بخش دوم و پایانی
6-3. تقابل قرائت عامّه با روایت حفص از قرائت عاصم
در بررسی منابع تفسیری سده های نخست این معنا آشکار می شود که روایت حفص از قرائت عاصم در برخی نمونه ها با قرائت عامّه یا قرائت مردم (قراءه الناس) هماهنگ نیست. در این راستا پنج نمونه را ذکر می کنیم:
فرّاء در آیه 63 سوره انعام بیان می کند که قرائت اهل کوفه (لَئِنْ أنْجانا مِن هذه) است و در مصاحف اهل کوفه نیز به صورت «أ ن جِ ی ن ألف» نوشته شده است؛ یعنی باید الفِ پس از جیم را به اِماله خواند. سپس اشاره می کند، برخی از اهل کوفه آن را به الف (بدون اِماله) خوانده اند؛ اما قرائت مردم «أنْجَیْتَنا» است (فرّاء، 1400، ج1، ص338).
قرائت اوّل (با اِماله)، قرائت اعمش، حمزه، کسائی و خَلَف است. قرائت دوم (بدون اِماله)، تنها قرائت عاصم است و قرائت مردم، منطبق بر قرائت قاریان مکّه، مدینه، بصره و شام است (بنّاء، 1422، صص265-266). در اینجا می بینیم قرائت عاصم نه تنها با مصاحف سایر بوم ها که با مصاحف اهل کوفه نیز همخوانی ندارد (دانی، بی تا، ص107).
فرّاء در آیه 82 سوره قصص، پس از ذکر قرائت عامّه «لَخُسِفَ بنا» به قرائت شیبه بن نِصاح مدنی (130ق) و حسن بصری (110ق) به صورت «لَخَسَفَ» اشاره می کند و سپس قرائت ابن مسعود «لانْخُسِفَ» را تأییدی بر قرائت عامّه می داند (فرّاء، 1400، ج2، ص313)9 در این آیه حفص و یعقوب، «خَسَفَ» را به صورت معلوم خوانده اند (بنّاء، 1422، صص437-438) که خوانشِ مقابل قرائت عامّه است.
فرّاء قرائت عامّه در آیه 6 سوره صافّات را به صورت اضافه «زینه» به «الکواکب» ذکر می کند؛ سپس یادآور می شود مسروق (63 ق) از اصحاب ابن مسعود، آن را به صورت «بِزِینَه الْکَواکِبِ» خوانده؛ یعنی «الکواکب» را بدل از «زینه» قرار داده است (فرّاء، 1400، ج2، ص382). این خوانش، قرائت حفص، اعمش، حمزه و حسن بصری است (بنّاء، 1422، ص471) که غیر از قرائت عامّه است.
فرّاء همچنین در آیه 13 سوره احزاب، قرائت عوامّ را «لا مَقامَ لکم» به فتح میم ذکر می کند و سپس یادآوری می کند که ابوعبدالرحمان سُلَمی آن را به ضمّ میم می خواند (فرّاء، 1400، ج2، ص336). از میان راویان قرائات چهارده گانه فقط حفص این حرف را مضموم خوانده است (بنّاء، 1422، ص452).
در آیه 25 از سوره حج، سه قرائت نقل شده است: قرائت عامّه به صورت (الَّذِی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءٌ الْعاکِفُ فیهِ وَالْبادِ)، قرائت ابوالاسود دُؤَلی (69ق) به نصب «سواء» و رفع «العاکف» و قرائت سوم به نصب «سواء» و جرّ «العاکف» (نحاس، 1421، ج3، ص66)10 در میان راویان قرائت های چهارده گانه فقط حفص به قرائت دوم خوانده و خوانشِ بقیه قاریان منطبق بر قرائت عامّه است. این شواهد نشان می دهد که قرائت حفص همچون سایر قرائات مشهور گاه منطبق بر قرائت عامّه نیست و ازاین لحاظ مزیّتی بر سایر قرائات مشهور ندارد. حال به تحقیق این مطلب در مَجاز القرآن ابوعبیده می پردازیم.
7- قرائت/قرائت های قرآن در مَجاز القرآن ابوعبیده
پیش از این گفته شد که ابوعبیده در منابع با نام قاری شناخته نیست؛ بلکه با توجّه به تقدّم زمانی و عمرِ طولانی او می توان به گزارش های غیرمستقیمی از تداول و رواج قرائات در زمان حیاتش (سده دوم هجری) پی برد. او در برخی از نمونه ها به وجود دو یا سه قرائت در یک حرف اشاره می کند؛ گاه آنها را گویش های مختلف زبان (لغتان/لغات) می نامد، گاه به صرف نقل اکتفا می کند و گاه خوانشی را به بوته نقد می گذارد و رد می کند؛ اما در برخی حروف، تنها یک خوانش را نقل می کند، این خوانش گاه منطبق بر روایت حفص از قرائت عاصم هست و گاه نیست. ما هم بر این اساس گزارش های ابوعبیده را در دو دسته «حروف دو/چند خوانشی» و «حروف تک خوانشی» و دسته دوم را در دو گروه حروف تک خوانشی منطبق بر قرائت حفص و غیرمنطبق بر آن ارائه می کنیم.
7-1. حروف دو/چندخوانشی در مَجاز القرآن
ابوعبیده در اثر خود به برخی از اختلاف خوانش های معروف اشاره می کند که برخی از آنها را فهرست می کنیم: «نُنْسِها» و «نَنْسَأها» (بقره: 106) (ابوعبیده، 1390، ج1، ص49)، «نُنْشِزُها» و «نُنْشِرُها» (بقره: 259) (ج1، ص80)، «فَصُرْهُنَّ» و «فَصِرْهُنَّ» (بقره: 260) (ج1، ص80)، «دارَسْتَ» و «دَرَسْتَ» (انعام: 105) (ج1، ص203)، «مُرْدِفینَ» و «مُرْدَفینَ» (انفال: 9) (ج1، ص241)، «تَبْلو» و «تَتْلو» (یونس:30) (ج1، ص278)، «بادِیَ الرَّأیِ» و «بادِئَ الرَّأیِ» (هود: 27) (ج1، ص287)، «مَجْراها» و «مُجْراها» (هود: 41) (ج1، ص289)، «حَمِئَه» و «حامِیَه» (کهف: 86) (ج1، ص413)، «دَکَّاءَ» و «دَکًّا» (کهف: 98) (ج1، صص415-416)، «سِخْرِیًّا» و «سُخْرِیًّا» (مؤمنون: 110 و ص63) (ج2، ص62 و187)، «قِرْنَ» و «قَرْنَ» (احزاب: 33) (ج2، ص137)، «المُخْلَصینَ» و «المُخْلِصینَ» (ص: 83) (ج2، ص187)، «یَصِدُّونَ» و «یَصُدُّونَ» (زخرف: 57) (ج2، ص205)، «فَتَبَیَّنُوا» و «فَتَثَبَّتُوا» (حجرات: 6) (ج1، ص13)، «لا یَلِتْکُم» و «لا یَألِتْکُم» (حجرات: 14) (ج2، ص221)، «بِضَنینٍ» و «بِظَنینٍ» (تکویر: 24) (ج2، ص288)، نصب و جرّ «الأرحام» در آیه اوّل سوره نساء (ج1، ص113) و نصب و جرّ «أرْجُلکم» در آیه 6 سوره مائده (ج1، ص155).
ابوعبیده در برخی حروف اشاره می کند که اختلافِ خوانش به خاطر تفاوت گویش (لغه)11 ایجاد شده است؛ مثلاً در آیه 54 سوره حِجر به قرائت اهل مدینه اشاره می کند که «تُبَشِّرونِ» را که در حالت رفع است، به کسر نون خوانده اند؛ زیرا در لغتِ اهل مدینه اگر فعلی از امثله خمسه به یاء متکلّم متصل شود، الزامی به الحاق نون وقایه نیست؛ امّا از ابوعمرو بن العلاء بصری نقل می کند که حتماً باید در این آیه «تُبَشِّرونَ» را به فتح نون خواند؛ زیرا اگر بنا بر اتّصال به یاء متکلّم بود، باید بین فعل و ضمیر نون وقایه می آمد (ج1، ص13و352).
برخی از دیگر نمونه های تفاوت گویش که ابوعبیده به آن اشاره کرده از قرار زیر است: «لا یَحْزُنْک» و «لا یُحْزِنک» (مائده:41 ) (ج1، ص166)، «فَأسْرِ بأهْلِک» و «فَاسْرِ بأهْلِک» (هود: 81) (ج1، ص295) و «فَیُسْحِتَکُم» و «فَیَسْحَتَکُم» (طه: 61) (ج2، صص20-21).
ابوعبیده در نمونه های معدود قرائتی را به جهت ناشناخته بودن در زبان عربی یا هماهنگ نبودن با «قراءه السنَّه» رد می کند، مثلاً در آیه 23 سوره یوسف، سخنی از ابوعمرو بن العلاء در پاسخ فردی که از او درباره خوانش «هِئْتُ»12 پرسیده بود، نقل می کند که پس از باطل خواندن آن به او گفته بود: این خندق13 را بگیر تا به یمن برسی، بنگر آیا کسی از عرب «هِئْتُ» را می شناسد؟! (ج1، صص305-306). یا آنکه ضمن اشاره به خوانش «أصحابُ لَیْکَه» (شعراء:176 و ص: 13) که خوانش قاریان حجاز و شام است (بنّاء، 1422، ص423)، گفته است که آنان معنای «لَیْکَه» را نمی دانستند (ج2، ص178). ابوعبیده همچنین خوانش «کأیِّنْ» (آل عمران: 146 و حج: 45) را «قراءه السنَّه»14 دانسته و تلویحاً قرائت ابن کثیر مکی و ابوجعفر مدنی «کائِنْ» (بنّاء، 1422، ص229) را رد کرده است (ج2، ص52).
برای نکته پایانی در این بخش باید یادآور شد که ابوعبیده در برخی حروف، به قرائات شاذ نیز اشاره کرده است. مثلاً در مواضع متعدّدی از کتاب خود (ج1، صص14، 99 و313)، قرائت ابن عباس (ابن جِنّی، 1419، ج2، صص15-16) «بعدَ أمَهٍ» (یوسف: 45) به معنای نسیان و فراموشی را ذکر کرده است. برخی از قرائت های شاذ که ابوعبیده در مَجاز القرآن نقل کرده است، عبارتند از: «قد شَعَفَها حُبًّا» (یوسف:30) (ج1، ص308)، «بغیر عُمُدٍ تَرَوْنَها» (رعد: 2) (ج1، ص320)، «یَنْقاضَّ» (کهف:77) (ج1، ص411)، «صَوافٍ» (حج:36) (ج2، ص50) و «یَدَعُ الیَتیمَ» (ماعون: 2) (ج2، صص231و313).
7-2. حروف تک خوانشی در مَجاز القرآن
ما ازاین رو به نحو نسبتاً تفصیلی به حروف دو یا چندخوانشی و حتّی قرائت های شاذ در اثر ابوعبیده پرداختیم که اگر در بررسی این اثر با نمونه هایی مواجه شدیم که به رغم اختلاف قرائت در آن، ابوعبیده تنها یک خوانش از آن را ارائه کرد، نشانی بر این باشد که قرائت عامّه مردم منطبق بر آن بوده است. دراین راستا ابتدا نمونه هایی که تک خوانشِ گزارش شده منطبق بر قرائت حفص است، را بررسی می کنیم و سپس به نمونه هایی که منطبق بر این قرائت نیست می پردازیم.
7-2-1. حروف تک خوانشی منطبق بر قرائت حفص در مَجاز القرآن
اوّلین نمونه جالبی که ازاین دست در مَجاز القرآن برخورد می کنیم، ذکر قرائت «مالکِ یوم الدین» (الفاتحه: 4) و ذکرنکردن قرائت «مَلِک» است15این درحالی است که ابوعبیده قرائت شاذّ نصب «مالک»16 را ذکر کرده است (ج1، صص22-23).
او در آیه 229 سوره بقره در معنای (إلاّ أنْ یَخافا أنْ لا یُقیما حُدودَ الله)، معادل «إلاّ أن یُوقِنا» را می گذارد (ج1، ص74) که به روشنی با خوانش «إلاّ أن یُخافا»17 ناهمساز است. یا در آیه 17 سوره صافّات تأکید می کند که واو، متحرّک و عاطفه بوده و بر سرِ آن همزه استفهام آمده است، نه «أوْ» (ج2، ص168) که قاریان شام و مدینه به جز وَرْش بدان خوانده اند (ابن مهران، بی تا، ص115).
فهرستی از خوانش های دیگری که ابوعبیده در مَجاز القرآن به آن اشاره نکرده و منطبق بر قرائت حفص نیستند، از قرار زیر است:
«وما یُخادِعونَ إلاّ أنْفُسَهُم» (بقره: 9) (ج1، ص31)، «فأزالَهُما» (بقره: 36) (ج1، ص38)، «رَؤُفٌ» (بقره: 143) (ج1، صص 59 و270)، «فَآذِنوا» (بقره: 279) (ج1، ص83)، «تَسَّوَّی» و «تَسَوَّی» (نساء: 42) (ج1، ص128)، «تَلُوا» (نساء: 135) (ج1، ص141)، «اسْتُحِقَّ علیهم الأوْلَیَانِ/الأوَّلینَ» (مائده: 107) (ج1، ص181)، «غَیَاباتِ الجُبِّ» (یوسف: 10) (ج1، ص302)، «تَزْوَرُّ» و «تَزَّاوَرُ» (کهف: 17) (ج1، ص395)، «زاکِیَه» (کهف: 74) (ج1، ص410)، «خَراجًا» (مؤمنون: 72) (ج2، ص61)، «أرْجِئْهُ» (شعراء: 36) (ج2، ص85)، «مُعَجِّزینَ» (سبأ: 5) (ج2، ص142) و «بَعِّدْ بینَ أسفارِنا» (سبأ: 19) (ج2، ص147).
7-2-2. حروف تک خوانشی غیرمنطبق بر قرائت حفص در مَجاز القرآن
درگزارش های ابوعبیده حروفی به چشم می خورد که منطبق بر قرائت حفص نیست. خوانشِ حفص در این نمونه ها یا منحصر به خود او یا منحصر به قاریان کوفه است و یا از قاریانِ سایر بوم ها نیز کسانی بدان خوانش خوانده اند. اکنون این نمونه ها را برهمین اساس ارائه می کنیم.
ابوعبیده در آیه 57 سوره اعراف، «نُشُرًا» را به معنای بادهایی که از هر سو و ناحیه می وزند، تفسیر کرده (ج1، ص217) و در آیه 48 سوره فرقان «نَشْرًا» را مصدر و به معنای حیات و زندگی گرفته است (ج2، ص76)؛ امّا در هیچ کدام به قرائت عاصم که «بُشْرًا» است (دانی، 1406، ص110) اشاره نمی کند. همچنین او در آیه 25 سوره مریم، دو شاهد شعری می آورد که در آنها فعلی از باب تفاعُل در معنای باب اِفعال به کار رفته است، تا برای کاربست «تَساقَطْ» (به تخفیف سین یا تشدید آن) در معنای «تُسْقِط» در ادب عربی شاهدی اقامه کرده باشد (ج2، صص5-6)؛ امّا حفص تنها کسی است که این حرف را در باب مُفاعله و به صورت «تُساقِطْ» خوانده است (بنّاء، 1422، ص377).
ابوعبیده با استناد به جمع تاجِر و صاحِب به صورت تَجْر و صَحْب، «رَجْلِک» در آیه 64 سوره اِسراء را جمع راجِل به معنای پیاده ذکر می کند (ج1، ص384)؛ امّا حفص از این قیاس پیروی نکرده و این حرف را به صورت «رَجِلِک» خوانده و با بقیه قاریان مخالفت کرده است (بنّاء، 1422، ص359). اتّفاق مشابهی در حرف «کِسْفًا مِنَ السماءِ» (سبأ: 9) رخ داده که حفص آن را به صورت «کِسَفًا» خوانده است (ابوعبیده، 1390، ج2، ص142؛ بنّاء، 1422، ص458). دو نمونه دیگر از انفرادات حفص (بنّاء، 1422، صص452و556) که ابوعبیده خوانشِ مقابل آن را در کتاب خود ذکر کرده، ضمّ میم در «لا مُقامَ لکم» (احزاب: 13) و نصب «نَزّاعه» (معارج: 16) است (رک: ج2، صص134و247).
در برخی حروف، خوانشِ حفص مانند سایر قاریان کوفه است؛ امّا با خوانشِ قاریان سایر بوم ها مخالفت دارد و ابوعبیده نیز تنها همان خوانشِ مخالف کوفیان را گزارش کرده است. این حروف عبارتند از: «کَفَلَها» (آل عمران: 37) بدون تشدید فاء (ج1، ص91 و ج2، صص19و181)، «عاقَدَتْ» (نساء: 33) (ج1، ص125)، «وجاعِلُ اللَّیْلِ سَکَنًا» (انعام: 96) (ج1، ص201) و رفع «سَواء» (جاثیه: 21) (ج2، ص210).18
امّا حروفی وجود دارد که منحصر در خوانشِ حفص یا بوم کوفه نیست؛ بلکه قاریانی از سایر بوم ها نیز بدان صورت خوانده اند. مثلاً ابوعبیده در آیه 125 سوره آل عمران، «مُسَوَّمینَ» را به صورت اسم مفعول تفسیر کرده و اشاره ای به قرائت عاصم و قاریان مکّه و بصره که به صورت اسم فاعل خوانده اند (بنّاء، 1422، ص228)، نکرده است (ج1، ص103). او همچنین در آیه (وما کان لِنَبیٍّ أنْ یُغَلَّ) (آل عمران: 161) اشاره ای به قرائت عاصم، ابن کثیر و ابوعمرو که این حرف را به صورت معلوم خوانده اند (بنّاء، 1422ق، ص231) نداشته است (ج1، ص107). اهمّیت دو حرف اخیر در آن است که ابوعبیده در این گزارش حتّی تحت تأثیر خوانشِ مهم ترین استاد بصری خود، ابوعمرو ابن العلاء که خود از قاریان مکّی تعلیم گرفته (ابن مجاهد، 1428، صص57-58)، نبوده است.
ابوعبیده در مواضع متعدّدی، خوانشِ ابن کثیر و ابوعمرو (دانی، 1406، ص159) در آیه 20 سوره مؤمنون را شاهدی برای باء زائده در قرآن مطرح می کند و هیچ اشاره ای به خوانشِ دیگران ندارد (ج1، ص11 و ج2، صص48و56). مشابه همین امر در زائده خواندن «ما» به تبعِ مخفّفه خواندنِ آن در عبارت «لَما» در آیات 32 از سوره یس و 4 از سوره طارق رخ داده است (ج2، صص160و294)، با این تفاوت که گستره کسانی که همچون عاصم «لَمَّا» را به تشدید خوانده اند، محدودتر است (بنّاء، 1422، صص467 و579).
نمونه هایی از خوانش های پذیرفته شده مکّیان و بصریان که ابوعبیده خوانشِ مخالف آنان را ذکر نکرده است: «فَرُهُنٌ مَقْبوضَه»19 (بقره: 283) (ج1، ص84)، «لَتَخِذْتَ»20 (کهف: 77) (ج1، ص411) و «أحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ»21 (سجده: 7) (ج1، ص338 و ج2، صص130-131).
8- انطباق قرائت عامّه بر قرائت حفص از دیدگاه قرآن پژوهان امامی معاصر
گزارش های ابوعبیده و نیز پی جویی «قراءه العامّه» و تعابیر نظیر آن در کتب فرّاء، اخفش و نحّاس به روشنی نشان داد که قرائت عامّه در سده های نخست لزوماً با قرائت حفص و بالتبع قرائت کنونی مسلمانان در شرق جهان اسلام همخوانی ندارد. باوجود این، برخی قرآن پژوهان امامی معاصر با تأکید بر بناکردن قرائات بر اجتهاد قاریان (معرفت، 1428، ج1، صص241، 244، 250، 276 و282)، تنها قرائتی را معتبر می دانند که با نصّ متواتر در نزد مسلمانان موافقت داشته است و جمهور مسلمانان از صدر اول تاکنون بدان خوانده باشند (همان، ج1، صص359-360 و367). از نظر آنان این ویژگی ها تنها در قرائت حفص وجود دارد (همان، ج1، صص326، 367، 383 و388) و آن همان قرائتی است که عامّه مسلمانان در تمام ادوار و اعصار و در تمام بلاد و امصار، قرآن را بدان خوانده اند (همان، ج1، ص393).22
در این دیدگاه دو ادّعای مهم وجود دارد که باید آن را بررسی کنیم: بناکردن قرائات بر اجتهاد قاریان و فراگیر بودن قرائت حفص از صدر اوّل تاکنون در تمام بلاد اسلامی.
درباره مسئله اوّل باید گفت درست است که هر قاری از مجموع قرائت های شنیده از استادانش در کنار رسم مصحف گاه با تکیه بر نیکویی های لغوی و نحوی، حروفی را گزینش می کند که مجموع آنها قرائت منتسب به او را تشکیل می دهد؛ امّا این انتخاب ها همه در دایره قرائت هایی است که دست کم ادّعا می شده از رسول خدا (ص) به او رسیده است (پاکتچی، 1394، ص200) و هرگز در میان قاریانِ قرائات مشهور اجتهاد وجود نداشته است. به این معنا که خوانشی ارائه شود که پایه نقلی از پیامبر (ص) نداشته باشد. در کنار شعار محوری «القراءه سنّه» که پذیرفته شده صحابه و تابعین بوده است (دانی، 1426، صص39-40)، کلمات خود این قاریان در این خصوص تأمل برانگیز است.
ابن مسعود در ردّ قرائت «هِئْتُ» و تأکید بر قرائت «هَیْتَ» (یوسف: 23) گفته بود: ما این حرف را همان گونه می خوانیم که یاد گرفته ایم (ابوداوود، بی تا، ج4، ص38). سخن مشابهی را شِبْل بن عَبّاد (ح160ق) از دو قاری بنام مکّه، ابن کثیر (120ق) و ابن محیصن (123ق)، در نحوه خوانش برخی نمونه های التقاء ساکنین23 نقل می کند که با وجود سماع از پیشینیان جایی برای نحو نیست (دانی، 1426، ص41). از ابوعمرو بن العلاء نیز نقل شده است که اگر این پرهیز وجود نداشت که قرآن را جُز به همان صورت که خوانده شده است، باید خواند، همانا برخی حروف را به صورتی دیگر می خواند (دانی،1426، ص41). همو در ردّ قرائت منسوب به عایشه در حرف «تَلَقَّوْنَهُ» (نور:15) به هارون بن موسی اعور (ح200ق) می گوید که ما قبل از تولّد تو، این حرف را شنیده بوده ایم؛ ولی بدان اخذ نمی کنیم (ابوشامه، 1406، صص180-181). نافع مدنی در ردّ خوانشِ عراقی «یَقْضِ الحقَّ» (انعام: 57) آنان را به قیاس در قرآن متّهم کرد (دانی، 1426، ص42) و مالک بن اَنَس، امام اهل مدینه، در پاسخ به این سؤال که چرا «لی» در آیه 23 سوره ص مبنی بر سکون خوانده شده24 ؛ امّا در آیۀ 6 سوره کافرون به فتح قرائت شده، گفته قرائت سنّتی است که از افواه گرفته می شود و جایی برای «ابتداع» نیست (دانی، 1426، ص42). همو قرائت اهل مدینه و به طور خاص، قرائت نافع را «سنّت» می داند (ابن جزری، 1351، ج2، صص331-332) و فرّاء کوفی نیز بر همین پایه از خوانش «لا تَعْدوا فی السَّبْتِ» (نساء: 154) عدول کرد و به خوانش مدنیان (بنّاء، 1422، صص247-248) که «لا تَعَدُّوا» بود، گروید؛ زیرا معتقد بود که این خوانش، خوانشِ پیامبر (ص) است (ابن جزری، 1351، ج2، ص371).
برای یک نمونه از غیرقاریان سبعه نیز باید به سخنی از ابوالزِّناد (131ق) اشاره کرد که هیچ کس در «سنّت» اَقرأ از ابوجعفر مدنی نیست (ابن مهران، 1427، ص6).
این پایه از تأکید بر توقیفی بودن قرائت و پرهیز از «ابتداع» در آن که در کلمات قاریان مشهور و بزرگان سده های نخست وجود دارد و بخشی از آن در کتاب جامع البیان دانی (1426، صص37-42) منعکس شده است، نشان می دهد که گزینش های قاریانِ مشهور همه در محدوده قرائاتی بوده است که از سوی پیامبر (ص) بدانان رسیده بود. امّا درباره فراگیربودن روایت حفص از قرائت عاصم باید گفت قرائت عاصم حتّی در خود بوم کوفه پس از مرگ او رواج چندانی نیافت؛ زیرا ابوبکر بن عیّاش که شناخته ترین راویِ قرائت او بود، به سادگی پذیرای آموزشِ آن به دیگران نمی شد و به همین جهت غالب کوفیان به قرائت حمزه که از شاگردان اعمش و از پیروان قرائت ابن مسعود بود، گرویدند و این وضعیت دست کم تا زمان ابن مجاهد ادامه داشته است (ابن مجاهد، 1428، ص46).
جدا از بوم های پنج گانه مکّه، مدینه، کوفه، بصره و شام که هرکدام مطابق قرائتِ امام خود می خواندند (ابن مجاهد، 1428، صص23و61)، می توان از قرائت های بومی ضحاک بن مزاحم (105ق)، علباء بن أحمر یَشکُری (130ق)، خارجه بن مصعب سرخسی (168ق) و یحیی بن صَبیح (پایان سده دوم) یاد کرد که اندک زمانی در شهرهای مختلف خراسان رواج داشته است (پاکتچی، 1394، صص197-199).
جالب ترین گزارش از قرائات متداول در قرن چهارم را می توان در سخنان ابوعبدالله مَقْدِسی (ح 381ق)، جغرافی دان و جهانگرد معروف این سده، بازجُست که آنها را در چهار دسته حروف اهل حجاز (قرائت های نافع، ابن کثیر، ابوجعفر و شیبه بن نِصاح)، حروف اهل عراق (عاصم، ابوعمرو، حمزه و کسائی)، قرائت اهل شام (قرائت ابن عامر) و حروف خاص (قرائت اعمش، قرائت یعقوب، اختیار ابوعبید قاسم بن سَلاّم و اختیار ابوحاتم سجستانی) دسته بندی می کند (مقدسی، 1411، ص39) و به طور نمونه گزارش می کند که در منطقه جبال ایران،25 قرآن را به اختیار ابوعبید و ابوحاتم می خواندند (مقدسی، 1411، ص395). ابن مهران نیز از شیخ خود نقل می کند که در حومه بغداد در این سده جز به اختیار خَلَف خوانده نمی شد (ابن مهران، 1427، ص40).
ابن جزری پس از گزارش رواج قرائت یعقوب در بصره پس از مرگ ابوعمرو، از ابن اشته اصفهانی (360ق) و طاهر بن غلبون (399ق) نقل می کند که امام مسجد بصره به قرائت یعقوب نماز می گُزارد (ابن جزری، بی تا، ج1، صص43 و186). او همچنین گزارش می کند که با رواج روزافزون قرائت ابوعمرو در شام، از حدود سال 500 ق قرائت ابن عامر منسوخ شد و در زمانِ خود او (یعنی قرن نهم هجری) به جز شام، مردمان حجاز، یمن و مصر همه یک سر به قرائت ابوعمرو بودند (ابن جزری، 1351، ج1، صص292و424-425).
شاهد دیگری که می توان بر فراگیرنبودن روایت حفص از قرائت عاصم در دوره های متقدّم و میانه اقامه کرد، ترجمه های قرآن کریم در این سده ها است. به روشنی می توان نمونه هایی را یافت که در آن روایت حفص از قرائت عاصم اساساً در ترجمه قرآن کریم مدّنظر نبوده و قرائت های دیگر مبنای ترجمه قرار گرفته است (رک: پاکتچی، 1392، صص305-310).
هم اکنون نیز اگرچه در شرق جهان اسلام قرآن به روایت حفص از قرائت عاصم خوانده می شود، در غرب جهان اسلام یعنی کشورهای شمال و غرب آفریقا قرآن به روایت قالون و وَرْش از قرائت نافع خوانده می شود و حتّی مصاحف بر اساس این قرائت چاپ می شود؛ بنابراین این ادّعا که قرآن کریم در تمام اعصار و امصار به روایت حفص از قرائت عاصم خوانده می شده است (معرفت، 1428، ج1، ص393)، به هیچ وجه با شواهد تاریخی و بیرونی تأیید نمی شود.
9- نقش «قرائت عامّه» در ترجیح قرائت
از خلال مطالب گفته شده در این مقاله، معلوم شد که هیچ یک از قرائات مشهور، «ابتداع» قاریانِ آن نیست؛ بلکه هر قاری بدون آنکه ضبط مشروحی ارائه کند، قرائات مشخّصی را از اساتید خود از پیامبر (ص) دریافت کرده است. سپس در مقام گزینش بین آنها به صورت حرف به حرف برآمده و در این گزینش بر پاره ای مرجِّحات از رسم مصحف و اصول لغت و نحو تکیه کرده است. براین پایه نمی توان هیچ یک از قرائات مشهور را به نحو مطلق همان خوانشِ پیامبر (ص) دانست. شاید سرّ اینکه شیخ طوسی، بزرگ امامیه در قرن پنجم، بیان می دارد که بزرگان مذهب کراهت داشتند که انسان تنها بر یک قرائت تداوم داشته باشد (طوسی، بی تا، ج1، ص7)، این نکته باشد. ازاین رو در مقام ترجیح قرائت می باید هر حرفی از حروف قرآن که در قرائات مشهور به اختلاف خوانده شده است، جداگانه بررسی و مطالعه شود. در کنار مرجِّحاتی همچون موافقت بیشینه با رسم مصحف، موافقت با گویش عربی ای که قرآن بدان نازل شده است (مکّی بن ابی طالب، بی تا، ص51) و روایت معتبر از ائمّه اهل بیت (ع) می توان «موافقت با قرائت عامّه» را همچون یک مرجِّح جدّی مطرح کرد. باید توجّه داشت این ملاک که توجّه مفسّران و قرآن پژوهان اقدم همچون فرّاء، اخفش و نحّاس را جلب کرده، غیر از «اجماع قرّاء» (مکّی ابن ابی طالب، 1432، صص33، 162، 167، جاهای مختلف) یا «موافقت اکثر قرّاء» (مکّی ابن ابی طالب، 1432، صص152، 161، 176، جاهای مختلف) است و قرآن پژوهان دیگر همچون ابوعبید (224ق) (اندرابی، 1407، صص142و145)26 یا مکیّ بن ابی طالب (437ق) آن را مستند کردند. بهترین شاهد بر این مطلب آن است که مکّی بن ابی طالب در مواضع متعدّدی «قرائت عامّه» را در کنار «اجماع قرّاء» همچون مرجِّح یک خوانش ذکر می کند (مکّی بن ابی طالب، 1432، صص150، 171، 186 و191-192). براین پایه مراد از «قرائت عامّه»، خوانشی است که عموم مسلمانان و نه لزوماً ائمّه قرائات بدان می خواندند. ذکر یک نمونه در این جهت سودمند است: فردی از ابوعمرو بن العلاء پرسید که حرف «لا یعذّب» (فجر: 25) را چگونه می خواند، وقتی با پاسخ خوانش به لفظ معلوم او مواجه شد، گفت: چگونه چنین می خوانی، درحالی که از پیامبر (ص) نقل شده است که ایشان به لفظ مجهول می خواندند؟ ابوعمرو پاسخ داد: اگر از کسی می شنیدم که بگوید از پیامبر (ص) شنیده ام که چنین می خواند، از او قبول نمی کردم؛ زیرا من خوانشِ واحد شاذّی که خلاف خوانشِ عامّه باشد را در مقام اتّهام قرار می دهم (زرقانی، بی تا، ج1، ص445).
نتیجه
در این مقاله تعابیر «قرائت عامّه»، «قرائت عوامّ» و «قرائت مردم (الناس)» را در نزد مفسّران متقدم همچون فرّاء، اخفش و نحّاس بررسی کردیم و دیدیم که آنچه با نام قرائت عامّه از آن یاد می شود، گاه منطبق بر روایت حفص از قرائت عاصم نیست. همچنین در بررسی مَجاز القرآن اثر ابوعبیده که بازتابی مهم از فضای قرآن پژوهی قرن دوم است، مشاهده کردیم که اگرچه او در برخی نمونه ها به وجود دو یا سه قرائت در یک حرف اشاره می کند؛ امّا در برخی نمونه های دیگر تنها یک قرائت را نقل می کند که این تک خوانش ارائه شده گاه منطبق بر قرائت حفص نیست.
براین اساس اوّلاً مراد از «قرائت عامّه» و تعابیر نظیر آن، خوانشی است که عموم مردم و نه لزوماً ائمّه قرائات بدان می خواندند و ثانیاً با توجّه به انطباق نداشتن کامل نمونه های گزارش شده با نام قرائت عامّه در کتب تفسیر و قرائت بر هریک از قرائات مشهور می باید، این مرجِّح (قرائت عامّه) را همچون مرجِّحات دیگر در هر حرف یا حروف اختلاف برانگیز قرآن به صورت جداگانه بررسی کرد.
پی نوشت ها:
9- حسینی و ایروانی در دو موضع به اشتباه قرائت عامّه در این آیه را- برخلاف عبارت فرّاء- «لَخَسَفَ» ذکر کرده است و ادّعای خود را بر آن بنا کرده اند که صحیح نیست (رک: حسینی و ایروانی، 1394، صص171و176-177).
10- در صورت مرفوع بودن «سواء» و «العاکف» (قرائت عامّه)، «سواء» خبر مقدّم، «العاکف» مبتدای موخّر و جمله اسمیه حاصله حال از ضمیر مفعولی در «جعلناهُ» خواهد بود. در صورت منصوب بودن «سواء»، این کلمه حال مفرد از ضمیر مفعولی مزبور است. در این حالت اگر «العاکف» مرفوع باشد، فاعل «سَواء» و اگر مجرور باشد، بدل از «الناس» خواهد بود.
11- گویش (dialect)، گونه زبانی منطقه ای یا اجتماعی از یک زبان است که با برخی واژگان، ساختارهای دستوری خاص و البتّه تلفّظ متفاوت، از گویش های دیگر آن زبان متمایز می شود؛ امّا لهجه (accent) به جنبه هایی از تلفّظ اشاره دارد که نشان می دهد یک گویشور از نظر محلّی یا اجتماعی به چه مکان یا طبقه ای تعلّق دارد. از نظر زبان شناسی، هیچ گویشوری حتّی اگر با زبانِ معیار صحبت کند بدون لهجه نیست (crystal, 2008, p.3&142). اصطلاح «لغه» در ادبیات عربی ناظر به «گویش» است مانند لغت حجاز، لغت بنی تمیم، لغت هذیل و مانند آن.
12- قرائت هشام بن عمّار (245ق) راوی عبدالله بن عامر، او این حرف را به دو صورت «هِئْتَ» و «هِئْتُ» خوانده است (دانی، 1406، ص128).
13- منظور خندق کِسری یا خندق شاپور است که به دستور انوشیروان برای جلوگیری از حمله اعراب به سواد عراق، از هیت تا کاظمیه بغداد و از آنجا تا دریا (؟) حفر شده بود و در دوره اسلامی نیز چندین بار گسترش یافت (یاقوت، 1399، ج2، ص392؛ ابوعبیده، 1390، ج1، صص306-307).
14- در نسخه چاپی «قراءه السته» درج شده که تصحیف است.
15-حتّی اگر احتمال دهیم مرادِ ابوعبیده «مَلِک» بوده که بعدها نُسّاخ الف را پس از میم افزوده اند، باز ابوعبیده در این حرف به اختلاف خوانش اشاره نکرده است.
16- قرائت محمد بن عبدالرحمان بن سَمَیْفَع یمانی (درگذشته در نیمه اول قرن دوم هجری)، (قرطبی، 1372، ج1، ص139).
17- قرائت اعمش، حمزه، یعقوب و ابوجعفر (بنّاء، 1422، ص204).
18- کوفیان این حروف را به ترتیب به صورت زیر خوانده اند: «کَفَّلَها» (بنّاء، 1422، ص222)، «عَقَدَتْ» (ص240)، «وجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا» (ص270) و نصب «سَواء» (ص502). البتّه در حرف اخیر ابوبکر بن عیّاش مانند قاریان سایر بوم ها به رفع «سَواء» خوانده است.
19- رک: بنّاء، 1422، ص214.
20- رک: بنّاء، 1422، ص371.
21- در این حرف کوفیون، نافع مدنی و حسن بصری به صورت «خَلَقَهُ» و بقیه به صورت «خَلْقَهُ» خوانده اند (بنّاء، 1422، ص449).
22- برخی از این قرآن پژوهان پا را فراتر گذاشته، روایت حفص را قرائت شیعیِ خالص خوانده اند (معرفت، 1428، ج1، ص334) که با عثمانی بودن ابوعبدالرحمان سُلَمی و عاصم که در اثنای مقاله ذکر شد، همخوانی ندارد.
23- رک: ابن جزری، بی تا، ج2، ص225.
24- تنها حفص و هشام بن عمّار، این حرف را به فتح یاء خوانده اند که البتّه خوانشِ بناء بر سکون از هشام هم روایت شده است (بنّاء، 1422، ص477).
25- اقلیم جبال در کتاب مَقدِسی شامل ری، دماوند، کرج، قم، کاشان، اصفهان، همدان، نهاوند، کرمانشاهان، صیمره، دینَوَر، شهرزور و قصران می شود (مقدسی، 1411، صص384-385).
26- در نسخه چاپی، «أکثرها من القراءه أصلاً» (ص145) درج شده که تصحیف است؛ زیرا به موجب نقل معنای اندرابی از این عبارتِ ابوعبید در صفحه 142، این کلمه باید «القَرَأه» (جمع قاری) باشد.
مراجع
قرآن کریم.
آل یاسین، محمدحسین (1400ق)، الدراسات اللغویه عند العرب إلینهایه القرن الثالث، بیروت: دارمکتبهالحیاه.
ابن ابیداوود، عبدالله بن سلیمان (1355ق)، کتاب المصاحف، به کوشش آرتور جفری، مصر: المطبعه الرحمانیه.
ابن انباری، عبدالرحمان بن محمد (1418ق)، نُزهه الألِبّاء، قاهره: دارالفکر العربی.
ابن جزری، محمد بن محمد (بی تا)، النشر فی القراءات العشر، به کوشش علی محمد الضباع، بیروت: دارالکتب العلمیه.
--- (1350 ق)، مُنجِد المُقرئین و مُرشد الطالبین، قاهره: مکتبه القدسی.
ابن جزری (1351ق)، غایه النهایه، به کوشش برگشترسر، قاهره: مکتبه المتنبّی.
ابن جِنّی، عثمان (1419ق)، المحتسب، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه.
ابن حَجَر، احمد بن علی (1415ق)، تهذیب التهذیب، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه.
ابن عبدالبرّ، یوسف بن عبدالله (1412ق)، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت: دارالجیل.
ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم (1407ق)، المعارف، بیروت: دارالکتب العلمیه.
ابن مجاهد، احمد بن موسی (1428ق)، کتاب السبعه، به کوشش جمال الدین شرف، طنطا: دار الصحابه.
ابن مهران، احمد بن حسین (بی تا)، الغایه فی القراءات العشر، به کوشش جمال الدین شرف، طنطا: دار الصحابه.
--- (1427ق)، المبسوط فی القراءات العشر، به کوشش جمال الدین شرف، طنطا: دار الصحابه.
ابن ندیم، محمد بن اسحاق (1350ش)، الفهرست، به کوشش رضا تجدّد، تهران.
ابوداوود، سلیمان بن اشعث (بی تا)، سنن، به کوشش محمد محی الدین عبدالحمید، بی جا: دار إحیاء السنه النبویه.
ابوعبیده، مَعمَر بن مُثَنَّی (1390ق)، مَجاز القرآن، به کوشش فؤاد سزگین، قاهره: مکتبه الخانجی.
ابوشامه، عبدالرحمان بن اسماعیل (1406ق)، المرشد الوجیز، به کوشش طیار قولاج، انقره: دار وقف الدیانه الترکی.
اخفش، سعید بن مسعده (1423ق)، معانی القرآن، به کوشش ابراهیم شمسالدین، بیروت: دارالکتب العلمیه.
اندرابی، احمد بن ابی عمر(1407ق)، قراءات القُرّاء المعروفین بروایات الرُّواه المشهورین، به کوشش احمد نصیف جنابی، بیروت: مؤسسه الرساله.
بَنّاء، احمد بن محمد (1422ق)، إتحاف فضلاء البشر، به کوشش أنس مهره، بیروت: دارالکتب العلمیه.
پاکتچی، احمد (1392 ش)، ترجمه شناسی قرآن کریم (رویکرد نظری و کاربردی)، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق (ع)
پاکتچی(1394ش)، «تاریخ علوم قرآن و حدیث در ایران»، در تاریخ جامع ایران، به کوشش کاظم موسوی بجنوردی، تهران: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد چهاردهم.
ثقفی، ابراهیم بن محمد (1353ش)، الغارات، به کوشش جلالالدین اُرمَوی، تهران: انجمن آثار ملی.
جاحظ، عمرو بن بحر (1388ق)، کتاب الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
حسینی، بیبیزینب ایروانی، مرتضی (1394ش)، «بررسی تاریخی قرائه العامّه و ارتباط آن با روایت حفص از عاصم»، مطالعات قرآن و حدیث، شماره 16، ص159-186.
دانی، عثمان بن سعید (1406ق)، التیسیر، به کوشش اوتو پرتسل، بیروت: دارالکتاب العربی.
--- (بی تا)، المقنع، به کوشش محمد صادق قمحاوی، قاهره: مکتبه الکلیات الأزهریه.
دانی(1426ق)، جامع البیان، به کوشش محمد صدوق جزائری، بیروت: دارالکتب العلمیه.
ذهبی، محمد بن احمد (1408ق)، معرفه القُرّاء الکِبار، به کوشش بشّار عوّاد و دیگران، بیروت: مؤسسه الرساله.
زرقانی، محمد عبدالعظیم (بیتا)، مناهل العرفان، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
زِرِکلی، خیرالدین (2007م)، الأعلام، بیروت: دار العلم للملایین.
سِزگین، فؤاد (1390ق)، مقدّمه بر مَجاز القرآن ابوعبیده، قاهره: مکتبه الخانجی.
سید مرتضی، علی بن حسین (1387ق)، أمالی المرتضی، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار الکتاب العربی.
طوسی، محمد بن حسن (بی تا)، التبیان، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
طبری، محمد بن جریر (1387ق)، تاریخ الأمم و الملوک، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث.
فاتحی نژاد، عنایتالله (1385ش)، «ابوعبیده»، در دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، به کوشش کاظم موسوی بجنوردی، تهران: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد پنجم.
فرّاء، یحیی بن زیاد (1400ق/1980م)، معانی القرآن، به کوشش احمد یوسف نجاتی و محمد علی نجّار، مصر: دارالمصر.
قسطلانی، احمد بن محمد (1392ق)، لطائف الإشارات، به کوشش عامر عثمان و عبدالصبور شاهین، قاهره: لجنه إحیاء التراث الإسلامی.
قفطی، علی بن یوسف (1406ق)، إنباه الرواه، به کوشش محمد ابو الفضل ابراهیم، قاهره: دارالفکر العربی.
معرفت، محمدهادی (1428ق)، تلخیص التمهید، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرّسین.
مَقدِسی، محمد بن احمد (1411ق)، أحسن التقاسیم، قاهره: مکتبه مدبولی.
مکّیبن ابی طالب (بی تا)، الإبانه عن معانی القراءات، به کوشش عبدالفتاح شلبی، مصر: دار نهضه مصر.
--- (1432ق)، الکشف عن وجوه القراءات السبع، به کوشش احمد مَهدَلی، بیروت: کتاب-ناشرون.
نَحّاس، احمد بن محمد (1421ق)، إعراب القرآن، به کوشش عبدالمنعم ابراهیم، بیروت: دارالکتب العلمیه.
یاقوتحموی(1399ق)، معجم البلدان، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
Crystal, David(2008),A Dictionary of Linguistics & Phonetics, Oxford: Blackwell, 6th edition.
Schoeler, Gregor (2006), The Oral and the Written in Early Islam, edited by James E. Montgomery, translated by Uwe Vagelpohl, London & New York: Routledge.
نویسندگان:
مهدی ایزدی: دانشیار گروه علوم قرآن و حدیثدانشکده الهیات، معارف اسلامی و ارشاد دانشگاه امام صادق (ع)، تهران، ایران
امیر ذوقی: دانشجوی دکتری رشته علوم قرآن و حدیث دانشگاه امام صادق (ع)، مربی بخش عربی دانشگاه امام صادق (ع)، تهران، ایران
فصلنامه پژوهشهای زبان شناختی قرآن بهار و تابستان 1396
انتهای متن./