اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  خراسان رضوی

با کارت معیشتی رأیش را نگرفتند خیرین شناسنامه را از گرو آزاد کردند/ زمزمه مادر شهید عباسعلی ارجمند هنگام رأی دادن

پیرمرد رنجور که برای دادن رأی التماس می‌کند، شناسنامه‌اش را در بیمارستان گرو گذاشته است چرا که هزینه پرداخت درمان بیماری قلبش را نداشته و اصرار دارد روی کارت معیشتی‌اش که اطلاعات شناسنامه‌ایش روی آن خورده است مهر بزنند اما با قلب شکسته از راهی که آمده بازمی‌گردد و غم بر قلب شاهدان ماجرا می‌نشاند.

با کارت معیشتی رأیش را نگرفتند خیرین شناسنامه را از گرو آزاد کردند/ زمزمه مادر شهید عباسعلی ارجمند هنگام رأی دادن

به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، اینجا حاشیه شهر مشهد است، همان جا که در هر دوره سیاسی کم و بیش مورد بی‌مهری مسؤولان بوده و هست و شاید کمتر رسانه‌ای برای انتشار حضور پررنگ این مردم به حاشیه شهر بیاید و چه گوهر گرانبهایی از کف رسانه‌ها می‌رود.

جایی که نامزدهای انتخاباتی ترجیح می‌دهند تبلیغات‌ کاغذی‌شان را بیشتر در این مناطق حاشیه‌ای انجام دهند چرا که می‌دانند مساحتی که بالای شهر در آن 10 نفر زیست می‌کنند در اینجا دست‌کم 30 نفر زندگی را می‌گذرانند و به تبع آن رفت و آمدها نیز بیشتر است.

ماجرای پیرمرد و شناسنامه در گرو!

در شهرک شهید رجایی، جایی که سال گذشته خبرنگاری به خود اجازه داد قلب مردمانش را با متهم کردن بانوانش برنجاند، مرد مسنی با عصایی چوبی و رنگ و رو رفته و لباس‌هایی رنگ و رو رفته‌تر برای دادن رای به مدرسه محله مراجعه می‌کند اما به جای شناسنامه با کارت معیشتی کمیته امداد آمده است که علت آن تا عمق جان انسان را می‌سوزاند.

کاشف به عمل می‌آید پیرمرد رنجور که برای دادن رای التماس می‌کند، شناسنامه‌اش را در بیمارستان گرو گذاشته است چرا که هزینه پرداخت درمان بیماری قلبش را نداشته و اصرار دارد روی کارت معیشتی‌اش که اطلاعات شناسنامه‌ایش روی آن خورده است مهر بزنند اما با قلب شکسته از راهی که آمده بازمی‌گردد و غم بر قلب شاهدان ماجرا می‌نشاند.

 

ساعاتی از ماجرا نمی‌گذرد که غصه‌ام به شادی بدل می‌شود؛ خیرین و مبلغین دم را غنیمت می‌دانند و پرس‌وجو کنان خود را به پیرمرد می‌رسانند و مبلغ مورد نیاز بیمارستان را به عنوان قرض‌الحسنه پرداخت می‌کنند و فرصت مشارکت در این انتخابات پرشور را که کمتر از عبادت نیست به پیرمرد هدیه می‌کنند و این نام انقلاب است که همواره با خود برکت می‌آورد.

زمزمه مادر شهید عباسعلی ارجمند هنگام رأی دادن

داخل مدرسه در یکی از شعبه‌های رأی منطقه خواجه‌ربیع نشسته بودم که بانویی بسیار مسن با قدی خمیده وارد شد، چهره‌اش به قدری دوست داشتنی بود که نمی‌دانم چه شد خود را در مقابلش دیدم و گفتم سلام مادرجان قصد رأی دادن دارید، با مهربانی سلامم پاسخ داد و به سوی میز تعرفه‌ها رفت.

پس از گرفتن برگ رأی به سویم آمد و با یک دنیا شفافیت و صداقتی که درون چشمانش موج می‌زد گفت دخترم می‌توانم به تو اعتماد کنم؟ متوجه شدم که دنبال کسی برای نوشتن کاندیدای مورد نظرش در برگه رأی است، ذوق‌زده از اینکه توانسته بودم اعتماد او را جلب کنم با کمال میل پذیرفتم.

 

از درون جیبش کاغذی مچاله درآورد که نام نامزدهای مورد نظرش درون آن نوشته شده بود، به دستم داد و گفت فقط اسم این افراد را بنویس؛ چشمی گفتم و مشغول به نوشتن شدم و او حواسش جمع بود تا نامی که روی برگه می‌نویسم شبیه به نام‌هایی باشد که در کاغذ مچاله خودش بود.

در حین نوشتن مدام دعا می‌کرد و زیر لب زمزمه می‌کرد که کاش خون پسر شهیدم هدر نرود، خدا کند مردم و جوانان طوری رأی دهند که خون شهدا را حفظ کند؛ سرم را بالا می‌آورم و می‌پرسم مادرجان شما مادر شهید هستید؟ و او می‌گوید بله من مادر شهید «عباسعلی ارجمند» هستم، مگر عکس پسرم را روی بنر داخل مسجد ندیدی؟ بغضم را فرو می‌خورم و حرفی برای گفتن ندارم که ما مدت‌هاست عکس شهدا را می‌بینیم و به آن‌ها بی‌توجهیم.

قدر و منزلت این نظام و انقلاب را مادران و پدران شهدا بیشتر و بهتر از ما درک می‌کنند اما از دیگران بی‌ادعاتر و خالص‌تر هستند و گاهی نیاز است که ما از دریچه نگاه آن‌ها به داشته‌هایمان بنگریم.

رأی دادن وظیفه هر آزاده‌ای است

در بلوار پنجتن جایی دیگر از حاشیه شهر، مردم در ساعات پایانی و همان زمانی که کارگران با لباس‌های خاکی از راه می‌رسند، شعبه‌های رای‌گیری که مساجد و مدارسی ساده و عاری از تکلف است جمعیت بالایی را به خود می‌بینند.

پیرزن‌های چادر رنگی، مادران کودک در آغوش و مردان مسن بیش از همه چشم را می‌نوازد به‌سان گل‌هایی برجسته در میان زمینه‌ای از سرسبزی و طراوت؛ مردی مسن از شعبه خارج می‌شود در حالی که شناسنامه را داخل جیبش جابه‌جا می‌کند، می‌پرسم پدرجان چرا برای دادن رای آمده‌اید که با حالتی از تعجب و نگاه عاقل اندر سفیهانه می‌گوید: چرا نباید بیایم؟ این وظیفه من و هر ایرانی آزاده‌ای است که این نظام و انقلاب و شهدا را از آن خود می‌داند؛ او راست می‌گفت و من شرمگین از بدیهیاتی که پرسیده بودم از او خداحافظی کردم.

مردمی نجیب در حاشیه داریم که کمتر دیده می‌شوند اما حضور موثری دارند و چه خوش گفت خمینی کبیر که مستمندان و فقرا و دورافتاده‌ها در صف مقدم جامعه هستند، و همین‌ها و همین زاغه‌نشینان و همین حاشیه نشینان و همین محرومان بودند که این انقلاب را به ثمر رساندند.

این‌ها بودند که از همه چیز خودشان در راه اسلام عزیز در رژیم سابق گذشتند و الآن همه مشغول‌اند، همین‌ها هستند که الآن در جبهه‌ها مشغول به فداکاری هستند، و جوان‌های همین‌ها هستند که در سرتاسر کشور، داخل و در خارج کشور مشغول‌اند برای تأیید اسلام.

ای کاش کاندیدهای امروز که فردا نام‌شان از صندوق رای بیرون می‌آید قدر این مردم را بدانند و از ورطه شعار بیرون آمده و گره از کار فروبسته‌شان بگشایند و خوشحال و شکرگزار خداوند باشند که گره‌گشایی از کار مردمی اینچنین را به آن‌ها سپرده است.

انتهای پیام/ 70058

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول