
نویسندگان:
سارا شریعتی مزینانی: استادیار گروه جامعهشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
مهدی سلیمانیه: دانشجوی دکتری جامعهشناسی دانشگاه تهران
فصلنامه شیعه شناسی شماره 50
ادامه دارد...