به گزارش خبرگزاری فارس از منوجان، امروز 6 بهمن ماه سال 1364 است دیشب هم مثل شبهای قبل باران ادامه داشت بارانهای اینجا خیلی تند و سیلآسا میبارد من و دوستم موسی اوژند با چهار نفر دیگر از دیدبانها برای رفتن به منطقه نامعلوم عملیاتی در حال آماده شدن هستیم.
از آنجایی که حرکت به آن منطقه نامعلوم بعد از ظهر بود من و موسی و سهیلی برای اینکه سهیلی به خانوادهاش تلفن بزند اول صبح به شهر اهواز رفتیم، صف مخابرات خیلی شلوغ بود اما با این اوصاف سهیلی موفق شد به خانوادهاش زنگ بزند.
خوش بهحال سهیلی که توانست با خانوادهاش حرف بزند، ای کاش منوجان هم تلفن داشت و ما هم میتوانستیم به خانوادههای خود زنگ بزنیم، در این فکر بودم که صدایمان کردند فکر کنم وقت حرکت کردن به آن منطقه است.
ماه بهمن علاوه بر اینکه یادآور خاطرات روزهای پیروزی انقلاب اسلامی است یادآور خاطره عملیات سنگین والفجر 8 و فتح شهر بسیار مهم و کلیدی فاو عراق نیز است.
شهر فاو شهری نفتی و بندری بسیار استراتژیک که بهدلیل موقعیت جغرافیاییاش در دهانه خلیج فارس واقع شده و علاوه بر دارا بودن تاسیسات عظیم بندری و نفتی، اصلیترین راه ارتباط عراق با خلیج فارس و مهمترین شریان صادراتی نفت صدام نیز بود.
فتح شهر فاو برای ما خیلی مهم بود چراکه این شهر با تاسیسات و دکلهای دیدبانی، پایگاه موشکی معروفش تقریبا قسمت بزرگی از آبراه خلیج فارس، بنادر و جزایر ایران را در دید مستقیم و هدف موشکهای پیشرفته ساحل به دریا داشته و ایران را با بارش موشکهایش ناامن میکرد.
یک هفته است که اینجاییم، منطقهای نامشخص اکنون کامل به منطقه آگاهی و شناخت داریم چند بار با قایق تا وسط رودخانه رفتیم و مواضع روبرویی دشمن را دیدیم باید کل منطقه دشمن را ثبت و گرابندی کنیم حتی با آتشبارهای ارتش هم ارتباط داریم و باید شب عملیات از آنها هم گلوله بگیریم از بالای دکلهای توی نخلستان بچهها تمام مواضع ادوات و سنگرهای خط دشمن را دید زده و ثبت کردهاند.
شب هفتم بهمن رسیدیم هنوز نمیدانیم کدام منطقهایم، سنگرها قبلا توسط جهاد و مهندسی لشکر درست شده، داخل نخلستانی هستیم تمام منطقه آب و گلآلود است و جایی برای بیرون آمدن نیست و اینکه خیلی وضعیت خطرناکی است چراکه هم گلولههای توپ تنبل عراقی که هر لحظه به یک طرف نخلستان میخورد هم گرازهای وحشی که از صدای گلولهها ترسیده و هراسان حمله میکنند و خبر اینکه چند تن از بچهها را زخمی کردهاند نیز به گوش رسید.
بیسیم سنگرمان صدایش بلند شد و من را به سنگر فرماندهی احضار کردند بروم ببینم چه خبر است؟
بسیاری از گردانها و واحدهای عملیاتی لشکرها آمدهاند تمام نخلستان و سنگرها پر از نیرو شده بود هواپیماهای دشمن یک لحظه غیبت ندارند و صدای پدافندها خاموش نمیشود خدا کند بویی نبرده باشند چراکه دیروز بسیاری از بچههای مشهدی با ریزش بمبهای هواپیمایی بر روی سنگرهایشان شهید و زخمی شده بودند.
بمبهای هواپیمایی بمبهای خوشهای هستند که پس از رها شدن در هوا باز و تبدیل به چهل تیکه بمب کوچکتر میشد، وضعیت بسیار خطرناکی است اما برای بسیجیها اثری ندارد چراکه شهادت و زخمی شدن عادت شده است.
امروز چند نفر از بچههای منوجانی را دیدم، چند نفر بچههای نودژ و بجگان هم سنگرشان نزدیک ماست، غلامعلی حسینی، عیسی دستجردی، عیسی مرشدی، دادعباس مزوری و چند تن دیگر، عیسی دستجردی و چند تن از برادران چاهحسن «یکی از روستاهای منوجان» با قبضه خمپاره شصت روی کولشان میرفتند کمی بعد شنیدم اسحق بازمانده و موسی مزوری هم اینجا هستند اما هنوز موفق نشدم آن ها را ببینم.
نیرو و ادوات بسیار زیادی وارد شده به گمانم همین یکی دو شب عملیات شروع شود، ما اینجا در منطقه اروندکنار و روبهروی شهر فاو عراق هستیم، عملیات هم برای تصرف فاو است.
نهری که ما کنارش هستیم نهر بلامه است هر کدام نهرها نام جدایی دارند نیروهای گردانها کنار نهر علیشیر هستند و نهر خین هم مال ادوات ماست لشکرهای دیگر هم کنار نهرهای دیگرند به سالگرد پیروزی انقلاب نزدیک میشویم احتمالا همین شبها خبری میشود.
بسیجیها آماده و بیقرار عملیاتند....
یادداشت از جانباز دفاع مقدس
انتهای پیام/80006/ق40