اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

فرهنگ  /  غرب از نگاه غرب

ناسیونالیسم سفید پوست، عامل کشتارها در آمریکا

امروزه تیراندازی های جمعی به یک اپیدمی کاملا آمریکایی تبدیل شده که در سال جاری تاکنون 297 مورد از آنها گزارش شده است. بسیاری از این کشتارها را افرادی مرتکب شده اند که در یک ایدئولوژی ناسیونالیسم سفیدپوستانه دست راستی با هم سهیم بوده اند.

ناسیونالیسم سفید پوست، عامل کشتارها در آمریکا

گروه غرب از نگاه غرب خبرگزاری فارس: یک قرن پیش کشور در نتیجه جنگ های نژادی موسوم به «تابستان سرخ» سال 1919  متحمل مشکلات بسیاری شد. امروز جنگ های نژادی بار دیگر در حال سربرآوردن هستند، اما این بار برخلاف اوایل قرن بیستم این جنگ ها را نه دار و دسته ها یا گروه ها، بلکه افراد جدا و مستقل – و به شدت مسلحی- مرتکب می شوند که همگی در یک ایدئولوژی ناسیونالیسم سفیدپوست سهیم هستند.
درطول بخش عمده ای از دهه 1910 و اوایل دهه 1920  دار و دسته هایی از ناسیونالیست های سفیدپوست، انتقام جویی نژادپرستانه خود را در جنگ های نژادی متوجه  آفریقایی- آمریکاییان، مکزیکی ها و مکزیکی- آمریکاییان در مقیاسی کردند که کشور تا آن زمان هیچ گاه تجربه نکرده بود.
این جنگ ها از قیام های شهری دهه 1960 متمایز بود که اغلب موجب وقوع کشمکش های نژادی و به اصطلاح «شورش های نژادی» شد که شورشیان مردمی درون آنها عمدتا اجتماعات آفریقایی- آمریکایی بود که نه تنها توسط نژادپرستان سفیدپوست بلکه از سوی دولت (یعنی گاردملی، واحدهای فدرال و / یا  عوامل مجری قانون محلی) مورد سرکوب قرار داشتند.
امروزه تیراندازی های جمعی به یک اپیدمی کاملا آمریکایی تبدیل شده که در سال جاری تاکنون 297 مورد از آنها گزارش شده است. بسیاری از این کشتارها را افرادی مرتکب شده اند که در یک ایدئولوژی ناسیونالیسم سفیدپوستانه دست راستی با هم سهیم بوده اند. آنها طیف وسیعی از کسانی را هدف قرار می دهند که بنا به ادعای خودشان جمعیت های «غیرسفیدپوست» هستند، از جمله مکزیکی ها و مکزیکی- آمریکاییان، آفریقایی- آمریکاییان، یهودیان، مسلمانان و مردمان دیگر اقلیت ها. این حملات از اعمال جدا و مستقل یک گرگ تنها بسیار فراتر می رود و باید آن را به چشم یک تهدید رو به رشد و بسیار مهم دید. آنها نشان دهنده چیزی هستند که عبارت «ترس بزرگ» ناسیونالیسم سفیدپوست می تواند بهترین توصیف از آن باشد، ترسی که نشان از یک شورش فاشیستی دارند.

روز 28 جولای سانتینو ویلیام لگان 19 ساله مسلح به یک تفنگ نیمه خودکار دبلیو ای اس آر-10 در فستیوال جشنواره سیر گیلوری سه نفر را کشت و 13 نفر دیگر را مجروح کرد.
تیراندازی سوم آگوست در ال پاسو را پاتریک کروسیوس، مرد سفیدپوست 21 ساله اهل آلن مرتکب شد. او مشتریان سوپرسنتر والمارت در نزدیکی سیلو ویستا مال در کناره شرقی شهر را به این دلیل که هم خریداران محلی و هم مکزیکی و مکزیکی – آمریکایی در آن حضور داشتند هدف قرار داد. او که به یک اسلحه ای کی-47 مسلح بود 22 نفر را به قتل رساند و 24 نفر دیگر را زخمی کرد.
هم لگان و هم کروسیوس  صرفا به سلاح های پر قدرت مسلح نبودند، بلکه به عناصری از یک ایدئولوژی یا سیستم اعتقادی نیز مسلح بودند که هرچه می گذرد شایع تر می شود و معنای آن وارد آوردن چیزی بیشتر از درد و رنج به سوژه هایی است که هدف خود قرار می دهند. این قاتلان به دنبال آن بودند که با استفاده از ترور به عنوان راهی برای بیان ترس هایشان، اعتراض خود را نسبت به شخصیت در حال تغییر جامعه آمریکا نشان دهند.
گزارش شده که لگان فهرستی از اهداف خود را تهیه کرده بوده که شامل نهادهای مذهبی و گروه های سیاسی از هر دو حزب و نیز ساختمان های فدرال و دادگاه ها بوده است. او می خواسته بگوید «های وقت جشنواره سیر است.  بیایید و وقتتان را با این آشغال های گران هدر بدهید» و بعد تیراندازی افراطی خود را انجام دهد.
کروسیوس درست قبل از حمله مانیفست مفصلی را در 8Chan منتشر کرده بود؛ وب سایت مختص «آزادی بیانی» که به خاطر هوچی گری های دست راستی افراطی اش به تازگی تعطیل شده است. بیانیه او به شکلی منسجم به چند بخش کلیدی تقسیم بندی شده بود از جمله بخش ها «درباره من»، «دلایل اقتصادی»،«لوازم»،« واکنش» و «دلایل و افکار شخصی».
 کروسیوس به وضوح از منطق این عمل خود می گوید که ادبیات اتهام گر پرزیدنت ترامپ تقویت کننده آن بوده است: «این حمله واکنشی است به یورش اسپانیایی ها به تگزاس. آنها عامل تحریک هستند نه من. من صرفا در حال دفاع از کشورم در برابر یک جایگزینی فرهنگی و نژادی هستم که هدف یک یورش قرار گرفته است.»

او در ادامه به جزئیات درد و رنج خود می پردازد، درد و رنجی که خیلی ها در هر دو جناح چپ و راست در آنها سهیم هستند:
«به طور خلاصه آمریکا از درون به بیرون در حال گندیدن است و روش های مسالمت آمیز برای جلوگیری از این فساد به نظر تقریبا کار غیرممکنی است.  حقیقت آزاردهنده این است که رهبران ما چه در میان دمکرات ها و چه جمهوریخواهان چندین دهه است که قصور کرده اند. آنها در یکی از بزرگ ترین خیانت ها به جامعه مردم آمریکا در تاریخ ما یا همدست بوده اند یا شرکت داشته اند: به تصرف درآمدن دولت ایالات متحده توسط شرکت هایی که هیچ نظارتی بر آنها نیست. من در تمام زندگی ام در حال آماده سازی برای آینده ای بودم که درحال حاضر خبری از آن نیست. شغل رویاهای من احتمالا به سرنوشت خودکارسازی دچار خواهد شد. اسپانیایی تباران کنترل دولت محلی و ایالتی را در تگزاس محبوب من در دست خواهند گرفت و سیاست ها را به سمتی که با نیازهای خودشان بیشتر سازگار باشد تغییر خواهند داد.»
کروسیوس چنین نتیجه گیری می کند و هشدار می دهد که: «به احتمال زیاد مرگ من اجتناب ناپذیر است. اگر هم به دست پلیس کشته نشوم احتمالا هدف گلوله یکی از مهاجمان یورش گر (به تگزاس) قرار خواهم گرفت. در این مورد اسارت بسیار بدتر از مردن در هنگام تیراندازی است، چون به هر حال محکوم به مرگ خواهم شد. اما بدتر از آن این است که  من با علم به اینکه خانواده ام از من نفرت دارند زنده بمانم. به همین دلیل است که من خیال ندارم اگر مهماتم تمام شود تسلیم شوم.»
او در کمال آرامش خود را تسلیم پلیس کرد.

تیراندازی های ناسیونالیست های سفیدپوست تابستان امسال یک قرن بعد از تابستان سرخ سال 1919 انجام می گیرند. دوره ای که صنعتی شدن، انقلاب مکزیک (1910)، جنگ جهانی اول و مهاجرت بزرگ (1917 تا 1921) از مشخصه های آن بود. این دوره همچنین شاهد حملات گسترده سفیدپوستان علیه مکزیکی ها و مکزیکی- آمریکاییان و آفریقایی- آمریکاییان بود.
حتما انسان شگفت زده می شد اگر می فهمید که کروسیوس و لگان درباره تابستان سرخ و تاریخ بسیار بسیار طولانی تبعیضات نژادی که معرف تاریخ آمریکاست چیزی می دانستند یا نه. از شواهد امر چنین برمی آید که طرز فکر آنها شبیه طرز فکر دیلون روف عامل حمله سال 2015 که 8 کشیش آفریقایی- آمریکایی را در کلیسای چارلستون به قتل رساند و رابرت لوایز که به سمت یک کلینیک بچه دار شدن با برنامه ریزی شده در کلرادو اسپرینگ آتش گشود که موجب مرگ یک مامور پلیس و دو نفر دیگر شد. ظاهرا طرز فکر آنها کمتر از تاریخ آمریکا و بیشتر از ایدئولوژی ناسیونالیست های نژادی همچون ریچارد اسپنسر الهام گرفته بود.
اسپنسر ناسیونالیسم نژادی خود را در «بیانیه شارلوت ویل» 11 آگوست 2017 خود بیان کرده بود که مصادف بود با راهپیمایی «راست ها متحد شوید» شارلوت ویل. او در این بیانیه نوشته است: «نژاد یک واقعیت است. نژاد اهمیت دارد. نژاد بنیان هویت را شکل می دهد» و در ادامه می گوید که «سفید» صورت کوتاه شده  یک صورت فلکی از مردمان پراکنده در سطح جهان است که همگی از نژاد هندو اروپایی سرچشمه گرفته اند و غالبا آریایی نامیده می شوند.»
اسپنسر اصرار می ورزد: «جمعیت بنیانگزار ایالات متحده پیش از هر چیز آنگلوساکسون و پروتستان بودند. با «جنگ بزرگ» یک ملت آمریکایی منسجم ظهور یافت که اروپایی و مسیحی بود. دیگر نژادها نیز  در این قاره ساکن شدند و یا با سفیدپوستان کشمکش پیدا کردند یا تحت انقیاد آنان درآمدند. سفیدپوستان به تنهایی معرف آمریکا به عنوان یک جامعه اروپایی و یک نظم سیاسی هستند.»
او هشدار می دهد: «سرانجام آمریکا متعلق به سفیدپوستان است.»

اسپنسر و دیگر ناسیونالیست های نژادی هر اطلاعاتی را که تایید کننده باور آنها به برتری «سفید» نباشد رد می کنند. آنها می گویند که  جوامع چند نژادی و چند فرهنگی ذاتا ثبات کمتری از جوامع تک نژادی دارند. آنها اصرار دارند که با توجه به تغییر سریع ترکیب جمعیتی کشور، بدترین روزهای آمریکا هنوز پیش روی آن قرار دارد. بسیاری از ناسیونالیست های نژادی ادعا می کنند که تنش های نژادی به بی ثباتی سیاسی و افزایش جرم و جنایت می انجامد و به محلات شهر درونی (یعنی آفریقایی- آمریکایی) اشاره می کنند، در حالی که بحران  مواد مخدر را که به آمریکای سفیدپوست در روستاها و شهرهای کوچک چنگ انداخته نادیده می گیرند.
مشکل آفرین تر آنکه بسیاری از ناسیونالیست های نژادی خود خوانده  در حال کنار گذاشتن صلیب شکسته و گزینش رنگ خاکی و سازماندهی برای ترویج فعالیت های سیاسی مبتنی بر نژاد هستند. تلاش های آنها از اقدامات شبه نظامی در شارلوت ویل تا کسانی را شامل می شود که به دنبال تشکیل گروه هایی هستند که از روی سازمان پیگیری کننده حقوق سیاهان NAACP الگوبرداری شده اند. برخی نیز پا را نیز فراتر می گذارند و خواستار آن می شوند که به سفیدپوستان اجازه داده شود جدا از غیرسفیدپوستان زندگی کنند و یک کشور تمام سفیدپوست را تشکیل دهند که از کشور آپارتاید اسرائیل الگوبرداری شده باشد.
در قلب ایدئولوژی نزادپرستانه آنها باور به چیزی جای دارد که به آن «جایگزینی بزرگ» می گویند، یک اصرار – یا ترس!- نسبت به اینکه مردمان «سفید پوست» در معرض خطر زدوده شدن به دلیل مهاجرت، اختلاط نژادی و خشونت  قرار دارند. یک مطالعه نشان داده است که بین سال های 2012 تا 2019 در یک و نیم میلیون توئیت – به زبان های انگلیسی، فرانسوی و آلمانی- به تئوری «جایگزینی بزرگ» اشاره شده است.
امتیاز پوست سفید در حال رفتن به سایه است، اتفاقی که کمتربه خاطر رنگین پوستان (که غالبا فقیرترند و از مشکلات بیشتری در رنجند) و بیشتر در نتیجه سیاست های «1 درصدی های» - عمدتا سفیدپوستی- است که قدرت اقتصادی و سیاسی را در دست دارند. رفاه گسترده دوران پس از جنگ جهانی دوم و نابرابری پست مدرن در حال تشدید شدن است. امتیاز نژادپرستی سفیدپوستان که غالبا نادیده گرفته می شود، همچنین نقشی کلیدی- و ناگفته- را در سرکوب بسیاری از سفیدپوستان ایفا می کند؛ این خصیصه آنها را نسبت به دلایل محرومت های در حال تعمیقشان کور می کند و در حالت انکار نگه می دارد.
آمریکاییان سفید پوست همزمان به سایه رفته و تحت فشار قرار گرفته اند و آنها خود از این موضوع خبر دارند. سهم نسبی آنها از کل جمعیت کشور در حال کم شدن است، در حالی که امنیت اقتصادی شان به عنوان یک اقلیت مهم و فزاینده، هر چه پیشتر می رود بیشتر به ناامنی تبدیل می شود.
یک قرن پیش موج بعد از موج مهاجران اروپایی اکثرا «سفیدپوست» شروع به ترسیم دوباره سیمای جمعیتی کشور کردند. آنها شامل ایرلندی ها، آلمان ها، ایتالیایی ها و یهودیان شرقی و همچنین چینی ها، مکزیکی ها و اهالی جزایر کارائیب بودند.
 موج مهاجرت جدید امروز از سراسر جهان، اما به خصوص از قلمروهای عمیقا گرفتار جنگ و کشمکش در آمریکای لاتین، آسیا و خاورمیانه وارد آمریکا می شوند. متاسفانه بازآرایی جمعیتی فعلی در شرایطی در حال رخ دادن است که توانایی های اقتصادی آمریکا به سایه رانده شده و هژمونی نظامی آن رو به تضعیف دارد.

ترس بزرگ پنهان در انگاره «جایگزینی بزرگ» این است که وقتی این بازآرایی جمعیتی صورت بگیرد، همان رنج و وحشتی که مردمان «سفیدپوست» (دست کم در آمریکا) بر دیگرانی که «غیرسفیدپوست» تلقی می شدند وارد آورده اند، بر خود آنها وارد خواهد آمد. ترس آنها این است که رنجی که مردمان بومی، بردگان آفریقایی و (بعد از لغو برده داری) آفریقایی- آمریکاییان، بعلاوه ایرلندی ها، مکزیکی-آمریکاییان، یهودیان (که هنوز هم سفیدپوست قلمداد نمی شوند) و چینی های میانه قرن نوزدهم متحمل شدند، بر جمعیت سفیدپوستی اعمال خواهد شد که از نظر تعداد همواره رو به کاهش خواهند داشت.
ترس بزرگی که ناسیونالیست های سفیدپوست را به پیش می برد این است که سفیدپوستان فردا – اولاد امروزی ها – به شکل نظام مندی به همان سرنوشت اخراج، بردگی، دارزدن، ضرب و شتم، زندانی کردن  ودیگر جرایمی مبتلا شوند که آنها بر آمریکاییان غیرسفیدپوست وارد کرده اند. این ترس یک بی منطقی، یک پارانویا را به حرکت درمی آورد که تروریست ها را در دل خود پرورش می دهد و مطالبه ای برای شکل گیری یک فاشیسم ناسیونالیست سفیدپوست پست مدرن را در خود می پروراند.
روشن نیست که آیا این احساس ترس در حال تعمیق نشانه های خود را در میان تعداد قابل توجهی از آمریکاییان «سفیدپوست» بیش از این نشان خواهد داد یا خیر. متاسفانه  اقتصاد لنگ لنگان به سمت بحرانی شبیه بحران سال های 2007 تا 2009 روان است، بحرانی که می توان انتظار داشت تعداد گروه های نفرت پراکن از جمله از سوی ناسیونالیست های سفیدپوست را بیشتر تقویت کند. همانطور که یافته های مطالعه مرکز سیاست های دانشگاه ویرجینیا نشان می دهد، بسیاری احساس می کنند که زیر چتر سرمایه داری اوایل قرن بیست و یکم، این تنها «امتیاز پوست سفید» آنهاست که آنها را از بلعیده شدن در بحران اجتماعی رو به تعمیق حفظ می کند.
نویسنده: دیوید روزن David Rosen پؤوهشگر سیاسی
منبع: yon.ir/Q0Chq

انتهای پیام. 

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول