گروه پارلمانی خبرگزاری فارس: در فرآیند انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی، برای اولین بار شاهد اتفاقی بودیم که پیش از این شبیه به آن را مشاهده نکردیم. شورای ائتلاف نیروهای انقلاب پدیدهای بود که مبتنی بر شایستهسالاری رقم خورد و ساز و کاری جدید را در عرصهی کنشگری سیاسی به وجود آورد.
قصد داریم با یکی از چهرههای جوان شورای ائتلاف نیروهای انقلاب سخن بگوییم. کسی که توانست وارد لیست شورای ائتلاف نیروهای انقلاب شود. با عاطفه خادمی به عنوان جوانترین بانوی لیست مصاحبهای داشتیم که مشروح آن از نگاهتان میگذرد:
فارس: سرکار خانم خادمی سلام. وقت شما بخیر. ابتدای امر تشکر میکنم از اینکه این زمان را به ما اختصاص دادید. در ابتدای بحث اگر ناظر به انتخابات مجلس و فضای حاکم بر آن نکتهای دارید بفرمایید. همچنین تحلیل خودتان از میزان حضور و مشارکت مردم را نیز بفرمایید.
خادمی: بنده هم خدمت شما و تمامی عزیزانی که مخاطب این گفت و گو قرار خواهند گرفت، سلام عرض میکنم. خب در ابتدای بحث باید به فضای کنونی کشور اشارهای داشته باشم. الان فضای جامعه ملتهب از ویروس کرونا است و نه تنها جو حاکم بر جامعه که فضای کسب و کار و معیشت مردم نیز از این موضوع تاثیر گرفته است. به هر حال امیدواریم تا با هوشمندی و اتخاذ تدابیر اصولی به خصوص در ابعاد مختلف مدیریتی و رسانهای، بتوانیم این مسئله را کنترل کنیم و وضعیت کشور به حالت عادی باز گردد.
اما در رابطه با انتخابات اولین نکته و مهمتر از همه، توجه به مسئله حضور و مشارکت مردم در این انتخابات است. مشارکت مردم در انتخابات مجلس یازدهم، 42.8 درصد اعلام شد. آماری که نسبت به ادوار گذشته کمتر بود. همین مسئله موجب شد تحلیلهای متفاوتی حول این موضوع ارائه گردد و به علتیابی این مشارکت پایین پرداخته شود. در این ارتباط، بخشی از تحلیلها به مسئله فضاسازی رسانهای دشمن در ابعاد مختلف آن در تحریم انتخابات صورت گرفت.
مسئلهای که از ابتدای انقلاب به این طرف شاهد آن بودهایم. مسئله دیگر برجسته کردن ویروس کرونا و ورود ناگهانی آن به کشور و تقارن آن با ایام انتخابات بود که البته رسانههای دشمن چه در داخل و چه در خارج به این مسئله دامن زدند. مسئله مهمتری که در این بین نسبت به آن، تحلیلهای متفاوتی ارائه شد، نارضایتی مردم از شرایط اقتصادی بود. همهی این مسائل و علل و عوامل میتواند بخشی از کاهش مشارکت را به خود اختصاص بدهد اما به نظر بنده باید با نگاه کلان در عرصه انقلاب اسلامی به این موضوع نگاه کرد. با توجه به وضعیت کشور به جهت مواجهه مردم با مشکلاتی که در حوزههای مختلف بخصوص حوزه اقتصاد و معیشت برایشان به وجود آمده است، میبایست این مشارکت را بنویسیم 42 درصدی اما بخوانیم حداکثری. به جهت اینکه موضوع مشارکت، «اصل انتخاب» بوده است؛ انتخاب نمایندگانی که قرار است مدافع حقوق مردم بوده و به دنبال حفظ کیان کشور باشند.
وقتی موضوع، انتخاب باشد باید به این مسئله دقت داشته باشیم که باید مردم را با عقلانیتی که دست به انتخاب میزنند و براساس آن به یک سری مؤلفهها میرسند، مورد بررسی قرار دهیم. اساسا برای مردم این موضوع اهمیت دارد که کارآمدی مسئولین انتخاب شده قبلی تا چه میزان ثابت شده است؟ چه میزان شاهد تحول و دگرگونی به واسطه انتخاب نمایندگان خود بوده و خواهند بود؟ چه میزان این مشارکتی که صورت گرفته و این حضور پر رنگ مردم در ادوار گذشته، توسط مسئولان و متولیان امر، مورد اهتمام قرار گرفته است و مبنای عملکرد آنان بوده؟
متاسفانه پاسخهایی که در فضای عمومی جامعه پیرامون این سوالات مطرح میگردد، عموما به یک کلمه به نام «ناکارآمدی مسئولین» در جمهوری اسلامی ایران ختم میشود. این در حالی است که قریب به 50 درصد همین مردم با بصیرت بالا و با تفکیک میان عملکرد مسئولین و اصل نظام و انقلاب اسلامی در انتخابات، مشارکت مینمایند و این یعنی رشد بلوغ سیاسی و خرد جمعی مردم در درون انقلاب اسلامی. لذا از این جهت میتوان گفت این میزان از حضور و مشارکت با توجه به حجم انبوه مشکلات، جای شکر و تقدیر دارد. البته برای تقدیر و تشکر باید واقعبین بود و نیمه پر لیوان را دید که در شرایط کنونی بر مبنای عقل محاسبهگر دنیوی و بر مبنای تحلیل مردم از وضعیت، این میزان مشارکت چه معنا و مفهومی را میرساند و چگونه قابلیت رشد و ارتقا دارد؟
فارس: با توجه به اینکه حضرتعالی در لیست شورای ائتلاف حضور داشتهاید، نظرتان را در مورد جریانهای سیاسی حاکم بر انتخابات و همچنین شورای ائتلاف و در نهایت لیست وحدت و پیروزی این لیست بفرمایید؟
خادمی: من لازم میدانم که به جبههی انقلاب بابت موفقیت و پیروزی قاطع در انتخابات و ورود کامل و حداکثری این لیست به مجلس شورای اسلامی تبریک عرض کنم. رسیدن به وحدت حقیقتا یکی از نیازمندیهای اساسی جبههی انقلاب در برههی کنونی بود که نمیتوان نسبت به آن بیتفاوت بود. البته برای تحقق این وحدت، زمان نسبتا زیادی صرف شد و مسائل قابل اعتنایی هم در تحلیل و ارزیابی آن اتفاق افتاد که میتوان به عنوان درسی برای بهبود و بهینهسازی این حرکت در آینده مورد اهتمام قرار بدهیم. در رابطه با ائتلاف نیز میتوان گفت یکی از بهترین کارهایی که در عرصهی سیاسی در طول این سالیان، نیازمند انجام آن بودیم، شکل گرفت. حرکتی بزرگ و نسبتا دقیق که البته در مورد آن نیز میتوان به نکاتی اشاره کرد.
فارس: این نکات و تحلیلها چیست؟ آیا شما با توجه به اینکه در لیست وحدت نیز قرار نگرفتید، در مورد مسیر طی شده جهت رسیدن به لیست وحدت نکته و مطلبی در خصوص تایید یا رد این فرآیند دارید؟
خادمی: بله در ارتباط با مسئله وحدت و رسیدن به لیست وحدت سوای از این اتفاق میمون و خوشایندی که شکل گرفت که نباید هیچ وقت عظمتش را تقلیل داد، ملاحظاتی هم از جهت کمک به جبهه انقلاب وجود دارد. چرا که به نظر میرسد در فرآیند کنشگری سیاسی میتوان به طراحی سیستم و مدل منسجم و کارآمد برای نائل آمدن به مقولهی گردش نخبگان رسید. لذا نکتهای که من خدمتتان عرض میکنم از منظر آسیبشناسی و انتقاد در خدمت همین هدف که عرض کردم میباشد و اساسا به همین خاطر هم تا این لحظه بنده مطلبی را عنوان نکردم تا در بین تحلیلهای انتقادی معطوف بر ترکیب لیست وحدت، اصل کلام و مطلب، مورد بیمهری واقع نشود و سوء برداشت شکل نگیرد. لذا الان با دغدغهی ارتقاء فرهنگ سیاسی حاکم بر جبهه انقلاب این نکات را خدمت شما عرض میکنم.
اولین نکته به کلیت اصول، مبانی و ارزشهای جبهه انقلاب به عنوان الزامات حرکت این جبهه باز میگردد و آن، وجود این امر بدیهی است که در جبهه انقلاب، اساساً باید حول ارکان گفتمانی و شاخصها، اتفاق نظر وجود داشته باشد. این تفاوت و تکثر قرائتها، یک آسیب بزرگ و آفت جدی است. به عنوان مثال مفهوم عدالت، بین طیفهای مختلف، معانی متفاوتی خواهد داشت. اما مسئله اینجا است که آیا صرف فهم مشترک از یک مفهوم کفایت میکند؟ و اگر این مفهوم هر زمان که بخواهد از فضای نظری به فضای عینی و مصداقی تبدیل شود، باید محل اختلاف بین جریانهای انقلاب شود؟ در این صورت آیا دیگر فهم مشترک، معنا و مفهوم پیدا میکند؟ اساسا این فهم مشترک را در خدمت چه چیزی میخواهیم؟ صرفاً اگر همه ما در رابطه با عدالت، قرائت مشترکی داشته باشیم که پیرامون آن اختلاف نظری هم نباشد، در عمل کاربردش به چه نحوی خواهد بود؟
آنچه در جریان انتخابات رخ داد، شکلگیری یک سری التهابها در لایههای گفتمانی در این موضوع بود. یعنی اساساً جریان انقلاب در فضای انتخابات در عینیتبخشی به ارکان گفتمانی خود دچار التهاب شد. به این معنا که فضای عمومی جامعه با خوانشهای متفاوتی در مواجهه با شاخصهایی مانند عدالت، مبارزه با فساد، استکبارستیزی و ... روبرو شد و این پرسش شکل گرفت که جریانهای انقلاب در لایه مصداق و در فضای عینی نمیتوانند به اجماع برسند و مهمتر اینکه آیا این شاخصها قابلیت مصداقیابی دارند؟ البته که این سوال دوم آثار و پیامدهای نامطلوبی خواهد داشت.
درست است که در انتها لیست وحدت محقق گشت اما برداشت کلی از این لیست، اتفاق نظر گفتمانی نبود بلکه تعبیر به عدول از مواضع گشت که علت آن نیز به نوع گفتمان برجسته شده توسط متولیان جریانهای انقلاب باز میگردد. مادامی که تا لحظهی نهایی، علت عدم وحدت را استواری بر ارزشها و شاخصهای انقلابی عنوان نمایند و در لحظهی آخر وحدت حاصل گردد، قطعا تعبیر دیگری به اذهان متبادر نمیگردد و این یکی از نکتههای خیلی مهم و کلیدی بود که جریان انقلاب باید نسبت به فضای اجتماعی پاسخگو باشد.
برداشت شخصی بنده این است که این اختلافها و این تفاوتها که وحدت را تا دقیقه 90 به تاخیر انداخت، به حوزهی فهم جریان انقلاب از گفتمان کلان انقلاب و نسبت خودش با آن باز میگردد. یعنی جریانهای سیاسی موجود در کنشگری خود، فاقد نقشهی راه شفاف در کمک به حرکت انقلاب میباشند و به صورت کاملا موردی و مقطعی در عرصه انتخابات ورود پیدا میکنند و هدف از ورود نیز گاها گره خورده با انجام واکنش در برابر جریان رقیب است.
این خلاء برنامهریزی معطوف به آینده و نقشآفرینی حداقلی به جای نقشآفرینی حداکثری شتابدهنده به حرکت انقلاب اسلامی آسیب جدیای است. از سوی دیگر ما در بدنهی این جریانها با نوعی اجتهادهای سلیقهمحور روبرو بودیم که از امکان اقناعکنندگی بالایی برخوردار نبودند. به نظر من یکی از مهمترین الزامات، حل این اشکال است. اساساً جبهه انقلاب الان بیش از هر زمان دیگری نیازمند شاخصسازی عینی و مصداقی از ارکان گفتمانی خویش است و ما باید به یک معنا بتوانیم به طراحی یک مدل مطلوب از ارزیابی مصادیق متناظر با مبانی برسیم؛ به نحوی که آن جا که شاخصها قرار است به مصادیق ختم شود، محل اختلاف نشود. این عدم مصداقیابی دو پیامد منفی داشت؛ اول ناکارآمد جلوه دادن شاخصها و ارزشهای گفتمان انقلاب اسلامی که گویا در مصادیق معادل رجل سیاسی برایش یافت نمیشود و دوم شکلگیری این شائبه که مسئلههای اساسی مانند عدالت، فسادستیزی، استکبارستیزی و اینها در بین بدنهی انقلابی اصالت نداشته و محل معامله است، خب موارد خوشایندی نیست.
با توجه به وضعیت کشور به جهت مواجهه مردم با مشکلاتی که در حوزههای مختلف بخصوص حوزه اقتصاد و معیشت برایشان به وجود آمده است، باید مشارکت مردم در انتخابات را بنویسیم 42 درصدی اما بخوانیم حداکثری
نکته دوم به مسئله حرکت اصولی نا فرجام در ائتلاف اصولگرایی بازمیگردد. ائتلاف اصولگرایی در یک پروسه زمانی قابل توجه به دنبال ایجاد تغییر و تحول اساسی در طرحریزی لیست افراد مورد نظر خویش برای احراز سمت نمایندگی بود. مقارن شدن این اقدام ائتلاف با انتخابات مجلس یازدهم در مسیر گام دوم انقلاب اسلامی که شاید اولین و مهمترین انتخابات بعد از بیانیه گام دوم در کشور محسوب میشد، این حرکت را قابل اعتنا مینمود. از سمت دیگر طرح بیانیه گام دوم و مسیر پیش روی انقلاب، ائتلاف اصولگرایی را به سمت بسترسازی برای ورود جوانان سوق داد تا یک زیست متفاوتی در حیات سیاسی تجربه گردد و به نوعی خرق عادتی رخ دهد و سنت همیشگی رانتمحوری و سهمیهبندی در ورود افراد و امکان دسترسیشان به قدرت را ناکارآمد جلوه بدهد.
خب ائتلاف این مسیر را طی کرد و روال آن را همه در جریان هستند. سخنگوی جبهه ائتلاف به صورت مخصوص بارها و بارها این مطلب را اشاره کرد. اما آن موضوعی که وجود داشت این بود که این حرکت اصولی که سیر منطقی و قابل استنادی از منظر خودشان داشت علیرغم وجود عیوبی هم که بر آن مترتب بود، به نتیجه نهایی نرسید و نرسیدن به نتیجه نهایی به جهت ناکارآمدی روال طراحی شده نبود چرا که در بسته شدن لیست ائتلاف تا قبل از وحدت این مسیر طراحی شده، طی شده بود. بلکه عاملی که مانع تحقق این فضا شد تصمیم نهایی جریان جبهه انقلاب برای رسیدن به وحدت بود. زمانی که تصمیم بر وحدت شکل گرفت و لیست واحدی بسته شد، ائتلاف اصولگرایی دیگر وفادار به مدل و ساز و کار خود نماند و علیالظاهر بسته شدن لیست نهایی وحدت بر مبنای سنت قدیمی گذشته شکل گرفت و افرادی از لیست نهایی ائتلاف حذف شدند که تنها علت وجودشان در لیست ائتلاف، استناد به مدل طراحی شده و سیستم بستن لیست از پایین به بالا بود که خوب همان گزینهها حذف شدند. گزینههایی که در پروسههای تخصصی و به دور از رانت و اتصال به رجل سیاسی و قدرت به مرحله نهایی رسیده بودند و گاها جزو سرمایههایی نام برده میشدند که از طریق وفاداری ائتلاف به شناسایی ظرفیتهای نیروی انسانی در لیست قرار گرفته بودند.
فارس: حضور شما جزو کدام دسته بود؟ چون همان لیست هم ظاهرا تمام و کمال بر مبنای پایین به بالا بسته نشده و برخی افراد، همان افراد سهمیهای بودند یا در برخی مراحل طراحی شده مانند آزمون و ... برخی افراد خاص حضور نداشتند؟
خادمی: بنده نگفتم کل لیست تمام و کمال همه یک روال را طی کردند. در برخی مراحل تفاوتهایی بود که البته دبیرخانه ائتلاف هم دلایلی داشت؛ به عنوان مثال اینکه چرا در روند استعدادیابی و مصاحبه تخصصی، برخی افراد حضور نداشتند و یا در رایگیری مجمع عمومی شرکت نکردند و ... . اما حضور بنده مؤید کامل ظرفیتشناسی از پایین به بالا بود. چون نه با بدنه رجل ائتلاف، با طیفها و گروههای موجود، نسبت و همکاری داشتم و نه در حوزه زندگی شخصی خود، اتصال به فرد و چهره و جریان خاصی داشتم. لذا از ثبت نام تا طی کردن تک تک مراحل به صورت کاملا عادی در روال طراحی شده جلو آمدم و خوب در مرحله استعدادیابی و آزمون از بین 150 نفر نهایی، توانستم نفر اول بشوم و بعد هم در بقیه مراحل به همین منوال جلو آمدم و در لیست قرار گرفتم.
فارس: با این حساب وقتی شما در لیست وحدت قرار نگرفتید، ناراحتی حاصل شد، درست است؟ و این نکات شما ناظر به آن ناراحتی است.
خادمی: خیر. در آن شرایط همه ما فقط و فقط یک دغدغه و رنج داشتیم و آن این بود که چرا وحدت شکل نگرفت؟ زمانی که در شب قبل از انتخابات مجدد، مذاکرات شروع شد باز تنها نگرانی این بود که نکند در این شرایط دقیقه نود که رسانهها نوید وحدت دادند، باز فضای اجتماعی با شوک عدم وحدت مواجهه گردد و اگر چنین شود چه آثار و پیامدهایی خواهد داشت؟ آن هم در شرایطی که عموم ظرفیتهای مختلف انقلاب در بیان اعتراض و کجدهنی به عدم وحدت، اقدام به ارائه لیستهای مختلف نموده بودند. لذا وحدت، مایه خرسندی بود.
بنده تا این لحظه هم هیچ روایت دیگری از گله و ... نداشتم. الان هم حرف بنده گلهمندی نیست؛ آسیبشناسی است. تذکر است که در مواجهه با رویداد انتخابات چه نوع رفتاری معقول و منطقی است؟ خب یک نکته این است که قرار گرفتن افراد در یک لیست یعنی به رسمیت شناختن هویت سیاسی این افراد، یعنی فرض کردن اینکه اکنون این افراد، نمایندگان بالقوه هستند. یکی از اشکالات و ایراداتی که در استراتژی جریان وحدت شکل گرفت این بود که افراد شرکتکننده در هر دو لیست را مستحق این ندیدند که قبل از حذف نمودن، مطلع نمایند. آن هم دقیقا 24 ساعت قبل از انتخابات. برای عدم طرح مسئله، دو علت را به عنوان پیشفرض میتوان مطرح کرد؛ یکی اینکه از طرح موضوع واهمه وجود داشته است که بر فرض مثال اگر به من خادمی اطلاع بدهند، بنده نپذیرم و فضای رسانه را ملتهب کنم که خوب در این حالت شأنیت شورای انتخاب در گزینش فرد انقلابی با بصیرت زیر سوال میرفت. یعنی چطور به یک گزینه این چنینی رسیده است که حاضر نیست در بزنگاهها به وظیفه انقلابی خود عمل کند.
نکته دوم این است که هیچ کس از ساز و کار اضافه و حذف کردن افراد در لیست وحدت سخن نگفت که علت و ساز و کار چگونه بود؟ و تا این لحظه هم نه به افکار عمومی و نه حتی به امثال بنده هیچ کس توضیحی نداده است که چرا ما حذف شدیم؟ قطعا این حذف به صورت قرعهکشی و یا شانسی نبوده است، پس باید پاسخگویی وجود داشته باشد. حداقل برای نسل جوان که در لیست وحدت جای خود را به نسل قبل دادند و این در حالی بود که ادعای وجود جوانان و جوانگرایی در لیست، ادعای بزرگی بود و در نهایت جالب بود که جوانترینها حذف شدند. خب این مکانیزم، مکانیزم غلطی است.
استفاده از ظرفیت نیروی انسانی در فضاهای سیاسی نباید منجر به حرکتها و کنشهای هیجانی بشود که بعد به استناد این که حالا فشار است و شرایط اینگونه است، منجر به حاشیه رفتن افراد بشود. نکته مهمتر و اساسیتر نیز این بود که سهمیهی بانوان در مصوبهی شورای ائتلاف ۶ نفر خانم بوده است که برای رسیدن به این شش نفر، مجاهدت عظیمی شکل گرفت و سپس روی عدد ۶ اجماع شد. اما زمانی که لیست وحدت قرار بود محقق شود، عدد شکسته شد و از سهمیهی خانمها کم شد و این سهمیه به 5 نفر رسید. این در هیچ منطقی پذیرفته شده نیست. در این موضوع من به عنوان فعال حوزه زنان و خانواده از متولیان گله دارم. من نمیگویم وحدت حاصل نمیشد اما آیا هر زمانی که قرار است در شرایط خاص ما به وحدت برسیم و تصمیم اساسی بگیریم باید از ظرفیت بانوان هزینه کنیم؟ به بیانی دیگر ظرفیت بانوان باید فدایی بشود یا سوخت برود؟ آیا آقایان سند و حجتی برای کم کردن این سهمیه دارند؟ آیا این حذف جهت ناکارآمدی و قابل نبودن ظرفیت خانمها و یا ناکارآمد بودن تخصص خانمها در نسبت با نیروهای جایگزین و آقایان بود؟ در شرایطی که مستندات، امر دیگری را نشان میدهد. بر مبنای چه استدلالی این اتفاق رخ داده است؟ اگر صرفاً فضایی بود که خب حالا مثلاً حوزه اقتصادی و تخصصی میخواست پررنگتر بشود، آیا ظرفیتهای فرهنگی اجتماعی در یک وزنه، مورد قیاس قرار گرفتند و بعد به این نتیجه رسیدند خانمها باید کم شوند؟ تمام حرف من این است که ساز و کار اصولی که طراحی شده بود تا انتها نتوانست در شرایط حادی که قرار است به نتیجه برسد خودش را حفظ کند.
* حجم بالایی از جوانان کارآمد آماده پذیرش مسئولیت مواجهه هستند
البته باز هم باید به این نکته اشاره کنم که این نکات و ایراداتی که بنده عرض میکنم، به جهت حذف شخص خودم نیست چرا که اگر از این جهت بود، به نفع لیست وحدت انصراف نمیدادم. بنده دقیقا از زمانی که زمزمهی وحدت به گوش رسید، در حساب شخصی خود در توییتر اعلام کردم که در صورت تحقق وحدت، اگر بنده در لیست مورد نظر نباشیم، انصراف خواهم داد و همان شبی که لیست وحدت اعلام گردید و نام بنده در آن نبود، رسما اعلام کردم که در اسرع وقت انصراف خواهم داد و از ظرفیت خودم برای کمک به لیست وحدت، استفاده خواهم کرد و این کار را انجام دادم که مستندات آن موجود است. البته در اینجا شیطنتهایی به زعم بنده صورت گرفت. چون در روز انتخابات و علیرغم آنکه بنده انصراف خود را رسما به فرمانداری تهران اعلام کرده بودم، باز هم نام بنده در فهرست نامزدها حضور داشت و امکان دادن رأی به بنده وجود داشت.
فارس: به نظر شما ریشه و علت این قبیل رویدادها چیست؟ چرا این جریان درست به نتیجه نرسید؟
خادمی: یکی از مهمترین مواردی که در این موضوع باید به آن توجه داشت، مسئلهی گردش نخبگانی است که پیش از این نیز به آن اشارهای داشتم. پاسخ به این موضوع هم در سوال مهمتری نهفته است که اساسا مسئلهی چرخه حکمرانی در جمهوری اسلامی چگونه است؟ و این چرخهی حکمرانی در انتخاب متولیان و مسئولین، دارای چه آسیبها و آفتهایی است؟ در پاسخ به این پرسشها باید به آسیبهایی اشاره نمود که مانع شکلگیری چرخهی حکمرانی درست در انتخاب متولیان میگردد. اولین آسیب، خلاء فرصتهای برابر برای افراد گوناگون مخصوصاً جوانان است. ما الان با حجم بالایی از جوانان کارآمد آماده پذیرش مسئولیت مواجهه هستیم که این ظرفیت از فرصت برابر در اتصال به منابع کسب قدرت و مسئولیت برخوردار نیست.
دوم اینکه ما یک خلاء جدی در توزیع نخبگانی و کارکرد نخبگانی در کشور داریم. بدین معنا که استفاده و بهرهمندی از ظرفیت نخبگانی به صورت سیستمی و نظاممند در مواجهه با مسائل نظام شکل نمیگیرد و توزیع نخبگانی معقول و منطقی در سیر انتخابات و تحولات سیاسی جایی که حوزه قدرت و سیاست موضوعیت پیدا میکند شکل نگرفته است. یعنی اساساً ما با یک جبهه نخبگانی منسجم و واحد که سوای از فضاهای رسانهای بتوانند به عنوان یک بستر معقول و منطقی با رویکردهای آیندهنگری و آیندهپژوهی عرصه سیاستگذاری و سیاستورزی را مدیریت کنند، روبرو نیستیم. ما بیشتر جلوهای از نخبگان رسانهای را شاهد هستیم که عموماً در فضای گره خورده با جریانهای سیاسی به بیان آراء و دیدگاههای خود میپردازند. مورد سوم مسئله فاصلهمندی بین حوزه نظر و عمل است. اساساً سیاست ما در حوزه نظر با سیاستورزی عملی دچار یک فاصلهمندی مشهود است و نتوانستهایم این آرمانها و ایدهآلهای خود را در عمل محقق نماییم.
قریب به 50 درصد مردم با بصیرت بالا و با تفکیک میان عملکرد مسئولین و اصل نظام و انقلاب اسلامی در انتخابات، مشارکت میکنند و این یعنی رشد بلوغ سیاسی و خرد جمعی مردم در درون انقلاب اسلامی
نکته چهارم ساختار معیوب شبه احزاب ما در فرآیند تحولات سیاسی است. هیچگاه به معنای حقیقی و متناسب با تعریف و کارکرد احزاب، ما با حزب مواجه نبودیم. اما همین شبه احزاب هم متاسفانه دچار فضاهای مشوش و مبهم و گاهی دگردیسیهای اقتضائی بر مبنای جو سیاسی میباشند. به نحوی که نمیتوانند زیست نظاممند و رو به رشد را تجربه کنند و به بهینهسازی خود بپردازند. اینها از مواردی است که در فضای نخبگانی و حاکمیت فضای نخبگانی در انتصاب متولیان به عنوان آسیب، قابل شناسایی است و به این مسئله منجر میگردد که ما در چرخه حکمرانی در انتخاب متولیان امور در جمهوری اسلامی ایران دچار خلاء باشیم و نتوانیم مرحله دولتسازی را با شتاب پیش ببریم. لذا نیازمند طراحی این مدل متناسب با اقتضائات پیشروی نظام و همسو با چشمانداز ۲۰ ساله میباشیم.
فارس: منظور شما طراحی ساختارها و نهادها است؟
خادمی: خیر. ساختارهای موجود فعلی در سطوح سیاستگذاری و قانونگذاری و اجرایی از نظر ظرفیت و امکان ساختاری مناسب هستند و میتوانند جهت پیشرانی حرکت رو به جلوی انقلاب اسلامی حرکت نمایند. منتهی دعوای اصلی در شکلگیری بدنه حکمرانها ذیل هر کدام از ساختارهای موجود میباشد. به بیان دیگر یافتن پاسخ به این پرسشها که متولیان امور چه افرادی هستند؟ و با چه ساز و کارهایی باید انتخاب شوند؟ بیشترین تمرکز طی سالهای گذشته در جمهوری اسلامی ایران، حول اصل انتخاب به عنوان یکی از حقوق مهم و اولیه در نظام مردمسالاری دینی قرار گرفته است و به جز تبیین و روشنگریهای مقام معظم رهبری در بیان شاخصهای مورد نظر در انتخاب حکمرانهای شایسته، کار نظاممندی صورت نپذیرفته است.
*در فرآیند کنشگری سیاسی میتوان به مدل کارآمد برای نائل آمدن به مقولهی گردش نخبگان رسید
یعنی اساساً در فرهنگ ما فرهنگ انتخاب کردن جا افتاده است منتهی چگونگی انتخاب افراد و ویژگیها و خصوصیات افراد در معرض انتخاب، کار خاصی صورت نگرفته است و ما نتوانستیم به طور مثال به ده مدل برای ده ساختار و ده مسئولیت مختلف متناسب با همه وجوه ساختارهای مورد نظر برسیم. برای نمونه اینکه انتخاب نماینده مجلس دارای چه ویژگیهایی است و انتخاب رییسجمهور چگونه؟ یا انتخاب در سطوح پایین با میانه و کلان آیا تفاوت دارد؟ آیا انتخاب وزیر با وکیل تفاوت دارد؟
آیا از این طریق اتفاقی رخ میدهد؟ و ناکارآمدیهای موجود از بین میرود؟
خادمی: ببینید در توصیف وضعیت کنونی در حیطه حکمرانی در لایهی مسئولین در سطوح مختلف میتوان از غلبهی انتخاب و انتصابهای نصبی نام برد. شاید این کلید واژهای باشد که مقداری روایتکننده وضعیت کنشگری سیاسی مسئولین در جمهوری اسلامی ایران قلمداد بشود. ما در برخی از تجربیات مختلف، شاهد رفتارهای نامعقول از سمت کسانی هستیم که در مسئولیتهای سیاسی کلان، نقشآفرینی میکنند. به این ترتیب سنجه عقلانیت متناسب با گفتمان انقلاب اسلامی موضوعیت پیدا میکند. یعنی اساساً عقلانیت درون گفتمان انقلاب اسلامی در بروز و ظهور خود در رفتار سیاسی مسئولین باید نمودهایی بیابد که نشاندهندهی کارآمدی باشد. در این شرایط انتخاب و انتصاب حکمرانها در سطوح مختلف بر مینای نسبتهای شناختی نیست بلکه بر مبنای نسبتهای گفتمانی است. یعنی در انتصاب و انتخاب وزیر و وکیل، مبنا ارادت شخصی و گرایش سیاسی و شناخت قومی و قبیلهای نمیباشد بلکه نسبت شخص با گفتمان ملاک است. یعنی وجود شاخصهایی مانند عدالتمحوری و عدالتگرایی، مبارزه با فساد، استکبارستیزی، تقوای سیاسی اینها برخی از وجوه عقلانیت سیاسی در رفتار سیاسی محسوب میشود.
ما به ندرت مسئولینی را داشتهایم که چنین زیستی را داشته باشند و بتوانند آن را در تاریخ انقلاب اسلامی در اذهان عمومی ثبت کنند و این سبک از حکمرانی فعلی، یکی از آسیبها و آفتهای جدی است که خردورزی انقلابی را با چالش جدی مواجه میکند.
*رانت و رانتبازی حتی در بین فرهنگ عمومی مردم شکل گرفته است
یکی دیگر از موارد، متاسفانه قبحزدایی از مفهومی به اصل رانت در عرصه حکمرانی ماست. متاسفانه شاهد این هستیم که یک پذیرش عمومی نسبت به مسئله رانت و رانتبازی حتی در بین فرهنگ عمومی مردم شکل گرفته است. اگرچه بار منفی دارد اما به عنوان یک اصل لایتغیری محسوب میشود که گویا هر نوع حیات سیاسی مستلزم تحقق این رانت است و این یک آسیب جدی است. یکی از علل و عوامل اساسی که منجر به شکلگیری این فرهنگ در فضای سیاسی شده است، عدم شکلگیری گردش نخبگانی در بدنه قدرت است. وقتی که شما در بدنه قدرت شاهد یک طیف و یا طبقه و یا اقلیتی باشید که به عنوان چهرهها و سلبریتیهای حوزه سیاسی شناخته شدند، این منجر به ایجاد یک فضای شبکهای و شاخهای میشود. یعنی اساساً ساختار قدرت، ساختار درختی پیدا میکند که در واقع شاخ و برگها عموماً متصل به یک شاهراههای اصلی باشند و برای بقا و دوام خودشان این شاهراههای اصلی به یک شاهراههای ثابتی تبدیل میشود که تغییر نمیکنند. چیزی که در فضای انتخابات فعلی هم حالا با اطلاق سهمیه و سهمیهبندی با آن مواجه بودیم؛ یعنی افراد برای ورود به حوزه کنشگری سیاسی ناچار از پیوند خوردن با یکسری شاهراهها و گلوگاههای اصلی بودند و ما برای عبور از این فضا، قطعا باید به فکر عبور از این فضای موجود و حرکت به سمت طراحی مدل گردش نخبگانی متناسب با اقتضائات انقلاب اسلامی باشیم.
یک نکته مهمتر که یکی از آسیبها در فضای حکمرانی ما محسوب میشود، عدم انسجام و یکپارچگی پیرامون مسائل مرتبط با عرصه بیرونی انقلاب اسلامی است. به این معنا که ما در بدنهی حکمرانی خود و در بین کلیه ساختارها و مسئولین شاهد یک ضرب مشترک، منسجم و هدفمند در مواجهه با فضای بیرونی نیستیم و این یکی از آسیبهای جدی است که منجر به شکلگیری انفکاک و تشکیکهای مختلفی در درون ساختار سیاسی میشود. در حالی که ما تجربههایی که در بدنه حکمرانی کشورهای اروپایی و آمریکایی داریم، اشتراک نظر و انسجام و یکپارچگی در مواجهه با منافع ملی خودشان در عرصه بینالمللی و مواجهه با اصطلاحا دوستان و دشمنان است. این منجر به این میشود که یکی از ملاکها و معیارهای اساسی در تحقق اقتدار حکومتها و غربال حکمرانان از این طریق شکل بگیرد.
نکته دیگر در عدم تحقق حکمرانی مطلوب، سهلانگاری نسبت به سیاستزدگی اذهان مردم است. مردم ما در کل دنیا به جهت اشراف بر حوزه مسائل سیاسی تحولات دنیا و تحولات داخلی و بینالمللی، جزو ملتهای اول و سرشناس در این حوزه محسوب میشوند. به اصطلاح مردم به شدت سیاسی داریم. اما مسئله اینجا است که این سیاسی بودن، دچار نوعی سیاستزدگی شده است. یعنی تغییر پیدا کرده است و به سمت وجوه سلبی نسبت به حوزه سیاسی و اصطلاحاً قرار گرفتن ظرفیت های سیاسی عمومی در لایههای انتقادی نسبت به وضعیت موجود قرار گرفته است و این متاسفانه از سمت مسئولین مورد توجه قرار نگرفته و محل سهلانگاری بوده است و همواره به این موضوع به عنوان یک تهدید نگریسته شده است. در حالی که این سطح از درگیری در فضای سیاسی میتواند یک فرصت جدی در این حوزه باشد.
یکی دیگر از نکات مهم در فضای حکمرانی سیاسی مطلوب، توجه به نقش و درهمتنیدگی حوزه فرهنگ و سیاست به صورت توأمان است. ما نسبت به مسئله فرهنگ و ابعاد آن در حوزههای مختلف کمتوجهی داشتیم. از جمله فرهنگ سیاسی و سیاست فرهنگی. اگر ما از فرهنگ سیاسی یاد میکنیم اشاره به فرهنگ و نقش آن در ایجاد سبکی از سیاست و سیاستورزی داریم. یعنی ما اساساً در حوزه سیاسی، نظام ارزشی هنجاری و باورهای خاصی را روح حاکم و عامل کنشگری سیاسی میدانیم که این به حوزه فرهنگ سیاسی برمیگردد و یا در سیاست فرهنگی آن جایی که اتفاقاً از ساز و کارهای حوزه سیاست بهره میبریم، برای این است که نظام ارزشیباور و اعتقادی متناسب با اقتضائات نظام را تولید، نشر و بازتولید نماییم. لذا توجه به مسئله فرهنگ و سیاست برای بقا و تداوم حرکت انقلاب اسلامی از منظر آیندهنگری و آیندهپژوهی حوزه سیاست باید مورد توجه قرار بگیرد و مطمئناً نیازمند بخش مهمی به اسم فرهنگ هستیم. الان بسیاری از مسائل ما در فضای سیاسی گره خورده با حوزهی فرهنگ جلو رفته و میرود و ما نسبت به آن غفلت داریم در حالی که نمیتوانیم از آن صرفنظر کنیم.
لذا در نهایت یکی از مهمترین موضوعهایی که جزء نیازمندیهای انقلاب اسلامی محسوب میشود، رسیدن به مدل حکمرانی مطلوب در ذیل مرحله دولت اسلامی به عنوان یکی از مراحل رسیدن به تمدن اسلامی میباشد. به این معنا که انقلاب اسلامی نیازمند رسیدن به یک الگو و یا مدل مطلوبی است که بتواند حوزه نظری خودش را در کلان گفتمان خود و همچنین در ارتباط با شاخصها و ویژگیها و ارکان گفتمانی حوزه عمل، پیوند بزند. در مدل حکمرانی مطلوب ما بیشتر از آنکه متوجه ساختارهای موجود کارآمدی و یا ناکارآمدی آنها باشیم متوجه متولیان و ظرفیت نیروی انسانی متناسب با ساختارها هستیم. یعنی اساساً ما از بودن ساختارهای موجود در تحقق حکمرانی مطلوب رنج نمیبریم؛ بلکه ما از ناکارآمدی نیروی انسانی متناسب با ارکان گفتمانی و هدفگذاریهای خودمان در مسیر پیش رو رنج میبریم. ناکارآمدی نیروی انسانی هم باز به صورت عام و خاص مرتبط با ظرفیت فعلی نیروی انسانی که شامل جوانان در جمهوری اسلامی ایران میشود، نیست. بلکه منظور از وجود فرهنگ سیاسی حاکم، فرهنگ پذیرش مسئولیت بر مبنای شاخصهای گفتمانی است و اینکه اساساً فرهنگی که در عرصهی سیاسی شکل گرفته و دستیابی به قدرت و مسئولیت را معادل شکلگیری فضا و امکان برای رسیدن به مفهومی به اسم سعادت و خوشبختی قلمداد میکند غلط است که البته بخش عمده آن به جهت غفلت نسبت به حوزه مبانی و اعتقادی ما در فرهنگ سیاسی است. ما فرهنگ سیاسی را ترویج کردیم که همه این سالها از همپوشانی بالایی با مبانی اعتقادیمان برخوردار نبود و به سمتی حرکت کردیم که وجود افراد مسئول هم سنخ و همگن با مبانی ارزشی، جزو آرمانها و گذشتههای نوستالژیک محسوب شد که در حافظه مردم به صورت انگشتشمار باقی مانده و این تصور و ذهنیت عمومی وجود دارد که اساساً بازگشت امثال باهنرها، مطهریها، بهشتیها و رجاییها و امثالهم، رؤیای دست نیافتنی است. ما نتوانستیم این مفهوم را جا بیندازیم که عرصه قدرت در انقلاب اسلامی، عرصه ورود پابرهنگان سیاسی است. پابرهنگان سیاسی به معنای افراد بدون اتصال به رانت و لابی و در عین حال مستعد به جهت ظرفیتهای وجودی خودشان است.
متاسفانه این موضوع وجود دارد که اگر فضای رانت و فضای لابیگری وجود نداشته باشد، ورود به عرصهی قدرت معنا و مفهوم ندارد. در حالی که انقلاب اسلامی همانگونه که به دنبال تحقق شعار حاکمیت مستضعفین است، مطمئناً در فضای حکمرانی و قدرت و مسئولیت هم عرصه را جای حضور افراد متقی، متعهد و متخصصی میداند که در فضای حاکم بر مناسبات قدرت و سیاست، امکان بازیگری به معنای بهرهمندیهای غیر اصولی و اخلاقی برایشان وجود نداشته باشد. پابرهنگان سیاسی اشاره به ظرفیت عظیمی از نیروهای انقلابی دارد که پای خود را در کفش قدرت و شهرت نکردند و از ورود به قواعد حاکم بر دنیای سیاست پرهیز دارند و در عین حال اگر به ناچار در مسئولیتی قرار بگیرند، آن را با قوت و دقت انجام میدهند.
در انتها به نظر میرسد گفتمان انقلاب، امکان، قابلیت و ظرفیت طراحی مدل حکمرانی را به صورت کاملا عینی و مصداقی برای تک تک ساختارهای خودش دارد و گام دوم انقلاب اسلامی بهترین امکانات و ظرفیت برای تحقق این مهم میباشد. ظرفیت جوانانی که مجلس یازدهم، نمایی از ورودشان به این عرصه بود، ظرفیت خوبی برای عینی کردن این ایده آل و این آرمان خواهد بود.
فارس: خیلی ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید. در پایان اگر نکتهای هست بفرمایید.
خادمی: بنده هم از شما تشکر میکنم که این فرصت را در اختیار بنده قرار دادید. ناگفتهای نمانده مگر اینکه منتخبان ملت باید بدانند در صورتی که فعالیت مستمر و جهادی آنها از سوی مردم مورد مشاهده قرار گیرد و مردم متوجه دلسوزی آنها باشند، بدون شک در آینده مسیر هموارتری را برای پیشبرد هر چه بهتر امور و اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی خواهیم داشت و همکاری و همراهی ملت، همواره بزرگترین پشتوانه این نظام بوده است. اینکه مردم را امین بدانیم و با آنها صادقانه سخن بگوییم و رفتار کنیم، درخواست غیرمعمولی نیست. شفافیت یکی از بهترین ساز و کارها برای صداقت با مردم است و منتخبان ملت باید به دنبال قانونمند کردن آن باشند.
نکاتی که بنده عرض کردم همه از باب آسیبشناسی برای حرکتهای پیش روی جریان انقلاب بود. الحمدلله انتخابات مجلس، تجربهی بسیار خوبی برای انتخابات ریاست جمهوری در سال 1400 است که باید جریان انقلابی، این تجربهها را مورد توجه جدی خود قرار دهد و در عمل، اشتباهات گذشته را تکرار نکنند. یا مسئله دیگری که این روزها بسیار از آن شنیدیم، بحث ریاست مجلس یازدهم است که مجددا عدم قرابت گفتمانی و یا عدم وجود گفتمان ثابت بین نیروهای انقلابی، موجبات چند دستگی و عدم وحدت را شکل داده است که آسیبشناسی گذشته، جهت عبرت گرفتن در چنین برهههایی است. انشاءالله به حول و قوهی الهی با عمل جهادی مجلس جدید، شاهد اتفاقات میمون و خجستهای خواهیم بود و سرمایهی اجتماعی اعتماد عمومی، افزایش قابل توجهی خواهد یافت.
انتهای پیام/