گروه خانواده: نوروز امسال، یک فرق بزرگ با عیدهای گذشته دارد؛ میخواهیم در خانه بمانیم. این خانهنشینی حدودا 20روزه شاید از دور خیلی وحشتناک به نظر برسد، بالاخص برای کسانی که فرزند کوچک در خانه دارند و نمیدانند چطور باید این همه مدت، این بمب های انرژی را خنثی کنند. پیشنهاد امروز ما به شما، یک بازی خانوادگی است که همه اعضای خانواده را درگیر میکند، چند ساعتی مصرف اینترنت را به صفر میرساند، هیچ هزینهای ندارد و تکرار آن هم هیچ وقت تکراری نمیشود. همین حالا دست به کار شوید.
اولین کار، پیدا کردن هرچیز اضافی در خانه است. بیرحمانه دنبال لوازم بیمصرف و حتی دورریختنیها بگردید. چوببستنی، نی، لوله دستمال کاغذی، جعبه دارو، ظرف پنیر، بطری یکبار مصرف، درب بطری و... خلاصه هر چیزی که قرار است تا چند دقیقه یا چند روز دیگر به سطل آشغال فرستاده شود.
مرحله بعدی، کمد فرزندتان است. اسباببازیهایش را بیرون بریزید. حتما خودتان هم تعجب میکنید از این همه اسباببازی. شاید اصلا قیافه بعضیهایش را از یاد برده باشید. همه را بیاورید، لازم میشود؛ خرابهایش بیشتر.
حالا یک پارچه پهن کنید و بقیه کار را به فرزندتان بسپارید. شما قرار است یک کاردستی غولپیکر درست کنید. این که این کاردستی چه باشد، تصمیم خودتان است. فقط باید حسابی غولپیکر باشد و هزاران چیز جزئی را در خود جا بدهد. نگران نباشید که جزئیاتش از کجا جور میشود. مطمئن باشید با کشکولی که جمع و جور کردهاید، هیچ چیزی کم نمیآورید.
تصمیم امروز ما، ساختن یک شهر است.
از اینجا به بعد، همه درگیر میشوند. این شهر چه چیزهایی لازم دارد؟ خیابان؟ ساختمان؟ آدم؟ ماشین؟ بوستان؟ مسجد؟ پمپبنزین؟ تعمیرگاه؟ فرودگاه؟ مدرسه؟ بیمارستان؟ شما همه اینها را دارید؛ کمی اطرافتان را نگاه کنید، حتما پیدایشان میکنید.
این بازی، البته یک ملاحظاتی هم دارد؛ اینکه زیادی ذوق نکنید و همه خلاقیتها را خودتان روی دایره نریزید. بگذارید فرزندتان هم از این بازی لذت ببرد. بالاخره او هم سهمی از این بازی کودکانه دارد!
احتمالا اولین کاری که میکنید، ساختن خیابان است، با چوببستنی و نی و شاید هم نخ کاموا. زیاد ذوق نکنید، این اولین ایدهای است که به ذهن هر پدر و مادری میرسد. پس خیابان را که آسفالت کردید و ماشینها را هم که تویش رها کردید، بروید سراغ کامل کردن بقیه اجزای شهرتان.
شهر شما حتما ساختمان و مسجد و مغازه میخواهد. دور و برتان را نگاه کنید؛ پر است از این ساختمانها: لگوها، جعبه دارو، قوطی کبریت، ظرف پنیر و هرچیز مکعبی دیگر که گیرتان بیاید. حالا کمی عقب بروید و بگذارید چند ساختمان را هم فرزندتان بسازد. احتمالا تعجب خواهید کرد. ساختمانهای او، این مکعبهای یکشکل و بدقواره شما نیست. او ساختمانهای دیگری میسازد: کنترل تلویزیون، کوسن مبل، چسب نواری، بطری نوشابه و هزار چیز دیگر. لطفا جلویش را نگیرید. این شهر، شهر فرزندتان است نه شهر شما.
خب، حالا چی بسازیم؟ توی فکر نروید. شما قرار نیست جواب بدهید. این سوالی است که باید از فرزندتان بپرسید. ببینید او برای شهرش چه چیز دیگری میخواهد. اولین جوابش را میشود پیشبینی کرد: پارک.
خب، پارک را با چی بسازیم؟ باز هم که توی فکر رفتید. شما اصلا قرار نیست در این بازی جواب بدهید. فقط باید نقش «ستاد تسهیل شهرسازی» فرزندتان را بازی کنید. پس او باید بگوید پارک را با چه چیزی میسازد و چه چیزهایی توی پارکش نصب میکند. شما هم باید بدون غرولند، لوازم مورد نیازش را تامین کنید. شاید چند درختچه اسباببازی، شاید یک بشقاب با طرح گل، شاید هم اصلا لازم باشد کنار هم نقاشی یک پارک را بکشید. حتی اگر خواست چند برگ سبزی توی این پارک بگذارد، چه اشکالی دارد؟
نوبت به تاب و سرسره پارک که برسد، تازه میفهمید خلاقیت بچهتان تا کجاها سرک میکشد. قاشق تکیه داده به دیوار میشود سرسره، شارژر موبایل هم نقش تاب را بازی میکند. اجازه بدهید عروسکهای گربه و کبوتر و... هم در این پارک بازی کنند. شاید اصلا گوشه این پارک، یک حوض آرکوپال داشته باشید با چند تا لوبیاماهی!
این بازی تمام نمیشود. بگذارید فرزندتان مدام نقشه بکشد و بازی را ادامه بدهد. تا جایی که میتوانید اجازه بدهید کلیشهها را بشکند. ماشین اسباببازی را همیشه دیده، اما احتمالا هیچوقت در خانهاش پمپبنزین و تعمیرگاه نداشته. خب، چرا حالا نداشته باشد؟ با چه چیزی بسازیم؟ این دیگر مشکل خودش است، بگذارید حلش کند.
یکی از کارهایی که کمک میکند این بازی جذابتر شود، این است که از اجسام کلیشهای با نقش ثابت فاصله بگیرید. یک ماشین اسباببازی، احتمالا همیشه یک ماشین اسباببازی است. اما یک گیره لباس چطور؟ یک لوله دستمال کاغذی، یک در خودکار، یک جامدادی و... چطور؟ پس بگذارید هر کدام از این اشیا در نقش خودشان فرو روند، آن هم با کارگردانی فرزند دلبند شما.
هر شهری حتما آدمهایی هم دارد. حالا نوبت عروسکهاست. هرکدامشان باید یک گوشه این شهر را دست بگیرند و سر و سامان بدهند. یکی بشود مامان و یکی بابا. یکی بشود معلم و یکی دکتر. یکی بشود پاکبان و یکی پارکبان. یکی بشود راننده و یکی بقال. تعمیرکار، بنا، نجار، روحانی، پرستار، داداشی، آبجی و.... تازه الان میفهمید که چقدر عروسک کم دارید. نترسید! پیشنهاد ما خرید عروسکهای جدید نیست. با کودکتان بگردید و عروسکهای جدید را توی خانه پیدا کنید: مدادرنگی و مدادشمعی، سیبزمین و پیاز، موس و موبایل و...
خسته شدید؟ نگران نباشید. تازه بازی به فرزندتان مزه کرده. کمکم شما میتوانید بروید سراغ کارهای دیگرتان. کودکتان خودش شهرش را خواهد ساخت. احتمالا هرچند دقیقه هم سراغ شما خواهد آمد تا برای ایده جدیدش تایید بگیرد. تا وقتی خانهتان منفجر نشده، اجازه بدهید به شهرسازیاش ادامه بدهد. خیالتان راحت، همه چیز را روی یک پارچه پهن کردهاید و بهراحتی میتوانید جمعش کنید. فقط کافی است به او قول بدهید که این بازی را میتواند در روزهای بعد هم تکرار کند.
راستی! تا یادتان نرفته، از این هنرنمایی کودک دلبندتان یک عکس و فیلم یادگاری هم بگیرید. موبایلتان کجاست؟ بله، وسط همین شهر. قبل از این بازی، باورتان میشد که بتوانید چندین ساعت دست به موبایل نزنید؟
انتهای پیام/