اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

هنر و رسانه  /  رادیو و تلویزیون

شهرام قائدی:کارگردان ها در دادن نقش خسیس هستند/ کاش اینترنت نبود

بازیگر سینما و تلویزیون گفت: کارگردان ها نقشی که دوست داری را نمی دهند و خیلی خسیس هستند. باید ویترینت درست باشد تا نقشی که دوست داری را بدهند.

شهرام قائدی:کارگردان ها  در دادن نقش خسیس هستند/ کاش اینترنت نبود

به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون خبرگزاری فارس، شهرام قائدی بازیگر که مهمان برنامه«باغ رمضان» بود، گفت: کارتون خانه مادربزرگه را خیلی دوست داشتم. به ویژه استاد مسعود کرامتی و خانم معمتدآریا که صدای مرغ و جوجه ها را می گفتند و بعدها با آنها کارکردم. به ویژه مسعود کرامتی که بسیار از او یاد گرفتم و آموختم.

او افزود: من ته تغاری خانواده هستم و هیچ وقت مادر بزرگ ها و پدربزرگ هایم را ندیدم. فاصله سنی اجازه نداد و همیشه این حسرت را دارم. دیدن و داشتن پدربزرگ و مادر بزرگ خیلی لذت بخش است. پدرم دو بار ازدواج کردند. یک خواهر تنی و دو خواهر ناتنی و دو برادرناتنی دارم. چون ته تغاری بودم همه خواهربرادرهایم ازدواج کرده بودند و سر زندگی خودشان بودند و امپراطوری در اختیار من بود.

وی ادامه داد: من از ابتدا دو اسمه بودم. پدرم خیلی دوست داشت اسمم ابراهیم باشد و مادر و خواهرهایم دوست داشتند اسمم شهرام باشد. از همان دوران ابتدایی دچار مشکل بودم و هنوز هم نمی دانم کدام اسمم حقیقی است. برخی از دوستان قدیمی ام ابراهیم صدایم می کنند.

قائدی با بیان اینکه در تیتراژهای کارهای اولم هم اسمم ابراهیم می خورد و هیچ اصراری نداشتم عوضش کنم، افزود: اما بعدها به این دلیل که گفتند شهرام راحت تر در دهان می چرخد و از این افه ها و بعد شد شهرام. من و پدرم فاصله سنی زیادی داشتیم و من بسیار شیطان بودم. در خانه چشم گفتن سختم بود. پدرم هم یک آدم قدیمی و منضبط بود. تقریبا هیچ کدام از کارهایی که می گفت را گوش نمی دادم. به این منجر می شد که دادی بشنوم و کتکی هم بخورم.

وی ادامه داد: قصه های فراوانی دارم و تا یخم باز شود و برایتان تعریف کنم طول می کشد. پدرم سال 76 فوت کرد و بسیار مرد نازنینی بود. خیلی سخت است که پدرت مردی باشد با قلبی از طلا که مهربانی اش را نشان تو ندهد. معتقدم پدرها مهربانی را به فرزندانشان باید نشان بدهند. من خودم به دخترم نشان می دهم البته ممکن است جاهایی سوءاستفاده کند. من حرکات و رفتارهای پدرش را که می دیدم لذت می بردم. حرکت به سمت تهران و بازیگر شدن سخت بود. او یک ریسک کرد و من را از دست رفته دید و گفت برو یا می شود و می مانی یا نمی شود وبرمی گردی. او لطف های زیادی به من کرده است و همیشه از او ممنونم ولی نشان نمی داد. همیشه منضبط و خشن بود. از کارهایی که می کرد و برنامه هایی که برایمان می چید می فهمیدیم که چقدر داشتن چنین پدری لذت بخش است.

این بازیگر بیان کرد: چند وقت است تصمیم گرفته ایم با دخترم که دیگر حیوانات را نخوریم. او نمی داند من چرا این کار را کردم. الان لو می رود. من عاشق کباب و گوشت مرغ هستم. کباب زدن همه زندگی ام است. بخشی از این تصمیم به این دلیل است که من تمام نوجوانی ام را پرنده شکار می کردم. خوب یا بد در خانواده بزرگی زندگی می کردم. در دشت و باغی که دست همه تفنگ بود و همه برای حیوانات دام می گذاشتند. پدرم برای من هی تفنگ بادی عوض می کرد. چینی و ژاپنی می خرید. مثلا می گفت حالا دیگر مرد شدی بیا این دولول را بگیر و اولین باری که شلیک کردم دو متر پرت شدم عقب توی جوب.

