به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، مناسبات عاشق و معشوق، زمان نمیشناسد، از دیروزهای دور تا فرداهای نزدیک، عصری نبوده، نیست و نخواهد بود که از رنگ و بوی عشق بینصیب باشد، عاشقی و تابوتبهای جانسوزش همواره در بطن تاریخ، روایتهایی شنیدنی و جذاب رقم زده و قلم هنرمندان شیرین سخن و شکرشکن را به ظرافت و زیبایی، به رقص درآورده است.
«پریدخت» نمونه از حکایت عشقی آتشین است که به درد فراق مبتلا شده، «حامد عسکری» نگارنده زبردست کتاب، از مراسلات این زوج قاجاری روایتهایی نگاشته که قلب را به شعف، و حیرت را به شگفتی وامیدارد.
این کتاب ۱۴۰ صفحهای شامل ۴۰ نامه عاشقانه است که بین پریدخت و نامزدش، سید محمود که برای فراگرفتن درس طبابت به فرنگ سفر کرده است، رد و بدل میشود، به گفته نویسنده «این نامهها هیچ انطباق نعل به نعل بیرونی و واقعی نداشته و صرفاً زاییده ذهن الکن من است».
بیتابی عاشق و معشوق، عشق به میهن و وطنپرستی، بیان برخی آداب و رسوم زمان قاجار، توصیفات بهجا از اوضاع زمان و آشفتهبازار سیاسی آن روزها، ازجمله مواردی است که نویسنده در این مجموعه 40 تایی به آنها پرداخته و با الفاظ و القاب جذاب و قاجاری، سعی بر تأثیرگذاری و منحصربفرد شدن نوشته دارد.
نگارش متفاوت، طراحی جلد و حتی صفحات و رسم الخط قدیمی، بر جذابیت کتاب افزوده است، در نهایت نویسنده هدف خود را از نگارش این روایت بدین شرح رندانه در مقدمه بیان میدارد: «امر خطیر عاشقی، فقرهای است که این روزها یا یادمان رفته یا از روی نسخه فرنگیاش تقلید میکنیم، خدا کند این نامهها به درد عشاق روزگارمان بخورد».
برشی از کتاب:
بسم المعطر الحبیب؛ تصدقت گردم ... دردت به جانم من که مردم و زنده شدم تا کاغذتان برسد، این فراق لاکردار هم مصیبتی شده ...زن جماعت را کارِ خانه و طبخ و رُفت و روب و وردار بگذار نکشد، همین بی همدمی و فراق میکشد... مرقوم فرموده بودید به حبس گرفتار بودید در دلمان انار پاره شد، پریدخت تو را بمیرد که مردش اسیر امنیه چی ها بوده و او بیخبر در اتاق شانه نقره به زلف میکشیده ... حی لایموت سر شاهد است که حال و احوال دل ما هم کم از غرفه حبس شما نبوده ...اوضاع مملکت خوب نیست ... کوچه به کوچه مشروطهچی، چونان نارنجهایی چروک و از شاخه جدا، بر اشجار و الوار در شهر آویزانند و جواب آزادیخواهی داغ و درفش است و تبعید و چوب و فلک ...»
انتهای پیام/۶۳۱۰۶/ج۲۰/