به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، ماه مبارک رمضان با آمدن خود شور و نشاط معنوی خاصی در دل مردم به همراه میآورد، گویی در رمضان قلبها هماهنگ میشوند تا در مسیر مهربانی به تپش درآیند و ماحصل مملو از مهر شدن این همه قلب و نوعدوستی که از ویژگیهای بارز مردم اصفهان است، چه چیزی جز بخشش را میشود انتظار داشت؟ گوشهای از برکت این ماه و جلوهای از سخاوت، گذشت و مهربانی را هر شب ساعتی مانده به افطار در استودیو آفتاب سیمای اصفهان میتوان به نظاره نشست.
استودیو آفتاب در 30 شب رمضان میزبان مردم خیری میشود که دست به دست هم میدهند تا حاجتی را رفع و نیازمندی را تأمین کنند و اگر چه حوالی غروب است که برنامه روی آنتن زنده میرود، اما آفتاب مهربانی پرتوهای نوازشش را بر سر تکتک مهمانان خود میکشد و هر دستی که برای کمک بلند است، خود نیز به منبع لایزالی از نور تبدیل میشود.
* کمک 8.5 میلیارد تومانی سال گذشته به زندانیان
فضای استودیو حالت عرفانی دارد و مدعوین که امشب جمعی از مردم مبارکه و شهر اصفهان هستند در دو قسمت مختلف و رو به مجری نشستهاند، همه در حال تلاش و تکاپو به این سو و آن سو میروند چون اعلام کردند که تا چند دقیقه دیگر برنامه روی آنتن زنده میرود.
سید فرهاد عریضی تهیهکننده برنامه «یک شهر، ضیافت» بلندگو به دست در برابر مهمانان میایستد و تا زمان شروع به بیان توضیحاتی درباره برنامه میپردازد«این برنامه امسال پنجمین سال خود را با موفقیت پشت سر میگذارد و طی 5 سال گذشته توانسته است که بیش از 400 مددجو را آزاد کنند تا با خیال راحت به خانههای خود برگردند.»
او اضافه میکند: در سال گذشته مجموع کمکهای مردمی در این برنامه در 30 شب ماه رمضان به 8.5 میلیارد تومان رسیده و به برکت آن 240 مددجو آزاد شدند، به همین دلیل هم هست که با کمک خیرین سطح شهر، استان و حتی کشور امسال برنامه پربارتر شده و با چندی از شهرستانهای استان مانند گلپایگان، کاشان، مبارکه، نائین و... در طرح جدیدی گلریزان برای آزادی زندانیان جرائم غیرعمدی را گسترش دادهاند و همین شهرستانها تاکنون 120 مددجو را از بند زندان رهانیدهاند.
عریضی که تمام طول برنامه همهچیز را دقیقاً زیر نظر دارد از طرح جدید امسال و دعوت از هیأت مذهبی به برنامه میگوید، این که هر روز ظهر با شعار «هر مسجد یک زندانی» به مساجد مختلف شهر سر میزنند و از نمازگزاران درخواست کمک برای آزادسازی زندانیان جرائم غیر عمد میکنند و دست آخر با خوشحالی از افقهای روشن روبروی برنامه سخن به میان میآورد و اقبال عمومی از طرحهای جدید را بسیار خوب ارزیابی میکند.
مجری روی صحنه میآید و یک شهر ضیافت شروع میشود، امشب دو زندانی در قسمت امید برنامه حضور دارند، مجری اعلام میکند که با 100 میلیون تومان مشکل این دو زندانی رفع میشود، زن و مردی با چشمان نمناک اعدادی که مجری اعلام میکند را با گوش جان دنبال میکنند، پسر نوجوانی با چشمهای درشت که مانند دیگر بچههای حاضر در برنامه حواسش پی شیطنت نیست، به زنی که در کنارش نشسته نگاه میکند، شانههای زن آرام آرام تکان میخورد و چشمان پسر قرمز و قرمزتر میشوند.
* روشن شدن چراغ اول برنامه با دو انگشتر طلا
دو انگشتر طلا از دو مادری که نامشان فاش نمیشود چراغ اول برنامه را روشن میکند، مجری با اشاره به پیشتازی زنان در امور خیر از صدر اسلام به سالروز وفات حضرت خدیجه کبری آن بزرگ زن تاریخ اسلام میکند و در ادامه از چند خردسال دعوت میکند که روی صحنه بیایند، دو دختر بچه سریع خودشان را به مجری میرسانند و پسر بچهای با فاصله به آنها میپیوندد. قفسهای تزیینی طلایی رنگ زیبایی روبروی بچهها قرار دارند و کاغذهایی به شکل لولهپیچ شده در هرکدام وجود دارد.
این بخش از برنامه با نام «درخت آرزوها»، مختص بچههایی است که آرزوهای کودکانهشان را در قالب نامه برای برنامه نوشتهاند و والدین هرکدام از کودکان حاضر در برنامه بنا به اینکه کدام نامه را فرزندشان برمیدارد برآورده شدن آن را تقبل میکنند.
* گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست
نامه اول را پارمین 8 ساله باز میکند، نهایت آرزوی کودکی که نامه را نوشته یک جفت اسکیت است، نامه دوم و سوم هم طلب دوچرخه دارند، دنیای کوچک بچهها از دنیای بزرگ آدم بزرگها چه چیزهایی طلب میکند، درست عین بیان حاجت در قبلهگاه عالم هستی، شاید خداوند هم در حین دعا کردنهای انسانها همین احساس را داشته باشد، و از کوچکی خواستههایی که برای ما بزرگترین نعمت هستی محسوب میشود تعجب میکند.
«لطف تو دریاست دیگر کاسه و پیمانه چیست گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست»
قلک کوچکی از دختر 5 سالهای به دست مجری میرسد، فاطمه زهرا تمام هستی خود را به ازای فاتحهای برای مادرش به برنامه بخشیده تا در ضیافت یک شهر نقشی داشته باشد، که خداوندش فرموده است هرگز به احسان و تفضل الهی نائل نخواهید شد مگر زمانی که از آنچه دوست میدارید انفاق کنید و فاطمه زهرای پنج ساله بنا بر فطرت پاک و الهی خود، آیه 92 آلعمران را زندگی میکند.
* پسری که شرمنده پدر بود
همچنانی که مجری دوم برای دریافت کمکهای مردمی به میان مدعوین میآید و شمارهحساب برنامه هم زیرنویس میشود، دوربین از پشت سر دو مرد در لباس آبی را نشان میدهد، مرد اول اشک میریزد، میگرن عصبی و فلج شدن سمت چپ صورتش بر اثر آن اجازه درست صحبت کردن را به او نمیدهد، او خودش را مردی میداند که روزگاری 12 نفر زیر دستش نان درمیآوردند، مردی که پدر عیالواری که یک عمر زحمتش را کشیده، یک قهرمان میداند و حالا از وقتی که به دلیل ورشکستگی، زمانه روی خوشی به او نشان نداده، پدرش را از آمدن به ملاقاتی خودش محروم کرده است.
دیابت و بیماری کلیوی هم مزید بر علت ناخوش احوالیاش شدند، میگوید که دوست داشته بعد از همه زحمات پدرش روزی بتواند آنها را جبران کند؛ هرچند فرزند ناخلفی نبوده اما از این که دست روزگار پای پدرش را به دادگاه و پاسگاه باز کرده احساس شرمندگی میکند و نمیداند که آیا پدرش او را خواهد بخشید؟
* هقهق گریههای مادر
زنی که کنارم نشسته بود حالا بیتوجه به برنامه زنده هقهق میکند، آنقدر حالش بد میشود که برای بهتر شدنش به بیرون از استودیو راهنماییاش میکنند، زن دیگری که حالا معلوم شد مادر پسرک چشم درشت است، زیر بغلهایش را میگیرد و با هم به سمت آمبولانس کنار استودیو میروند، چشمم به مسیری که مرد طی میکند دوخته میشود، زندانی گریه میکند، مرد به بخش امید وارد میشود و سر پسرش را بغل میکند، مشخص میشود که پدر، پسرش را بخشیده.
درک دقیقه به دقیقه این برنامه را احتمالاً خانواده همین زندانیها بیشتر میفهمند، چند میلیون دیگر از 100 میلیون هنوز مانده و پسرک چشمدرشت گریان میداند که یک سال سایه پدر را نداشتن و در نوجوانی مرد و حافظ خانواده بودن یعنی چی... انتظار واژه غریبی است و این میان تنها شیرینی امید است که سختی منتظر بودن را تعدیل میکند.
* پایان خوش برنامه
مجری به سراغ زندانی دیگر میرود تا صحبتهایش را بشنود اما سرفههای پی در پی و اسپری آسم مرد اجازه بیان سخن نمیدهد.
ثانیهها کمکم خبر از پایان برنامه میدهند، تلفنی، پیامکی، حضوری، با اهدای کاپ قهرمانی مرد ووشوکار و مدال تکواندوکاران اصفهانی در مغولستان و زنی که 9 ماه زحمت اتمام تابلوی نفیس را کشیده، هنرش را به برنامه تقدیم میکند، همه و همه پایان خوشی را به ثمر میرسانند.
انتهای پیام/و