به گزارش خبرگزاری فارس از اراک، استاندار مرکزی در همایش ملی خطمشی گذاری آموزش شایسته مدیریت و کارکنان سازمانهای دولتی که در اراک برگزار شد به نتایج یک نظرسنجی اشاره و استناد کرده و گفته: «رضایتمندی مردم از سیستمهای دولتی کمتر از 20 درصد و نارضایتی بیش از 50 درصد است». ایکاش استاندار اطلاعات بیشتری در خصوص این نظرسنجی به افکار عمومی ارائه میکرد تا پژوهشگران و متخصصین این حوزه، بیشتر به بررسی این موضوع میپرداختند.
اینکه این نظرسنجی کی، چگونه و توسط چه نهادی و در چه محدوده جغرافیائی انجام شده برای تحلیل دقیقتر موضوع بسیار مهم است.
اگر ما به نتایج این نظرسنجی اعتماد و استناد کنیم، باید بپذیریم که طی یک دهه اخیر در کشور ما یک شکاف بزرگی بین دولت و ملت به وجود آمده است که این شکاف خود را در بیاعتمادی مردم به نهاد دولت(به معنای عام آن) نشان داده است.
وقتی سخن از شکاف میکنیم یعنی از دو مقوله جدا از هم که خود را در مقابل یکدیگر تعریف میکنند سخن گفتهایم.
یعنی جدایی دولت و ملت که هر یک برای خود ماهیت جداگانهای قائلاند و بخش زیادی از ماهیت خود را نیز در تقابل با طرف مقابل تعریف میکنند.
به عبارتی یک مردمی وجود دارند و یک غیر مردمی که همان دولت است، با وجود این شکاف، باید گفت مردم دولت را از جنس خود نمیدانند و عکس این موضوع هم صادق است یعنی در این شکاف به وجود آمده دولت هم در مقابل خود یک غیردولتی را ایجاد کرده که همان مردماند و مردم را از جنس خود نمیدانند.
شکاف بین دولت و ملت یکی از پدیدهها و عارضههای خطرناکی است که تبعات سنگینی برای جوامع در پی دارد و البته پیوند دولت و ملت میتواند برکات فراوانی برای یک جامعه به همراه داشته باشد و مسیر تعالی و پیشرفت را هموار سازد و رفع مشکلات و گرفتاریها را تسهیل کند و کشور را در رسیدن به اهداف و آرمانهایش همراهی کند؛ اما این بیاعتمادی به وجود آمده در رابطه دولت و ملت چگونه ایجاد شده است؟
یکی از مهمترین علل شکاف بین دولت و ملت و بیاعتمادی بین آنها، ناکارآمدی دولت در انجام وظایف و کارکردها است، هر جا که دولتها در انجام وظایف و تکالیف خود موفقتر بودهاند پیوند ملت با آنها عمیقتر بوده و هر زمان دولتها در برآورده کردن نیازهای جامعه و حل مسائل ناتوان بودهاند مورد بیاعتمادی مردم قرار گرفتهاند.
اگر امروز مسئولین از بیاعتمادی مردم به دولت سخن میگویند باید به عملکرد خود و میزان تحقق وعدههای داده شده و انجام تکالیف قانونی خود مراجعه کنند.
یک عامل دیگر که به این جدا افتادگی منجر شده فاصله گرفتن مدیران دولتی و حاکمان از مردم در روش و منش است که باعث تعریف خودی و غیر خودی در این حوزه شده است.
روحیه اشرافی گری و غرور مقام و عدم حضور در متن جامعه و نداشتن همدلی و همزبانی با مردم باعث قرار گرفتن عاملان دولتی در مقابل مردم شده است.
نه مردم مدیران را از جنس خود میدانند و نه مدیران دولتی مردم را از جنس خود. اینکه گفته میشود حقوقهای نجومی برای کشور خطرناک است، روحیه اشرافی گری زیبنده نظام نیست، بیحرمتی به قانون، آقازادگی، پارتیبازی و عدم شایستهسالاری در انتصابات و ... آسیبزاست، از همین جهت است که همه اینها به شکاف دولت و ملت، بیاعتمادی و نارضایتی منجر خواهد شد.
در شرایط بیاعتمادی، دولتها قادر به انجام تکالیف خود نیستند و در انجام آنها حمایتهای عمومی را به دنبال خود ندارند.
