اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

فرهنگ  /  کتاب و ادبیات

چهارمین سالمرگ پدر شعر انقلاب| سبزواری باهوش بود و می‌دانست امام(ره) کجا می‌رود

آقای سبزواری، باهوش و آینده‌نگر بود. با همان تیزبینی‌اش، حساب کرده بود که اگر امام به کشور بیایند، اولین کاری که می‌کنند زیارت شهداست و اولین جایی هم که می‌روند بهشت زهرا خواهد بود.

چهارمین سالمرگ پدر شعر انقلاب| سبزواری باهوش بود و می‌دانست امام(ره) کجا می‌رود

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، امروز ۲۲ خرداد چهارمین سالروز درگذشت حمید سبزواری معروف به پدر شعر انقلاب است. حسین آقا ممتحنی، مشهور به حمید سبزواری، متولد سال ۱۳۰۴ در سبزوار، شاعر نامدار انقلاب که بسیاری از سرودهای خاطره‌انگیز انقلابی با کلام او تولید شده است. استاد سبزواری بعد از پیروزی انقلاب اساامی نیز به تمامی در خدمت اهداف انقلاب بود. آن‌چنان که در سال‌های آغازین انقلاب و دفاع مقدس، درخشان‌ترین و ماندگارترین سرودها با اشعار او تولید شد.

سرودهایی مانند «آمریکا ننگ به نیرنگ تو»، «خجسته باد این پیروزی»، «همپای جلودار»، «شهید مطهری» و صدها سرود دیگر با کلامِ فخیم و ارجمند این شاعر بزرگ معاصر ماندگار شده‌اند. استاد سبزواری به دلیل کهولت سن در ۲۲ خرداد ۱۳۹۵ در تهران درگذشت.

احمدعلی راغب و سیدحمید شاهنگیان که از آهنگسازان پیشکسوت انقلاب هستند، خاطرات زیادی از فعالیت در کنار استاد سبزواری دارند که بخشی از اینها در کتاب‌هایی که درباره این دو چهره موسیقی انقلاب به چاپ رسیده، بیان شده است. در سالروز درگذشت پدر شعر انقلاب، برش‌هایی از کتاب‌ «بانگ آزادی» و «برخیزید» را انتخاب کرده‌ایم.

کتاب «بانگ آزادی» خاطرات شفاهی احمدعلی راغب است که خاطره‌ای از آن در ادامه می‌آید:

حمید سبزواری به روایت احمدعلی راغب

مجید حدادعادل (مدیر اسبق رادیو) چند تا از شعرا را به ما معرفی کرد. علی معلم، دبیر شورای شعر شده بود و دوستان دیگر، اعضای اصلی این شورا بودند. البته حمید سبزواری اصلاً شعرش چیز دیگری بود و نوعی تازگی در آن وجود داشت. محمود شاهرخی، مشهور به جذبه، شعر انقلابی می‌گفت، ولی تصوّر می‌کردی مولانا سروده است. حس می‌کردم شعرش کُهنگی دارد، اما سبزواری انگار همان حرف‌هایی را که مردم در کوچه و بازار فریاد می‌کشیدند، به صورت شعر می‌سرود. به غیر از ایشان، مشفق کاشانی و مهرداد اوِستا به ما معرفی شدند. البته من به سبزواری بیشتر نزدیک شدم.

درباره او می‌گفتند که ایشان کتاب‌های زیادی نوشته است و از سال‌های قبل، شاعر انقلابی بوده و فعالیتش را از خرداد ۱۳۴۲ شروع کرده است. می‌گفتند سابقه زندان سیاسی دارد و در دوره‌ای هم از کار برکنار شده است. پس از آن، مدتی معلم شده و این اواخر در بانک بازرگانی مشغول به کار بوده است. خلاصه زندگی خانه به دوش داشت. در زمان پیروزی انقلاب، خانواده‌اش در سبزوار بودند و خودش در تهران تنها زندگی می‌کرد. قرار شد بیشتر باهم مرتبط شویم و شعرهایشان را بدهند برای آهنگسازی.

این «بانگ آزادی» من است

اولین کار گروه، «بانگ آزادی» بود. این سرود را خودمان به خودمان سفارش دادیم. برای اینکه از شعارهای مردم استفاده کنیم، آن‌ها را ثبت می‌کردیم. این شعار برای زمانی است که مردم شب‌ها روی پشت‌بام‌ها الله اکبر، خمینی رهبر می‌گفتند... جمعیت پنج هزار نفره‌ای از مازندران به دیدار امام آمده بودند. از میدان ژاله دور می‌زدند که از آبسردار بروند به طرف مدرسه رفاه تا حضرت امام را ببینند، شعار الله اکبر، خمینی رهبر را با لحن آهنگین و سوز خاصی می‌گفتند... متوجه شدم که انگار حالت شعار دادنشان لحن و ملودی خاصی دارد. صدای آن جمعیت انبوه درست عکس هم حرکت و به نت واحد می‌رسید. انگار یک آهنگساز آن را ساخته است...

بعد از مدتی که با آقای سبزواری بیشتر آشنا شدم، یک روز به ایشان گفتم مردم شعاری دارند. من می‌خواهم روی این موسیقی بگذارم. وقتی کمی از آن را برایش خواندم، دیدم ایشان تأمل کوتاهی کرد و گفت اینکه همان بانگ آزادیِ من است! بعد به سرعت توی کیف چرمی‌اش گشت و یک کاغذ بیرون آورد:

این بانگ آزادی ست، کز خاوران خیزد
فریاد انسان‌هاست، کز نای جان خیزد...

شعر را خواندم و به آقای سبزواری گفتم: آقای سبزواری! شعر کمی طولانی است. گفت چقدر از آن را می‌خواهی؟ گفتم سه بند را می‌خواهم که اول، وسط و آخر هر بندِ شما بتوانم ملودی «الله اکبر، خمینی رهبر» خودم را بگنجانم و در چارچوب همین موسیقی هم باشد. ایشان گفت خیلی خوب، امسال حضرت امام بعد از عید نوروز می‌خواهد پیام بدهد. تو می‌توانی این اثر را طوری بسازی که بعد از پیام حضرت امام پخش شود و دوباره سرود شاهنشاهی پخش نشود؟ ما تقریباً دو ساعت درباره این سرود صحبت و آن سه بند را انتخاب کردیم. این اتفاق در اواخر اسفند سال ۱۳۵۸ افتاد، چون اثر برای نوروز ۱۳۵۹ آماده می‌شد.

... پیام امام در فروردین ۱۳۵۹ که تمام شد، یکهو اورتور اجرای ما شروع شد: این بانگ آزادی ست... . جالب این بود بدون اینکه اصلاً ما از متن پیام امام باخبر باشیم، مضامین اشعار سرود با پیام ایشان منطبق بود. در واقع این آقای سبزواری بود که خودش را با این پیام منطبق کرده بود. وقتی این سرود برای اولین بار پخش شد، بسیاری از مردم به احترام این سرود می‌ایستادند و تصوّر می‌کردند که سرود ملی است.

اما به مناسبت درگذشت این شاعر انقلابی، بخش دوم این گزارش به برش‌هایی از کتاب «برخیزید»، مجموعه خاطرات شفاهی سیدحمید شاهنگیان از آهنگسازان و مدیران تاثیرگذار حوزه موسیقی انقلاب اسلامی اختصاص می‌یابد.

آقای سبزواری گروه‌مان را کامل کرد

جریان تولید سرود ادامه داشت تا با آقای سبزواری آشنا شدم. ماجرای آشنایی‌ام با ایشان هم حکایتی دارد. با آقای حسین شمسایی رفته بودیم مراسم ختم پدر آقای مرشدزاده. فکر می‌کنم آقای شمسایی قبلاً گفته بود که می‌رویم آنجا تا یک شاعر انقلابی را به تو معرفی کنم. برای همین انگار من منتظر بودم با چنین آدمی مواجه شوم. دم در، آقایی نشسته بود. احساس کردم که آدم متفکری است. از آقای شمسایی پرسیدم: «آن آقایی که دم در نشسته کیست؟» گفت: «اتفاقاً همانی است که می‌‌خواستم به شما معرفی کنم.» بعد هم مرا برد پیش ایشان و ما را به هم معرفی کرد. آنجا بود که آقای حمید سبزواری را شناختم. در آن جلسه نتوانستیم باهم حرف بزنیم. در فرصت دیگری دوباره با آقای شمسایی رفتیم به محل کار آقای سبزواری در بانک بازرگانی. دقایقی درباره کارهایمان حرف زدیم. آقای سبزواری پژوی ۵۰۴ داشت. رفتیم توی ماشین نشستیم. من نوار زندانی را گذاشتم و ایشان گوش کرد. خیلی استقبال کرد و پیشنهادهایی برای بقیه کارها داد. از آن به بعد، آقای سبزواری هم به جمع ما پیوست تا منبع تأمین شعرهای گروه باشد. پس از پیوستن ایشان به گروه، کار من راحت‌تر شد. دیگر تکلیف سرودن شعر از دوشم برداشته شد و فقط روی ساخت ملودی و آهنگ متمرکز شدم. حالا با وجود آقای سبزواری، می‌شد گفت که یک گروه کامل بودیم.

می‌دانست اولین کار امام چیست

همان روزها که داشتیم با بچه‌ها سرود «خمینی ای امام» را تمرین می‌کردیم، آقای سبزواری شعر دیگری به من داد و گفت این را هم آماده کنیم. آقای سبزواری، باهوش و آینده‌نگر بود. با همان تیزبینی‌اش، حساب کرده بود که اگر امام به کشور بیایند، اولین کاری که می‌کنند زیارت شهداست و اولین جایی هم که می‌روند بهشت زهرا خواهد بود و ما باید برای آن لحظه، کاری بکنیم. با این محاسبه و پیش‌بینی، شعر «برخیزید» را نوشته بود که در واقع، دیدار امام و شهدا را روایت می‌کرد.

برخیزید... ای شهیدان راه خدا
ای کرده، بهر احیای حق جان فدا...

من شعر را در یکی از روزهای ۲۹ دی تا دوم بهمن از آقای سبزواری گرفتم. تا پنجم بهمن که قرار بود امام تشریف بیاورند، فرصت زیادی نداشتیم... آقای سبزواری، تلفیقی از حماسه و سوز را در این شعر نشان داده بود. ملودی باید هم ضرباهنگ حماسه و شور داشت و هم سوز شهادت. بالاخره فضای شعر، دستم را گرفت و توانستم به ملودی برسم. برای بچه‌های گروه، سخت بود که دو سرود طولانی با ملودی‌های متفاوت را همزمان تمرین کنند و به حافظه بسپارند. اما بالاخره کار باید ساخته می‌شد. تمرین‌ها را انجام دادیم و آماده شدیم. بازگشت امام که به تأخیر افتاد، فرصت چندروزه‌ای دست داد تا تمرین‌ها را بیشتر کنیم.

* رئیس حوزه هنری: همه اهداف انقلاب در سروده‌های سبزواری نمایان است

محسن مومنی شریف رئیس حوزه هنری انقلاب اسلامی هم درباره اشعار و سروده‌های استاد حمید سبزواری می‌گوید: مرحوم استاد سبزواری از کسانی بود که آثارش مملو از ترویج مقاومت و ایستادگی در برابر استکبار است. کمتر شعر و سرودی از او سراغ داریم که به این نکته توجه نداشته باشد.‌ از سرود «بانگ آزادی» که به تعبیر استاد معلم، منشور انقلاب اسلامی است؛ نه منشور شعر انقلاب؛ چون همه آنچه انقلاب آن را به عنوان اهداف بیان کرده در این سرود وجود دارد.

فیلم سخنان رئیس حوزه هنری انقلاب اسلامی را اینجا ببینید:

 

 

* شعر سعیدی‌راد برای مرحوم سبزواری

امروز که چهارمین سالگرد درگذشت استاد سبزواری است، «عبدالرحیم سعیدی راد» از شاعران کشورمان هم به مناسبت درگذشت پدر شعر انقلاب با انتشار یک تصویر و سروده‌ای در صفحه شخصی خود یادی از این شاعر کرده است.

آسمان تیره بود و طوفانی
ذره بودی و آفتاب شدی
بین انبوه شاعران بزرگ
پدر شعر انقلاب شدی

هم مرید امام و هم رهبر
خادم انقلاب و دین بودی
مثل یک دیده بان آماده
هر کجا بوده اولین بودی 

یاد آن روزهای خوب بخیر
شعرخوانی درون یک سنگر
از کلام تو شور می‌بارید
مثل اشعار مشفق و قیصر

جبهه بود و حماسه خوانی‌ها
شور سلمان و شعر مردانی
روبرویت علیرضا قزوه
پشت سر جذبه بود و کاشانی

کربلا می‌رسید از هر سو
روزها می‌شدند عاشورا
واژه‌هایت گلوله‌های تفنگ
شعر تو مثل بمب آتش زا

ماه مهمانی خدا آمد
تو ولی بار خویش را بستی
نیمه شب بود و ناگهان با شوق
به خدای بزرگ پیوستی.

انتهای پیام/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول