طریقتهای شایع در میان کردهای شیعی
دو طریقت خاکساریه (جلالیه) و نعمتاللهی نیز در میان کردها رواج داشتند اما برعکس دو طریقت قادری و نقشبندی که در میان کردهای شافعیمذهب طرفدار پیدا میکردند، این دو طریقت در میان کردهای شیعهمذهب - عمدتاً در نواحی جنوبی کردنشین و درکردستان ایران - رواج مییافتند (سنندجی، 1375، ص56؛ اکبری، 1386، ص574). طریقت بکتاشیه نیز در میان کردهای علوی آناتولی نفوذ داشت و تأثیراتی را بر عقاید آیینی آنان گذاشت. در ادامه به طریقتهای شیعی پرداخته میشود:
1. طریقت نعمت اللهی
نعمتاللهیه سلسلهای از طریقتهای شیعی است که مؤسس آن صوفی نورالدین، نعمتالله کرمانی مشهور به شاهنعمتالله ولی (وفات835ق) از اعقاب امام پنجم شیعیان بود. پدرش میرعبدالله و مادرش از امرای کرد شبانکاره فارس بود. (انصافپور، 1379، ص104). خانقاه او در ماهان کرمان معروف خاص و عام و زیارتگاه عموم است. وی در میان مردم مقبولیت یافت و رسالههای صوفیانه بسیاری به او نسبت میدهند که مهمترین آنها، همان دیوان اشعار اوست.
امروزه خانقاه نعمتاللهی و انشعابات آن در اکثر بلاد ایران و خارج از ایران فعالیت دارند و در مناطق کردنشین نیز این خانقاهها در میان کردهای شیعهمذهب دایرند و پیروانی از کردها، سرسپره این سلسله طریقتی هستند (همان، ص104؛ سنندجی، 1375، ص53؛ اکبری، 1386، ص574). ورود این سلسله به مناطق جنوبی کردنشین با ورود آقامحمدحسن زرگر اصفهانی (وفات 1297ق) به کرمانشاه و اقامت وی در این شهر آغاز شد (سلطانی، 1380، ص34ـ35). سپس با مساعی و ارشاد حاج آقابزرگ کرمانشاهی (وفات1311ق) که خانقاهی در کرمانشاه ساخت، این طریقت،
دارای مکانی برای تبلیغ در مناطق کردنشین شد (همان، ص388). بعدها در میان کردهای شیعهمذهب کرمانشاه، شاخههای عبدعلیشاهی، ظهورعلیشاهی، گنابادی کرمانشاهی و نعمتاللهی نقشبندی، مروجان و مریدانی شدند که همگی از شاخههای طریقت نعمتاللهی بودند. (همان، ص70ـ138)
2. طریقت خاکساریه (جلالی)
خاکساریه فرقهای از فقراء منسوب به درویشی موسوم به سیدجلال الدین حیدر بودند که به همین علت، به طریقت جلالی نیز معروفند. (سنندجی، 1375، ص54). طریقت خاکساریه، تنها سلسله از صوفیانند که از ابتدا شیعه بودهاند. بنابراین پیروی از اصول مذهب شیعه را بر خود واجب میدانند و قطب سرسلسله طریقت خود را امام دوازدهم شیعیان معرفی میکنند. پیروان این طریقت از دنیا بریده و سائل هستند و بیشتر به مناقبخوانی روزگار میگذرانند؛ مراسم سخنوری و سردمداری هم غالباً کار آنهاست.
طریقت خاکساریه در اکثر شهرهای ایران پراکندهاند و در مناطق کردنشین نیز در میان کردهای شیعی تکیه و خانقاه دارند. امروزه عارفی روشندل از کردهای کرمانشاه به نام حاجمیرطاهر نقیب سرسلسله خاکسار جلالی است (سنندجی، 1375، ص56). دلیل ورود طریقت خاکساریه به مناطق جنوبی کردنشین؛ یعنی نواحی واقع در استانهای ایلام و کرمانشاه امروزی، به مانند طریقت نعمتاللهی، تردد مرشدان این طریقت بهطرف اماکن مقدس عراق بود که به اقامت و تبلیغ کسانی از ایشان در این ناحیه میانجامید (سلطانی، 1380، ص386). طریقت خاکساریه برخلاف نعمتاللهی که تنها در سطح شهرها پیروانی داشت، در میان کردهای نواحی شهری، روستایی و عشایری صاحب خانقاه و مریدانی بود. (همان، ص405)
3. طریقت بکتاشی
به غیر از این دو طریقت که عمدتاً در میان کردهای شیعی و پیروان یارسان در نواحی جنوبی کردنشین رواج داشتند، کردهای علوی آناتولی نیز شدیداً از طریقت بکتاشی متأثرند که دلیلش وجود گرایشهای بسیار شیعی در این طریقت و آیین علوی است (انصافپور، 1379، ص104). طریقت بکتاشیه منسوب به حاج بکتاش ولی (سیدمحمد رضوی نیشابوری)، از فرقههای مهم و تأثیرگذار در تاریخ امپراتوری عثمانی است که زمینههای پیدایش آن به قرن هفتم هجری برمیگردد.
این طریقت که بر اساس نهضت «باباییه» در آسیای صغیر پایهگذاری شد، توانست از طریق پیوند با سازمان نظامی ینیچری، نفوذ خود را در پادشاهان عثمانی گسترش دهد و چندین قرن در تحولات سیاسی - مذهبی امپراتوری عثمانی نقش داشته باشد.
پیروان این طریقت مانند تمامی طریقتهای دیگر آناتولی، نسبت به شاه درویشان، حضرت علی (ع) ارادت داشتند و به بسیاری از مبانی عقیدتی تشیع کاملاً معتقد بودند؛ اما با الحاق به سپاهیان ینیچری و سلطان عثمانی، کم کم از این مبانی دور و به اهلسنت نزدیک شدند؛ زیرا پادشاهان عثمانی، بیشتر به فرقههایی توجه میکردند که به مفاهیم اسلام سنتی اهلسنت معتقد بودند و علمای رسمی، عقاید ایشان را تأیید میکردند. (شیردل و رازنهان، 1390، ص129ـ134)
حمله مغول در قرن هفتم هجری، پیامدهای زیادی داشت که یکی از این پیامدها، مهاجرت بسیاری از بزرگان، عالمان و رهبران دینی به آسیای صغیر بود. با مهاجرت دراویش و شیوخ طریقت به آناتولی، این منطقه به یکی از کانونهای اصلی تجمع صوفیان و فرق تصوف تبدیل شد. در چنین وضعیتی، تصوف نهتنها در ایران، بلکه در قلمرو عثمانی نیز از شکوفایی خاصی برخوردار گشت.
متصوفان بزرگى که در جهان اسلام شهرت یافتند، در این محیط مىزیستند و به شیوههای گوناگون، به ویژه با آثار منظوم خود، به انتشار عقاید طریقت خویش مىپرداختند. تأثیر اساسى اقدامات ایشان در حیات اجتماعى آناتولى قرن دهم هجری / چهاردهم میلادی آشکارا دیده مىشود. (شیردل و رازنهان، 1390، ص130).
