اخبار فارس من افکار سنجی دانشکده انتشارات توانا فارس نوجوان

استانها  /  سمنان

حکایت گفته‌های مردم و شنیده‌های برخی مسؤولان!

حکایت گفته‌های این روزهای مردم و شنیده‌های برخی مسؤولان بیشتر به طنز شبیه است؛ اینکه مردم چه می‌گویند و برخی مدیران چه می‌شنوند، خود جای تأمل فراوان دارد.

حکایت گفته‌های مردم و شنیده‌های برخی مسؤولان!

خبرگزاری فارس سمنان- گروه یادداشت: ما بسیجیان زمان دفاع مقدس هستیم اما اگر خدا قبول کند؛ چراکه بدون قبول او، هیچ‌چیز نه بسیجی بودن، نه سرباز بودن و نه هیچ مقام و مرتبت دنیایی به پشیزی نمی‌ارزد.

دوران سخت و مشقت‌بار، اما باصفا و مملو از مهربانی دفاع مقدس را حالا دیگر همه به یاد ندارند؛ همان روزهایی که تقریباً همه، «ما» بودیم و منیتی دیده نمی‌شد و کسی حرف از دسته و گروه و حزب و باند نمی‌زد؛ مگر عده ناچیزی که آن‌ها هم جرأت عرض‌اندام مقابل سیل ملت نداشتند.

ازقضا در آن دوران سخت، ما چند نفر از جوانان که نیمچه استعدادی در بازیگری و طنز داشتیم، از طرف برخی بزرگان مسجد امام جعفر صادق (ع) مأموریت یافتیم تا با اجرای نمایش‌های طنز و به قول سمنانی‌ها «تی‌آرت»، غالباً هم به گویش سمنانی، دل غم‌دیده خانواده‌های شهدا که چشم‌وچراغ ملت بودند، را برای لحظاتی شاد کنیم.

در این میان، بد نیست یادی کنیم از بسیجیان مخلص پایگاه بسیج امام صادق (ع) به‌ویژه دوستان طناز و بی‌ادعای بسیجی‌ام، جانبازان عزیز و رزمندگان دفاع مقدس، زمان دهرویه، عباس ریاضی، حمید شاهورانی، مجتبی فامیلی و…

گاهی بنده مأمور یافتن متونی برای بازیگری این عزیزان بودم؛ القصه داستان مرد ناشنوایی را به نمایش درآوردیم که قصد عیادت از دوست بیمارش را کرده بود.

مرد ناشنوا در ذهن خود این‌گونه اندیشید: خوب من که نمی‌شنوم؛ ولی به دیدار دوستم می‌روم تا از ثواب عیادت از بیمار بهره‌مند شوم و احتمالاً چای و نسکافه‌ای به بدن بزنم!

وقتی از او می‌پرسم حالت چطور است، او خواهد گفت «بهترم» و در پاسخش «الحمدالله» گویم؛ دوباره می‌پرسم چه خورده‌ای و می‌گوید «آش یا سوپ» و می‌گویم «نوش جانت»!

بعد می‌پرسم طبیبت کیست و او خواهد گفت «فلانی» و من می‌گویم «قدمش مبارک؛ طبیب حاذقی است» و با این گمان و وهم به دیدار بیمار رفت.

بیمار در پاسخ به سؤال اولش، گفت: «دارم از درد می‌میرم» و ناشنوا گفت «الحمدالله»؛ بیمار در پاسخ به سؤال دوم که چه خورده‌ای گفت »زهرمار» و ناشنوا گفت «نوش جانت»!

بیمار که حالا درد بیماری و ناراحتی از پاسخ‌های چرت‌وپرت دوست ناشنوایش را با هم داشت؛ در پاسخ سؤال سوم گفت »عزراییل» و ناشنوا به‌زعم خود گفت «قدمش مبارک! نیکو طبیبی است» و از خدمت بیمار؛ با اظهار رضایت قلبی خارج شد و برایش طلب شفای عاجل کرد!

حال حکایت برخورد برخی از مسؤولان ما با مردم همین شده که ظاهراً فاصله‌ای کهکشانی بینشان ایجاد شده است.

روزی یکی در پاسخ به گرانی اجناس به مردم می‌گفت از جلوی منزلش خرید کنند و روزی طبیب بی‌نیاز و متمولی در کسوت وزارت به پیرمردی می‌گفت خودت بمال؛ خوب می‌شود!

این روزها که غم نان، عمده مردم را آزار می‌دهد، هم برخی مدیران گونه دیگری می‌شنوند.

واقعاً اینکه مردم چه می‌گویند و برخی به‌اصطلاح مسؤولان چه می‌شنوند، شباهت عجیبی به نمایش دوران جوانی‌مان دارد؛ فقط می‌گوییم خدا عاقبت ما را از دست برخی مثلاً مسؤولانی که مردم هر چه بگویند، آن‌ها چیز دیگری می‌پندارند، به خیر گرداند.

نگارش از: جواد میرحاج

انتهای پیام/2568/م/

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
Captcha
لطفا پیام خود را وارد نمایید.
پیام شما با موفقیت ثبت گردید.
لطفا کد اعتبارسنجی را صحیح وارد نمایید.
مشکلی پیش آمده است. لطفا دوباره تلاش نمایید.

پر بازدید ها

    پر بحث ترین ها

      بیشترین اشتراک

        اخبار گردشگری globe
        اخبار کسب و کار تریبون
        همراه اول