به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، چاپ چهارم کتاب «رسم جهاد»؛ تجربههای کار جمعی در جهاد سازندگی به روایت حسینعلی عظیمی با تحقیق و تدوین علی مشایخی، محمدرضا حسینی و محسن جعفری و به همت انتشارات «راه یار» راهی بازار نشر شد.
کتاب «رسمِ جهاد» که نثری روان دارد و خواندش به کسانی که به دنبال کار جهادی هستند، توصیه میشود، ۱۱ فصل دارد که مهمترین آنها «تشکیل ساختار»، «رابطه با مردم»، «دولتی شدن جهاد»، «کمیته فرهنگی» و «جهادسازندگی در جنگ» است. «ساختار منطقهای جهاد سازندگی»، «جهاد در استانها»، «ساختار شورایی جهاد»، «رابطه جهاد با بقیه سازمانها» و «اعتماد» از دیگر سرفصلهای این کتاب هستند.
در بخشی از پیشگفتار این کتاب به قلم محسن جعفری میخوانیم: «خودمان هم هنوز دقیق نمیدانیم، جهاد چگونه شکل گرفت، چگونه استمرار پیدا کرد و چگونه منحل شد، جهاد چه بود و چرا ما دیگر نمیتوانیم نهادی کارآمد، مردمی و فراگیر نظیر آن را در کشور ایجاد کنیم. در عین حال متأسفانه تاکنون برای دانشگاه و حوزه مطالعه این نهاد یا دیگر نهادهای برآمده از انقلاب اسلامی، مهم نشده است. این کتاب با اتکا به روش تجربهنگار و رجوع به خود جهادگران، مانند دیگر تلاشهای معدودی که در باب مطالعه جهادسازندگی انجام شده، به دنبال آن است که این نهاد انقلابی را بازشناسد.»
برای این منظور مجموعه مصاحبههایی با حسینعلی عظیمی انجام شد. بررسی دیدگاهها و اظهاراتشان در باب مدیریت جهادی نشان میداد که ایشان آرا و افکار بدیعی درباره فرآیندها و ساختارهای حاکم بر نهاد جهادسازندگی دارند و سالها در باره چیستی ابعاد ساختاری سازمانی و نهادی جهاد تأمل کردهاند.
مصاحبهکنندگان در این کتاب تلاش کردند با کمترین دخالت و ایجاد سوگیری، اندوخته دانشی مهندس عظیمی را ثبت و آن را در قالب مقولاتی برآمده از خود مصاحبه فهرستبندی و تدوین کنند. بنابراین بسیاری از مقولات و مفاهیم و بخشهای کتاب، حاصل تأملات مهندس عظیمی است و اساساً هدف محققان نیز این نبوده که با قرار دادن محتوای مصاحبهها در قالب دانش مدیریت موجود همان را بازتولید کنند.
حسینعلی عظیمی کیست؟
مهندس حسینعلی عظیمی از پیشکسوتان جهاد سازندگی که مدتی پیش به یاران شهیدش پیوست، در سال ۶۳ وارد قرارگاه کربلا شد و کمیته آب را در آن قرارگاه تشکیل داد. وی به عنوان فرمانده طراحی عملیات آبی و خاکی عمل میکرد و تا معاونت فرماندهی قرارگاه مهندسی کربلا پیش رفت. او از جمله جهادگرانی است که از نزدیک در جریان سازماندهی و طراحی و ساخت بسیاری از دستاوردهای چشمگیر مهندسی جنگ، مانند پل بعثت، قرار داشته و تجربیات زیادی را کسب کرده بود.
وی پس از جنگ، برای بازسازی منطقه زلزلهزده منجیل و رودبار، عازم این منطقه شد تا الگوی مدیریت جهادی را بعد از جنگ، در خدمت سازندگی به کار گیرد. وی از اولین کسانی بود که در سال ۱۳۵۹ برای رسیدگی به وضعیت محرومان طی دو روز پیادهروی وارد منطقه بشاگرد شد.
عظیمی، جهادگر و جانبازی که تا مرز شهادت پیش رفته و به دنیا برگشته بود، مهمترین دغدغهاش انتقال تجربه عظیم و بینظیر جهاد سازندگی به نسل جوان بود. او معتقد بود الگوی انقلاب در عرصه مدیریت و سازندگی، الگوی مدیریت جهادی است که باید عمیقاً مورد مطالعه قرار گیرد و برای به کارگیری مجدد و متناسب با مقتضیات روز، تبیین شود.
بخشهایی از کتاب:
توسعه منطقهای، کلید حل مشکل اشتغال کشور
شیوه مدیریت بخشی و منطقهای همیشه دو تفکر در سطح کشور بودند. من فکر میکنم که اگر مدیریت توسعه مناطق کشور منطقهای میشد، این فاجعهای که در وضعیت اشتغال و سطح فناوری در برخی استانها اتفاق افتاده، رخ نمیداد و دیگر روستاهای محروم را نمیدیدیم. یا مهاجرانی که به روستاها رفته بودند، دوباره به روستاها رفته بودند، دوباره به سمت شهرها برنمیگشتند.
توزیع اختیارات در مناطق؛ تصمیمگیری با مردم
بحث عمده بین بچههای جهاد همین بود که باید مدیریت اقتصادی توسعه، منطقهای صورت گیرد. یعنی حتیالامکان اختیارات در مناطق توزیع شده باشد و در همان منطقه تصمیمگیری شود و برنامهریزی برای توسعه صورت گیرد و دولت اطلاعات کلان را به اینها بدهد. اگر دولت میخواهد پول بدهد، باید در همان منطقه تصمیمگیری شود که این بودجه خرج راهسازی شود یا احداث حمام و مشخص شود کدام فعالیت واجبتر است.
مدیریت کلان باید سیاست کلی را بگوید و اطلاعات کلی را بدهد. ولی بعد از آن، تصمیمگیری در منطق صورت بگیرد. این شیوه تصمیمگیری، بوروکراسی و هزینهها را کم میکند، چون اطلاعات وسیعی وجود دارد و پول دولت هم بیدلیل خرج نمیشود.
درون آن ساختار برای پروژههای بزرگ و تخصصی، مطالب فراوان و حرفهای مفیدی وجود دارد. تجربههای ارزشمندی درونش خوابیده است. این ساختار وقتی میخواست سازمان پیدا کند، چه میکرد؟ نیرویش، محیطش، سیستم تقسیمکارش، سیستم اجراییاش، سیستم تصمیمسازیاش در مجموعه چگونه تکامل پیدا کرد؟ اینها خیلی الهامبخش است که به نظر من اگر با سیستم شورایی جهاد استانها تلفیق بشود، شاید بهترین الگوی توسعه و توسعه روستایی در دنیا باشد.
اگر همین الان هم این تفکر به درستی تحلیل و تبدیل به طرح شود و روی کاغذ برود، اشتغال کشور را نجات میدهد و خدمت بزرگی به توسعه فناوری و به صورت کلی، به توسعه کشور میکند و جلوی مهاجرت از روستا به شهر را میگیرد.
باور به جهاد و رضایتمندی از آن
جهادیها مشکلات را با کمک مردم حل میکردند. مردم روستاها نسبت به الان در وضع خیلی بدتری بودند، ولی نگرانیای نداشتند؛ چون مشکل زیرساختهایشان درحال حلشدن بود. مسئول جهادی را در کنار خودشان میدیدند. وقتی میگفتند فلان چیز را میخواهیم و آن مسئول جواب میداد الان آن روستا از شما فقیرتر است، آنجا که کار تمام شد نیروهایمان را میآوریم اینجا؛ نه شکایت میکردند، نه ناراحت میشدند. یا وقتی جهاد میگفت ما کلاً فلان مقدار پول داریم، در سال چهار پل بزرگ میسازیم و امسال نمیتوانیم این پل را برای شما بسازیم؛ روستا دیگر به رهبر و رئیسجمهور و نمایندۀ مجلس نامه نمینوشت و شکایت نمیکرد. نیروی جهادی را باور داشت و میدید در کنارش هست و از همهجا هم خبر دارد.
وقتی مسئول جهاد دهستان یک سفر به مرکز استان میرفت و برمیگشت، همۀ اطلاعات آن استان را میدانست. کمیتۀ عمران میگفت الان مدرسه برای روستاهای هشتادخانواری لازمتر است تا شما که پنجاهخانواری هستید. مسئول جهاد دهستان هم میپذیرفت و مردم روستایش را توجیه میکرد که الان هشتادخانواریها هنوز مدرسه ندارند. شما فعلاً درخواست نکنید.
راجع به قناتها و کشاورزی و راه و بهداشت و... هم همینطور بود. درواقع رضایتمندی ایجاد شده بود. مسئلۀ توسعۀ روستایی در انقلاب اسلامی بعد از جهاد، ظرف مدت دو سال حل شد. میگفتند محروماند ولی شکایتی نداشتند و هیچچیز به تهران منعکس نمیشد، چون میدانستند جهادسازندگی هست و کار میکند. نیروی جهادی هم بهنحوی با روستاییان برخورد میکرد که تصور نمیکردند طاغوتی است و بهفکر آنها نیست، بلکه میگفتند ما دلمان با جهاد است. تنهایش نمیگذاشتند و خودشان هم پابهپای جهادیها کار میکردند.
انتهای پیام/