وی اظهارداشت: چند وقت است به دخترم می گویم من چطور دلم می آمد این کارها را بکنم. آزاد بود و مجوز داشتند. پدرم کاره ای نبود اما چند تفنگ مجوز دار داشت. اصلا خوشش نمی آمد کوچک تری در جمع بزرگ ترها شوخی کند. این اولین بار است می گویم ولی سه بار با هفت تیر واقعی به سمت من شلیک کرد. تیرهوایی انداخت. من خیس عرق شدم از ترس. من این فضا را با فضای خانواده خودم مقایسه می کنم. چطور آن رهنمودهایی که پدرم به من داده است را اجرا کنم. الان فرق کرده است. پدر بودن و  مدیریت خانواده زمین تا آسمان فرق دارد.  

شهرام قائدی گفت: من اصولا در بازیگری و کار خیر کردن و تصمیمات زندگی ام اصولا به نتیجه اش فکر نمی کنم. دلم می خواهد حالم خوب باشد. سارینا یک دیالوگی به من گفت که رویم تاثیر گذاشت. گاهی آدم با همه ادعایش و با همه کتاب هایی که خوانده است  و راهی که رفته است یک دیالگو می شنود که خیلی روی او تاثیر می گذارد. اصلا این قضیه را رد نمی کنم یا کسی را تشویق به این کار نمی کنم. به من گفت بابا می دانی این حیوانی که خوردیم یک چهره دارد. چشم دارد. نگاهت می کند عاشقت می شود. می ترسد یا اضطراب دارد و تمام حس های جهان را دارد. ما این تصمیم را گرفتیم و حالمان خوب است و اذیت هم نشدیم. جایگزینش هم هست.شاید بخشی از عذاب وجدان دوران کودکی ام که اینهمه تله گذاشتم و حیوانات را شکار کردم کم شود.

او تاکید کرد: به خداوندی خدا اگر رژیم می گیرم برای این است که بازیگر هستم. وگرنه فکر می کنم اینقدر چاق می شدم که از در این لوکیشن نمی توانستم رد بشوم. دلم می خواست اینقدر چاق شوم که نهایت ندارد. هیچ وقت خودم را وزن نمی کنم. الان هم نمی دانم چند کیلو هستم. به خاطر بازیگری دلم می خواهد بدنم را نگاه دارم. چون کارگردان ها نقشی که دوست داری را نمی دهند. خیلی خسیس هستند. باید ویترین درست باشد تا نقشی که دوست داری را بدهند.شیوه غذا خوردنم همان شیوه ای است که حالم خوب شد. کم خوری و آهسته خوری خیلی حالم را خوب کرد.    

این بازیگر افزود: من و خانم گلاره عباسی در کلاس های بازیگری آقای امین تارخ هم کلاسی بودیم. کلی از او یاد گرفتم. من همش فکر می کنم ما در سخت ترین کارها هم باید با هم عشق کنیم. ما باید کیف کنیم تا مردم هم خوشحال باشند. من فکر می کنم خاطره تیراندازی پدرم را که هر وقت عصبانی میشد تیر هوایی در می کرد، جایی تعریف کرده بودم که محمدرضا هدایتی در یکی از کارهای مهران مدیری آن را اجرا کرد. هر وقت می دیدم یاد پدرم می افتادم.از کرونا نمی ترسم و اصلا حسابش نمی کنم. موارد بهداشتی را رعایت می کنم ولی از آن نمی ترسم. فکر می کنم با من کاری ندارد. چون هدف ها و کارها و آرزوهای زیادی دارم که انجام نداده ام. احساس می کنم با من کاری ندارد. البته به شدت موارد را رعایت می کنم. هر سال به شهرمان می رفتیم و خانواده را می دیدم. همسرم دختر دایی ام است و ما بنابراین کلی خرید و برنامه ریزی داریم  برای سفر عید از خرید سوغاتی تا برنامه ریزی برای رفتن، ما کاملا آماده رفتن بودیم که کرونا آمد.

قائدی توضیح داد: هدف هایم برای خودم است. اما آرزوهایم برای خودم نیست. با اینکه سر فیلمبرداری همه از من عاصی هستند و شلوغ می کنم و می خندم در خلوت خودم آدم گریه کن و به شدت احساساتی  هستم. نمی دانم چرا چند وقت است دم گریه هستم و بغض عجیبی دارم. همین الان هم اگر ادامه بدهم شاید حالم خراب شود. حالم خوب نیست. شاید ربطی به آرزویم دارد. آرزوهایم عمومی است. دلم می خواهد مردم جهان حالشان خوب باشد. احساس می کنم روزهای خوبی نیست. خیلی به حقوق هم تجاوز می کنیم و به راحتی بی احترامی می کنیم. هر روز که بیدار می شویم یک جنگی در یک جای جهان راه افتاده است و اتفاقات ناگواری افتاده است که به شدت حالم را بد می کند. یکی از آرزوهایم این است که آدم ها به خودشان اجازه ندهند بدون اجازه وارد حریم دیگری شوند. مثل کرونا بترسند از اینکه حق کسی را بخورند. آرزویم این است آن آدم با تمام وجود بترسد. معتقدم هستم و آن روز را می بینم. چه کسی باورش می شد چنین ویروسی بیاید و دنیا را کن فیکون کند. من معقتدم به همین راحتی این اتفاقات می افتد. آرزوی دیگرم این است که اینترنت و فضای مجازی نباشد. از وقتی فضای مجازی آمد آدم ها خودشان نیستند.

این بازیگر اظهار کرد: در فضای مجازی بی دلیل به من فحش می دهند. در اینستاگرام به من دایرکت می دهند که فکر می کنی چه کسی هستی. به خداوندی خدا بدون مسئله ای برای او زدم اگر کاری کردم شما ناراحت شدی عذر می خواهم. الان بعد از ۲ماه هنوز برایم می زند که من هنوز خجالت می کشم. آدم ها پنهان شده اند و در فضای مجازی از راه دور سنگ می اندازند. رخ به رخ این کار را نمی کنند. من بچه بودم برادرم خارج از کشور زندگی می کرده است. فاصله سنی ما خیلی زیاد است. ما از ده مان مسافت زیادی می رفتیم و مادرم غذایی درست می کرد و سوار لندرور می شدیم و در جاده خاکی یک ساعت و نیم می رفتیم تا برسیم به مرکزی که مخابرات داشت. مادرم سفره را پهن می کرد و من و پدرم می نشستیم زیر یک درخت و یک نفر می آمد و میگفت هنوز نگرفته. مراسمی بود. پدرم داد می زد تا صدایش برسد. آنجا اگر سر هم می بردند کسی متوجه نمیشد چون همه داشتند داد می زدند تا صدایشان به خارج از کشور برسد. دیالوگ هر هفته من با برادرم و خانواده اش این بود که خوبم و سلامتم و می گفت چیزی لازم نداری و می گفتم نه. هر هفته با یک سیستم آنالوگ با یکدیگر ارتباط می گرفتیم و لذت هم می بردیم. به حریم هم تجاوز نمی کردیم. گوگل آمد که به من و شما ضربه بزند تا من فقط تیتر یک کتاب را بخوانم و بعد پزش را بدهم. که امشب که می خواهم کتاب بخوانم در مورد این شخصیت چه می دانم. دو خط بس است. آن زمان باید می رفتم کتابخانه و می خواندم. ما باید اول فرهنگ استفاده از یک وسیله ای را بدانیم. دوستی که نشسته است و راحت می رود در صفحه یک فوتبالیست یک جور دیگری است و احساس مالکیت می کند. من به دلیل ترافیک و هیاهو خارج از تهران زندگی می کنم.

او در پایان گفت: الان که کلی فشار روحی و روانی روی من است.کارم تعطیل شده، روابطم با خانواده ام قطع شده است و صاحبخانه رویم فشار می آورد اما یک چیزی هست به نام بچه که باید حواسم به او هم باشد. او قلبش کوچکتر است و باید بیشتر به او توجه کرد. به بچه ها عشق بدهیم بهتر حرفهایمان را گوش میدهند.

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول