اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

فرهنگ  /  کتاب و ادبیات

شیرین‌کلامی شاعر زنجانی در شب شعر «صدای مردم»/ خنده بس کن دگر ای روحانی؟ +فیلم

همایش «صدای مردم» صدای گلایه مردم با زبانی دیگر و هنرمندانه شب گذشته با استقبال فراوان جوانان در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد. این مراسم به شکل زنده از شبکه سه سیما پخش می‌شد اما به دلیل برخی اشعار پخش برنامه متوقف شد.

شیرین‌کلامی شاعر زنجانی در شب شعر «صدای مردم»/ خنده بس کن دگر ای روحانی؟ +فیلم

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، همایش «صدای مردم» صدای گلایه مردم با زبانی دیگر و هنرمندانه شب گذشته با استقبال فراوان جوانان در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد.

در این مراسم حجت الاسلام قمی، رئیس سازمان تبلیغات اسلامی و محسن مومنی رئیس حوزه هنری و جمع کثیری از شاعران و مدیحه‌سرایان حضور داشتند، اما میزبان اصلی این برنامه جوانانی بودند که با شور و اشتیاق جدی در سالن حضور داشتند.

تصاویر عکاس فارس از این مراسم باشکوه را اینجا مشاهده کنید.

نخستین شاعری که در این مراسم به شعرخوانی پرداخت، محمد رسولی بود که شعری با موضوع برجام قرائت کرد

دیدم به خواب روی لبم آه و ناله بود/ تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود

این چاه‌ها که در ته آن گیر کرده‌ایم/ ای شیخ قبل از آنکه بیایید چاله بود

 

 

در ادامه احمد بابایی از شاعران کشورمان شعری خواند که بارها حاضران در سالن بر هریک از ابیات آن واکنش نشان داده و شاعر را تشویق کردند. بابایی از شاعران جوانی است که همواره مواضع صریحی نسبت به مسایل کشور دارد تازه‌ترین سروده خود را با نام «خط قرمز» در این مراسم خواند.

«خط قرمز»

بغض، فریاد می‌شود گاهی/ داد، بیداد می‌شود گاهی!

بنِگر بغض و بسته بالی را/ سفره خالی اهالی را

سفره، خالیّ و دل، پر از ماتم/ من که از این سکوت کج، ماتم!

*
هر سکوتی، گواه سیری نیست!/ هر فغانی ز دلپذیری نیست

بی تفاوت نباش، ای شاعر!/ همسفر! وقت گوشه گیری نیست...

جنگ فقر و غنا مبَر از یاد/ مزد احسان ما فقیری نیست!

تا به کی صبر!؟ لبگزه، تاکی!؟/ کار طوفان که سر به زیری نیست

کارد بر استخوان ما گل کرد/ مُلک عدل، اینقدَر کویری نیست

دل «بعضی»، سقیفه‌ای ست هنوز/ دل طاغوت‌ها غدیری نیست...

*
دل «بعضی»، جهنم است انگار.../ آخر قصه، مبهم است انگار!

*
خصم، موج فریب می‌خواهد/ شهر را نانجیب می‌خواهد

گرچه از اعتدال، محرومند/ مردم ما شکوه مظلومند

بت بدون تبر نخواهد ماند/ گِله‌ها در جگر نخواهد ماند

دیده بس که تحکّم، از «بعضی».../ گله‌مندند، مردم از «بعضی»...

بوی تبعیض، شامه آزار است/ خواب تا کی!؟ خدا که بیدار است...

مپسندید غم، اضافه شود!/ شهر از دستتان کلافه شود

طعمه‌های یزیدشان مکنید/ از خدا نا امیدشان مکنید

ظلم، شوم است... بی‌کسی، شوم است.../ «شورشی» نیست هرکه محروم است

این قبیله، ز فتنه، آزادند/ در دفاع از حرم، جوان دادند

کارد مهمان استخوان شده است/ اشعری هم حقوقدان شده است

اول قصه، «می‌شود!» می‌گفت/ پشت تکلیف و عشق، بد می‌گفت

دل «بعضی»، جهنم است انگار.../ آخر قصه، مبهم است انگار!

اینچنین نا خلف نباید شد/ بی خیال از شرف نباید شد

دلخوریم از غرور، ما مردم!/ ذلّه از حرف زور، ما مردم!

*
سرِ باران، به شانه‌ی ابر است/ «پرچم» ما تموّج صبر است

پشت پا بر غم و حیا زده‌اند/ شعله بر پرچم خدا زده‌اند

آسمان سوخت، چشم باران سوخت/ «پرچم» ما، نه! قلب ایران سوخت

پایمال سفیه کال مباد/ این سه رنگ زلال، لال مباد

این سه رنگ غرور، نورانی ست/ افتخار تبار ایرانی ست

دل به نور امید باید داد/ پای پرچم، شهید باید داد

*

آی بیگانه! اشک، شبنم ماست/ خون ما رنگ سرخِ پرچم ماست

خوار و ارزان مبین غم ایران/ کفن ماست پرچم ایران

راز تشنه لبی، نخواهم گفت/ گِله با اجنبی نخواهم گفت

نیست پرچم به غیر «سنگ صبور»/ غیرت ماست این سه رنگ صبور

تار پرچم به پود جان زده‌اند/ پایه اش را به آسمان زده‌اند

تا ابد شور محشرش باقی‌ست/ بانگ الله اکبرش باقی‌ست

تا ابد، مهر بی‌غروبی‌هاست/ پرچم ما به دوش خوبی‌هاست

غمزه شهر راز... پرچم ما/ تا ابد، سرفراز... پرچم ما

پرچم ما غرور مردانه‌ست/ خار چشمان دزد بیگانه‌ست

غیرت ماست مرز کشور ما/ سایه پرچم است بر سر ما

دل به نور امید باید داد/ پای پرچم، شهید باید داد

*

آنکه جان، هدیه‌ی حرم می‌کرد/ دست بیگانه را قلم می‌کرد

کربلا از صدا نمی‌افتد/ عَلَم از دست ما نمی‌افتد

مرز «صهیون» اگر به هم زده‌ایم/ پرچم فتح بر حرم زده‌ایم

کار «صهیون» اگرچه حق سوزی ست/ پرچم ما نماد پیروزی ست

شک ندارم فتد به زودی‌ها/ شعله بر خرمن سعودی‌ها...

*

صبر حق، بارش ملامت اوست!/ غرّش رعد، از سلامت اوست...

پای دین، پای عشق، بی‌سر شد/ وطن ما شهید پرور شد!

گره شب مباد، وا نشود/ گرگ، چوپان گلّه‌ها نشود

خانه ی ظلم، رو به ویرانی ست/ انقلاب، آبروی ایرانی ست

وای از کار و بار سر در گم!/ باز هم غیرت همین مردم!

*

مردم ما به عشق، «جان دادند»/ جنگ، تحمیل شد، جوان دادند

مردم ما سپاه عاطفه‌اند/ هر کجا امر بود نان دادند

خاک پای غرور عباسند/ دست خود به آسمان دادند

روزه‌ی خلق ما سیاسی بود/ کوه تحریم را تکان دادند

-لال بودند غزّه و لبنان-/ هر چه مظلوم را زبان دادند

مردم ما به فتنه‌ها، نُهِ دی/ غیرت خویش را نشان دادند

اشهدُ انَّ که همین مردم/ به سر نیزه‌ها اذان دادند

گله مندند...! ورنه می‌دانیم/ همه جا خوب، امتحان دادند

-خودمانیم!- گاه گاهی هم/ کار بر غیر کاردان دادند!

*

دل «بعضی»، جهنم است انگار.../ آخر قصه، مبهم است انگار!

بغض، فریاد می‌شود گاهی/ داد، بیداد می‌شود گاهی!

بنِگر بغض و بسته بالی را/ سفره ی خالی اهالی را

سفره، خالیّ و دل، پر از ماتم/ من که از این سکوت کج، ماتم!

زخم اشرافیت، علاج نداشت/ پیر امت که برج عاج نداشت

رفته دوزخ ز یاد «بعضی»‌ها/ دلخوریم از فساد «بعضی»‌ها

*

ای بت عافیت! – به هرعلت! –/ از تو ناراضی‌اند این ملت...

مردم از دست بسته دلگیرند/ سفره‌ها حفره‌های تدبیرند

رهگذر، بغض بی‌صدا شده است/ کوچه‌های نفوذ، وا شده است

خوار و پا در هواست بیت المال/ زیر دست شماست بیت المال

از وکیل و رئیس، دلگیریم/ از بت کاسه لیس دلگیریم

شط خون شد، زبان به مزدی تان/ زخم بستر گرفت دزدی تان!!

میزها طبل‌های بی‌دردی/ یا نه، استبل‌های نا مردی

شرم کن غصه‌ی اهالی را/ قصه ی سفره‌های خالی را

نا امیدی، عذابمان نشود/ گره انقلابمان نشود

وای از کار و بار سر در گم!/ باز هم غیرت همین مردم!

*

بغض مردم، صدای قانون است/ «خط قرمز» مگو که دل، خون است

خونِ دل، مشرق تکلم ماست/ «خط قرمز»، غرور مردم ماست

در دل خسته، غم نخواهد ماند/ «اینچنین نیز هم نخواهد ماند»

*

سرِ اشراف، گرم بی‌عملی ست/ دلخوشی مان فقط به «سید علی» ست

بخش بعدی برنامه به شعر خوانی میلاد عرفان پور اختصاص یافت، او اینگونه خواند؛ 

به نام خالق یکتای ما که از ایمان

نهاده بار امانت به گرده ی انسان

جهان و هرچه در آن است آزمایش ماست

همهْ زمین و زمان، پرده‌ی نمایش ماست

به قتلگاه خودش می‌رود نفس به نفس

کسی که نگذرد از سیم خاردار هوس

پلی شویم که از خود گذشتن آموزیم

نه موج سرکش طغیان که فتنه افروزیم

خوشا به یاری مردم به چشم تر رفتن

جهاد چیست؟ در این جاده‌ها به سر رفتن

و چیست دنیا؟ سیر غم است و شادی ما

و عمر چیست؟ همان اردوی جهادی ما

پیام اول این انقلاب بود، جهاد

امید مردم سرپل ذهاب بود، جهاد

جهاد ما سفر از دخمه‌ی تن آسانی ست

جهاد، غیرت اسلامی است و ایرانی ست

جهاد, از غم همسایه‌ها نخفتن ماست

جهاد خدمت هر کارگر به میهن ماست

رسول  ما که به مستضعفین تبسم کرد

زبان منبر ما را زبان مردم کرد

علی به شانه‌ی خود بار نان و خرما داشت

حسین ما غم این پابرهنه‌ها را داشت

کسی مباد گرفتار بی‌پر و بالی

مباد سفره ای از نان و زندگی، خالی

در این مسیر به سرمنزل سفر نرسیم

اگر به داد دل خون کارگر نرسیم

ز جور دانه درشتان چه‌هاست در دل ما

ز آه کوخ نشین، شعله‌هاست در دل ما

چرا به رشوه بگیرند کرکسان پر و بال؟

و دستبرد زند رانت‌ها به بیت المال ؟

بگو به نان و نمک خوردگان سفره‌ی ما

بریده است گرانی امان سفره‌ی ما

اگرچه گاه به پا شد نشست مصلحتی

نه! اقتصادِ رکودی نشد مقاومتی

هنوز مردم مستضعفند پای نظام

بر این همیشه صبوران سربلند سلام

اگرچه دلنگرانیم از گرانی‌ها

مباد، دشمن ما گرم شادمانی‌ها

به نان خشک اگر سر کنیم سرنکشیم

به بام اجنبیان عاجزانه پر نکشیم

کدام آینه بوده‌ست از شکستن شاد

مبادمان که پریشان شویم و دشمنشاد

 صدایی از نفس راه می‌رسد بر گوش

نوید نصر من الله می‌رسد بر گوش

به هرطرف که نظر می‌کنم شهیدی هست

اگر شهید می‌آرند پس امیدی هست

بارها و بارها در میانه برنامه اعلام شد که این همایش از سوی شبکه سه سیما و از طریق رسانه ملی همچنین شبکه‌های اجتماعی در حال پخش زنده است.

جمعیت در سالن به حدی بود که صندلی‌هایی در گوشه گوشه راهروها قرار داده شد تا همه بتوانند به راحتی برنامه را دنبال کنند؛‌ این در حالی است که هر دو طبقه تالار سوره و انتهای سالن مملو از جمعیتی بود که به ابیات واکنش‌های متفاوت نشان می‌دادند.

 حجت الاسلام جواد محمدزمانی نیز شاعر دیگری بود که در این مراسم به قرائت شعر پرداخت.

گاه تدبیر عین تزویر است/ چون اساسش هوالمدبر نیست

چه مدیری که نور می‌بارد/ از تلاشش به قبر اجدادش

چه مدیری که از هلند آید/ گل برای عروس و دامادش

او در بخش انتهایی شعرش اینگونه خواند:

در حوادث ولی ما نه فقط/ چاره در آن زمینه خواهد کرد

حفظ اصل نظام اگر باشد/ رهبر از خود هزینه خواهد کرد

این دو بیتی سالن را به واکنش واداشت و بارها مورد تشویق قرار گرفت.

عبدالرضا هلالی از مدیحه سرایان کشورمان اما در این مراسم شعری خواند ؛

نابرادر تنی نخواهد شد

عدل اهریمنی نخواهد شد

یکطرف خون و کربلایی جدید

یکطرف شاهزاده‌های جدید

اختلاف قرائت از قصر است

درس امروز شرح والعصر است

بخش بعدی برنامه از عارفه دهقانی دعوت شد تا شعر بخواند؛ 

لبیک یا سیدعلی تا بر لب ماست

هستیم در اوج و پیاپی با بصیرت

این خاک با خون جوانان تازه مانده

هر کس که با ایران در افتاده ور افتاد

 

اما بخش پرحاشیه مراسم اختصاص به شعرخوانی شیرینِ کلامی زنجانی داشت؛ این شاعر ترک‌زبان ترجیع‌بندی با گوشواره «صف ما از صف اشرار جداست» خواند که حاضران او را در این مصرع همراهی می‌کردند. این شعر بلند کلامی به حدی مورد تشویق قرار گرفت که حاضران ایستاده دقایقی برایش کف زدند.

در بخشی از برنامه رسانه ملی اشعار کلامی زنجانی را پخش می‌کرد که تا شاعر از روسای قوه مجریه و مقننه خواند ظاهرا پخش زنده قطع شد که واکنش‌ به این انقطاع، جو سالن را هیجان زده کرد.

کلامی زنجانی گفت: محضر حضرت آقا که رسیدیم ایشان فرمودند: هجو کنید مخالفین انقلاب و غربی‌ها را. ما هم شعر سرودیم.