غیر از هجوم مغول و ناامنى ناشى از آن، تسامح و تساهل سلاجقه روم درباره ادیان و مذاهب، عامل عمده شیوع و گسترش تصوف در آناتولى به شمار مىرفت. از این رهگذر، عرفا و مشایخ برجستهاى چون مولانا جلالالدین، شمس تبریزى، فخرالدین عراقى، نجمالدین رازى (دایه)، اوحدالدین کرمانى و... به آسیاى صغیر مهاجرت کردند و به تبع آن، طریقتهاى صوفى و عرفانى نیز در آسیاى صغیر به وجود آمد. (گولپینارلی، 1375، ص60)
از جمله بزرگانی که به آناتولی مهاجرت کرد حاج بکتاش ولی بود که طریقت بکتاشیه با انتساب به وی, در آسیای صغیر شکل گرفت. برخی وی را همان سیداسحاق برزنجی، مجدد و مققن آیین یارسان و همچنین یکی از پیشوایان اهل حق (شیردل و رازنهان، 1390، ص136) و یا از اقطاب چهلتنان در آیین اهل حق معرفی کردهاند (خواجهالدین، بیتا، ص10) و بدین ترتیب، پیوند محکمی میان بکتاشیه و علویان تندرو زاگرس ایجاد میکنند. پس از انتشار طریقت بکتاشی در آناتولی، دو نمود از این طریقت را در قلمرو عثمانی میتوان تمییز داد: قسمتی از طریقت بکتاشی - عموماً در نواحی غربی آناتولی - با پیوند با سپاهیان ینیچری و دربار عثمانی، رفتهرفته از گرایشهای شیعی و غالیانه دور گردیدند و به مبانی اعتقادی اسلام سنتی اهلسنت نزدیک شدند. گروه دوم، بکتاشیان نواحی شرق آناتولی بودند که طرفداران بسیاری در میان کردهای علوی داشتند و در مناسبات دولت صفوی و عثمانی، جانب صفویه را میگرفتند (حاجی بکتاش، 1381، ص5).
عقیده به الوهیت حضرت علی (ع) در میان این دسته از بکتاشیان جایگاه ویژهای داشت و آنها را به علیاللهیان و قزلباشان وابسته به طریقت صفوی نزدیک میساخت. نکته مهم این است که باید بین بکتاشیه رسمی و دولتی مورد حمایت شاهان عثمانی که آنها نیز نسبت به شاه طریقت، حضرت علی (ع) اظهار ارادت فراوان میکردند، ولی آشکارا اظهار تشیع نمیکردند، با بکتاشیگری نواحی شرقی آناتولی که در میان علویان، پیروان بسیاری داشتند و با حمایت پادشاهان صفوی به سلاح تشیع مجهز شده بودند، فرق گذاشت. درواقع گروه اول، بیشتر در میان ترکهای آناتولی و گروه دوم، بیشتر در میان کردهای آناتولی طرفدار داشتند. (شیردل و رازنهان، 1390، ص144ـ145)
مظاهر مشترک تشیع و طریقت در کردستان
اصول و مظاهر مشترک فراوانی در زیر چتر طریقت -که تمامی مناطق کردنشین را برای قرنها زیر سلطه خود گرفته بود- میان طریقتهای صوفیه کردستان با مظاهر تشیع وجود داشت و در آن مرز مشخصی میان مذاهب شیعی و سنی قابل تشخیص نبود؛ زیرا عقاید و اصول هر دو مذهب، زیر این چتر، تقریباً یکسان است و تنها مصداقها متغیر بوده، با هم فرق میکند.
تبعیت فقهی از مرجع تقلید یا شیخ طریقت، توسل به پیامبر اکرم (ص)، ائمه:، شیوخ، صالحان، امامزادگان و زیارت قبور، (Bois, 1966, P.110) انجامدادن مراسم خاص در روزهای مشخص، تجمع در مکانهایی غیر از مساجد برای انجامدادن امور مذهبی و اعتقاد به «ولایت» برای رهبری امور آیینی مردم در غیبت امام بر حق، (الخانی، 2002، ص7؛ تاله بانی، 2001، ص184)، از جمله موارد مشترکی است که شیعیان و پیروان طریقت به آن اعتقاد دارند.
فارغ از پیوندهای عقیدتی و آیینی میان مذهب تشیع و طریقتهای صوفیه که به آنها اشاره شد، مظاهر دیگری در این طریقتها وجود دارد که آشکارا کردها را به تشیع پیوند میدهند؛ از جمله:
الف) پیوند سلسلههای نسبی و طریقتی مشایخ کردستان به ائمه شیعه:
مشایخ طریقت کردستان، از دو طریق خود را به امامان شیعه: منتسب میسازند: «سلسله نسبی» و «سلسله طریقتی». آنها از انتساب نسبی و طریقتی خود به ائمه: با افتخار یاد کرده، آن را دلیل اصلی مقبولیت رهبریشان بر کردها میدانند.
شیخ عبدالقادر گیلانی (1077ـ1166م) از نقیبان سادات بغداد بود و نسبش به امام صادق (ع) و امام موسی کاظم (ع) میرسید (میر به سری، 2002، ص55؛ مینورسکی، 1379، ص108). خاندانهای مشایخ قادری کردستان نیز همگی سلسله نسب خود را به ائمه شیعه منتسب میسازند و به آن بسیار افتخار میکنند. سلسله طریقت قادریه نیز از دو طریق به امام علی (ع) و از ایشان به رسول اکرم (ص) میرسد و در هر دو سلسله طریقتی، حضور ائمه شیعه: مشهود است:
ـ رسول اکرم (ص) - علی (ع) - امام حسین (ع) - امام سجاد (ع) - امام باقر (ع) - امام صادق (ع) - امام کاظم (ع) - امام رضا (ع) - شیخ معروف کرخی - شیخ سری السقطی - شیخ جنید بغدادی - ..... عبدالقادر گیلانی.
ـ رسول اکرم (ص)- علی (ع) - شیخ حسن بصری - شیخ حبیب عجمی - شیخ داوود الطائی - شیخ معروف کرخی - شیخ سری السقطی - شیخ جنید بغدادی - .....عبدالقادر گیلانی. (سنندجی، 1375، ص57ـ58)
مولانا بهاءالدین محمد بخارایی نقشبندی (717-791ق) مؤسس طریقت نقشبندی، از سادات حسینی بوده و سلسله نسب او نیز به امام جعفر صادق (ع) میرسد. (الهروی، 1897، ص53ـ54). مولانا خالد نقشبندی که مروج اصلی طریقت نقشبندی در کردستان است، خود را به همین سلسله نسبی منتسب ساخته، سلسله طریقتی خود را نیز از سه طریق به پیامبر اکرم (ص) میرساند که در دو طریق از آن، نقش ائمه شیعه: پررنگ است؛ سلسله اول به دلیل انتساب به ائمه اطهار: به «سلسلهالذهب» (الخانی، 2002، ص10) و «سلسلهالعلویه» (روحانی، 1385، ص245) معروف است.
این سلسله از پیامبر اکرم (ص) شروع میشود و از طریق حضرت علی (ع) به امام حسین (ع) و از ایشان به امام سجاد (ع)، امام باقر (ع)، امام جعفر صادق (ع)، امام موسی کاظم (ع) و بعد به امام رضا (ع) میرسد. سپس از طریق ایشان به معروف کرخی انتقال مییابد و بعد از طریق سری سقطی، جنید بغدادی، کرکانی و فارمدی، تداوم یافته تا پس از چندین نسل دیگر سرانجام به مولانا خالد نقشبندی میرسد. سلسله دوم از پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) به حسن بصری منتقل میشود و بعد از طریق حبیب عجمی و داوود طائی به معروف کرخی میرسد و از اینجا با سلسله اول هماهنگ میگردد تا به مولانا خالد نقشبندی ختم میشود.
سلسله سوم از حضرت رسول اکرم (ص) آغاز میگردد و بعد به ابوبکر) انتقال مییابد و بعد از طریق سلمان فارسی و یکی از نوادگان ابوبکر به نام قاسم، به امام جعفر صادق (ع) میرسد؛ سپس از طریق بایزید بسطامی و خرقانی به فارمدی میرسد و از این فرد با سلسله اول و دوم هماهنگ میگردد. این سلسله بهدلیل انتساب به ابوبکر، به «سلسله صدیقیه» معروف است (الخانی، 2002، ص10؛ روحانی، 1385، ص245).
در طریقتهای رایج میان کردهای شیعی (خاکساریه و نعمتاللهی) نیز شیوخ این طریقتها سلسله نسبی و طریقتی خود را به ائمه شیعی: رسانده و خود را به آن مفتخر ساختهاند (سنندجی، 1375، ص53ـ56). بنابراین امامان شیعه در تمامی سلسلههای طریقتی و نسبی طریقتهای صوفیه رایج در کردستان، حضوری فعال و پررنگ دارند.
