خبرگزاری فارس مازندران ـ سرویس اجتماعی|در کشور ما هرساله جشنی بنام جشن نیکوکاری برگزار میشود، نیکوکاری بهمعنای واقعی کلمه بوی احسان و کمک کردن میدهد، یتیمان، فقیران و مستمندان هر ساله در این ایام چشم به راه مساعدت میمانند.
اگرچه نهادهایی چون کمیته امداد امام خمینی(ره) و بهزیستی مطابق با دستورالعملهای خود مدددجویان تحت حمایت را مورد لطف قرار میدهند ولی در بین نیازمندان بسیارند افرادی که نیازهای فراوانی داشته و کمکهای اینچنینی کفاف زندگیشان را نخواهد داد، از این رو هستند کسانی که با مشکلات زیادی به سختی روزگار میگذرانند.
باید خودمان را جای آنها بگذاریم تا بدانیم در چه موقعیتی بهسر میبرند، برخی حتی از نیازهای اولیه (خوراک، پوشاک و مسکن) برخوردار نیستند چه برسد به سایر نیازها.
در حال مرور متن بالا بودم تا اینکه با خودم گفتم حتماً هنوز هم قلبهای مهربان در گوشههای شهر حضور دارند و هستند کسانی که حاضر باشند از داشتههای خود به دیگران انفاق کنند، ناگهان تلفنم زنگ خورد، یکی از دوستان که ازقضا دستی هم در کار خیر دارد از من برای مراسمی دعوت بهعمل آورد و در ادامه گفت: جمعی از خیران این مراسم را تدارک دیدند، کنجکاو شدم و گفتم میشود یکی از آنها برای مصاحبه معرفی کنید؟ خوشبختانه پذیرفت و من توانستم با مهتابه میرزایی معروف به (خانم متقی) اهل شهرستان قائمشهر از خیران پیشکسوت استان ارتباط برقرار کنم که در ادامه مشروح آن را با هم میخوانیم.
تلفن را برداشتم و با مهتابه میرزایی تماس گرفتم، خیلی زود تماس برقرار شد، با لحنی آرام و دوستانه احوالپرسی و خودم را معرفی کردم، گفت: من چندسالی است شماره همراهم را پخش کردهام و در ۲۴ ساعت شبانهروز پاسخگوی مردم هستم، سؤالاتم را مطرح کردم، سر صحبت که باز شد سکوت کردم تا حرف بزند.
* از دوران نوجوانی کمکرسان بودم
وی گفت: در حال حاضر ۶۳ سال سن دارم و خانهدار هستم، از دوران نوجوانی در خانه پدرم که کدخدای روستای افراتخت بود به همراه مادر و پدرم مشغول دستگیری از آشنایان و نیازمندان بودم و این کار در خانواده ما سنت بود، در سال ۵۳ با پسرخالهام ازدواج کردم خوشبختانه او هم دستی در خیر داشت و با هم همراه بوده و هست، حاصل ازدواجمان سه پسر و یک دختر است، که دخترم در نیروی انتظامی، یکی از پسرانم روحانی و دو پسر دیگرم مهندس هستند، ما خیریهای کاملاً مردمی و بدون وابستگی به هیچ ارگانی را تشکیل دادیم که مکانش خانه ما و زمان پاسخگویی در طول شبانهروز بوده و هست، همسرم از دوران جوانی تاکنون به کربلا و نجف اشرف نیروی افتخاری اعزام کرده و خود نیز با آنها رهسپار میشود.
* اعزام زائر اولیها به مشهد مقدس و کربلای معلی
میرزایی ادامه داد: من و همسرم با تحقیق و پرسوجو، افرادی را که بهدلیل مشکلات مالی به مشهد و کربلای معلی سفر نکردند را پیدا میکنیم و بهصورت کاملاً رایگان از صفر تا صد به زیارت میبریم.
صندوقی ۵۰ میلیونی تشکیل دادیم که اعضای آن را همسایگان و آشنایان تشکیل میدهند و هدف اهدای وام و کمک به نیازمندان است، از سال ۹۰ تاکنون در مورد کارهای خیر اطلاع رسانی کردم، در سه مرحله ۳۰ نفر را به کربلای معلی فرستادم.
* پشت و پناه نیتهای خیرخواهانهام فقط خداست
این بانوی خیر اضافه کرد: خدا را شاکرم که میتوانم دست دیگران را بگیرم و پس از کمکرسانی دو رکعت نماز شکر بخوانم، این احساس را از خدا دارم نوری است که در دلم جرقه میزند، دلم میخواهد خدا و امام زمان(عج) از من راضی باشند، دلسوزی کردن خیلی مهم است، وقتی کسی در خانهام را برای کمک میزند انگار دنیا را به من میدهند من فقط به دعاهایشان نیاز دارم تلفن و تماس همه را جواب میدهم، از دیگران کمک میگیرم تا در کارهای خدا پسندانه شریکم باشند.
* کمکرسانی به زلزلهزدگان
وی یادآور شد: زمانی که مردم کرمانشاه زلزله زده شدند چهار خودرو پُر از جهیزیه و هر چه که داشتم را برای کمک به زلزلهزدگان فرستادم.
* اهدای جهیزیه به نوعروسان
وی تصریح کرد: من نخستین زنی هستم که در یک شهر کوچک توانستم ۱۲۷ نوعروس را با جهزیه کامل به خانه بخت بفرستم، از سال ۹۰ تاکنون در این زمینه موفق شدم، دخترانی که به هر دلیل سرپرست ندارند یا سرپرست ناتوان دارند را شناسایی کرده و مسؤولیت جهیزیه دادن را برعهده میگیرم.
* خرید سیسمونی کودک
کارش با اهدای جهیزیه به پایان نمیرسد، بلکه به نوعروسان میگوید نکند بهدلیل مشکلات مالی از به دنیا آوردن فرزند غافل شوید و خرید سیسمونی نوزادان را بر عهده میگیرد تا جایی که تاکنون ۷۳ مورد اهدایی سیسمونی داشته است.
* توزیع سبدکالا در آستانه عید نوروز و تولد امام حسن مجتبی(ع)
این بانوی خیر در ادامه گفت: هر ساله دو بار سبدی از وسایل مورد نیاز خوراکی تهیه میکنم و به خانه مستمندان میفرستم تا درد کوچکی از آنها درمان شود، همچنین مراسم و جشن هایی برپا میکنم و از خوانندگان معروف دعوت میکنم تا بصورت رایگان دل های مردم را شاد کنند، همچنین قالیشویی مجانی، خیاطی رایگان، راننده مجانی، قنادی رایگان هم با همکاری با من در حال ارائه خدمات به همنوعان هستند.
* معجزه را به چشم دیدم
وی در ادامه با صدای گرفته گفت: راستی این را هم بگویم من با چشم دل و سر دیدم که خداوند در جواب دعاهایم در راه تحقق هدف کمکرسانی معجزه کرد، پنج سال پیش در راه برگشت از اردوی راهیان نور تصادف کردیم و من دچار شکستگیهای جدی در ناحیه دست، پا و کمر شدم و به بهترین بیمارستان مراجعه کردم و تشخیص پزشکان این بود که برای جلوگیری از قطع نخاع نشدن عمل جراحی شوم، با شنیدن این حرف دلم را به امید شفا قرص کردم و به خانه آمدم دو سالی را با استراحت کردن در خانه ماندم تا اینکه کم کم سلامتیام را بدست آوردم و در حال حاضر در سلامتی کامل به سر میبرم، این معجزهای از جانب خداوند برای من بود.
* کمکرسانی را به نوههایم یاد دادم
میرزایی گفت: همانطور که خودم از دوران کودکی نیکوکاری را آموختم به فرزندانم هم آموزش دادم تا اینکه الان بازوی من هستند، نوههایم هم در کنار من این سنت را یاد گرفته و تشویق میشوند.
* خانهتکانی در خانه ما معنایی ندارد
این بانوی خیر گفت: در ایام پایانی سال در خانه من خانه تکانی انجام نمیشود، گوشه گوشههای خانه اتاق بالایی، حیاط و زیر زمین پُر از وسایل و جهیزیههای ناتمام است که باید کامل شود، بهجای خانه تکانی ترجیح میدهم خانه دلم را بتکانم.
