به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، ژرفای برخی از واژگان به قدری است که آدمی را برای فرا چنگ آوردن معنای آن، محکوم به اندیشیدن میکند، انسان و انسانیت در نگاه نخست ازجمله واژگان روشنی به نظر میرسند که نیاز چندانی به بررسی و تأمل ندارند.
اما پارهای از اندیشههای روانکاوانه و نظرگاههای هستی شناسانه، به خوبی این نکته را روشن ساختهاند که انسان، معنایی بیپایان و پررمز و رازی است که آدمی، تا قرن 21، همچنان نتوانسته غواص خوبی در این دریای بیکران باشد.
قصه «لافکادیو»، در پوشش زبانی طنزگونه، با مخلوطی از افسانه و داستانسرایی، مخاطب کم سن و سال خود را شگفتزده و کنجکاو میکند تا رفته رفته معنای «انسانیت» و «کشفِ خود» را در قالب قصهگویی، در جان و قلب او بنشاند.
لافکادیو، همان شیر وحشی یا سلطان جنگل است که تک تیراندازی فوق العاده شد بعد از آنکه شکارچیِ بینوای خود را خورد و تفنگ او را برای تمرین به دست گرفت! آرام آرام وارد سیرک، کم کم ثروتمند شد و شخصیتی انسانی گرفت.
با اتومبیل رفتوآمد و میکرد و باسلوق میخورد، از آسانسورها برای بازی و بالا و پایین رفتن لذت میبرد و... مخاطب در طول این داستان شیرین، متوجه تلخکامیهای این شیر بیچاره خواهد شد، او که حالا نه انسان واقعی است و نه شیر حقیقی، احساس پوچی کرده و به دنبال خود میگردد.
سیلور استاین، نویسنده موفق و روانکاو عالی این کتاب، پشت نقاب «عمو شلبی» با کودکان سخن میگوید و آنها را در کشف حقیقت «انسان»، راهنمایی میکند تا لذت خود بودن و کشف خود را به مخاطب بچشاند و برحذر دارد که از عواقب دیگر شدن، آن است که آنگاه دیگر نه خود هستی و نه دیگری!
انتهای پیام/۶۳۱۰۶/ص۳۰/