به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، «جز لبخند چیزی نگفت» شاید نخستین عبارتی باشد که با شنیدن نام شهید حاج حسین خرازی به ذهن میرسد، عنوان کتابی از خاطرات کوتاه شهید که توسط یکی از همرزمان او در سال 82 به چاپ رسیده و تاکنون بیش از 38 بار تجدید چاپ شده است.
سال 80 که مقام معظم رهبری به اصفهان سفر کردند، نام پنج شهید را به عنوان شهدای شاخص اصفهان نام بردند که همان اشاره، جرقهای برای نیت سردار بنی لوحی در اهتمام به نوشتن خاطرات این شهدا میشود و کتاب «عبدالله» درباره شهید عبدالله میثمی، کتاب «بوی باران» برای شهید ردانی پور و چهار کتاب برای شهید خرازی نگاشته میشود که جمع تیراژ آنها تاکنون به 850 هزار نسخه رسیده است.
سردار سید علی بنی لوحی متولد سال 36 و از رزمندگانی است که از فروردین 58 با شهید خرازی در سپاه اصفهان آشنا میشود و این همراهی به گفته خودش تا لحظه شهادت ادامه مییابد، زمینه اولیه نوشتن کتاب برای او و قلم به دست شدنش پس از جنگ تحمیلی با ارشاد مقام معظم رهبری آغاز میشود تا سیره شهدا را برای مردم بازگو کند.
سردار بنی لوحی تاکنون چهار عنوان کتاب را پیرامون شخصیت و خاطرات شهید خرازی به رشته تحریر درآورده که «جز لبخند چیزی نگفت» یکی از آنهاست، کتابی که به زبان انگلیسی هم ترجمه شده و در فرازهایی تلاش دارد تنها ذرهای از سختی جنگ را، آنگونه که بود به نسلهای بعدی انقلاب یادآوری کند:
«وسط سنگر دراز کشید. از کنار پتویی که به در سنگر آویزان بود شعاع نور خورشید وارد سنگر میشد و به چهرهاش میتابید. حسین به پهلوی راست خوابید و سرش را روی کتف بدون دست قرار داد. حرف حسین به شهادت و عشق به آن کشیده شد.
- من در این عملیات شهید میشوم.
- اگر شهید شدی اسم بچهات را چی بگذارند؟
- مهدی...
... و این 20 ساعت قبل از پرواز بود!»
سردار بنی لوحی تأکید دارد که در چاپ کتابهایی که تاکنون پیرامون شهدا داشته است سعی کرده اختصار را رعایت کند و رنگ و لعاب صفحات را در نظر بگیرد تا خواننده لذت شیرینی خاطرات شهدا را به درستی درک کند، از همین کتاب « جز لبخند چیزی نگفت» یک سی دی هم با بیش از هزار عکس از شهید خرازی منتشر شده که 800 هزار نسخه از آن تکثیر شده است.
بیشتر خاطرات این کتاب یادآور همراهی خود نویسنده با فرمانده لشکر 14 امام حسین است و نخستین کسی است که خبر شهادت حاج حسین خرازی را به پشت جبهه میرساند، تغییر در رفتار حاج حسین در روزهای منتهی به شهادتش نقطه بارزی است که در یکی از خاطرات کتاب او هم یاد شده است: «آهی کشید. به سقف سنگر خیره شد و زیر لب چند بار نام مقدس حضرت مهدی روحی له الفداء را زمزمه کرد: " یادت میآید با بچههای چزابه، توی سوسنگرد دعای عهد میخواندیم؟ همه آنها رفتند پیش خدای خودشان، حالا وقت رفتنه. ماندن برای من هم کافیه."
این اولین باری نبود که به یاد یاران اوایل جنگ میافتاد. اما در این چند روز ، همان حسین همیشگی نبود . راه رفتن او هم انگار توی آسمان بود. هوایی شده بود.»
توصیف چندجملهای سردار بنی لوحی از شهید خرازی هم در این کلمات خلاصه میشود: «او کسی بود که تمام زندگی خود را وقف اسلام محمدی کرده بود، تمام وجودش گوش به فرمان ولی امر بود، مهمترین چیزی که در ایشان دیدم الهام گرفتن او از قرآن کریم بود به طوری که بسیاری از آیات کاربردی قرآن را حفظ بود و آنها را در لحظهلحظه زندگی به خصوص در صحنههای نبرد به کار میبرد، سادگی و دوری از تجمل، صداقت در گفتار و پاکدامنی از جمله ویژگیهای بارز ایشان بود.»
برخورد با نیروهای تحت امر شهید خرازی در کلام سردار بنی لوحی با جاذبه و دافعه داشتن شهید همراه است که شخصیت مکملی را برای ایشان به وجود آورده بود: « شهید خرازی اشداء علی الکفار و رحماء بینهم بود و سعی میکرد خادم رزمندگان باشد و با همان لبخند همیشگی و با مهر و محبت با رزمندگان برخورد داشتند ضمن اینکه در فرماندهی خودشان با جذبه و قدرت مثالزدنی، با کسی حساب شوخی نداشتند و با ابهت برخورد میکردند.»
از نظر سردار بنی لوحی شهدا از بابت شهادتش دستنیافتنی هستند اما در زندگی دنیاییشان میتوانند الگویی برای جوانان باشند، او معتقد است: «شهدا هم مثل مابقی مردم زندگی میکردند اما روی خودشان کارکرده بودند، شهید خرازی یکی یکدانه بود از این لحاظ که روی خود کار کرده و برای تهذیب نفسش تلاش کرده بود، و الا هر کسی میتواند به مقام شهدا برسد فقط نیازمند همت و تلاش خود افراد است، شهدا زحمت شهادت را کشیدند و از دنیا و مافیها گذشتند.»
«شور عاشقی» «خورشید شلمچه» و «هزار قله عشق» هم عناوین دیگری است که با یاد نام و خاطرات رزمندگی و فرماندهی شهید خرازی به چاپ رسیده و در مجموع بیش از 100 بار تجدید چاپ شده است، سردار بنی لوحی کتاب « از کرخه تا اروند» را هم در دست چاپ دارد و بیش از دو سال است که روی کتاب «خورشید مجنون» پیرامون خاطرات شهید حاج ابراهیم همت وقت گذاشته است.
انتهای پیام/چ