تجربیات چند سال اخیر و عدم همراهی مردم در برخی موضوعات با دولت، دلیلی بر این مدعاست، شکاف دولت و ملت و نارضایتی به عنوان یکی از مهمترین شاخصهای آن، زمانی بروز میکند که دولتها خود را در قبال مردم پاسخگو ندانند و یا مردم را در جریان مهمترین امور کشور قرار ندهند و مردم را نامحرم بدانند.
مردم زمانی میتوانند به دولت اعتماد کنند که در جریان امور کشور و سرنوشت خود باشند و دولت به آنها اطلاعات کافی در خصوص تصمیمات و اقدامات خود ارائه دهد، در غیر اینصورت مردم به دولتی که اطلاعات و دانشی در خصوص چگونگی تصمیمگیریهایش و یا اقداماتی که انجام میدهد نداشته باشند اعتماد هم نخواهند کرد.
ضمن اینکه دولت باید در قبال اقداماتی که انجام میدهد به افکار عمومی پاسخگو باشد نه اینکه خود در جای سؤالکننده بنشیند و سؤال طرح کند.
دولت برای نقشآفرینی در گام دوم انقلاب اسلامی چارهای جز بازگشت به متن مردم و جلب اعتماد حداکثری آنها ندارد.
انقلاب اسلامی در گام اول توانست شکاف عمیق دولت و ملت را پر کند و تاریخ انقلاب گواه پیوند کمنظیر دولت و ملت در دهههای اول انقلاب است و بزرگترین کارهای انقلاب نیز در دورانی انجام شد که این پیوند مستحکم بوده است.
در گام دوم نیز برای انجام کارهای بزرگ به پیوند و اعتماد متقابل دولت و ملت نیازمندیم. باید در جلسات کارشناسی و مجامع علمی، زمینهها و عوامل بیاعتمادی شناسایی شوند و یکی پس از دیگری از میان برداشته شوند.
باید دولت و مجلس و قوه قضائیهای شکل بگیرد که خود را از جنس مردم بدانند و مردم نیز آنها را از خود بدانند و نسبت به حقوق و تکالیف خود اشراف داشته باشند.
مسئولیتپذیری دولتها در قابل عملکرد خود باید نهادینه شود و مردم هم باید بر نهادهایی که با رأی خود انتخاب میکنند نظارت داشته باشند.
ایجاد توقعات فزاینده و غیر واقعی در انتخابات و سپس ناتوانی دولت اعم از قوه مجریه و مجلس، به رشد بیاعتمادی و نارضایتی کمک کرده است.
کاهش سرمایههای اجتماعی دولت به دلیل ناکامی در تحقق وعدههای داده شده یک زنگ خطری است که باید در انتخابات آتی به آن توجه شود.
سرمایه اجتماعی برای دولتها در نظام مردمسالار یک امر حیاتی است چون حیات دولتها ناشی از رأی مردم است و نبود حمایت مردمی یعنی تزلزل پایههای دولت. بیبرنامگی دولت طی سالهای اخیر به بیاعتمادی مردم دامن زده است.
مردم طی سالهای اخیر با مشکلات شدید اقتصادی مواجه شدند و ساختارهای اقتصادی کشور دچار تحول و آشفتگی شد اما آنچه بیش از همه مردم را آزار داد بیبرنامگی دولت و نداشتن سیاست مشخص در قابل وضع موجود بود.
مردم اگر ندانند که دولت در قابل مسائل و مشکلات چه استراتژی و برنامه مشخصی دارد دولت را در ادامه مسیر همراهی نخواهند کرد. اعتماد دولت و ملت یکی از دستاوردهای بزرگ انقلاب اسلامی است که در تاریخ ایران کمنظیر است.
این دستاورد بزرگ در گام اول انقلاب دستخوش تحولات و فراز و نشیبهایی شده است که لازم است در گام دوم این برند جمهوری اسلامی ترمیم و به جایگاه آرمانی خود برسد.
امید است با تشکیل دولت جوان انقلابی، شکاف به وجود آمده در رابطه دولت و ملت که طی چند سال اخیر به بالاترین میزان خود بعد از انقلاب رسیده، پر شود و بار دیگر دولت و ملت خود را یکی بدانند و گام دوم انقلاب را با قدرت و صلابت بیشتری طی کنند.
پر کردن این شکاف یک مسئولیت بزرگی است که شانههای جوانان مؤمن انقلابی را طلب میکند.
****************
عباس خسروانی
****************
انتهای پیام/