گروه تفریح و نشاط؛ معصومه اصغری: عقربههای ساعت هنوز به آنجا نرسیده اند که ظهر را تمام و کمال نشان دهند. چهارراه مولوی خلوتتر از همه آن تصویرهایی است که تا به حال از آن دیدهایم. هنوز از حضور پر هیاهوی گاریچیها و صدای گوشخراش موتورسیکلتها خبری نیست. روی هم رفته سکوت دلچسبی روی خیابان خیمه زده است.گنبد ساق بلند فیروزه ای رنگ بقعه سر قبر آقا نردیکتر از همیشه به ما سلام میکند. از همین فاصله هم میشود پرپر زدن کبوترهایی که روی شیب سرگنبد نشستهاند را دید. مورخ تهران قدیم «استاد نصرالله حدادی » همراه ما شده است تا ده ها و صدها خاطره و حکایت و شخصیتهای تاریخی منتسب و متصل به بناهای سالخورده این حوالی را با منقاش روایتهای شیرینش از کتابهای تاریخی بیرون بیاورد و جان تازهای به این گردشگری نیمروزه بدهد.
اولین سینمای پایتخت اینجاست
خیلیها انتهای باغ فردوس مولوی را با سینمای نامدار قدیمی آن میشناسند. سینمایی که بیش از 3 نسل با آن خاطره دارند و روزی روزگاری محل تفرج و تنها دلخوشی بچهها و جوانهای یک محله بوده است. سینما تمدن هنوز پابر جاست اما دیگر از آن قوت قدیم در آن خبری نیست. سینمایی که نخستین فیلم ناطق ایران (دختر لر) در آن اکران شد و بعد از آن با اکران فیلم مهیج تارزان برای خودش برو بیایی پیدا کرد. «نصرالله حدادی » خاطرههای زیادی از این سینما دارد :«خیلیها می گویند سینما تمدن نخستین سینمای پایتخت بوده است .در این حوالی 5 سینما وجود داشت که بعد از آن سالن های سینما به خیابان لاله زار تسری پیدا کردند و در آنجا متمرکز شدند و این خیابان تبدیل به تفرجگاه مردم تهران قدیم شد.»حدادی فروش سیراب و شیردان در بین سانس های سینما تمدن را به خاطر دارد:«من با چشم خود دیده بودم که در بین سانس فیلم های این سینما تماشاچیان از سالن ها بیرون می آمدند و در سینما سیراب و شیردان می خوردند.در این سینما با یک بلیط می توانستیم دو فیلم را تماشا کنیم که بعد ها این نیز در برخی سینما های لاله زاد رایج شد.»
صاحب جمع لقب امین السلطان بود
چهارراه مولوی را کمی که به سمت جنوب گز کنیم به خیابان پر ازدحام صاحب جمع می رسیم.خیابانی که بنا های تاریخی بیشماری را در خود جا داده است و از دیرباز محل رفت و آمد تهرانیان قدیم بوده. از دهه 40 چند راسته تجاری مهم در این خیابان پا گرفته است. نصرالله حدادی میگوید در تهران قدیم چند گاراژمسافربری در این حوالی وجود داشت و عکس هایی که از بقعه قبر آقا وجود دارد هم گواهی دهنده فعالیت های این گاراژ های مسافربری است. در این عکسها مردم در حال سوار شدن به وسایل نقلیه آن زمان هستند. در راستههای تجاری اینجا جارو به وفور یافت می شد. انواع جارو از این محل خریداری و بعد به نقاط دیگر فرستاده می شد. راسته صابون فروش های اینجا هم وامدار گود صابونپزخانه بودند که در نزدیکی این خیابان وجود داشت و صابون ها از آنجا به این بازار و سپس به مشتری ها عرضه میشد.» حدادی با روایتهای شیرینی از وجه تسمیه این خیابان می گوید :«ما دو نفر با عنوان امین السلطان در تاریخ معاصر ایران داشته ایم. میرزا ابراهیم خان امین السلطان و میرزا علی اصغر خان امین السلطان. میرزا ابراهیم خان پدر میرزا علی اصغر خان بود و لقب صاحب جمعی داشت و به نوعی مادر خرج دربار ناصرالدین شاه بود. بعد از پدر میرزا علی اصغر خان بسیار مورد تفقد شاه قرار گرفت و به مقام صدارت رسید. او اراضی اطراف این خیابان را خریداری کرده بود و باغات زیادی نیز در شمال تهران داشت. او لقب پدر را بر این اراضی گذاشت و از آن زمان این خیابان به نام صاحب جمع شناخته می شود. طبق خاطرات اعتماد السلطنه خیلیها به شاه خرده می گرفتند که چرا شاگرد قهوه چی یا آبدارچی باشی مانند او را به مقام صدارت رسانده است، اما شاه همچنان به او لطف بسیار داشت و او در جوانی به مقام صدارت عظمی دربار رسید. او یک بار از صدر اعظمی کناره گرفت و دوباره به این پست برگشت. از قرائن موجود نیز این طور بر می آید که میرزا علی اصغر خان امین السلطان در فکر تغییر برخی قوانین مملکت بوده است ولی موفق به این کار نمی شود.»
خلوت خانه تجار درجه یک
ملاقات با بزرگترین کاروانسرای درون شهری تهران حال و هوای فرحبخشی به این بازدید هدیه می کند.کاروانسرای خانات درست در میانه خیابان صاحب جمع و در میدان امین السلطان واقع شده است. استاد حدادی با اشاره به قدمت این بنا از معماری بی نظیر آن می گوید :«این کاروانسرا 10هزار متر مساحت دارد و تاریخ ساخت آن به اواخر دوره ناصرالدین شاه بر می گردد. اتاق های متعدد آن محل استراحت و خلوت به نوعی خلوت خانه تجار در جه یک و متمول آن زمان بوده است. در این کاروانسرا 54 حجره وجود دارد و روی درب آن که ارتفاع 5 متربلندا دارد 40 گل میخ نصب شده است. معماری این بنا به صورت آجر کاری است و اگر از پشت بام آن به محوطه اش نگاه کنید شاهد معماری قرینه ای با شکوهی خواهید بود.»
کاروانسرای خانات در سال 1357 دچار آتش سوزی شد و از آن زمان تا سال 1388 بلااستفاده ماند. در این سال مدیران شهری این بنا را باز زنده سازی کردند و حالا این کاروانسرا تبدیل به بورس آجیل و خشکبار و محلی برای برگزاری جشنوارههای فرهنگی و هنری شده است.
بقعهای برای امام جمعه
مقبره خانوادگی خاندان ظهیر امامیها کمی بیش از یک آرامگاه دسته جمعی خانوادگی است. تهرانیان قدیم برای عرض ارادت و خواندن فاتحه برای امام جمعه به این بقعه میآمدند و به آن ارادت داشتند. محوطه فراخ بقعه حوض مستطیل شکل بزرگی را در سینه خود جای داده است. دور تا دور حوض جا به جا باغچه های گل کاری شده کنار هم ردیف شده اند. درختان انجیر و نارنج و انار و توت و انگوراز این باغچه ها پا گرفته اند و به حاشیه حیاط سایه تقدیم میکنند. عمارت بینظیر بقعه سر ستون مخروطی شکلی دارد و در کنار آن به قرینه آیاتی از قرآن نوشته شده است.کنار پلکان ورودی حدادی به کاشی های برجسته بنا اشاره میکند:«این کاشیها همه ساخت دست هستند و با رنگهای زنده نقاشی شدهاند. نظیر این کاشی ها در عمارتهای مجلل دوران قاجار وجود دارد.» نصرالله حدادی در باره امام جمعه می گوید :«میرزا ابوالقاسم امام جمعه پسر میرمحسن و برادرزاده و داماد محمد مهدی امام جمعه و برادر میرزا مرتضی صدر العلما در سال 1263امام جمعه تهران میشود و در سال 1270 قمری وفات می یابد. او به دلیل روابط دو گانه خود با دربار و بیگانگان و همچنین رفتار توجیه گر خود در مقابل استبداد زمانه سخت مورد عتاب امیرکبیر بود و طی مراسلاتی که به جا مانده بارها از جانب امیر از او خواسته شده در رفتار خود با بیگانگان و درباریان تجدید نظر داشته باشد."
کوچه هایی به نام غریبان
از راسته های تجاری بازار امین السلطان به سمت گود زنبورک خانه رهسپار می شویم.استاد حدادی در مسیر به نام کوچه ها اشاره میکند:«در نقشههای تهران قدیم نیز این کوچه ها با دوشاخه دیده میشوند. این کوچه با یک قوس به بازار صندوق سازان میرسد. در قدیم این محله ماوای افرادی بوده که ناشناس بودند. زاده تهران نبودند و به اینجا مهاجرت کرده بودند. به همین دلیل به این کوچه ها کوچه غریبان می گفتند.» مورخ تهران قدیم به کوچه ماشاالله خان عکاس هم اشاره می کند و میگوید :«سه سال بعد از پیدایش عکاسی در اروپا این هنر به تهران راه پیدا می کند. هنر عکاسی مدیون علاقه ناصرالدین شاه به عکس انداختن است. او در سفر فرنگ با این پدیده نوظهور هنری آشنا می شود و دستور می دهد در دارالفنون رشته تحصیلی به نام عکاسی ایجاد شود. افرادی مانند ماشاالله خان عکاس و آنتوان سروگین نیز این هنر را گسترش میدهند.»
گذری که سرقفلی آن به نام لوطی صالح رقم خورد
در میانه بازار عباس آباد چهارسوق کوچکی وجود دارد که وجه تسمیه آن حکایت دلنشینی را در خود جا داده است. استاد حدادی می گوید :لوطی صالح یکی از لودگان دربار کریمخان زند در شیراز بود.وقتی آقا محمد خان به پادشاهی رسید دستور داد اورا از شیراز به تهران بیاورند و پس از گرفتن رقمی پول از او دستور می دهد میرغضب ها گوش و بینی او را ببرند. او می گوید من بعد از این در کربلا مجاور می شوم .اما در خانه ای ساکن می شود و در خانه را به روی هیچ احدی باز نمی کند. زمانی در تهران خشکسالی و کم آبی می شود.همه علمای آن زمان با اهالی محله ها دور هم جمع می شوند و دعا می کنند اما باران نمی آید. ناشناسی به قصد دست انداختن لوطی صالح در خانه او را می زند و می گوید لوطی همه دعا کردند و باران نیامد حالا تو هم بیا و دعایی کن، شاید به دعای تو باران آمد. لوطی صالح که تا آن زمان از خانه بیرون نیامده بود صورتش را با ذغال سیاه می کند و دایره کوچکش را بر می دارد و همین طور که آرام بر روی دایره ضرب می زند این شعر را می خواند:«یا رب تو بده باران / از بهر گنهکاران» مردم به صدای او از خانه ها بیرون می آیند و پشت سر او به سمت آب انبار قاسم خان می روند. همین که به آب انبار می رسند باران شروع به باریدن می کند و لوطی صالح با دل و نیت پاکی که داشت در تاریخ تهران قدیم ماندگار می شود» گذر لوطی صالح حالا قرق لباس فروشان شده است. در این معبر اگر خوب چشم بگردانید رد پای آجر چینیها و کاشیکاری های 300 ساله را خواهید دید که هنوز روی سردر بعضی خانهها خودنمایی می کند. در کوچه پس کوچه های خیابان مولوی تهران قدیم هنوز نفس می کشد و خاطره باز ها حتما از قدم زدن در آن لذت می برند.
انتهای پیام /