ب) اشتراکات تاریخی
از دیگر اشتراکات اهل طریقت با تشیع در کردستان، به اشتراک در ریشههای تاریخی آنها میتوان اشاره نمود که همین امر در مناطق کردنشین، موجب ایجاد تعامل نزدیک میان اهل طریقت با دولتهای شیعی ایران بوده است. قرار داشتن ائمه شیعه در سلسله نسب تمامی مشایخ طریقت کردستان و اظهار ارادت شدید این افراد به آنان، در کنار تمسک شدید دو گروه به توسل و زیارت قبور، نوعی احساس نزدیکی میان آنان با شیعیان ایجاد کرده؛ آنچنان که بیشترین فعالیت اهل طریقت کردستان، در مناطقی بوده که کردهای شافعیمذهب در تماس با شیعیان بودهاند؛ به نحوی که در کردستان عراق در مناطق کردنشین کرکوک، موصل، برزنجه، خانقین و در ایران کرمانشاه، قروه، شاهیندژ، ارومیه و در ترکیه، نواحی مماس با کردهای علوی، از مراکز اصلی فعالیت مشایخ طریقت کردستانند که مستقیماً در تماس با شیعیان هستند.
این احساس تقرب عقیدتی میان دو گروه، آنچنان است که گاهی به تغییر مذهب افراد و طوایف کرد انجامیده است. این روش آشکارا در مورد شیوخ برزنجه در کردستان قابل تشخیص است. مؤسس و بانی سلسله شیوخ برزنجی، شخصی به نام سیدعیسی نوربخش، فرزند باباعلی همدانی است و نسب ایشان به اسماعیل محدث فرزند امام کاظم (ع) میرسد (روحانی، 1385، ص131). سیدعیسی در اواخر قرن هفتم هجری، به همراه برادرش سیدموسی در سفر به حج در ناحیه برزنجه کردستان، نزدیک شهر سلیمانیه اقامت گزید و در این منطقه به ارشاد مردم پرداخت تا این که در سال 754 قمری در همانجا فوت کرد (روحانی، 1385، ص136؛ بوره که یی، 1370، ج1، ص155).
دوازده فرزند پسر از وی برجای ماند که یکی از ایشان سلطان اسحاق، مجدد بزرگ و تنظیمکننده آداب و مناسک آیینی اهل حق بود (صفیزاده، 1387، ص123). بعد از سیدعیسی، پسر ارشدش شیخ عبدالکریم جانشین امور طریقتی پدرش گشت و فرزندان او در سالهای بعد، مبلّغ طریقت قادری در میان کردها بودند. (روحانی، 1385، ص138).
با تأمل در تاریخ خاندان شیوخ برزنجی، میتوان نزدیکی میان سه ضلع مثلث طریقت، تشیع و اهل حق در میان کردها را به وضوح دید. باباعلی همدانی، بزرگ این خاندان، سلسله نسبش به اسماعیل محدث، فرزند امام کاظم (ع) میرسید و در عقاید او گرایشهای شدید شیعی وجود داشت. پسران باباعلی، سیدعیسی و سیدموسی، پس از ورود به کردستان و اسکان در ناحیه برزنجه و اظهار تبعیت از مذهب امام شافعی، پایهگذار طریقت صوفیانه این منطقه شدند و بهطور موروثی، امور طریقتی این ناحیه را در دست داشتند.
از این میان، یکی از پسران شیخعیسی، به نام سلطان اسحاق، پس از ترک برزنجه و ورود به ناحیه هورامان، به عنوان مجدد و مقنن اصلی آیین اهل حق ظهور کرد (وان برویین سن، 1385، ص57؛ صفیزاده، 1387، ص123). در این گزارش تاریخی، مشخص میشود که تفکرات و عقاید شیعی باباعلی همدانی و فرزندانش، به راحتی پس از ورود به کردستان، پوشش طریقت به خود گرفته و یک نسل بعد نیز به عنوان سرچشمه آیین اهل حق در منطقه کردنشین هورامان ظهور کرده است.
خاندان بارزانی، بانفوذترین خانواده عالمان و شیوخ سنیمذهب در تاریخ معاصر کردستان، بهطور جالبی، شجرهنامه خاندان خود را به همان سیدعیسی برزنجی، مقنن مذهب یارسان در قرن هشتم هجری میرسانند (وان برویین سن، 1385، ص57). این گزارش نیز از تحولات مذهبی میان تشیع، طریقت و یارسان در میان طوایف کرد خبر میدهد که یکی از مشخصههای حیات اجتماعی کردستان است و به ندرت در میان اقوام همسایه قوم کرد دیده میشود.
ج) نقل احادیث و مضامین شیعی در اشعار و نوشتههای اهل طریقت
سخن در مورد مضامین شیعی در اشعار و نوشتههای کردهای اهل طریقت در کردستان، مفصل است و در این بحث نمیگنجد. بررسی مظاهر و نمادهای شیعی در آثار و نوشتههای شعرا، نویسندگان و آثار مکتوب برجستگان کردزبان، خود بابی مفصل است که باید در یک یا چندین تحقیق مستقل پژوهش و بررسی گردد تا میزان عمق و گستردگی این مظاهر در ادبیات کردی و فرهنگ عمومی کردستان، مشخص شود. بنابراین در ادامه، به ذکر نمونههایی بسنده میکنیم.
با نگاه به اشعار و نوشتههای شعرا و نویسندگان کرد در چند قرن اخیر ارادت ایشان به ائمه: و مظاهر شیعی را آشکارا میتوان مشاهده نمود. این امر نشان از تسامح شدید و نزدیکی فراوان کردهای شافعی با عقاید و مظاهر تشیع دارد که رواج طریقتهای تصوف، زمینه گسترش آن را در میانشان فراهم کرده است. پیروان طریقت، برای حضرت علی (ع) و فرزندان ایشان، بهدلیل انتساب طریقتشان به آن خاندان مطهر، احترام بسیاری قائلند و احادیث فراوانی در مورد ستایش آنها از پیامبر (ص) ذکر میکنند که تقریباً همه این احادیث را شیعیان در ستایش از ائمه خود در کتابهایشان نقل کردهاند.
آنچه شیوخ و علمای کرد طریقت در کتابهای خود در مورد زندگی امام علی (ع)، شهادت امام حسین (ع) و دیگر ائمه: نوشتهاند، کاملاً با نوشتههای شیعیان هماهنگی دارد، بهطوری که خواننده تصور نمیکند که این نوشتهها را عالمی سنی نگاشته باشد (الخانی، 2002، ص35ـ61). در ادامه، به برخی از فضایل ائمه: و مظاهر تشیع در اشعار و نوشتههای شعرا و نویسندگان کرد اشاره خواهد شد:
ـ سیداحمد برزنجی(1280ـ1328ق) از مشایخ برجسته سلیمانیه، مناجاتنامهای را در مقدمه دیوان خود آورده است و در آن پس از حمد و ثنای خداوند و ستایش پیامبر (ص)، به ذکر نامهای ائمه شیعی: و توسل به آنان پرداخته، از خدای عزوجل میخواهد گناهانش را بخشاید و او را سلامت گرداند. (البرزنجی، بیتا، ص11ـ16)
ـ از دیگر محبان اهلبیت: حاج شیخ علی افندی طالبانی است.
وی به سال 1248قمری در کردستان عراق متولد شد. پدرش شیخ عبدالرحمان خالصی، از بزرگترین عالمان خاندان شیوخ طالبانی کردستان عراق بود. وی در عرفان، شرع، حکمت، اصول و حدیث سرآمد بوده و قرآن را هم از بر داشته است. هنگامی که شیخ سعید - از مشایخ کردستان عراق - در موصل به دست دشمنانش کشته شد، وی شعری در مرثیه شیخ سرود که هواداری شدید از اهل بیت: و بیزاری از دشمنان آنان بهخوبی در آن نمایان است:
نه در خورشید تاب مهر و نه در مه ضیا باشد
نه در روی فلک شرم و نه در دوران حیا باشد
گهی با ابنملجم، شیر یزدان را زند ناوک
گهی با شمر آن، در قتل شاه کربلا باشد
سری کز عرش برتر، بسترش آغوش پیغمبر
به خاک انداخته، پیشش برند، آن کی روا باشد
گذشتیم ارچه شایان گذشتن نیست کردارش
پس از آن ماجرا آخر چرا این ماجرا باشد
حفید حضرت کاک احمد آن شیخ سعید
آثار زتابوتش برون کرده، بریده سر، چرا باشد
چرا آتش زدی ای بیمروت در دل زهرا
تو را اندیشهای از برق تیغ مرتضی باشد
بریزان از دو دیده اشک حسرت خالصا
هر دم که آل فخر عالم، بسته دام بلا باشد
به خون دیده جوهردار کردم حرف تاریخش
پدر در کربلا و خود شهید نینوا باشد
(مدرس، 1984، ص591)
ـ مولانا خالد نقشبندی شهرزوری (1193ـ1242ق) که به واسطه او طریقت نقشبندی در میان کردها رواج یافت، از دانشمندان بینظیر کرد بود که در نوشتههای خود ارادت فراوانی را به ائمه: نشان داده است. او ائمه: را در قطعه شعری چنین معرفی میکند:
امامانی کز ایشان زیب دین است
به ترتیب اسمشان میدان چنین است
علی، سبطین و جعفر با محمد
دو موسی با زین العابدین است
پس از باقر، علی و عسکری دان
محمد مهدیم زان پس یقین است
(شیخ احمدی، 1387، ص4)
از دیگر نوشتههای او در این زمینه، قصیدهای است که در مشهد - در خلال عزیمتش به هند- در مورد بارگاه امام رضا (ع) سروده و در آن، توسل خود به ائمه اثناعشر: را نشان داده تا خدای متعال حاجتهایش را برآورده سازد. این قصیده در چهل بیت سروده شده و بسیار مشهور است:
این بارگاه کیست که از عرش برتر است
وز نور گنبدش همه عالم منوّر است
نعمان خجل زطرح اساس خورنق است
کسرا شکسته دل بی طاق مکسر است
بهر نگاهبانی کفش مسافران
بر درگهش هزار چو خاقان و قیصر است
این بارگاه قافله سالار اولیاست
این خوابگاه نور دو چشم پیمبر است
این بارگاه حضرتی است که از شرق تا بهغرب
وز قاف تا بهقاف جهان، سایهگستر است
این روضه رضاست که فرزند کاظم است
سیراب نوگلی زگلستان جعفر است
سرو سهی ز گلشن سلطان انبیاست
نوباوه حدیقه زهرا و حیدر است
شاها ستایش تو بهعقل و زبان من
کی میتوان که وقف تو از عقل برتر است
جانا بهشاه مسند لولاک کز شرف
بر تارک شهان اولوالعزم، افسر است
دیگر به حق آن که بر اوراق روزگار
بابی ز دفتر هنرش باب خیبر است
آن گه به سوز سینه آن زهر دادهای
کز ماتمش هنوز دو چشم جهان تر است
دیگر به خون ناحق سلطان کربلا
کز وی کنار چرخ بهخونابه احمر است
دیگر به حق آن که ز بحر مناقبش
انشای بوفراس زیک قطره کمتر است
آن گه بهروح اقدس باقر که قلب او
مر مخزن جواهر اسرار را در است
دیگر بهنور باطن جعفر که سینهاش
بحر لباب از در عرفان داور است
آن گه به حق موسی کاظم که بعد از او
بر زمره اعاظم و اشراف سرور است
دیگر بهقرص طلعت تو کز اشعهاش
شرمنده ماه چهارده و شمس خاور است
دیگر به نیکی تقی و پاکی نقی
وآنگه بهعسکری که همه جسم جوهر است
دیگر به عهد پادشهی کز سیاستش
با بره شیر شرزه بسی به، ز مادر است
بر (خالد) آر رحم که پیوسته همچو بید
لرزان ز بیم زمزمه روز محشر است
(محه مه دی(شپول)، 1364، ص33ـ36 و سنندجی، 1375، ص65ـ67)
مولانا خالد در این شعر، پس از توصیف بارگاه امام رضا (ع)، به نام ائمه اثناعشری: توسل جسته تا خداوند بر او رحم آرد و گناهانش را ببخشاید. این همان عقیده شیعیان است که از زبان عالمی شافعی بیان شده و افکار طریقت است که نزدیکی عقاید صوفیه به تشیع را موجب گشته است.
ـ صلواتنامه شاعر کرد، خانای قبادی را نیز نمونهای از شعر اصیل شیعی در توصیف از حضرت محمد (ص) و امام علی (ع) میتوان به شمار آورد، هرچند آن را یک نفر سنی شافعی سروده است. در عقیدهنامه ملارحیم تایجوزی معروف به مولوی کرد (1221ـ13000ق) نیز نوشتههایی این چنین بسیار به چشم میخورد (مینورسکی، 2006، ص1766). مولوی کرد خود از سادات حسینی به شمار میرفت و علاوه بر آن، یکی از مریدان برجسته طریقت بود که ائمه شیعه: در سلسلههای طریقتی او قرار میگیرند؛ بنابراین در نوشتههایش، با اشعاری زیبا ارادت خود را به اهلبیت: نشان میدهد.
او در یکی از اشعارش که به زبان کردی سروده، توسل تاجران کرد به حضرت علی (ع) و فرزندش حضرت عباس را هنگام حرکت دادن کاروانهایشان در قلمرو اردلان، به تصویر میکشد (سنه یی، 1370، ص524). در شعری دیگر، از اهلبیت: به تعبیر «باغ مصطفوی» و از اولاد و احفاد حضرت علی (ع) به «خزانه مرتضوی» یاد میکند (همان، ص525). در شعرهای مولوی کرد، توسل به ائمه: مشهود است و وی از کربلا و ماتم محرم نیز یاد میکند (همان، ص526ـ527) که نشان از تعمیق مظاهر شیعی در عقاید کردهای پیرو طریقت دارد.
ـ در منظومه سلسله علیه قادریه از دیوان مولانا شیخ عبدالرحمان طالبانی، پس از ثنای ذات حق و پیامبر اکرم (ص) و خلفای راشدین، شیخ طریقت به توصیف مقام شامخ ائمه اثناعشر: پرداخته، آنها را چراغ راه طریقت معرفی مینماید. توصیفاتی که این صوفی طریقت قادری شافعی در این منظومه از ائمه آورده، همان است که شیعیان درباره امامانشان ارائه میکنند؛ از جمله:
مهتران ساکنان جنتین
دیده ایمان حسن دیگر حسین
حق آن بیمار دشت کربلاء
کشته تاجش البلاء للولاء
نونهال مثمر بستان دین
سید السادات زین العابدین
باقر آن اسرار قرآن را مُبین
قره الابصار رأس الراسخین
یادگار دوده پیغمبری
باغ عرفان را شده گل جعفری
موسی کاظم بهمیدان فنا
آمده موسی صفت برهان نما
جانشین مرتضی در ارتضا
شد مقام و نام پاک او رضا
حق آن نایب مناب ذات حق
مظهر نور هدی حین السبق
جامع اعجاز محبوب انام
مهدی آخر زمان ختم الامام
(خالصی قادری، 1373، ص38-40)
همچنین شیخ طریقت در منظومه کتابالمعارف، در وصف سلسله شیوخ کرد طالبانی به زبان عربی، دوباره پس از ثنا و حمد خدای متعال و پیامبر اکرم (ص) و خلفای راشدین، به مدح و ستایش ائمه اثناعشری: میپردازد. (خالصی قادری، 1373، ص47ـ48)
ـ کردهای سنیمذهب به دلیل پیروی از طریقتهای قادری و نقشبندی، زیارت مراقد ائمه شیعیان را به عنوان اجداد شیوخ خود، متبرک میدانستند و هر ساله بسیاری از ایشان به زیارت این اماکن مقدس میرفتند. شیخرضا طالبانی (1253ـ1328ق) که در دیوانش اشعاری به سه زبان کردی، فارسی و عربی سروده، از جمله مشاهیر کرد ایل زنگنه است که در دیوان شعر وی مظاهر بسیاری از نمادهای شیعی دیده میشود. وی در روز عاشورا در حیاط مرقد کاظمین8 حاضر بود. هنگامی که روضهخوانان بر روی منبر، اشعاری را در مناقب ائمه: میسرودند، شیخ رضا نیز بر روی منبر رفت و اشعار زیر را در ستایش از ائمه: سرود:
در ماتم آل علی خون همچو دریا میرود
تیغ است بر سر میزند دست است بالا میرود
در عشق آل بوالحسن این تیغزن وان سینهزن
داد و فغان مرد و زن تا عرش اعلا میرود
پیرامون شمع خدا، یعنی حسین مجتبا
جانها گردد همی فدا، سرها به یغما میرود
کوتاه کن این کار را، بدعت مگو این کار را
این خون آلحیدرست، این خون نه بیجا میرود
روی زمین پر همهمه، در دست جانبازان قمه
خون از بر و دوش همه، از فرق تا پا میرود
من چون ننالم این زمان، مرد ضعیف ناتوان
کین برق آه عاشقان، از سنگ خارا میرود
از ابنسعد بیوفا، شامی و شمر پرجفا
بر آلبیت مصطفی، چنین تعدی میرود
بغداد گردد لالهگون، در روز عاشورا به خون
وز کاظمین آن سیل خون تا طاق کسرا میرود
وز طاق کسرا سرنگون، ریزد به پای بیستون
وز بیستون آید برون، سوی بخارا میرود
خون سیاوش شد هبا، در ماتم آلعبا
تا دامن روز جزا، تا جیب عقبی میرود
من سنیام نامم رضا، کلب امام مرتضی
درویش عبدالقادرم، راهم به مولا میرود
(تاله بانی، 2001، ص175ـ177)
شیخ رضا در قطعهای دیگر، در خصوص عشق خود به حضرت حسین (ع) چنین میسراید:
لافت از عشق حسین است و سرت بر گردن است
عشقبازی سر به میدان وفا افکندن است
گر هواخواه حسینی، ترک سر کن چون حسین
شرط این میدان، با خون خود بازی کردن است
از حریم کعبه کمتر نیست دشت کربلا
صد شرف دارد بر آن وادی که گویند ایمن است
ای من و ایمن فدای خاک پاکی که اندر او
نور چشم مصطفی و مرتضی را مسکن است
زهره زهرا نگین و خاتم خیرالوری
زور و زهری مرتضی، حیدر خیبرکن است
سنیام سنی و لیکن حب آلمصطفی
دین و آیین من و آبا و اجداد من است
(تالهبانی، 2001، ص177ـ178؛ طالبانی، 1946، ص112)
شیخ رضا در اشعار و دیوان خود، همواره به سنیمذهب بودن خویش معترف است و در کنار ستایش از ائمه اطهار:، بهشدت بر کسانی که سب صحابه میکنند، میتازد و ایشان را در زمره مسلمانان نمیداند. او در قطعهای مشهور چنین میسراید:
سنی و شیعه ندانم، دوستم با هر که او
دوست باشد، دشمنم آن را که با او دشمن است
حب آل و سب اصحاب نبی یا للعجب
از قبیل نام سبحان بردن و ... خوردن است
(تالهبانی، 2001، ص178)
او در شعر دیگر، سرسپردگی به شیخ طریقت را قبول ولایت او دانسته، ولایت وی بر پیروانش را ازلی میداند؛ یعنی همان چیزی که شیعیان برای ولایت ائمه خود بر مردم میدانند که این امر نشان از نزدیکی فکری طریقت و تشیع دارد:
چون ولایت به اصالت ز ازل طلعت اوست
تا ابد ماند بجا، سلطنت و شوکت شیخ
(تالهبانی، 2001، ص184)
ـ در آخر به دیوان شاعر کرد شافعیمذهب، میرزااحمد داواشی(متولد1313ق) اشاره میشود که در آن قصیدهای بلند در ستایش از شاه درویشان، حضرت علی (ع) به زبان کردی وجود دارد و مضامینش بسیار به نوشتههای شعرای شیعی، در مدح آن حضرت، نزدیک و هماهنگ است. مطلع قصیده با بیت زیر آغاز میشود:
یا «عه لی» دادم، یا «عه لی» دادم!
یا «عه لی» ده خیل، بره س وه دادم!
وجود انبوه مضامین و نمادهای شیعی در نوشتهها و مکتوبات کردهای اهل طریقت، به چند نویسنده (داواشی، 1389، ص65) و شاعر یادشده محدود نیست، بلکه در کلیت بدنه عقاید و سلوک طریقتهای تصوف، وجود مضامین و عقاید شیعی آنچنان زیاد است که در این مقاله مجال پرداختن بیش از این وجود ندارد.
در این فضا، اختلافات مذهبی کردها با گروههای شیعی محسوس نیست؛ زیرا همچنان که بدان اشاره گردید، در زمان سلطه فراگیر افکار و عقاید طریقت بر جامعه کردها در قرنهای هفتم تا دهم هجری، تمییز و تشخیص مذهب حاکمان محلی و مردم زیردست آنان، برای پژوهشگران و نویسندگان مشکل بود؛ زیرا در عین اذعان گروهی به سنی بودن این مردم و حاکمان، گروهی دیگر از پژوهشگران، مذهب آنان را تشیع اثناعشری و یا سایر فرق منسوب به تشیع نوشتهاند.
اما در ارائه همین نظریات نیز سردرگمند و توان ارائه نظری قطعی در این خصوص را ندارند. این امر را باید در مشخص نبودن مرزهای مذهبی، زیر چتر عقاید طریقت جستوجو کرد که مجموعهای از عقاید گسترده فرق شیعی را در زیر پوششی از ظاهر تسنن جمع کرده بود. نزدیکی عقاید طریقت به تشیع (در معنای عام آن) و تداخل مرزهای آنان، تا حدی است که برخی از علمای سنی، در معرفی پیروان طریقت میگویند:
پیروان طریقت، شیعیانی هستند که سبّ صحابه ندارند. آنان طریقت را دروازه ورود به تشیع و نزدیکترین گروه اهلسنت به تشیع قلمداد میکنند.(حسینی، 1392، ص5ـ6)
این امر بهدلیل همان قرابتهای موجود در اصول و احکام عقیدتی میان تشیع و طریقت است که در این بخش بدان پرداخته شد و مشترکات میان ایشان معرفی گردید.
د) اشتراک حوزههای درسی اهل طریقت با شیعیان
با بررسی گزارشها و اسناد مربوط به مراکز تعلیمی اهل طریقت، مشخص میگردد که حوزههای درسی این گروه، با حوزههای درسی شیعیان بسیار در تعامل بودهاند. به دلیل نزدیکی فراوان در اصول عقاید بین دو گروه، در حوزههای تعلیمی شیعیان عراق، مانند نجف و کربلا، طلاب و مدرسانی شافعیمذهب از اهل طریقت وجود داشتهاند که در این مراکز هم شاگردی کرده و هم به عنوان مدرس حوزه، سالها مشغول به کار بودهاند. از طرف دیگر، گزارشهایی مبنی بر حضور طلاب شیعه در تکایای اهل طریقت شهرهای کردنشین موجود است که در این مراکز به کسب علم پرداخته و آداب طریقت آموختهاند. این امر، از نزدیکی فراوان و تسامح بسیار اصول و مبانی عقیدتی طریقتهای مناطق کردنشین با عقاید تشیع حکایت میکند.
در گزارشی تاریخی، یکی از فرزندان شیوخ طریقت به نام نورالدین پسر شیخ اسماعیل اربیلی (1867ـ1942م) برای شاگردی در دروس حوزوی، به کربلا رفته و در آنجا نزد برادرش شیخ طه - که مدرس حوزه بود - و علیمیرزاباقر یزدی علم آموخت و بعد از تکمیل دروس، در مدرسه رشیدیه کربلا به عنوان مدرس بهکار مشغول شد. این گزارش، خبر از تسامح گسترده میان شیعیان و علمای طریقتی شافعی میدهد؛ چون از یک طرف، بیان میکند که اساتید شافعی در حوزههای علمیه کربلا به تدریس علوم پرداختهاند و از طرف دیگر، نشان از حضور طلاب سنی در حوزههای علمی شیعیان دارد که در کنار طلاب شیعی، دروس حوزوی خواندهاند. (میر به سری، 2002، ص115).
حضور ملاعبدالجلیل زنگنه کرکوکی - بزرگ خاندان جلیلی که از مروجان مذهب تشیع در کرمانشاه و نواحی جنوبی کردستان بودند - در حوزههای درسی علمای شیعه کربلا، از شواهد دیگری است که بر این امر صحه میگذارد. وی که پدرانش از مشایخ سنی اهل طریقت در کردستان عراق بودند (سلطانی، 1380، ج6، ص263)، سالها نزد آقامحمدباقر وحید بهبهانی(1205ق) و دیگر علمای شیعی کربلا شاگردی کرد و تحصیلات حوزوی خود را نزد ایشان به پایان رساند. (همان، ج6، ص129)
این امر در میان کردهای ایران نیز مشهود بوده است؛ زیرا گزارشهایی از حضور طلاب طریقتی شافعی در محضر اساتید شیعه وجود دارد؛ مانند میرزا عبدالقادر پاوهای (1266ـ1328ق) عارف راه طریقت که دیوان شعری به زبان کردی گورانی از او باقی است و از محضر شاعر و عارف کرمانشاه، سیدصالح حیرانعلی شاه ماهیدشتی (1252ـ1323ق) بهره برده است (افشار سیستانی، 1371، ص998؛ بوره که یی1370، ج2، ص158) حیرانعلی شاه متولد ماهیدشت کرمانشاه بود و تحصیلات حوزوی خود را در کاشان، مشهد و کربلا تکمیل کرد. سپس به کرمانشاه بازگشت و مدت سی سال تا زمان وفات خود به ارشاد مردم پرداخت (بوره که یی1370، ج2، ص158ـ159). این امر نشان از همخوانی مراکز تعلیمی اهل طریقت شافعی با شیعیان دارد که در گذشته وجود داشته است.
در کتاب جذبه عشق که دیوان شعری از یکی از شیوخ کرد برجسته طریقت قادری است، نکات بسیار جالبی از نزدیکی و همسوییطریقتهای رایج در مناطق کردنشین، با مذهب تشیع وجود دارد. توجه به این نکات، در اثبات این نظر راه گشاست که طریقتهای رایج صوفیه در مناطق کردنشین، کردها را به طرف تشیع سوق داده و به گسترش افکار شیعی در میان کردها کمک کردهاند. فردی شیعی به نام صبغهالله رودباری در سال 1255قمری، به تکیه شیوخ طالبانی کرکوک رفت و با مقایسه این تکیه با تکایای طریقت قادریه در سنندج، از آن بسیار تمجید کرد و برنامههای طریقتی این تکیه را ستود.
وی در این کتاب، وصف اغراقآمیزی از شیخ صوفی و طریقت قادری آورده و از آن با عنوان «الصراطالمرتضویه» یاد کرده و رهروان این طریقت را بر شاهراه شریعت و طریقت ستوده است (خالصی قادری، 1373، ص2ـ4). وی در این نوشته، اقامت افراد مختلف از ترکها ، فارسها، کردها و دیگر قومیتها با مذاهب مختلف را در این تکیه تأیید میکند (خالصی قادری، 1373، ص6).
اقامت بلندمدت خود او در میان تکایای سنندج و شیوخ کرد طالبانی در کرکوک، نشان از عدم تعصب این طریقت در انتخاب مریدان و طلاب خود از میان مذهبی خاص دارد و نیز از تسامح و نزدیکی افکار و عقاید این طریقت با افکار و عقاید شیعی حکایت میکند که طلاب و مریدان شیعی را جذب تکایای آنها ساخته است.
مراجع
منابع فارسی
ارفع، حسن، کردها و یک بررسی تاریخی و سیاسی، لندن: اکسفورد، ترجمه از متن انگلیسی، 1966م.
استرآبادی حسینی، سیدحسنبنمرتضی، از شیخ صفی تا شاه صفی تاریخ سلطانی، به کوشش احسان اشراقی، تهران: علمی، 1364ش.
اسکندری، شمس محمد، تاریخ کرد در قرن شانزده میلادی، ترجمه محسن جلدیانی، حواشی و تعلیق ملاجمیل روژبیانی، بیجا، عابد، بیتا.
افشار سیستانی، ایرج، ایلام و تمدن دیرینه آن، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1372ش.
اکبری، مرتضی، تاریخ استان ایلام از آغاز تا سقوط قاجاریه (تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی)، چاپ دوم، قم: فقه، 1386ش.
الهیاری، فریدون، اصغر فروغی ابری و عزتالله عبداللهی نوروزی، نقد و بررسی نظریه کرد بودن لرها، نشریه پژوهشهای تاریخی(علمی - پژوهشی)، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، دوره جدید، سال سوم، پیاپی11، ص1ـ14، پاییز1390ش.
انصافپور، غلامرضا، تاریخ سیاسی و جغرافیایی مردم کُرد، تهران: ارمغان، 1379ش.
بدلیسی، شرفخان، شرفنامه، مصحح ولادیمیر ولییامینوف زرنوف، تهران: نشر اساطیر، 1377ش.
ــــــــــــــــــــــ ، شرفنامه (تاریخ مفصل کردستان)، به اهتمام محمدعباسی، چاپ سوم، تهران: نشر حدیث، 1373ش.
10.تاج بخش، احمد، تاریخ تمدن و فرهنگ ایران از اسلام تا صفویه، شیراز: نوید، 1381ش.
11.ترکمان، اسکندربیگ، تاریخ عالمآرای عباسی، تصحیح ایرج افشار، چاپ سوم، تهران: امیرکبیر، 1382ش.
12.ترکمنیآذر، پروین، حاکمان زن شیعهمذهب در تاریخ ایران (سیدهخاتون، ترکانخاتون و جانبیگم خاتون)، مجله بانوان شیعه، شماره6ـ7، ص49ـ77، 1385ش.
13.توحدی، کلیم الله(کانیمال)، حرکت تاریخی کرد به خراسان، مشهد: سروش، 1371ش.
14.جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، تهران: نشر علم، 1388ش.
15.ــــــــــــــــــــــ ، دین و سیاست در دولت صفوی، قم: انصاریان، 1370ش.
16.حاجی بکتاش، محمدبنابراهیمبنموسی خراسانی، مقالات غیبیه، به کوشش احسان شکرخدا، تهران: پیام، 1381ش.
17.حسن زاده، اسماعیل، حکومت ترکمانان قراقویونلو و آق قویونلو در ایران، تهران: سمت، 1386ش.
18.حسینی، سیفالله، گروهها و جریانهای اسلامی در مناطق کردنشین ایران در دوران پهلوی و انقلاب اسلامی، جوانرود، مصاحبه حضوری، 20/06/1392ش.
19.خالصی قادری طالبانی کرد، عبدالرحمان، کتاب جذبه عشق، چاپ چهارم، مشهد: از منتشرات حاج محمود محمدی طالبانی قادری، چاپخانه سعید، 1373ش.
20.خمینی، سیدحسن، فرهنگ جامع فرق اسلامی، بر پایه دستنوشتههای آیت الله سیدمهدی روحانی، تهران: اطلاعات، 1389ش.
21.خواجگی اصفهانی، محمد معصوم، خلاصه السیر تاریخ روزگار شاه صفی، تهران:علمی، 1368ش.
22.خواجهالدین، سیدمحمدعلی، سرسپردگان، تاریخ و شرح عقاید دینی و آداب و رسوم اهل حق(یارسان)، چاپ دوم، تهران: نشر کتابخانه منوچهری، بیتا.
23.دفتری، فرهاد، اسماعیلیه و ایران (مجموعه مقالات)، ترجمه فریدون بدرهای، ویرایش شکوه ذاکری، تهران: نشر پژوهش فرزان روز، 1389ش.
24.ــــــــــــــــــــــ ، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهای، تهران: نشر پژوهش فرزان روز، 1375ش.
25.روحانی، کمال، تاریخ جامع تصوف در کردستان، نقد و بررسی طریقت قادری به ضمیمه تاریخ عرفان از آغاز تا کنون، تهران: نشر سامرند، 1385ش.
26.روحانی، بابامردوخ، تاریخ مشاهیر کُرد، به اهتمام ماجد مردوخ روحانی، تهران: سروش، 1371ش.
27.سلطانی، محمدعلی، تاریخ تصوف در کرمانشاه به انضمام پیشینه سلاسل و فرق صوفیه در غرب ایران، تهران: نشر فرهنگی سها، 1380ش.
28.ــــــــــــــــــــــ ، تاریخ خاندانهای حقیقت، مشاهیر متأخر اهل حق در کرمانشاه، چاپ دوم، تهران: نشر فرهنگی سها، 1381ش.
29.ــــــــــــــــــــــ ، تاریخ تشیع در کرمانشاه(6و7)، تهران: سها، 1380ش.
30.سلیمانی، مرضیه، پویش صوفیان در شبهقاره؛ نگاهی به کتاب تصوف هندی از قرن هفدهم بدین سو، ماهنامه کتاب ماه دین، سال سیزدهم، ش28 (پیاپی148)، ص45ـ51، بهمن1388ش.
31.سنندجی، میرزا شکرالله، تحفه ناصریه در تاریخ و جغرافیای کردستان، به اهتمام و مقدمه مفصل حشمتالله طبیبی، تهران: امیرکبیر، 1375ش.
32.شاهملکی، حسنعلی، سیری کوتاه در تاریخ کرمانشاه از ابتدا تا قاجاریه، کرمانشاه: کرمانشاه، 1390ش.
33.شبانکارهای، محمدبنعلیمحمدبنحسینبنابیبکر، مجمع الانساب، تصحیح میرهاشم محدث، تهران: امیرکبیر، 1363ش.
34.شاهمرادی، سیدمسعود و اصغر منتظرالقائم، تشیع قراقویونلوها (780ـ872ق)، پژوهشهای تاریخی(علمی- پژوهشی)، اصفهان: دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، سال چهل و نهم، دوره جدید، سال پنجم، شماره اول (پیاپی17)، ص49ـ72، بهار1392ش.
35.شیخ احمدی، سیداسعد، محبت اهلبیت رسول9 و شاعران پارسی گوی عراق، فصلنامه مشکوه، شماره5، 1387ش.
36.شیردل، تقی و محمدحسن رازنهان، بررسی و نقش کارکرد طریقتهای صوفی در امپراتوری عثمانی با تأکید بر طریقت بکتاشیه، نشریه تاریخ در آیینه پژوهش، سال هشتم، شماره سوم، ص129ـ159، پاییز و زمستان1390ش.
37.صفیزاده (بوره که یی)، صدیق، اهل حق پیران و مشاهیر، تهران: حروفیه، 1387ش.
38.طالبانی، شیخ رضا، دیوان، بغداد: مطبعه المعارف، 1946م.
39.طیبی، حشمتالله، مبانی جامعهشناسی و مردمشناسی ایلات و عشایر، چاپ چهارم، تهران: دانشگاه تهران، 1380ش.
40.عبدالوحید، سرهنگ شیخ، کردها و سرزمینشان، ترجمه صلاحالدین عباسی، تهران: نشر احسان، 1378ش.
41.فراهانی منفرد، مهدی، مهاجرت علمای شیعه از جبلعامل به ایران، تهران: امیرکبیر، 1388ش.
42.عظیمی، کیومرث و محمدعلی چلونگر، پراکندگی فرق و مذاهب تشیع در کردستان، فصلنامه علمی- پژوهشیشیعهشناسی، ش 39، ص81ـ100، سال دهم، پاییز1391ش/2012م.
43.قه فتان، سالح، میژووی گه لی کورد له کونه وه تا ئه مرو، بغداد: چاپخانه سلمان الاعظمی، 1969ز.
44.کربن، هانری، تاریخ فلسفه اسلامی از آغاز تا درگذشت ابن رشد، با همکاری سیدحسین نصر و عثمان یحیی، ترجمه اسدالله مبشری، چاپ پنجم، تهران: امیرکبیر، 1389ش.
45.ــــــــــــــــــــــ ، «سه گفتار در باب تاریخ معنویات ایران»، تهران: مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، ش5، ص46ـ63، 13377ش.
46.کرجی، علی، مفاخر کرمانشاه، شرح حال عالمان و فضلای کرمانشاه، کرمانشاه: اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی کرمانشاه، 1390ش.
47.کشاورز، اردشیر، رجال مشاهیر کرمانشاهان، کرمانشاه: طاقبستان، 1382ش.
48.کیهان فرهنگی، استاد عبدالرحمان شرفکندی، مترجم و شاعر کرد، نشریه کیهان فرهنگی، ش 53، ص1ـ6، مردادماه 1367ش.
49.گلزاری، مسعود، کرمانشاهان - کردستان، تهران: آثار ملی، ش 147، بیتا.
50.گولپینارلی، عبدالباقی، مولانا جلال الدین، ترجمه توفیق سبحانی، چاپ سوم، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1375ش.
51.مبارکی، فرهاد، گزارش طرح شناسایی طریقت قادریه در استان کردستان، فصلنامه فرهنگی - پژوهشی فرهنگ کردستان، سنندج: اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی کردستان، ش24ـ25، سال هفتم، 73ـ89، پاییز - زمستان1384ش.
52.مردوخ کردستانی، شیخ محمد، تاریخ مردوخ (تاریخ کرد و کردستان و توابع)، به اهتمام فخرالدین غریقی، چاپ سوم، سنندج: کتابفروشی غریقی، 1351ش.
53.مزاوی، میشل.م، پیدایش دولت صفوی، ترجمه یعقوب آژند، تهران: نشر گستره، 1363ش.
54.مستوفی قزوینی، حمدالله، تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوایی، چاپ سوم، تهران: امیرکبیر، 1364ش.
55.مشکور، محمدجواد، تاریخ شیعه و فرقههای اسلام تا قرن چهارم، چاپ ششم، تهران: اشراقی، 1379ش.
56.مصطفی امین، نوشیروان، تاریخ سیاسی کردها، ترجمه اسماعیل بختیاری، سلیمانیه: بنکه ی ژین، 2006م.
57.میرجعفری، حسین، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره تیموریان و ترکمانان، تهران: سمت، 1384ش.
58.میرجعفری، حسین و کورش هادیان، جایگاه و کارکرد خاندان دُنبلی در تاریخ ایران، صفویه تا قاجار، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، فصلنامه پژوهشهای تاریخی(علمی- پژوهشی)، دوره جدید، ش 3، ص1ـ18، پاییز1388ش.
59.میمنتآبادی، قباد، ارائه آماری در خصوص تعداد مساجد کردستان به وسیله مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی کردستان، سایت رسمی خبر گزاری تقریب (www.taghribnews.com)، 18/اسفند1390ش.
60.مینورسکی، کُرد، ترجمه حبیبالله تابانی، تهران: نشر گستره، 1379ش.
61.مینورسکی و.، ایران در سده پانزدهم میلادی (نهم هجری) بین ترکیه و ونیز، ترجمه محمدباقر امیرخانی، تبریز: نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، ش1ـ2، ص155ـ192، 1351ش.
62.نوری، فریدون، علی اکبر کجباف و فریدون الهیاری، چگونگی گرایش والیان کرد اردلان به تشیع از صفویه تا قاجاریه (1025ـ1284ق)، فصلنامه علمی- پژوهشی شیعهشناسی، ش35، سال نهم، ص171ـ186، پاییز 1390ش.
63.وان برویین سن، مارتین، کردها و اسلام، ترجمه هوشیار ویسی، مریوان، فصلنامه فرهنگی، ادبی، اجتماعی زریبار، دوره جدید(8ـ9)، سال دهم، ش61ـ62، ص53ـ71، تابستان - پاییز 1385ش.
64.هادیان، کورش، سدههای سروری، نگاهی به تاریخ و جغرافیای کردستان اردلان، اصفهان: کنکاش، 1389ش.
منابع عربی
65.ابوالعزم، عبدالغنی، مقابله مع المستشرقین کلود کاهن و اندری میکل، مجله الشؤون العربیه، العدد12، ص274ـ296، ربیع الثانی1402ق.
66.احمد، محمد احمد، اکراد الدوله العثمانیه، تاریخهم الاجتماعی و الاقتصادی و السیاسی (1880ـ1923م)، الطبعهالأولی، دهوک: مکتبه البدرخانیین، 2009م.
67.البرزنجی، سید احمد نقیب، دیوان، بغداد: مطبعهالارشاد، لا تا.
68.البریفکانی، محمد سعید یاسین، فضلاء بهدینان، إعداد مسعود محمد سعد، دهوک، 1997م.
69.بطاطو، حنا، العراق و الطبقات الاجتماعیه و الحرکات الثوریه من العهد العثمانی حتی قیام الجمهوریه، الکتاب الاول، ترجمه من الانکلیزیه عفیف الرزاز، الطبعهالثانیه، بیروت: مؤسسه الابحاث العربیه، 2003م.
70.جاف، حسن کریم، موسوعه تاریخ الایران السیاسی من قیام الدوله الصفاریه الی قیام الدوله الصفویه، ج2، بغداد: مطبعه بیت الحکمه، 2008م.
71.الخانی، عبدالمجید محمد، الحدائق الوردیه فی الاجلاء النقشبندیه، الطبعهالثانیه، اربیل: مطبعه الوزاره التربیه، 2002م.
72.زکی، محمد امین، تاریخ سلیمانیه، ترجمه محمد جمیل روژبیانی، بغداد: 1951م.
73.شاملیوف، اراب، حول مسأله الاقطاع بین الأکراد، ترجمه کمال مظهر احمد، بغداد، 1997م.
74. شوشتری، سیدنورالله، مجالس المؤمنین، تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1354ش.
75.العزاوی، عباس، مولانا خالد النقشبندی، کردستان، مجله المجمع العلمی العراقی، العدد الاول، 1973م.
76.مظهر احمد، کمال، دور الشعب الکردی فی ثوره العشرین العراقیه، بغداد: مطبعهالحوادث، 1978م.
77.نیکیتین، باسیل، الکرد، دراسه سیولوجیه و تاریخیه، تقدیم لویس ماسینیون، ترجمه د. نوری طالبانی، الطبعهالثانیه، بیروت: دار الساقی، 2001م.
78.ئامیدی، احمد شاه ولی، أماره بادینان (1700ـ1842م)، دراسه سیاسیه، اجتماعیه، کردستان، اربیل: مؤسسه موکریانی للطباعه و النشر، 1999م.
منابع کردی
79.بوره که یی(صفی زاده)، صدیق، میژووی ویژه ی کوردی، بانه، چاپی یه که م، ناجی، 1370ش.
80.به دلیسی، میر شه ره فخانی، شه ره فنامه، ورگیرانی هه ژار، نه جه ف ئیراق، چاپ کوری زانیاری کورد، چاپخانه ی نوعمان، 1972ز.
81.بی کس، فایق، دیوان بیکس، چاپ دوم، سقز: محمدی، 1369ش.
82.تالهبانی، موکه ره م، شیخ ره زای تاله بانی «ژیانی، په روه رده ی، بیروباوه ری و شیعری»، هولیر، چاپی یه که م، چاپخانه وه زاره تی په روه رده، 2001ز.
83.داواشی، میرزا ئه حمه د، دیوانی میرزا ئه حمه دی داواشی، کوکردنه وه ی حوسه ینی موحه مه دی، تاران، چاپی یه که م، نشر احسان، 1389 هه تاوی.
84.ریچ، کلودیوس جمیس، گه شتی ریچ بو کوردستان 1820ز، ورگیرانی موحه مه د حه مه باقی، چاپی یه کم، ته وریز، 1992ز.
85.زکی، محمدامین، خلاصه تاریخ کورد و کوردستان، مطبعه دار السلام، بغداد: 1937م، مهاباد، افست سیدیان، 1352ش.
86.سنه یی، سوران، رساله عشق له مه وله وی ناسی دا، ارومیه: چاپی یه که م، ئینتشاراتی سه لا حه دینی ئه ییوبی، 1370هه تاوی.
87.شه ره فکه ندی، سادق، کورته میژووی نه ته وایه تییه کانی کورد، ورگیرانی(له فارسیه وه) تهها عه تیقی، سوید، ستوکهولم: چاپخانه ئاپیک، 1995ز.
88.شه عبانی، فه رهاد، جه ریانی بونیادگرایی له کوردستانی ئیران له چه ند ده هه ی اخیر، به رنامه روانگه، تلویوزیونی کومه له، کوردستانی عیراق، 15/پوشپه ری/1393هه تاوی.
89.کویی، محمد، دیاری ملا محمد کویی، چاپی چواروم، اربیل: چاپخانه هه و لیر، 1969ز.
90.محه مه دی(شه پول)، محه مه د صالح ئیبراهیمی، ژیناوه ری زانایانی کورد له جیهانی ئیسلامه تی یا گنجینه ی فه رهه نگ و زانست، تهران: چاپخانه مهارت، 1364هه تاوی.
91.مدرس، ملاعبدالکریم، بنه ماله له ی ز انیاَرّان، بغداد: چاپخانه شفیق، 1984م.
92.میر به سری، ناوداَرّانی کورد، وه رگیرانی عه بدوالخالق عه لا ئه الدین، چاپی یه که م، سلیمانی: ده زگای چاپ و په خشی سه رده م، 2002ز.
93.مینورسکی، فلادیمیر، بنچینه کانی کورد و چه ند وه تاریکی کوردناسی، سلیمانی، وه رگیرانی نه جاتی عه بدوللا، مه کته بی بیر و هوشیاری(ی.ن.ک)، بیتا.
94.ــــــــــــــــــــــ ، مینورسکی و کورد، وه رگیرانی ئه نوه ری سولتانی، چاپی دووم، هولیر: چاپخانه وه زاره تی په روه رده، 2006ز.
95.ــــــــــــــــــــــ ، کورد، ورگیرانی به عه ره بی مارف خه زانه دار، ورگیرانی به کوردی حه مه سه عید حه مه که ریم، هه ولیر: چاپخانه زانکوی سه لا حه دین، 1984ز.
96.هاوری باخه وان، هاورینامه بو میژووی کورد و کوردستان، چاپی یه که م، سلیمانی: چاپ و په خشی سه رده م(16)، 2003 ز.
منابع لاتین
Bois Thomos, The Kurds, translated from franch by M.W.M.Wella, khayat book, first English edition, Beirut, 1966.
http://dbpedia.org/dbpedia-live.openlinksw.com.
Nasr, Hosein, Religion in safavid Persia, Iranin studies, VII, Issue1-2, pp: 271-286, 1974.
Roseng. B., Kurd li xoresana, la 11-17, govara Nubun71, 2005.
Shokoftah, Dr. Afrasiab, The Kurd in khorasan, North-East of Iran, www.cskk.org. p:1-24.
نویسندگان:
کیومرث عظیمی: دانشجوی دکتری تاریخ اسلام دانشگاه اصفهان
محمدعلی چلونگر: عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان
اصغر منتظرالقائم: دانشگاه اصفهان
فصلنامه شیعه شناسی شماره 52
ادامه دارد...