به گزارش خبرگزاری فارس از بروجرد، ۲۲ فروردین ۱۳۶۲ بود، هوا رو به تاریکی میرفت که امیر
مراد گودرزی و دیگر همراهانش در حال خنثی کردن یک میدان مین در منطقهای میان بانه و سردشت به نام یعقوبیه بودند.
اگر چه تمام روز را مشغول پاکسازی میدان مین بودند، اما از بیم آنکه مبادا شبانگاه و هنگام عبور رزمندگان از این منطقه خطری جانشان را تهدید کند، بیاعتنا به خستگی همچنان به کار خود ادامه میدادند.
امیرمراد از متخصصان چیرهدست مهندسی تخریب بود، اما میدان مین غیراستاندارد و مینها دستساز و ابتکاری بودند که خنثی کردنشان پیچیدگیهای خاص خود را داشت.
در گرگ و میش هوا به یکباره صدای انفجاری مهیب سکوت میدان مین را درهم شکست، آری یک مین حین خنثیسازی در دستان امیر مراد منفجر شد و با خود چشمها و دستهایش را برد و این شروعی تازه بر زندگی شیرمرد قصه ما بود.
منطقه کوهستانی بود و صعبالعبور، از سویی حتی امکانات اولیه درمانی مانند برانکارد برای انتقال مجروحان وجود نداشت، همرزمانش به ناچار جسم بیجان او را بر دوش گذاشته و پس از چند ساعت طی مسیری ناهموار بالاخره به بیمارستان رساندند.
و اینگونه جوان ۲۱ سالهای که سالهای نخستین زندگی مشترکش را تجربه میکرد و فرزندی در راه داشت، به یکباره قدم به دنیای جدیدی گذاشت که در آن خبری از تماشای قد کشیدن دردانههایش نبود.
آرامش روح و فروغ دیدگان با نور قرآن
از آن روز به بعد بیش از ۸ سال و تا سال ۱۳۷۰ بارها و بارها از این بیمارستان به آن یکی رفته و زیر تیغ جراحان قرار گرفت، تا در طول سالهای پس از جانبازی تجربه بیش از ۴۵ عمل جراحی سنگین را در داخل و خارج از کشور داشته باشد. و من ناتوان از یافتن عبارتی برای بیان مصائب و سختیهایی که در طول این سالها بر بزرگمرد قصهام و البته همسر صبور و فداکارش گذشت، به ادامه روایت میپردازم.
از سال ۷۱ و با فراغت نسبی از ادامه درمان فرصت را برای تحصیل مغتنم شمرد و با ثبتنام در حوزه علمیه به مدت ۹ سال مشغول فراگیری دروس حوزوی شد.
پس از آن با نمود دوباره آثار مجروحیت چند صباح دیگری را به درمان و انجام عملهای جراحی دشوار سپری کرد.
با فراغت دوباره از درمان و به وجود علاقمندی بسیار اما به دلیل مهیا نبودن شرایط تحصیل در قم، فرصت را مغتنم شمرده و با حفظ قرآن و آشنایی با مفاهیم آن اُنس و الفتش را با این کتاب آسمانی بیشتر و بیشتر کرد، تا جایی که همه اوقات فراغتش را بدینگونه سپری کرده و میکند.
انجام ۴۵ عمل جراحی در داخل و خارج از کشور
مدتها به دنبال گفتگو با او بودم اما اوضاع جسمیاش نامساعد بود و اجازه این کار را به من نمیداد، تا اینکه بالاخره و به دنبال یک تماس تلفنی راهی خانهاش شدم.
با مهربانی پذیرایم شد و اینگونه خیلی زودتر از آنچه فکرش را میکردم توانستم با او ارتباط برقرار کنم، گویی که گاه تصور میکنم مدتها است که میشناسمش.
در کلامش موجی از مهربانی پدرانه را دیدم، ساده بود و بیتکلف سخن میگفت و من در وَرای چشمان بیفروغش او را به استواری یک کوه دیدم.
گلهای ندارم
حالش را میپرسم، با تبسمی از سر رضایت میگوید: علاوه بر زخمهای به جا مانده از میدان مین، به فشار خون، بیماری کلیوی و درد زانو مبتلا هستم، اما گلهای ندارم.
از او میخواهم از یادگاریهای میدان مین برایم بگوید؛ اینگونه میگوید: چشمها، دستها و شنواییام را از دست دادم و از ناحیه پا به شدت مجروح شدم، به طوریکه پس از آن به لطف جراحیهای متعدد قادر به راه رفتن هستم.
از طرفی شنواییام را مدیون دو دستگاهی هستم که بر روی جمجمهام کار گذاشته شدهاند که اگر اینها نبودند، عملاً ارتباط با دنیای بیرون برایم مقدور و میسر نبود.
خلاصه اینکه شرایط فعلی جسمیام حاصل انجام چندین عمل جراحی سنگین و چند ساعته در بیمارستانهایی در داخل و خارج از کشور است.
از سختیهای ۳۷ ساله دوران جانبازی میپرسم و او با لبخند میگوید: جانبازی در راه حفظ آب و خاک را وظیفه خود میدانم، از طرفی اگر قرار باشد کسی را ایثارگر بنامیم، بیشک او همسر وفادار و صبورم است که در طول همه این سالها با متانت و خوشرویی یک تنه دشواریهای زندگی را به جان خریده است.
با نگاهی به آثار جانبازی از او میپرسم اگر زمان به عقب برگردد آیا باز هم آماده دفاع از کشورش میشود؟
پاسخش حسابی شرمندهام میکند وقتی میگوید: معلوم است که حاضرم، چرا که اعتقاد دارم فلسفه وجودی انسانها، رشد، کمال و نمود انسانیت در آنها است.
ما به دنیا نمیآییم تا چون حیوانات به خور و خواب مشغول باشیم، انسانیم و کمالگرا و آمدهایم تا روح و جانمان را رشد دهیم، حتی اگر چشم و گوش و دستی برایمان نماند.
"ما میتوانیم" ثمره دفاع مقدس است
از او درباره بزرگترین درس دفاع مقدس میپرسم و چه زیبا سوالم را اینگونه پاسخ میدهد: تجربه ۸ ساله دفاع مقدس در وهله اول به ملت ایران ثابت کرد که "ما میتوانیم" در حقیقت این تجربه ارزشمند موجب شد تا نهال باور توانستن در قلوب یکایک ملت ما ریشه دواند و اکنون به درختی تناور و تنومند تبدیل شود.
یادمان نرفته آنگاه که هواپیماهای رژیم بعث عراق با حمایت ابرقدرتهای دنیا در آسمان کشورمان جولان داده و هموطنانمان را به خاک و خون می کشیدند، اینکه با ساخت موشکهای دوربرد نقطهزن و اقتدار و ابهت جمهوری اسلامی ایران در دنیا ثمره باور "ما میتوانیم" است.
وقتی از او رمز پیروزی رزمندگان در دفاع مقدس را میپرسم، در پاسخ میگوید: در جنگی نابرابر که در آن دشمن با حمایت تسلیحاتی و نیروی انسانی ابرقدرتها به میدان آمده بود و میتوان از آن به عنوان جنگ جهانی سوم یاد کرد، اراده، اعتقاد، استمداد از خداوند متعال و پیروی از نصایح و رهنمودهای امام راحل پیروزی رزمندگان و جبهه حق علیه باطل را رقم زد.
یادمان نرود از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون با تکیه بر اراده ملت و اطاعت از فرامین رهبری پیچهای تاریخی بسیاری را به سلامت پشت سر گذاشتهایم، اکنون نیز همچون گذشته عبور از بحرانهای اقتصادی در گرو اراده آهنین مردم، پیروی آنان از رهنمودهای حکیمانه رهبر فرزانه انقلاب، اجرای سیاستهای اقتصاد مقاومتی و تکیه بر توان داخلی است.
نظرش را درباره نقش مردم در تحقق اهداف گام دوم انقلاب میپرسم و اینگونه پاسخ میشنوم: همانگونه که رهبری حکیمانه معمار کبیر انقلاب و اخلاص، صداقت و بصیرت ملت آنها را از زیر یوغ استبداد رهانیده و حلاوت پیروزی انقلاب را کام همگان چشاند، انتظار میرود آحاد مردم بیاعتنا به برخی سوءمدیریتهای مسوولان و با تکیه بر اندوختهها و کارنامه چهل ساله انقلاب مهیا نقشآفرینی در چهله دوم شوند.
مسوولان روحیه خودباوری را در مردم تقویت کنند
میخواهم اگر خواسته یا مطالبهای از مسئولان دارد، بیان کند و او میگوید: به شخصه انتظاری از آنها ندارم، اما میخواهم با یادآوری اهداف انقلاب که همانا رهایی از تحت سلطه استبداد، استقلال، حفظ ارزشهای دینی و انسانی است، در مسیر آرمانهای انقلاب گام برداشته و به بیراهه نروند.
از مسوولان میخواهم با توجه به اصول اعتقادی مردم و تقویت آن، زمینه ازدواج و اشتغال جوانان را فراهم کرده و مهمتر از همه به آنچه که میگویند، عمل کنند.
از طرفی معتقدم یکی از وظایف اصلی دولت ایجاد روحیه خودباوری و توانمندسازی افراد جامعه و بسترسازی مناسب برای شکوفایی استعدادهای آنان است، چرا که به حق تحقق این مهم مسیر توسعه و پیشرفت کشور را هموار میکند.
گفتوگو از مژگان شمس
انتهای پیام/85012/ق