خبرگزاری فارس ـ احمدرضا آذربایجانی (آذر) : پژوهشگر علوم تربیتی ، روان شناس، مشاور خلاقیت و داور جشنواره نقالی و شاهنامه خوانی نقشا: اگر برای عزیز ، فرزند یا خواهر ما دو خواستگار زیر بیایند کدام را ترجیح داده و کدام را انتخاب میکنیم؟
۱. ورزشکاری با قدرت و تن ورزیده که باعث افتخار در «جهان» است، مثلا مردی به شکل و صورت مرد عنکبوتی .
۲. ورزشکاری که قدرت و تن ورزیده ی او باعث افتخار در «جان» است. مثلا مردی به شکل و شمایل پوریای ولی.
در گام اول باید دید تفاوت دو خواستگار بالا در چیست؟
یکی از خواستگارها، «قهرمانی» است که با سرعتی باور نکردنی پیشرفت دارد و رو به آینده است، یکه تاز با بدنی جذاب و ساخته و پرداخته شده و احتمالا با ثروت مادی یا لااقل دارای امکان آن.
شاید از گذشته این قهرمان چیزی ندانیم ولی الان مشهور و پر طرفدار است. مردم و جهان از وجود چنین کسی به خاطر قدرت و سرعت عمل او خوششان میآید. راز خاصی ندارد و برای همه عیان است، او مبارزه گری خستگی ناپذیر است که با ارادهای تمام برای زمین زدن دشمناش از پا نمینشیند. او به شدت به توانایی بدنش باور دارد و معتقد است: «خواستن توانستن است».
او میگوید: این اراده و خواستن است که معنا دارد نه دانستن و آگاهی. ضمنا آنقدر احساس توانایی دارد و خودباور است که پیروی از کسی را جایز نمیداند.
ولی در مقابل: یکی از خواستگاران «پهلوانی» است که لزومی برای معروفیت نمیببیند و از قضا در خفا بودن را ترجیح میدهد، یعنی از خودنمایی اکثرا گریزان است، مگر آنکه ضرورتی ببینید. او قدرت دارد ولی از قدرت خودش برای توسعه جهان مایه اندکی میگذارد در واقع چون به روح و جاناش متوجه است به جهان پیرامونش نیز خیر میدهد.
اگر این پهلوان، مبارزه کند برای اول بودن و قهرمان شدن نیست، بلکه برای رضای خدا و رضایت قلب خودشناس است، ثروت او بیشتر بخشندگی و دهش او است، او مبارزهاش بر اساس آگاهی و بر گرفته از یک ادب و مرام است و با هر کسی که مقابل او بایستد جنگ ندارد. معیار او عقل و آگاهی است، او خدا باوری سترگ است که برای رضای خدا از جان و مال و تن خود نیز عبور میکند. او میگوید: «هر که دانایی و آگاهی دارد توانایی هم دارد» و معیار توانستن خواستن نیست بلکه دانستن است.
زمانه و تبلیغات به نحوی است که اکثرا طالب خواستگار اولی هستند که ما او را «جهان» اطلاق میکنیم. اما اگر بگویند قرار است در یک عالم بدون جنگ و به صورت ابدی زندگی کنیم و در چنین شرایطی یک دوست از بین آن دو انتخاب کنیم، واقعا کدام را برتر میدانیم؟
ورزشکار قهرمان به دنبال کسب امتیاز و کسب مدال و برتری است. او از بدن و ذهنی متناسب با موضوع رقابت برخوردار است. کشورها با تربیت و استخدام این افراد میتوانند در رقابتها پیروز و نام کشورشان را بر سر زبانها بیندازند.
ولی در مقابل: ورزشکار پهلوان به دنبال کسب امتیاز و کسب مدال و برتری نیست. او با آنکه از بدن و ذهنی متناسب با موضوعات رقابت برخوردار است اما به دنبال غلبه به هر قیمتی نیست، بلکه در گام اول باید قلب او و فکرش از این پیروزی راضی باشد.
هنگامی که سخن از پهلوانی به میان میآید لزوما با یک فرد زورمند با تنی قوی روبرو نیستیم. غایت پهلوانی نیز کسب نشان قهرمانی یا مدال آوری هم نیست. همانگونه که بین نزاع و دفاع یا بین مبارزه و حماسه تفاوت بسیار وجود دارد بین «زورمند قهرمان» و «زورمند پهلوان» نیز تفاوت بسیار است.
در واقع حماسه گر، سرباز مامور معذور نیست بلکه او مبارزی فناور است که آگاهانه و از روی معرفت در مقابل دشمن از دوست با ارزش خویش، حمایت میکند. نمونه بارز این مبارزه زورمندانه، آگاهانه و مومنانه به صورت ملموس و هویدا امیرمؤمنان علی علیه السلام است و نمونه رازورانه آن برای پند گرفتن و به کار بستن، رستم دستان در شاهنامه فردوسی حکیم است.
غایت مربیان ورزش پهلوانی این بوده که فردی با تقوا که همّ و غمّش خدمت به خلق باشد و در اصل در جستجوی رضایت الهی بوده را تربیت کنند. پهلوانان در قبال پهلوانی خویش اکثرا مزد طلب نمیکردهاند و بعضا در کنار پهلوانی به مشاغلی چون آهنگری، بنایی یا نجاری و... هم شاغل بودهاند. در مقابل ورزش قهرمانی تخصصی لزوما برای کسب مدال و شهرت و گاه یک جریان سودا گرانه است .
تربیتِ قهرمان خیلی راحتتر از پهلوان است، لااقل در تربیت یک قهرمان صرفا به ویژگیهایی فیزیکی و نبوغ فرد در راستای هدف فکر میشود ولی در پهلوان پروری ویژگی حماسی و هویت انسانی و اکثرا الهی فرد مدنظر بوده و به نظر میرسد این نوع سرمایه گذاری دیر پاسخ میدهد و این نوع از تربیت گویی برای جامعه کم حوصله به صرفه نیست. به عبارتی، تربیت پهلوان جهان بینی اُخروی ( یعنی جان بینی) میخواهد و این کار هر کسی نیست.
نتیجه آنکه: تربیت ورزشکار قهرمانی صرف یعنی «ورزشکار جهان» و تربیت ورزشکار پهلوانی صرف یعنی «ورزشکار جان»،
جان و جهان مصداق روح و جسم است. اگر در دستان ما پولی باشد، میگوییم جهان آن مال در اختیار ما است ولی اگر آن پول حلال و از زحمات ما باشد، میگوییم جان پول برای ما است. جسم پول، جهان او و حلال بودن و اعتبار نهفته در آن، جان پول است.
وقتی که تن ورزیده در خدمت اندیشه، فکر و معنویت باشد و هدف از ورزش لزوما کسب مدال و شهرت نباشد ما شاهد ورزش پهلوانی یعنی «ورزش جان» خواهیم بود. فکر و معرفت شخص، «جان» است و تن و جسم شخص، «جهان» است. واژه جهان در زبان پارسی اسم مصدری از جهاندن است و در اصل جهان یعنی جهیده شده از جان. از این رو ورزش پهلوانی، ورزش جان و جهان است.
در ورزشهای زورخانهای مقصد و هدف تربیت، پهلوانان است. مرشد زورخانه از یک سو نقش نظم دهنده و و تسهیل کننده ورزشکاران را به عهده دارد و از یک سو تربیت پنهان معرفت و نگاه حماسی را با انتخاب شعر ها و لحن و موسیقیایی را مدیریت میکند. ورزشکاران زورخانه از طریق ادبیات و موسیقی حماسی و با ذکر تعزیت و تکریم مولای متقیان امیر مومنان علی علیه السلام از زبان مرشد به عنوان مدیر ورزش سعی میکنند ورزش شان، «ورزش جان و جهان» یعنی همانا ورزش پهلوانی باشد.
خود حکیم فردوسی به عنوان مرشد حماسه سرای ، با شور و شعور و معرفت، سخن را پس از درک توحید و احترام به نبی آغاز کرده و در ادامه به مقتدای حماسه گران و ورزشکاران جان و جهان یعنی امیر مومنان علیه السلام به عنوان شهر علم اشاره می کند و ادامه می دهد:
اگر چشم داری به دیگر سرای / به نزد نبی و علی گیر جای
حکیم سخن و حماسه، مصداق بارز هویت ایرانیان بوده است و سخنش، سخن جان و جهان است، کوتاه سخن آنکه فردوسی حکیم، مرشدی عالی و با قوت است که میشود بر گفتهها و سخنش، خانه ساخت و این خانه، زیبنده ایرانیان مسلمان و پارسا است.
توانا و دانا و دارنده اوست / خرد را و جان را نگارنده اوست
جهان آفرید و مکان و زمان / پی پشه خرد و پیل گران
مرشدان ایرانی به عنوان رشد یافتگان جان و جهان با هدف ایجاد رشد جان و جهان مخاطب، درس و تدریس را برای خویش و دیگری آغاز میکردهاند.
هر درس و دانشی برای تدریس و یاددهی چند مؤلفه اساسی دارد: ۱. هدف و یا اهداف. ۲. اصل و یا اصول . ۳. راهبرد و یا راهبردها. ۴. مربی و معلم
مرشدان به عنوان معلمان و مربیانی با هدف خردورزی و توسعه معرفت جان و جهان گام بر می داشتهاند. اصل اساسی تربیت آنها حماسه نگری، حماسه پردازی و حماسی زیستن بوده است و در یک کلام اصل تربیتی آنها بر تربیت پهلوانان استوار بوده است.
در راهبرد از هنر سخنوری با بهره از نقل و انتقال سخن حکیمان به ویژه سخن ائمه اطهار به خصوص داستانهای رشادت ایشان، از سخنان حکماء به ویژه حکیم فردوسی و گاه بسته به رشد مرشد از سخنان عرفا آغاز میکردهاند و در شیوه از نقالی و پرده خوانی گرفته تا تعزیه و دیگر شیوههای آیینی بهره می جستهاند، آنقدر مشق کردن مهم بوده که خلاقیت فردی مربی یعنی مرشد ایجاب میکرده تا زیر نظر استاد، شاهنامه خوانی، طومار خوانی و یا نقل سینه به سینه را نیز اساس برنامه درسی خویش داشته باشند.
مربی و معلم جان و جهان بودن آسان نیست، چون او باید مدتها شاگردی کند و با نفس خویش آن قدر مبارزه کند که درک جان برای او میسر شود، چه بسا خیلی از مرشدان، تا سنین بالا و علیرغم تکنیک و خلاقیت و یا علیرغم آنکه برنامه درسی شان، برنامه درسی جان و جهان بود، اما اصطلاحا به ایشان بچه مرشد میگفتند و وقتی بر نفس خویش به خاطر مشق کردن زیاد و تمرین اخلاقی زیستن و حماسی زیستن فایق می آمدند، آنگاه مرشد اطلاق می شدهاند.
به زبان ساده مرشد، معلمی است که مدام در حال یاد گرفتن و یاد دادن به خویش بوده و چون به خود یاد میدهد، در دیگری هم اثر میکرده است. مرشد چه نقال، چه پرده خوان و چه سر سلسله دار گعده و تعزیه و ...وقتی مرشد حقیقی اطلاق میشده که غیر از «جهان بینی»، «جان بینی» هم پیدا میکرده است.
بیهوده نیست که خواجه شیراز حافظ که شاگردی قرآن را از طریق اولیا و حکماء کرده و به مرحله مرشدی رسیده با تواضع میگوید:
دیدن روی تو را دیده جان بین باید / وین کجا مرتبه چشم جهان بین منست
انتهای پیام/