دل مردم سپر تیر بلاست

این چه ظلمی است که بر ملت ماست

غفلت دولتیان فتنه فزاست

اعتراض ار کنی از دوست بجاست

صف ما از صف اشرار جداست

***

بارها گفته شده در منبر

گفتنی‌ها ز زبان رهبر

بس کنید این همه طغیان دیگر

درد ما نسخه تدبیر و هواست

صف ما از صف اشرار جداست

***

مرغ حق شو سر هر بام نرو

قدمی جز ره اسلام نرو

ای مسلمان پی برجام نرو

پنج به علاوه یک دام بلاست

صف ما از صف اشرار جداست

***

نه به ما وعده یارانه بده

نه برو دست به بیگانه بده

مردشو پاسخ مردانه بده

حرف رهبر بشنو راهگشاست

صف ما از صف اشرار جداست

***

گر تدابیر موکد می‌شد

راه بر فتنه‌گران سد می‌شد

شد ولی آنچه نباید می‌شد

در کمین لشکر ابلیس دغاست

صف ما از صف اشرار جداست

***

دشمن اندیشه بت سازی داشت

در زمین وطنم بازی داشت

این حنا رنگ براندازی داشت

غافل از اینکه خدا همره ماست

صف ما از صف اشرار جداست

***

گرم شد از نفس پاییزی

جان زنجان و دم تبریزی

که کشیدند به شورانگیزی

خط بطلان به جناب چپ و راست

صف ما از صف اشرار جداست

***

نه شمال و نه یمین هست خطا

و هِیَ الجاده طریق الوسطی

پیش ما مهدی موعود عطا

عالمی منتظر لطف شماست

صف ما از صف اشرار جداست

***

خنده بس کن دگر ای روحانی

ناامیدم ز تو لاریجانی

دولت و مجلس و روگردانی

از متانت که مرام عقلاست

صف ما از صف اشرار جداست

***

بذر کین دشمن بی‌عاطفه کاشت

غرضی جز ستم و فتنه نداشت

رهبر از آبرویش مایه گذاشت

آری این مرد همان روح خداست

صف ما از صف اشرار جداست

***

اعتراضات نه اردوکشی است

نه به این سو نه به آن سو کسی است

قصه خانه و جاروکشی است

پاکسازی ز فرامین خداست

صف ما از صف اشرار جداست

***

ای رئیسی که شریف انفاسی

پی احقاق حقوق الناسی

تو به زیر علم عباسی

مددی بر تو مدد کز سقاست

صف ما از صف اشرار جداست

محمدحسین پویانفر مداح دیگری بود که به شعرخوانی پرداخت اما پیش از آغاز شعرش از شعر زیبای کلامی زنجانی بارها تقدیر کرد.

او گفت: امیدوارم شعارها را عامل باشیم، در واقع تنها در حد شعار نماند و به حرف‌ها عمل کنیم. خیلی‌ها نطق پیش از دستور می‌کنند اما دخترشان در آمریکا درس می‌خواند!

آنها که رفتند همیشه به خواب جهل

سیراب می‌شوند فقط از سراب جهل

مولاست باب علم حبیب در مقابلش

بابی اگر گشوده شود باب جهل

اجرای سرود توسط گروه احسان و تجلیل از خانواده شهید شیخی از شهدای اغتشاشات اخیر تهران و نیز اجرای تهران سلام به آینده با صدای حسین حقیقی از دیگر برنامه‌های این مراسم بود.

 

 

مجری برنامه با دعوت از محمد مهدی سیار از او خواست شعری بخواند که این شاعر در واکنش به پخش زنده گفت: ما شعر ممنوع و شعری که نتوان خواند نداریم. برای ما مشکلی نیست.

در این کشتی درآ، پا در رکاب ماست دریاها
مترس از موج، بسم الله مجراها و مُرساها

اگر این ساحران اطوار می‌ریزند طوْری نیست!
عصا در دست اینک می‌رسند از کوه موسی‌ها

به حال خویش بگذارید خاک تیره را یاران
کسی چشم انتظار ماست آن بالا و بالاها

بیاید هر که از فرهاد، شیرین عقل تر باشد
نیاید هیچ کس جز ما و مجنون‌ها و لیلاها

همین از سر گذشتن سرگذشت ماست انگاری
همین سرها... همین سرهای سرگردان صحراها

شب قدری رقم زد خون ما تقدیر عالم را
که همرنگ غروب ماست صبح سرخ فرداها

خوشا سربند یازهرا که پیشانی نوشت ماست
خوشا "الله اکبر"‌ها خوشا "انا فتحنا"‌ها

 

 

 

مهدی جهاندار شاعر اصفهانی و شناخته شده کشورمان در این مراسم دو شعر خواند که یکی از آنها طنز و با محوریت سلبیریتی‌ها بود؛

نان به دزدان قرض دادند دکاندارها/ ناخدا را خون به دل کردند سکان‌دارها

چاله‌ها را چاه کردند و ستون‌ها را تباه/ بس که فرمان غلط دادند فرماندارها

که می‌داند سلیبریتی چطور آمد در این گیتی/ یه لبریتی دو لبریتی علی برکت سلیبریتی

قاسم صرافان هم در این مراسم اینگونه خواند؛ 

این سفره‌ها خالی است پس تدبیرها کو/ فکر جوان‌ترها به جای پیرها کو

 

 

شعرخوانی انقلابی میثم مطیعی اما مجدد شور را به سالن سوره برگرداند. این مداح اینگونه آغاز سخن کرد: شعری را با دوستانم بلافاصله پس از فتنه مهیا کردیم. بخش‌هایی از آن منتشر شد اما بخش‌هایی تازه سروده شده که برای اولین بار اینجا می‌خوانم؛

صد گلو بغضیم، از گفتن چرا پروا کنیم

غنچه‌ی زخمیم‌ ما، فریاد اگر لب وا کنیم

درد دل داریم ما، گوشِ شنیدن نیز هست؟

پرسش ما را جوابی آنسوی این میز هست؟

میزهای بی‌غمِ از غصه‌ی ما بی‌خبر

بی‌خبر، از کارهای خویش حتی بی‌خبر

میزهای وعده‌ی پرطَمطَراق بی‌اساس

میزهای بی‌خبر از میزهای اختلاس

میزهای زیر میزی، صندلی‌های غرور

میزهای خو گرفته با زر و تزویر و زور

آنطرف‌تر میزهای سرخوش پرادعا

میزهایی از نژاد خوب آقازاده‌ها

وای اگر مردان خدمت، در ریاست گم شوند

میزهای خدمتِ بی‌مزد و ‌منّت، گم شوند

درد ما دردی جدا از فتنه‌‍ی بی‌دردهاست

درد دشمن نیست، درد دوستان بی‌ریا ست

دست‌های پینه‌بسته، سفره‌های وصله‌دار

کوخ‌های مِه‌گرفته، کاخ‌های بی‌بخار

این صدای اعتراض آیا به جایی می‌رسد؟

جز نمک بر زخم پاشیدن، دوایی می‌رسد؟

در گلومان خشک شد فریادهای اعتراض

در هجوم‌های و هو گم شد صدای اعتراض

باز با کبریت دشمن آتشی افروختند

در میان شعله دیدم خشک و تر میسوختند

چیست کار و بار دوزخ زاده‌ها؟ آتش زدن

دزدی و کشتار و قرآن خدا آتش زدن

باز هم خون...خون پاکِ لاله بر چنگال گرگ

برنگشتن‌های سنگین پدرهای بزرگ

باز هم خوش‌رقصی باروت‌ها در بادها

کُشته‌سازی‌های‌هالیوودی جلادها

این طرف نابود شد دارایی نان‌آوری

آن طرف خاکستری ماند از جهاز دختری

باز از داغ شهیدان سینه‌ها غوغا شده

آه از آن نوزاد یک ماهه که بی‌بابا شده

باز هم از فتنه‌ی قابیل رد شد کاروان

با تولای علی از نیل رد شد کاروان

با کلامی مختصر نیرنگشان بر باد رفت

خرج‌های چند سال دشمنان بر باد رفت

فتنه رفت و فتنه گردان، غرق  رسواییش ماند

انقلاب ما در اوج اقتدار خویش ماند

مردم آرام ما از این تلاطم دلخورند

دلخوشان بازی برجام! مردم دلخورند

ای که در ظاهر به درد مردمت تن داده ای

وعده را با نیت ازیادبردن داده‌ای؟!

ای نهاده دست خود را باز هم بر روی دست

شعله‌ی این فتنه‌ها از گور بی‌تدبیری است

اعتراض ما به سستی‌های تدبیر شماست

از گرانیها، از این شش سال تأخیر شماست

مردم ما از تکبر، از تورم شاکی اند

از لجوجان سیاست باز، مردم شاکی اند

نسل آدم تا قیامت، ایمن از قابیل نیست

با فریدونی که خود ضحاک شد تکلیف چیست؟

طعنه بر دست عدالت می‌زند قارون عصر

مردمان را خرد و کوچک دیده از بالای قصر

از تمسخر، از تکبر، هیچکس طرفی نبست

ریشخندی زد اگر،  بر ریش خود خندیده است

حاجیان بار بسته جانب میقات غرب!

چیست جز تحریم و آشوب و بلا سوغات غرب؟

باز گردید آی... ای دلدادگان آمریکا

راه حل اینجاست آری در همین ایران ما

وای بر آنان که دل دارند با دشمن گرو

حشر آمریکاپرستان با ترامپ و پومپئو!

هرکه خاک این وطن خرج قمار خویش کرد

باخت و یک عمر بدبختی  نثار خویش کرد

هرکه با خوبان خیانت کرد سیلی می‌خورد

فاسد اینجا بی‌برو برگرد سیلی میخورد

گردنه در گردنه این راه هم طی می‌شود

آخر هر فتنه ای اینجا نه دی می‌شود

نوبه نو با هر شهیدی عهد ما تجدید شد

راه سبز ما به خون سرخشان تمدید شد

باز دل، چشم انتظاری را روایت می‌کند

صاحبی داریم ما، ما را هدایت می‌کند

جان هستی اوست باید بگذریم از جان خویش

تا ظهورش برنگردیم از سر پیمان خویش

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول