خبرگزاری فارس خراسان شمالی؛ از دور گله گوسفندی را میدیدیم که در میان زبالهها میچریدند. چند بزغاله بازیگوش خود را به داخل محوطه رسانده بودند. چوپان که خود از اهالی روستای بالادست (باغچق) بود، آنها را به بیرون راند. اما فضای بیرون هم مملو از زبالهّ بود. در کنار چهاردیواری پِرِسهای کاه بر رویهم انباشتهشده بودند. یکی از اهالی محله استادیوم میگفت: از بوی بد زباله، پشههای فربه و نیشهای زهرآلود آنها طاقتمان طاق شده است.
یک از اهالی روستای کلاتهآذرسا نیز میگفت: «بوی بد آشغال، گند زده به زندگی ما. به هر دری زدیم: احدی جوابی به مانداد. با عصبانیت و حرص میگفت: حتی برخی مدیران و ادارات میگفتند: شما بگویید ما با زبالههای شهر چه کنیم؟! آخر برادر خبرنگار دوره زمانه برعکس شده من کشاورز باید برای آشغالهای بجنورد راه و چاه داشته باشم».
این یعنی کشت و زرع و دام مردم، یعنی محل زیست شهری مردم؛ یعنی محل زیست مردم مظلوم روستاهای نزدیک، میهمان ناخواندهای به نام ایستگاه موقت جمعآوری زباله دارند. میهمانی که دیگر برخی به جبر روزگار با آن کنار آمده. چهاردیواری که میراث شوم یکی دوجین مدیر نالایق است. آنها رفتهاند و مردمی که گلایه و امان خود را به درگاه خدا میبردند.
این پلان اول بود؛ ایکاش مشکل زبالههای بجنورد فقط ایستگاه موقت بود. اما شاهکار مدیران شهری در بجنورد که سابقه آن به حدود دو دهه پیش برمیگردد، آنجایی است که به گفته مدیرعامل سازمان پسماند شهرداریها «روزانه بهطور میانگین ۱۳۴ تن زباله» در ارتفاعات کوه باباموسی رها میشود.
ساعت ۵ صبح به محل ایستگاه موقت زباله میرویم. خبری از کامیونهای نیست. چندساعتی را در همان حوالی میمانیم. هوا کمی روشن میشود. چند کامیون با سرعت وارد شد و زبالهای خود را تخلیه میکنند. تصویربردار خبرگزاری که سالّها تهیهکننده یکی از برنامههای چالشی شبکه استانی بود، گفت: اینجا چیزی کاسب نمیشویم. برویم کوه باباموسی»
باباموسی، رشتهکوهی در فاصله ۷ کیلومتری شمالشرقی بجنورد. به دلیل صعود آسان، فاصله کم تا شهر و چشمانداز زیبا به محلی برای جولان جوانان و کوهنوردان بجنورد تبدیلشده است. به سمت باباموسی حرکت میکنیم. پس از طی مسافت کوتاهی به دوراهی گورستان و جاده خاکی میرسیم.
همکار کار بلد ما مسیر خاکی را نشان میدهد. میگفت: «شیشهها را برای فرار از خاک سنگشکن در مسیر و حشرات و بوی متعفن پایین ندهید» توصیهای که جدی گرفتیم. سوژه از راه رسید. یک کامیون مملو از زباله جلوی ما با سرعت در حال حرکت بود. برای عقب نماندن از او سرعت ماشین را زیاد کردیم. مسیری پرپیچوخم با شیب بسیار تند. (یاد صحبتها مدیرعامل پسماند افتادم، عظیمی میگفت: «زباله را نباید در مسیرهای سربالایی حمل کرد. دلیلش را اقتصادی تحلیل میکرد. میگفت: کامیون با آن حجم بار چقدر باید سوخت مصرف کند تا به نوک قله برسد»)
شیرابههای روان از کامیون زباله هم یکی دیگر از آسیبهای حمل زباله به ارتفاع بود. آسیبی که ما خودمان در جاده دیدیم. با سرعت رفتیم. بوی مشمئزکننده زباله، با اینکه توصیه همکارمان را آویزه گوش کرده بودیم شیشههای ماشین بالابود، امانمان را برید. نمیشد از مسیر لذت برد چون زبالههایی که باد با خود به اینسو و آنسو میبرد؛ در جایجای مسیر پراکندهشده بودند.
میرسیم. تا چشم کار میکرد زباله بود. پلاستیک، سرنگ، لباس و... البته کلاغهایی که دستهدسته میپریدند. سگهایی که هر از چندی صدایشان سکوت مرگبار حاکم بر دشت را میشکست. دشت وسیعی که روزگاری نهچندان دور درهای نسبتاً عمیق بودد. اما حالا با به محلی برای سرپوش گذاشتن و دفن بیکفایتی مدیران تبدیلشده. زبالهها دشت وسیعی ایجاد کرده بودند.
کامیون به مقصد خود میرسد. راننده بار را که خالی میکند. برای ضبط تصویری بهتر از لحظه تخلیه بار؛ تغییر موقعیت دادیم. با صحنه هولناکی مواجه میشویم. کوهی از زباله. کوهی که ارتفاع آن شاید به ۱۰ متر میرسید. زباله گردی که با شنیدن صدای کامیون بهسختی خود را از کوه زباله بالا میکشید، تا به زبالههای تازه برسد، توجهمان را جلب کرد. ای اف بر تو روزگار.
همانطور که در شوک کوه شوم بودیم، راننده بیل مکانیکی با یک میلگرد از ماشین خود پیاده شد! فکر کردم بهقصد گوشمالی ما میآید. اما نه؛ زبالههای چسبیده به شِنی بیل مکانیکی را با میلگرد جدا کرد. راننده این کار را با سرعت انجام داد و پشت فرمان نشست. دوری زد. به سمت دیگری رفت. کار او پهن کردن زباله بود. راننده کامیون در جواب مصاحبه گفت: «کاردارم، بارهای دیگر در ایستگاه موقت مانده.» راننده بیل مکانیکی گفت: «بیخیال مهندس. وسط آشغال و کثافت، وقتگیر آوردی!» زباله گرد بیچاره هم گفت: «بگذار به درد خودم بمیرم»
دیگر نتوانستیم تحملکنیم. به سمت ماشین دویدیم. راننده لودر رفتن ما را که دید با صدای بلند فریادی زد و گفت: «ببین؛ مراقب باش. خاک اینجا خیلی سست و ضعیف است»
نکتهای که کوهشوم ذهن ما را درگیر کرده بود، چرایی دفن زباله در کوه باباموسی بود. برای پاسخ به آن به یکی از زمینشناسان مراجعه کردیم. علاقهای به انتشار نام و نشان خود نداشت. اما گفتاری که مطرح میکند، این کلاف پیچیده را پیچیدهتر میکند! زمینشناس میگفت: «جنس سنگهای باباموسی آهکی است. آب در میان بافت سنگهای آهک نفوذ نمیکند، اما چینش این سنگها کنار بهگونهای است که آب بهراحتی مسیر خود را پیدا میکند.»
این صحبت این حرف مردم روستاهای پاییندست دست (علیآباد و باغچق) را تأیید میکند که شیرابههای زبالهها سفرههای آبهای زیرزمینی ما را تهدید میکند. زمینشناس در ادامه نکتهای را با لحنی تمسخرآمیز و تعجبآور گفت: «آخر کدام عقل سلیم قبول میکند که جایی را برای دفن زباله انتخاب کنید که زمین آن سنگی و فاقد حتی یک مترمربع خاک باشد.» صحبتی که در گفتگو با مدیرعامل پسماند هم به آن اشاره شد.
عظیمی در گفتگو با ما ضمن انتقاد نسبت به دفن گاه زباله به این نکته اشاره کرد: «خاک را با کامیون از پایین به بالا منتقل میکنند. زمین را با پیکور حفاری میکنند. بماند که سایتهای آهکی تحت هیچ شرایطی مکان مناسبی برای دفن زباله نیستند»
برای آسیبشناسی ضررهای زیستمحیطی با مدیرکل سازمان حفاظت محیطزیست استان هم گفتگویی انجام میدهیم. مطهری میگوید: موضوع طولانی شده و درستکار کردن و اجرای ضوابط ارزیابی مهم است کیفیت فدای سرعت نمیشود و نقطه جدید باکیفیت بالا و مطلوب ایجاد شود اما تداوم این دفن دچار مشکل در منطقه خواهد کرد.
عدم تعیین تکلیف اصولی سایت دفنگاه و پردازش زباله در حالی بحرانهای عدیدهای را در ابعاد مختلف خلق میکند که جانمایی غیر کارشناسانه سایت پردازش و انتقال آن به مکانی دیگر که این مکان هم موردانتقاد شدید اهالی روستای نجفآباد است که سابق بر این به آن پرداخته شده بود.
شاید بارقههایی از امید در دل دوستداران محیطزیست ایجاد کرد. اما پاسخ رجبزاده معاون عمرانی استاندار به پرسش خبرنگار فارس؛ که بازهم بر طبل بیپولی و نبود سرمایهگذار میکوبید، امیدها را ناامید کرد.
گویا این رفتار غیر کارشناسانه و خائنانه (به قول یکی از اعضای شورای شهر) علاوه بر خسارتهای جبرانناپذیر زیستمحیطی که دارد هزینههای سنگین مالی هم بر استان تحمیل میکند.
انتهای پیام/ر