خبرگزاری فارس- همدان؛ دفاع مقدس تنها هشت سال جنگ نبود و نیست، هر لحظه آن پر است از ایثار، فداکاری، خون، شهامت، شهادت و خاطرات مردان و زنانی که هنوز هم که هنوز است با مرور آن میتوان خاطرات را زنده کرد؛ بعد هم سر تعظیم فرود آورد مقابل این همه رشادت و صلابت.
این ایام از دوران پرافتخار سرزمین بود که بازخوانی آن میتواند چراغ پرفروغی برای شناساندن راه و مسیر انقلاب و نظام باشد برای نسلهای بعدی.
بازخوانی آن دوران و بیان خاطراتش آن قدر اهمیت دارد که رهبر انقلاب بارها بر آن تأکید کردهاند، از این رو چند سالی است ثبت خاطرات «شهدای زنده» توسط نویسندگان و یا خود رزمندگان به جد دنبال میشود، سهم همدان از این نوشتهها و کتابها بسیار بوده و حتی چند کتاب در این حوزه توسط رهبر معظم انقلاب مورد تقریظ قرار گرفته است.
کتاب "آب هرگز نمیمیرد" از جمله این کتابهاست که با قلم شیوای حمید حسام به رشته تحریر درآمده و دریچهای است برای نشان دادن زیباییهای دفاع مقدس و ارتباط معنوی رزمندگان با حماسه بیمانند کربلا با مدد از اباعبدالله(ع) و علمدار دشت کربلا.
امروز چهارم شعبان به مناسبت تولد قمر منیر بنیهاشم و روز جانباز به مروری کوتاه در خصوص این کتاب که روایت خاطرات جانباز میرزا محمد سلگی است میپردازیم، سرداری که از ابتدای دوران دفاع مقدس وارد جبهه شد و فرمانده گردان ۱۵۲ حضرت ابوالفضل(ع) بود و در عملیات مرصاد نقش مهمی را ایفا کرد، سرداری که به تعبیر سردار همدانی نقش او در عملیات مرصاد مغفول مانده است.
نکته قابل توجه این کتاب این است که راوی کتاب حاج میرزا محمد سلگی، نگارنده کتاب سردار حمید حسام و مصاحبهگر کتاب جمشید طالبی هر سه از رزمندگان و جانبازان دوران دفاع مقدس هستند.
حاج میرزا محمد سلگی راوی «آب هرگز نمیمیرد» متولد نخستین روز فروردین ماه سال ۱۳۳۵ از روستای هادی آباد در فاصله ۲۵ کیلومتری شهرستان نهاوند است.
این کتاب در ۱۱ فصل نوشته شده که هر فصل دارای عکسهای جذاب و دیدنی از آن دوران دارد. در فصل اول کتاب به معرفی راوی و نحوه بزرگ شدن او در خانواده مذهبی در روستا و ارادت مردم لرزبان این خطه به حضرت ابوالفضل(ع) و شخصیتهای عاشورایی میپردازد.
در بخشی از فصل دوم راوی از روستا برای کار نقاشی ساختمان به همراه برادرش به تهران سفر میکند که در بخشهایی از این قسمت به دوران انقلاب و فرهنگ حاکم در پوشش زنان و دختران و فرهنگ غربی نیز اشاره میشود که در تهران حاکم بوده، راوی در سال ۵۴ عازم خدمت سربازی میشود و فصل سوم به شروع جنگ در ۳۱ شهریور سال ۵۹ اشاره میکند؛ در این کتاب فصل به فصل لحظات زندگی سردار از زندگی خانوادگی و ازدواج و صاحب فرزند شدن تا حضور در جبهه و عملیاتهای مختلف را به رشته تحریر درآورده است.
حاج میرزا سلگی در اوایل جنگ به جبهه رفت بعد از آموزشهای مقدماتی به استخدام رسمی سپاه درآمد و توانست با جدیت و تلاش، به عنوان فرمانده گروهان و بعد گردان و سپس، مسئول محور عملیاتی لشکر انصارالحسین(ع) درآید. آخرین مسئولیتش در جبهه، رئیس لشکر انصارالحسین(ع) بود. مدیر داخلی سپاه قبل از جنگ، فرمانده گردان سپاه انصارالحسین(ع) تا سال ۶۵ و بعد از جانبازی مسئولمحور لشکر انصارالحسین(ع) و مسئول ستاد لشکر انصارالحسین(ع).
در عملیاتهای مختلف شرکت کرد و پنج بار مجروح شد که در آخرین مجروحیتش هر دو پای خود را از دست داد البته از ناحیه پهلو و دست چپ هم مجروح شد که البته نداشتن دو پا و جراحتهای بسیار مانع حضور او در جبهه نشد و خودش در این باره میگوید: «جبهه همه چیزم بود، در عملیات مرصاد، به عنوان رئیس ستاد لشکر انصارالحسین(ع)، حضور داشتم و با وجود مجروحیت ۷۰ درصد و نقص عضو، در فعالیت های اجتماعی، به یاری خداوند، نه اینکه هیچ مشکلی نداشتهام، بلکه بهتر از گذشته در مسئولیتهای مختلف انجام وظیفه کرده و در خدمت به مردم عزیز، از هیچ تلاشی فروگذار نکردهام».
در فصل ۸، علت نامگذاری کتاب را به خوبی متوجه میشوی، در این فصل آمده است که ...
«ازدحام نیرو در پاییز و زمستان هر سال، بازی شطرنج قابل پیشبینی بود که دشمن از سال ۶۲ با آن به خوبی آشنا بود. از این سال ما در هر زمستان یک عملیات بزرگ در جنوب داشتیم که طبیعتا نیروهای عملکننده باید از سه، چهار ماه قبل به سازمان تیپها و لشکرها ملحق میشدند، سال ۶۲ عملیات بزرگ خیبر، سال ۶۳ عملیات بزرگ بدر و در سال ۶۴ عملیات بزرگ والفجر ۸ انجام شد. با این روال یعنی هر یک سال یک عملیات بزرگ، نه تنها عراقیها بلکه نیروهای ساده بسیجی هم میدانستند که فصل زمستان در جنوب موسم یک عملیات بزرگ خواهد بود. اما دقیقا کجا؟ این برای ما فرمانده گردانها نیز تا مدتی مشخص نبود.
ما برای جاودانه ماندن در جبهه آمدهایم ...
گردان حضرت ابالفضل با ظرفیت 400 نیرو دوباره در پاییز سال 65 در پادگان شهید مدنی دزفول شکل گرفت. من و بقیه کادر گردان در محوطه پادگان برای استقبال اتوبوسهای اعزامی از نهاوند منتظر بودیم که باران تند و شلاقی شروع به باریدن کرد. ستون اتوبوسهای پر از بسیجی مثل فوج ملائک رسیدند و آخرین اتوبوس جلوی چادرهای گردان ایستاد. داخل اتوبوس رفتم، شیشههای اتوبوس از بخار نفس بسیجیها عرق کرده بود، فرصت خیرمقدم نبود. بسیجیها صلوات فرستادند و ساکهایشان را برداشتند و پیاده شدند،آخرین نفر با انگشت روی شیشه بخار کرده نوشت: «آب هرگز نمیمیرد»...از خودش سوال کردم: «اخوی، این نوشته دلنشین تو روی شیشه اتوبوس را توی دلم نوشتم اما خواستم بدانم منظور خاصی از نوشتن آن داشتی یا نه؟»... در جوابم گفت: آب نشانه روشنایی است. همه چیز زنده به آب است و تا آب هست زندگی هست. ما برای جاودانه ماندن در جبهه آمدهایم و الان باران که رمز جاودانگی است از آسمان خدا دارد میبارد. اینطور نیست؟» جوابی ندادم پیشانیاش را بوسیدم و در این حال و هوا فکر کردم که این جمله دو معنا میتواند داشته باشد. نخست اینکه آب مرتبط با عنوان گردان ماست و آن آب که هرگز نمیمیرد خود آقااباالفضل (ع) است و دوم اینکه آب اشارهای به منطقه عملیاتی است که به ذهن زلال این بسیجی خطور کرده است و استفاده از واژه آب میتواند اشاره به یک منطقه آبی مثل هور یا یک رودخانه وحشی مثل اروند یا جزیره مجنون باشد».
مشک ابالفضل (ع) به تاریخ آبرو میدهد
حاج میرزا سلگی در مقدمه کتاب نوشته است:
بسمرب العباس
رسول خدا(ص) در حدیثی فرمود: «ای مردم آگاه باشید که گاهی از جانب پروردگار رایحهای به سمت شما میوزد پس هشیار باشید و خود را در معرض آن نسیم قرار دهید».
باطن کربلا حقیقت آن نسیم بود که هر رزمنده را به اندازه معرفت و سعه وجودیاش مینواخت...
از روزی که در ۶ سالگی روضه مشک و سقا را از پدرم شندیم تا زمانی که دستم به داس و خوشههای گندم گره خورد رد این بوی خوش را گرفتم تا به زیر علم عباس رسیدم.
اتفاقی نبود، در دفتر تقریر الهی همه چیز حساب و کتاب داشت که با شروع جنگ تحمیلی و تأسیس یگان رزمی استان همدان- انصارالحسین (ع)- به نوکری گردان حضرت ابالفضل(ع) منصوب شدم و تشنه آب، آب حیاتی که هنوز از مشک ابالفضل(ع) میریخت و به تاریخ آبرو میداد.
سالهای دفاع مقدس، ایام پر فراز و نشیبی بود که بوی تند باروت و طعم تلخ گازهای شیمیایی، ذائقهام را عوض نکرد و عطر علمدار علقمه را از کامم نستاند.
از سرپل ذهاب و مهران و پیرانشهر تا میمک و فاو و شلمچه، ماووت همه جا دستان بریده حضرت اباالفضل(ع) دستگیرمان میشد و راه را نشانمان میداد.
راهی که همرزمان شهیدم حاج محسن امیدی، حاج حسین کیانی، مطلب قیصری، محمد حسن ابروزن، محجوب، مولوی، ظفری و وحید سهرابی و همه فرماندهان شهید گردان ۱۵۲ حضرت ابالفضل(ع) با پای توفیق دویدند و به مقصود رسیدند و من جا ماندم.
ماندم تا شاید راوی مظلومیتها، شهادتها، شجاعتها و تشنگیهای آنان باشم و خدا میداند که اگر رهبر جانباز انقلاب اسلامی بیان خاطرات را برای جاماندگان،در حکم تکمیل امر جهادشان نمیدانست تن به این تکلیف نمیدادم.
این اثر حاصل مصاحبه دو ساله بازخوانی و یادآوری همرزمان در گردان ۱۵۴ حضرت اابالفضل و همراهی و سروری فرماندهان لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) سرداران حاج حسین همدانی، حاج مهدی کیانی، حاج علی شادمانی و حاج حمید سالکی است...
ما تشنه یک جرعه سخاوت هستیم مشک تو هنوز آب دارد عباس
۹۳/۴/۲۸
مقام معظم رهبری تقریظی بر این اثر نوشتهاند که در آئین ششمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت مورخ ۲۰ بهمن ۹۵ رونمایی شد. در این تقریظ آمده است:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
«سلام بر یاران حسین (ع) و سلام بر لشکر انصارالحسین همدان و سلام بر شهیدان، دلاوران، فدائیان، شیران روز و عابدان شب؛ و سلام بر شهید زنده میرزا محمد سلگی و بر همسر باایمان و صبور او؛ و سلام بر حمید حسام که دردانههایی چون سلگی و خوشلفظ را به ما شناساند. ساعتهای خوش و باصفائی را با این کتاب گذراندم و بارها با دریغ و حسرت گفتم:
درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم / لبی تر کرده زان صهبای جام پرفسون من هم
هزاران کام در راه است و دل مشتاق و من حیران / که ره چون میتوانم یافتن سوی درون من هم
در میان کتابهای خاطرات جنگ، این، یکی از بهترینهاست. نگارش درست و قوی، ذوق سرشار، سلیقه و حوصله، همّت بلند، همه با هم دست به کار تولید این اثر شدهاند. کتاب خانم ضرابی در شرح حال شهید عالیمقام علی چیتسازیان نیز دارای همین برجستگیها است. این دو نفر از ستارگان اقبال همدانند».
سردار سلگی در تخت بیمارستان/ دعا یادتان نرود
سردار سلگی سرداری است مردمی که میداندار کارهای انقلابی و هر کجا حرف از کار مردمی و انقلابی پیش کشیده شود حاج میرزا نفر اولی است که آنجاست و وقتی تو او را وسط میدان میبینی چقدر پشتت گرم میشود و دلت قرص و وقتی به چهره آرام او مینگری چنان توسل و توکلی در او میبینی که رمزش را فقط تکیه به خیمهگاه سقای کربلا و اربابش درک میکنی اما اکنون در روزهای قرنطینه و نفسگیر برای ما نفسهای سردار حاج میرزامحمد سلگی به دلیل عوارض ناشی از استنشاق گازهای شیمیایی دوران دفاع مقدس و جراحات جانبازی به شماره افتاده و حالش وخیم است و در بخش مراقبتهای ویژه بستری است. امروز دست به دامان بابالحوائج میشویم و برای سلامتی این جانباز پرافتخار کشورمان دعا میکنیم تا هر چه زودتر بهبودی حاصل شود. انشاءالله
خواندن این کتاب در این روزهای قرنطینه فرصت خوبی است برای شناخت حاج میرزا و دردها و رنجهای سالها جانبازی او که به زبان ساده و راحت است اما تحمل لحظهای از آن را هم نداریم و طاقتمان طاق میشود.
این کتاب دریچهای است برای شناخت مردانگیها و از خودگذشتنهای مردان در جبهه و زنان در پشت جبهه تا این انقلاب و نظام سر پا بایستد و ایران در این نقطه تاریخ نظارهگر دنیا باشد و به همگان ثابت کند که تا مردانی چون حاج میرزا هستند این انقلاب هم هست.
-----------------
الهام شهابی
------------------
انتهای پیام/89001/