گوش شنوای صحبتهایش شده بودم و به حرفهایی که بوی امید میداد فکر میکردم، ناگفته نماند این بانوی نیکوکار کارهای خیر بسیاری انجام میدهد از خرید وسایل خانه برای نیازمندان گرفته تا خرید کالا برای دامادها دریغ نمیکند، در خانهاش به روی همه باز است.
در ادامه گفت: دلت میخواهد ناگفتههای زائری را که در آرزوی کربلا بود ولی بهدلیل مشکلات مالی نمیتوانست مشرف شود، را بشنوی؟ با کمال میل پذیرفتم و تماس را برقرار کردم، زنی ۳۹ ساله پشت خطم بود که از گفتن نام و نشانش امتناع کرد معلوم بود در خانوادهای با آبرو متولد شده و از شخصیت والایی برخوردار است.
* بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
گفتوگو آغاز شد و گفت: من در یک خانواده معمولی بزرگ شدم خودم فردی کاملاً مذهبی و عاشق و دلبسته اهل بیت هستم و شاید خندهدار باشد آرزویم شهادت است، همسرم بهدلیل بیماری از درآمد خوبی برخوردار نیست و من در بیرون از خانه کار میکنم، یک فرزند پسر هم داریم و در خانه استیجاری زندگی میکنیم.
سال گذشته بود که صاحبخانه بنا بر دلایلی عذرمان را خواست در حالیکه ما هنوز خانه جدیدی پیدا نکرده بودیم، دلم خیلی گرفته بود به ناچار باید آن خانه را ترک میکردیم وسایل منزل را در خانه دوست و آشنا جاسازی کرده بودم، یک روز بهطور ناگهانی خانم میرزایی را دیدم دورادور ایشان را می،شناختم او پس از احوالپرسی به من گفت: کربلا میآیی؟ گرفتن پاسپورت، خرج خوراک و ایاب و ذهاب برای تو رایگان است.
من که شوکه شده بودم و نمیدانستم چه بگوییم گفتم با همسرم مشورت کنم خبر میدهم، باورم نمیشد یعنی امام حسین(ع) مرا طلبیده بود؟ اگر بروم از او میخواهم مشکلاتم را حل کند تا خودم دستگیر ضعفا باشم، اگر هم سعادت داشتم شهید شدم که چه بهتر.
خوشبختانه همسرم موافقت کرد و ما راهی سفر شدیم، باید کربلایی باشی تا بدانی این سفر چقدر حالت را سرجایش میآورد، در طول مسیر هنگام استراحت و صرف غذا خانم میرزایی و همسرش با وجود کهولت سن اول به دیگران رسیدگی میکردند سپس به خودشان! از خدا میخواهم هر چه میخواهند به آنها بدهد.
به نجف، کربلا و سامرا رفتم، دستم به ضریح و شش گوشه خورد شبها تا صبح بیدار میماندم همه را دعا میکردم بهدلیل مشکلات مالی از خرید سوغاتی و دادن ولیمه بعد سفر معذور بودم زیارت برایم مهم بود.
شاید باور نکنید ولی حسی که این خیر با اعزامم به کربلا به من داد با دادن هبچ پولی حتی پولهای کلان هم نمیتوانست به من بدهد.
گاهی فقر فقط نیاز مالی نیست نیاز روحی و احساسی است که من با قدم گذاشتن در این سفر و به سلامت برگشتن راضی شدم.
وقتی برگشتم یادم آمد خودم را فراموش کرده بودم ولی هزار تمام دعاهایم در حق دیگران را مستجاب کردن خودم هم آرامشی دارم که تا به حال نداشتم دلم هر لحظه آنجاست.
صحبتهایش تمام شده بود و من غرق در فکر بودم نمیدانستم به زنی فکر کنم که دلش دریا است و از هیچ خیری دریغ نمیکند یا به آن زنی که فقر در روح خود احساس کرده بود و آرزوی این را داشت که در راه خیر قدم بگذارد و اول در حق دیگران دعا میکرد و از خودش غافل بود، با وجود عدم تمکن مالی با تکیه بر یاد اولیای خدا زندگی میکرد و نظر لطف حق شامل حالش شده بود.
خدا را شکر مهربانی زنده است هنوز هم بنی آدم اعضای یکدیگرند.
گزارش: زری طاهری پرکوهی
انتهای پیام/۸۶۰۴۸/ج